بازگشت   پی سی سیتی > سایر گفتگوها > مطالب آزاد

مطالب آزاد در این تالار مطالبی که موضوعات آزاد و متفرقه دارند وجود دارد بدیهیست که کنترل بر روی محتوای این تالار بیشتر خواهد بود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 12-25-2009
shiva1953 آواتار ها
shiva1953 shiva1953 آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
نوشته ها: 26
سپاسها: : 0

2 سپاس در 2 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Wink تفاوت ایرانی ها با خارجی ها


تفاوت ایرانی ها با خارجی ها
اگه گفتید فرق ایران با جاهای دیگه چیه ؟






فرق واحد پول ایران و انگلیس



در انگلیس شما یک کیف اسکناس می برید و با آن یک ماشین می خرید، اما در ایران شما یک ماشین اسکناس می برید و با آن یک کیف می خرید.

فرق گردش در تهران و پاریس



در پاریس هر وقت شما خواستید گردش کنید از ماشین پیاده می شوید و در تهران هر وقت شما خواستید گردش کنید سوار ماشین می شوید.

فرق یک مجرم در ایران با یک مجرم در جاهای دیگه

در همه جا آدم اول جرمش معلوم می شه و بعد زندانی میشه، در ایران اول زندانی میشه بعد جرمش معلوم میشه.

فرق یک تخم مرغ در تهران و در مسکو

در مسکو اگر تخم مرغ را زیر مرغ بزارین بعد از 21 روز احتمالا یک جوجه از تخم میاد بیرون ، اما در تهران پس از 21 روز ممکن است از تخم مرغ هر موجودی بیرون بیاد، مثلا یک شتر.



فرق محل کار ایرانی ها با آمریکایی ها

مردم آمریکا در خانه استراحت می کنن، در اداره کار می کنن و در خیابان تفریح، اما مردم ایران در خانه تفریح می کنن، در اداره استراحت می کنن و در خیابان کار.



فرق یک نویسنده ایرانی با یک نویسنده آلمانی

یک نویسنده آلمانی وقتی نوشته هایش چاپ شد معروف می شود و یک نویسنده ایرانی وقتی جلوی چاپ نوشته هایش گرفته شد معروف می شود.



فرق یک تاجر ایرانی با یک تاجر عرب

تاجر عرب از وقتی شناخته شد موفق و خوشبخت می شود، اما تاجر ایرانی از وقتی شناخته شد ناموفق و بدبخت می شود.




فرق پلیس راهنمایی و رانندگی در ایران با جاهای دیگه دنیا

در همه جای دنیا وقتی ترافیک میشه سروکله پلیس راهنمایی و رانندگی پیدا میشه، اما در ایران وقتی سروکله پلیس پیدا میشه ترافیک ایجاد میشه.



فرق یک زندانی در ایران با یک زندانی در اروپا

در اروپا و آمریکا وقتی کسی زندانی بشه اعتبارش را از دست می دهد، اما در ایران وقتی کسی زندانی بشه اعتبار به دست می آورد.



فرق آدم موفق ایرانی با سایر نقاط جهان

در همه جای دنیا وقتی کسی موفق شود همه به او نزدیک می شوند و با او شریک می شوند و به او کمک می کنند، اما در ایران وقتی کسی موفق شود همه از او فاصله می گیرند و رابطه شان را با او قطع می کنند و جلوی کارش را می گیرند.



د فرق سیستم اداری ایرانی با سیستم اداری کانادا

سیستم اداری کانادا چون کار مردم را راه می اندازد و به آنها کمک می کند از مردم پول می گیرد، اما سیستم اداری ایران چون جلوی کار مردم را می گیرد از آنها پول می گیرد.



تفاوت دشمن در ایران و جاهای دیگه دنیا

در همه جای دنیا آدم وقتی دشمن داشته باشد جلوی کارش گرفته می شود، در ایران وقتی آدم ها دشمن داشته باشند تازه انگیزه کار پیدا می کنند.



فرق یک ماشین در تهران با بلژیک

در بلژیک شما وقتی یک ماشین می خرید دائما قیمت آن کم می شود، اما در تهران شما وقتی یک ماشین می خرید دائما قیمت آن زیاد می شود.



تفاوت موسیقی در تهران با موسیقی در جاهای دیگه دنیا



در همه جای دنیا وقتی موسیقی در مکان عمومی پخش می شود صدای آن را زیاد می کنند و وقتی در خانه پخش می شود صدای آن را کم می کنند، اما در ایران وقتی موسیقی را در خانه پخش می کنند صدای آن را زیاد می کنند و وقتی در مکان عمومی آن را پخش می کنند صدای آن را کم می کنند.
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 12-29-2009
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض چگونه پولدار شویم؟ مصاحبه‌ فایننشال تایمز با جیم راجرز یکی از بزرگترین سرمایه‌داران آمر


چگونه پولدار شویم؟
مصاحبه‌ فایننشال تایمز با جیم راجرز
یکی از بزرگترین سرمایه‌داران آمریکایی




جیم بیلند راجرز (متولد ۱۹ اکتبر ۱۹۴۲-اهل دموپولیس ایالت آلاباما) یک سرمایه‌گذار آمریکایی و مفسر مالی موفق است که در حال حاضر در سنگاپور زندگی می‌کند. او یکی از پدیدآورندگان کوانتوم فاند (Quantum Fund)،استاد دانشگاه، نویسنده، مفسر اقتصادی است.
نشریاتی چون تایم، واشینگتن پست و نیویورک تایمز، بارونز فوربز، فورچون، وال استریت جورنال، فایننشال تایمز و بسیاری دیگر از نشریاتی که در زمینه اقتصاد یا فاینانس به فعالیت می‌پردازند به طور مستمر مقالاتی در مورد وی به چاپ رسانده‌اند. وی خود را پیرو مکتب اتریشی در اقتصاد می‌داند.


▪ آیا هیچ وقت فکر می‌کردید که روزی به جایی که‌امروز هستید خواهید رسید؟
خیر، من هم مثل تمامی افرادی که به چنین موقعیتی دست یافته‌اند، غافلگیر شده‌ام. من مطمئنا می‌خواستم که در زندگی به جای خوبی برسم و حاضر بودم که برای آن به سختی کار کنم. من همیشه می‌خواستم که زود بازنشسته شوم، ولی هیچ وقت فکر نمی‌کردم که این اتفاق قبل از چهل سالگی‌ام به وقوع بپیوندد.


▪ وقتی متوجه شدید که اولین میلیون ثروت خود را به دست آورده‌اید آیا وسوسه شدید که کمی کندتر به کارتان ادامه دهید؟
به روشنی روزی را که ارزش خالص دارایی‌ام به‌ یک میلیون دلار رسید، به یاد دارم، نوامبر ۱۹۷۷. آن موقع ۳۵ سال داشتم، و می‌دانستم که برای انجام کاری که می‌خواستم در ۳۷ سالگی – سنی که تصمیم گرفته بودم در آن برای ماجراجویی دست از کار بکشم – انجام دهم
به بیشتر از اینها نیاز دارم.


▪ رمز موفقیت شما در چیست؟
ـ من اصلا باهوش‌تر از قسمت اعظمی از مردم نیستم، بلکه انگیزه‌ام برای کار و تحمل سختی، از آنها بیشتر بود. من آماده بودم تا عقل سلیم را بیازمایم. اگر همه‌ یک جور فکر کنند باز هم دلیل نمی‌شود که اشتباه نکنند و اگر بتوانید بفهمید که همه دارند اشتباه می‌کنند، به راحتی می‌توانید مقدار زیادی پول درآورید.


▪ استراتژی سرمایه‌گذاری شما چیست؟
ـ ارزان می‌خرم و گران می‌فروشم. من سعی می‌کنم کالایی را پیدا کنم که ارزان باشد و یک تغییر مثبت در حال اتفاق افتادن باشد. سپس به قدری مطالعه و پژوهش می‌کنم که قانع شوم درست فکر می‌کردم. البته آن کالا هم باید به قدری ارزان باشد که اگر هم اشتباه کرده باشم خیلی ضرر نکنم. معمولا هر باری که اشتباه می‌کنم به این دلیل است که به‌اندازه‌ کافی بررسی و مطالعه نکرده‌ام.
هیچ وقت ارزش «انجام مسوولیت» را دست کم نگیرید. در دهه‌ ۱۹۶۰، جنرال موتورز موفق‌ترین شرکت جهان بود. یک روز، یک تحلیلگر جنرال موتورز به جلسه‌ هیات مدیره رفت و این پیغام را به آنها داد: «ژاپنی‌ها دارند می‌آیند.» آنها این حرف وی را جدی نگرفتند. ولی سرمایه‌گذارانی که مطالعه و بررسی‌های خودشان را درست و دقیق انجام می‌دادند سهام جنرال موتورز خود را فروختند و به جایش سهام تویوتا خریدند.
من در حال حاضر به دنبال خرید هیچ سهامی نیستم. ولی اگر چیزهایی وجود داشته باشند که در حال حاضر از لحاظ ارزشی دست کم گرفته شده باشند، برخی کالاهای اولیه و برخی از ارزها هستند.


▪ بهترین سودی که کردید کی و چگونه بود؟
ـ کوانتوم فاند. وقتی در سال ۱۹۷۰ شرکت را تاسیس کردیم، من تنها ۶۰۰دلار ته جیبم داشتم. بعد از ۱۰ سال دارایی ما ۴۲۰۰ برابر شده بود.


▪ آیا می‌خواهید آنقدر ادامه دهید تا بالاخره سقوط کنید؟
ـ خیر. این روزها من ساعات بسیار کمی از روز را صرف کار می‌کنم، چرا که دو دختر کوچک دارم و می‌خواهم بیشترین وقت ممکن را با آنها بگذرانم.
هر دو دختر ما دایه‌‌ای چینی دارند و زبان چینی را به خوبی صحبت می‌کنند. برای نسل آنها، انگلیسی و چینی مهم‌ترین زبان‌ها خواهند بود.


▪ آیا هیچ حقوق بازنشستگی دارید؟
ـ من حقوق بازنشستگی ندارم و امیدوارم که نیازی به آن نداشته باشم. من دارایی‌هایم را جمع کرده‌ام و با استفاده از آنها زندگی می‌کنم.


▪ چه فعالیت‌هایی در زمینه‌های خیریه انجام می‌دهید؟
ـ من به دانشگاه‌ها و دانشجویان و دانش‌آموزان سراسر دنیا کمک مالی می‌کنم و اعتقادم بر این است که به جای دانشگاه‌ها بیشتر به دانشجویان و دانش‌‌آموزان باید کمک کنم؛ چرا که آنها بیشتر از مدیران و مسوولان به کمک مالی نیاز دارند.


▪ آیا اهل ولخرجی و افراط هستید؟
ـ من دوبار به دور دنیا سفر کرده‌ام. بار اول سال ۱۹۹۰ حرکت کردم و با موتور سیکلت در۲۲ ماه ۶ قاره را در نوردیدم. بار دوم که در سال ۱۹۹۹ شروع شد، من و همسرم در ۳ سال، به ۱۱۶ کشور دنیا سفر کردیم.


▪ آیا می‌خواهید ثروتتان را به بچه‌هایتان انتقال دهید؟
ـ من همیشه به این موضوع فکر کرده‌ام، اگر شما خیلی به بچه‌هایتان پول بدهید، آنها را لوس می‌کنید. من وصیت نامه‌ام را طوری تنظیم کرده‌ام که تا سن سی سالگی شان چیز زیادی بهشان نرسد.
من به دانشگاه‌هایی چون ییل و آکسفورد رفته‌ام و تعداد زیادی از بچه‌های افراد ثروتمند را دیده‌ام که هیچ‌وقت نیازی به کار و سختی کشیدن نداشته‌اند. من می‌خواهم که بچه‌هایم تحصیلات خوبی داشته باشند و محیط کار را تجربه کرده باشند.
تحصیلات و لزوم به کار کردن زندگی مرا عوض کرد و مرا از مرداب آلاباما به اقیانوس جهان پرتاب کرد.


▪ در هنگام رکود مردم با پول‌هایشان باید چه کار کنند؟
ـ روی چیزهایی سرمایه‌گذاری کنید که از آنها سر در می‌آورید. اشتباهی که بیشتر مردم مرتکب می‌شوند این است که بنا به حرف مجلات و برنامه‌های تلویزیونی سرمایه‌گذاری می‌کنند.
بسیاری از مردم در مورد چیزهایی اطلاعات زیادی دارند و باید روی همان چیزها سرمایه‌گذاری کنند. این شیوه‌‌ای است که آدم را ثروتمند می‌کند.
شما با سرمایه‌گذاری روی چیزهایی که هیچ در مورد آنها نمی‌دانید، هیچ سودی نخواهید کرد.

مترجم: حسن افروزی
روزنامه دنیای اقتصاد
__________________
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 12-29-2009
fardin_fani آواتار ها
fardin_fani fardin_fani آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 700
سپاسها: : 0

11 سپاس در 8 نوشته ایشان در یکماه اخیر
fardin_fani به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض کارخوب درامریکا یه شایعه


بدون مقدمه میگویم که ایران برای بعضی شغل ها بهشت روی زمین است. این ماشین را امروز بخر, فردا بفروش به خلق الله و 300 هزار تومان سودش را بزن به رگ. امروز 50 تا موبایل از قاچاقچی بخر مفت و فردا بفروش به یک دلال دیگه با ده هزار تومان سود روی هر کدام. امروز یک زمین معامله کن, بکوب, چهار طبقه بساز و در عرض یکسال 200 میلیون تومان کاسب شو. یا اینکه زمین بخر, سال دیگه بفروش با 30% سود. اصلا یکی از شغلهای خوب توی ایران اینه که چند تا خونه بخری و بدی اجاره. مغازه بگیر, هی بخر, هی بفروش. هی بخر, هی بفروش. نه سواد لازم داره. نه تخصص. اگر پارتی خوب داری که دیگه عالیه. یک پست کلیدی معاونی با حقوق و مزایا. فقط کافیه که یک لیسانس آبدوغ خیاری داشته باشی و بلد باشی امر و نهی کنی. از صبح تا غروب میشینی پشت میز و هی کاغذ امضاء میکنی. در واقع کل اون کاغذها هم هیچ ارزشی ندارد چه برسه به امضای شما. خلاصه اگر خوب دقت کنید بیشتر کسانی که در ایران هستند بجای تخصص, عرضه و لیاقت پول درآوردن دارند. نوش جونشون. انشاءالله که کاسبیشون دو برابر بشه.

ولی این خیال خام را از سر خود و دیگران دور کنید که از این جور کارها در امریکا انجام دهید. اگر شما مدیر کل اداره رسیدگی به امور فلان و بهمان هستید, بهترین شغلی که در امریکا برازنده شما است پیتزا دلیوری است. اگر در ایران یک شرکت تجاری دارید که جنس وارد میکنید و میفروشید, دو دستی ایران را بچسبید که شاید کار در رستوران هم در امریکا نصیبتان نشود. اگر مدیر روابط عمومی یک اداره هستید و یا کار خرید و فروش ساختمان میکنید, و یا اصولا در کار خرید و فروش هستید, از خیر زندگی در امریکا بگذرید. این را صادقانه خدمتتان عرض میکنم.

ولی اگر متخصص تعمیر ماشین هستید و شما کار میکنید و پولش را حاجی شکم گنده میخورد, اگر شما چهار سال دنبال ثبت اختراع خود هستید و آخر سر کاغذهای آن را در سبزی فروشی محلتان پیدا میکنید, اگر شما واقعا میخواهید که درستان را ادامه دهید و علم واقعی بیاموزید, اگر شما متخصص واقعی هستید ولی سرمایه راه اندازی یک شرکت را ندارید و مجبورید برای این و آن کار کنید, حتما آمدن به امریکا را به شما توصیه میکنم.

اصلا مهم نیست که چقدر سرمایه دارید. اول باید ببینید که آیا قابلیت کار و زندگی در امریکا را دارید یا خیر. اینجا بدرد کار خرید و فروشی و دلالی و مدرک قاب کردن و چسباندن به بالای اطاق کار نمیخورد. اینجا عاشق چشم و ابروی شما نیستند ولی اگر کار بلد باشید عاشق تخصص شما هستند. من الآن هر روزی که بخواهم میتوانم مرخصی بگیرم و حتی بگویم من از خانه کار میکنم و چون میدانند که کارم را انجام میدهم و کارم مورد نیازشان است, کوچکترین اعتراضی هم نمیکنند. خوب معلوم است اگر فروشنده بدون تخصص باشم در اولین اشتباه من را می اندازند بیرون و یک نفر دیگر را استخدام میکنند. چرا؟ چون متقاضی کار فروشندگی بسیار زیاد است و بسیار افرادی هستند که برای کار فروشندگی در امریکا از شما برتر هستند. مگر در ایران اگر مدیر شرکت, پسر خاله و یا دایی جانتان نباشد غیر از این است؟

بنابراین ببینید که شرایط و وضعیت شما در ایران چگونه است و بعد برای مهاجرت تصمیم بگیرید. اگر راحت پول در میاورید بدون اینکه تخصصی داشته باشید و یا تخصصتان در امور خرید و فروش از هر نوعی است, و یا پولتان را در بانک گذاشته اید و بهره اش را میخورید, در مورد مهاجرت به امریکا بسیار احتیاط کنید. ممکن است به راحتی تمام سرمایه تان را از دست بدهید زیرا در امریکا حتی سرمایه داشتن و سرمایه گزاری هم یک امر تخصصی است.


پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 01-02-2010
Afshin_m05 آواتار ها
Afshin_m05 Afshin_m05 آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: سنندج
نوشته ها: 774
سپاسها: : 0

27 سپاس در 21 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Afshin_m05 به Yahoo ارسال پیام فرستادن پیام با Skype به Afshin_m05
پیش فرض سیشیل زیباترین نقطه جهان

این مکان در اقیانوس هند در ۱۰۰۰ مایلی کنیا در آفریقا قرار دارد ، شهرت آن بخاطر سواحل بسیار زیبا و عجیب انست ، دارای صدها گونه گیاهان و حیواناتی است که فقط در اینجا زندگی‌ میکنند
مساحت این جزیره تقریبا ۴۴۴ کیلومتر مربع میباشد


پایتخت آن شهر ویکتوریا، بزرگ‌ترین جزیره این مجمع الجزایر است که ۸۰ درصد جمعیت را در خود جای داده است .سیشل مجمع الجزایری مرکب از ۴۱ جزیره در اقیانوس هند است که برخی آنهااز جنس گرانیت سخت است . این جزایر پیرامون جزیره ماهه که نود کیلومتر طول دارد و از بزرگ‌ترین جزایر این مجموعه است قرار گرفته اند . جزایر اصلی ماهه ، پراسلین و لادیگ میباشند. جزایر گرانیتی بیش از ۹۴۰ متر ارتفاع دارند و برخی دشت های کم وسعت ساحلی و بریدگیهای هسته ای در سواحل شرقی را در بر میگیرند . جزایر کورالینی معمولاً همواره و دارای آبهای راکد میباشند. آب و هوای محلی استوایی با رطوبت بالا و نسیم ملایم است که تحت تاثیر جریانات دریایی میباشد




















پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 01-08-2010
shabhaye_mahtabi آواتار ها
shabhaye_mahtabi shabhaye_mahtabi آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Oct 2007
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,411
سپاسها: : 8

68 سپاس در 39 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض مصاحبه با یک کاریکاتوریست صاحب نام

رؤياهايم را مي‌فروشم






كامبيز درم‌بخش را چندنسل مي‌شناسند: نسل‌اولي‌ها و نسل‌دومي‌ها و نسل سومي‌ها.حالا با آخرين كتابش مي‌توان اميدوار بود كه او به نسل چهارمي‌ها هم تعلق دارد.
كتاب «اگر داوينچي مرا مي‌ديد» و برگزيده شدنش در سومين جشنواره كتاب برتر كودك و نوجوان بهانه‌اي شد تا با او گفت‌وگو كنيم.
فرهاد حسن‌زاده
  • آقاي درم‌بخش اين اتفاق مبارك از كجا شروع شد؟ منظورم كاريكاتوريست شدن شماست.
من از كودكي به نقاشي علاقه‌مند بودم و...
  • بچه‌ها همه به نقاشي علاقه دارند. فكر مي‌كنيد علت اين علاقه در چيست؟
به نظرم آنها با نقاشي‌هايشان حرف مي‌زنند. معمولاً يكي از چيزهايي كه بچه‌ها در نقاشي‌هايشان مي‌كشند يك خانه با دودكش و پنجره و خورشيد و از اين چيزهاست. اين نشان مي‌دهد كه بچه‌ها به شكل ناخودآگاه دوست دارند مستقل باشند. خانه‌اي داشته باشند، اسباب و لوازمي كه شكل كوچكي از زندگي بزرگ‌ترهاست. البته در بچه‌هاي اين دوره و زمانه به دليل تلويزيون و بازي‌هاي كامپيوتري اين استقلال كمتر ديده مي‌شود و آنها تا سنين بالا مهمان پدر و مادرشان هستند و به آنها وابسته‌اند.
  • از نقاشي‌هاي كودكانه كه بگذريم، كار حرفه‌اي را از كي شروع كرديد؟
من زماني كه چهارده‌ساله بودم نقاشي‌هايي مي‌كشيدم و مي‌بردم خيابان فردوسي، حوالي منوچهري و به مغازه‌دارها مي‌فروختم. اين نقاشي‌ها معمولاً مينياتورهاي ايراني و يا تصاويري از تخت‌جمشيد و آثار باستاني بود كه آنها را كپي مي‌كردم. مغازه‌دارها بابت اين نقاشي‌ها پنج تومان به من مي‌دادند و خودشان آنها را به خارجي‌ها پنجاه تومان مي‌فروختند. در‌ آن زمان اين كار باعث شد كه احساس كنم خودم مي‌توانم از راه نقاشي خرج خودم را در بياورم و مستقل شوم.
  • يعني از همين نقاشي‌هاي كپي‌كاري به كاريكاتور رسيديد؟
بله. البته اولش به خاطر پول كار مي‌كردم. اما كم‌كم به اين هنر علاقه پيدا كردم. كاريكاتورهايي را در مجلات ايراني و خارجي پيدا مي‌كردم و آنها را مي‌بريدم. همان‌ها باعث شد كه طنز را بهتر بشناسم. پدر من ارتشي بود و در نشريه‌اي كه متعلق به ارتش بود كار مي‌كرد. او دوست و همكاري داشت كه نامش آقاي تجارتچي بود. پدرم از همكارش خواست كه مرا در اين راه راهنمايي كند. او براي من چند تا كار كشيد و من از روي آنها كپي كردم اما به مرور زمان به اين كارها قناعت نكردم و كم‌كم براي خودم صاحب سبك شدم.
  • در اين راه آموزش هم ديديد؛ كلاسي، چيزي؟
نه. من كاملاً خودساخته بودم. به‌جز همان همكار پدرم كه گفتم كه فقط چند طرح از كارهايش كپي كردم، من در هيچ كلاس و كارگاهي شركت نكردم. در واقع خودم خيلي كوشش مي‌كردم، پژوهش مي‌كردم و با الهام از كارهايي كه مي‌ديدم كارهاي تازه‌اي مي‌كشيدم. اصلاً در آن زمان امكانات مثل امروز نبود. نه نشريه‌اي، نه كتابي. من از كهنه فروش‌ها و اين طرف و آن‌طرف كتاب يا مجله تهيه مي‌كردم. يا به دوستاني كه به خارج از ايران رفت و آمد داشتند، سفارش مي‌كردم. بعد نشاني نشريه‌هاي خارجي را پيدا مي‌كردم و برايشان كار مي‌فرستادم. استقبال آنها از كارهايم و دستمزدهايي كه برايم مي‌فرستادند باعث مي‌شد سرذوق بيايم و بهتر و بيشتر كار كنم و در اين راه جدي‌تر باشم.
اما اين زمان براي جوان‌ها كار راحت تر شده است. آنها با فشار يك دگمه در اينترنت به انواع و اقسام كاريكاتورها و مسابقه‌هاي جهاني دسترسي دارند.
  • مشوق هم داشتيد؟
بله، مشوقم پدرم بود. او علاوه بر اين كه افسر ارتش بود به كارهاي هنري علاقه زيادي داشت و خودش داستان و شعر و نمايش‌نامه و فيلم‌نامه مي نوشت و سردبير يك نشريه بود. او تئاتر هم كار مي‌كرد. وقتي هفت ساله بودم روي صحنه تئاتر رفتم و در يكي از نمايش‌هاي او بازي كردم. حتي در يكي از فيلم‌هايش هم بازي كردم. هنرمندهاي زيادي به خانه ما رفت و آمد داشتند و اين براي من خوب بود. من از طريق همين دوستان با مجله‌ها و روزنامه‌هاي ايراني آن زمان از جمله «اطلاعات هفتگي» و «سپيد و سياه» همكاري داشتم و كارهايم در آنها چاپ مي‌شد.
هيجده سالم بود كه يك بليت اتوبوس به مقصد آلمان خريدم پانصد تومان. يك هفته هم توي راه بودم. دويست، سيصدتا از كارهايم را با خودم برده بودم. استقبال از كارهايم خيلي خوب بود. بزرگ‌ترين مطبوعات آلمان كارهايم را چاپ كردند. در مدتي كه آنجا بودم يك تعداد كار بدون شرح كشيدم. يعني ديدم من كه با زبان آنجا آشنا نيستم بنابراين از كلام در كارم استفاده نكردم و چيزهايي كشيدم كه براي همه قابل فهم باشد. اين سفر نه تنها از نظر مادي بلكه از نظر شناخت كاريكاتور و سبك‌هاي مختلف هنري به من كمك كرد.
  • سبك يعني چي و شما سبكتان را از كي پيدا كرديد؟
سبك چيزي پيش ساخته نيست و در اثر مرور زمان به وجود مي‌آيد. مثلاً در حال حاضر من آدمك‌هايي كه مي‌كشم خيلي ساده هستند و خطوط صورتشان معلوم نيست. وقتي اين آدم‌ها را مي‌بينيم از حالت چهره‌شان چيزي نمي‌فهميم. فقط از حالت بدني‌شان مي‌فهميم كه چه حسي دارند. مي‌فهميم كه مثلاً اين آدم خوشحال است يا افسرده و غمگين. اين شيوه و سبك خيلي آسان و راحت به دست نيامده بلكه در اثر استمرار و مرارت به دست آمده. متأسفانه بعضي از جوان‌ها اين سادگي خطوط را كه مي‌بينند شروع مي‌كنند به اين سبك كار كردن، در حالي كه اين سبك به مرور زمان پديد آمده است.
  • آيا سبكتان در طول اين پنجاه و پنج سال تغيير هم كرده است؟
بله. شما اگر كاريكاتورهاي قديمي‌ام را ببينيد، متوجه مي‌شويد چه‌قدر كار من تغيير كرده است. من در طول اين سال‌ها سبك‌هاي مختلفي را تجربه كرده‌ام. مثلاً در زمان شاه كارهايي داشتم به نام« مينياتورهاي سياه» كه با مينياتورهاي قديمي ايران حرفم را عليه ساواك و رژيم سابق مي‌زدم. حتي نوع نگاه من هم تغيير كرده. من قبلاً با نشريات زيادي كار مي‌كردم، ولي به تدريج از آن فاصله گرفتم. كارهاي مطبوعاتي به دليل اين كه تاريخ مصرف دارند، خيلي ماندگاري ندارند. الان دنبال كارهايي هستم كه تاريخ مصرف نداشته باشند و فقط براي يك منطقه خاص كشيده نشوند. من به دهكده جهاني و انسان و انسانيت فكر مي‌كنم. به پيام‌هاي انساني. يكي از نمونه‌هاي مورد علاقه من فيلم‌هاي چارلي چاپلين است كه تاريخ مصرف ندارد و بدون كلام است. اين ويژگي باعث مي‌شود كه تمام مليت‌ها حرفش را بفهمند.
  • براي نوجوان‌ها بگوييد اصلاً كاريكاتور يعني چه.
كاريكاتور اثري هنري است كه در كوتاه ترين زمان يعني چند ثانيه با مخاطبان ارتباط برقرار مي‌كند. شما وقتي روزنامه يا مجله‌اي را ورق مي‌زنيد اولين چيزي كه توجهتان را جلب مي‌كند كاريكاتورش است.
  • شما در كنار كاريكاتور، نويسندگي را هم تجربه كرده‌ايد. اين نوشتن از كي بوده است؟
نوشتن از مدت‌ها پيش، از همان ابتدا با من بوده است. هنوز هم اين كار را مي‌كنم. ولي احساس مي‌كنم نوشتنم نسبت به قبل ارتقا پيدا كرده است. يكي از دغدغه‌هاي من كوتاه نوشتن است. انسان امروز خيلي فرصت خواندن رمان‌ها و داستان‌هاي طولاني را ندارد، براي همين ترجيح مي‌دهم كارهايم را كوتاه بنويسم.
  • داستان‌هايتان چاپ هم شده‌اند؟
نه. ولي در حال نوشتن تعدادي داستان خيلي خيلي كوتاه هستم. با موضوعاتي خاص. مثلاً داستان يك خط كه مي‌گويد من يك خط نيستم، مي‌توانم تكه‌اي نخ باشم يا سيم گيتار باشم، يا خيلي چيزهاي ديگر.
مي‌دانيد، بعضي اشيا هستند كه ما هميشه آنها را مي‌بينيم و با آنها سر و كار داريم ولي به راحتي از كنارشان رد مي‌شويم و كمتر به آنها توجه مي‌كنيم، در حالي كه آنها براي خودشان شخصيت دارند. يك قوري، استكان يا عينك يا همين صندلي كه من و شما رويش نشسته‌ايم مي‌توانند داستان‌هاي خودشان را داشته باشند.
آدم معمولي صندلي را صندلي مي‌بيند در حالي كه طنز نويس نگاهش به آن فرق مي‌كند. مثلاً صندلي در يك روز باراني مي‌تواند چتر باشد، موقع دعوا مي‌تواند يك سلاح باشد، صندلي پايه شكسته مي‌تواند به بيمارستان برود كه درمان شود. صندلي فرفورژه مي‌تواند شخصيت زن داشته باشد. صندلي‌هاي بزرگ و زمخت مي‌توانند مرد باشند. و چهارپايه صندلي تكامل نيافته است. نگاه خاص كاريكاتوريست مي‌تواند بر شاخه‌هاي درخت، ميز و صندلي‌هايي روييده ببيند.
  • در مورد كتاب «اگر داوينچي مرا مي‌ديد» كه تلفيقي از كاريكاتور و متن است، حرف بزنيد. آيا اول متنش را نوشتيد و بعد كاريكاتورهايش را كشيديد يا برعكس؟
من مدام در همه حالي مثلاً تلفن زدن طرح‌هايي را مي‌كشم كه بعد رويشان كار كنم. گاهي اين طرح‌ها را هم به كار نمي‌برم و كنارشان مي‌گذارم؛ طرح‌هايي كه الان تعدادشان به پنج هزارتا رسيده است. يك بار در آلمان ديدم كه يكي از كاريكاتوريست‌ها طرح‌هاي كامل نشده‌اش را به فروش گذاشته است. از سويي من مدتي در يك شركت تبليغاتي كار مي‌كردم. يكي از كارهايي كه آنجا مي‌كردم نگاه كردن به تصوير بود و نوشتن متن تبليغاتي براي آن. من اين كار را زياد انجام مي‌دادم. گاهي براي يك تصوير چندين متن مي‌نوشتم. روزي تصميم گرفتم براي طرح‌هاي خودم اين متن‌ها را بنويسم. پس نشستم و طرح‌ها را نگاه كردم و متن‌هايي براي آنها نوشتم كه تا به حال سه جلد آن نوشته شده است.
به هر حال اين يك سبك كاري بود و دارم ادامه‌اش مي‌دهم و تعدادي از اين تصويرها را هم تبديل به داستان كوتاه كرده‌ام.
  • اين روزها سالگرد تولد دوچرخه است. نظرتان را درباره تولد و دوچرخه بگوييد.
به اعتقاد من تولد يك شروع است و تولد در همه چيز هست و فقط خاص انسان نيست؛ حتي ساخته دست انسان. وقتي من چيزي يا طرحي را مي‌كشم اين در خانه من حبس است، چون كسي آن را نديده است. ولي اين تولد هنگامي به شكل واقعي اتفاق مي‌افتد كه به دست ديگران برسد، وگرنه يك چيز مرده است. دوچرخه هم با مخاطبانش است كه معناي واقعي پيدا مي‌كند.
دوچرخه اسم زيبايي است براي يك نشريه و آرزوي بسياري از بچه‌هاست. ما در بچگي يك حلقه فلزي داشتيم كه با يك تكه چوب آن را مي‌رانديم. اين بازي ما بود. بعد آرزوي سه چرخه داشتم. بعد دوچرخه. يك زماني با يك تكه تخته و چندتا بلبرينگ يك روروك درست مي‌كردم يا با قوطي سوهان و شمع چراغي براي روروك مي ساختم شبيه چراغ موتورسيكلت. مدتي هم دوچرخه كرايه مي‌كردم. بعد پدرم برايم سه‌چرخه خريد. دوچرخه ياد گرفتنم هم ماجراهايي داشت.
  • بچه‌هايتان به كار شما علاقه دارند؟
من دو فرزند دارم. يكي از آنها رامين است كه به كار انيميشن علاقه دارد. او 15-16 تا فيلم انيميشن كوتاه ساخته كه سه بعدي و بر اساس بعضي شخصيت هاي كارهاي خودم است. قرار است در سال آينده مجموعه‌اي سيزده قسمتي از آنها به نام «دلقك‌ها» پخش شود كه چند قسمت آن ساخته شده است.
  • تفاوت طرح و كاريكاتور در چيست؟
به نظرم طرح همان طراحي است كه بدون هيچ فكر و سوژه خاصي اجرا مي‌شود. بهتر است بگوييم كارتون و كاريكاتور. در واقع كارهايي كه من مي كشم و ساده هستند در خارج از كشور به‌ آن مي‌گويند كارتون. كارتون طرحي است فقط براي تفريح و لذت و مغز را قلقلك مي‌دهد كه سياسي هم نيست يا اگر باشد، كلي و بين المللي است. خارجي‌ها به اين جور كارها كارتون مي‌گويند كه خودش هم چند رشته دارد، مثل «كميك استريپ» يا «استريپ كارتون». بعضي هم كارهايي صرفاً غمگين يا شاعرانه هستند. كارهاي اخير من به شعر نزديك است و دنبال آن هستم كه موضوعي شاعرانه را با خطوطي ساده نشان بدهم.
  • به نوجوان‌هايي كه به كاريكاتور علاقه دارند چه توصيه‌اي داريد؟
اين كار صرفاً آموزش دادني نيست. كاريكاتور كشيدن كاري شبيه آهنگ سازي و شاعري است. ما نمي‌توانيم بگوييم از امروز شاعر يا آهنگ ساز شويد. اين‌ علاقه در وجود آنها بايد باشد. بعد بايد اين علاقه را دنبال كنند. كارهاي ديگران را ببينند. چون ديدن آثار ديگران به آنها ايده مي‌دهد. بچه‌ها بايد بروند تمام مجلات اين رشته را ببينند، سايت‌هاي اينترنتي كاريكاتور را ببينند، فيلم‌هاي كمدي و انيميشن را ببينند، مجموعة اين‌ها باعث مي‌شود كه ذهنشان خلاق شود. كلاس‌هايي هم هست كه اين رشته را درس مي‌دهد. خود من در كلاس‌هايي كه دارم تجربيات اين سال‌ها را كه به سختي به دست آورده ام ، در اختيار جوان‌ها قرار مي‌دهم.
  • اين هنر رابطه مستقيمي با خلاقيت دارد، براي تقويت خلاقيت چه بايد كرد؟
ببينيد، طراحي فقط طراحي نيست. در طراحي طنزآميز تخيلات طنزآميز يك طراح است كه نقش بازي مي‌كند. طراحي به تنهايي نمي‌تواند كاربرد داشته باشد. من در واقع در كارم رؤياهايم را مي‌فروشم. رؤياهايي كه ديگران نمي‌توانند ببينند. شما شايد نتوانيد خواب‌ها و رؤياهايتان را براي كسي تعريف كنيد اما هنرمند كاريكاتوريست يكي از كارهايش اين است كه رؤياهايش را به تصوير بكشد و نشان ديگران بدهد و آن را با ديگران تقسيم كند. البته اين كار را نويسنده‌ها و شاعران و بعضي از هنرمندان ديگر هم انجام مي‌دهند اما در كاريكاتور خيلي ساده و با ارزان‌ترين شيوه اين كار انجام مي‌شود. ولي در هنري مثل فيلم‌سازي هزينه‌ها خيلي بالاست. هنرپيشه و كارگردان و موسيقي و چيزهاي زيادي مي‌خواهد، در حالي كه در كاريكاتور هر ورق كاغذ سفيد پرده سينماست. گويي شما يك فيلم را در كوتاه‌ترين زمان مي‌توانيد ببينيد. بيشتر اين فيلم‌هاي انيميشن در حقيقت يك كاريكاتور است كه آن را گسترش داده‌اند، يا چندين كاريكاتور است كه آنها را به هم وصل كرده‌اند و شده يك انيميشن .
پيوند مبارك متن و تصوير
«خيلي شيطان بودم. شيطان در مقابل من كم مي‌آورد... سگ‌ها و گربه‌ها با ديدن من راه خود را كج مي‌كردند، شيشه‌بُر محله با من رفيق شده بود و برايم بستني مي‌خريد.»
اگر فكر مي‌كنيد اين سطرها را از كتاب خاطرات يك گناهكار نقل كرده‌ام، بايد به عرضتان برسانم كه اشتباه كرده‌ايد! اينها اعترافات بامزۀ يك هنرمند است از روزهاي كودكي‌اش. شايد شما هم از آن آدم‌هايي باشيد كه فكر مي‌كنند هنرمندان در تمام زندگي‌شان انسان‌هاي لطيف و دل‌نازكي هستند. خب، پس يك بار ديگر مجبورم ابراز تأسف كنم از ا ين كه سطرهاي بالا خيلي با تصويري كه در ذهن داشته‌ايد، جور درنيامده است. همۀ اينها از لطف هنرمند صادق و راستگويي مثل كامبيز درم‌بخش است كه اين‌قدر راحت شيطنت‌هاي كودكي‌اش را به تصوير كشيده است.
البته براي آن كه اين مطلب متهم به بدآموزي نشود، همين‌جا اشاره كنم كه درم‌بخش حالا ديگر دست از اين‌جور شيطنت‌ها برداشته است. از روي عكس بزرگسالي‌اش هم مي‌توانيد متوجه شويد كه حالا برخلاف پسربچۀ تخس و اخموي سال‌هاي دور، ظاهري سربه‌راه دارد و آرام. اين جمله را هم براي محكم‌كاري از زبان خودش در مقدمۀ تازه‌ترين كتابش برايتان نقل مي‌كنم: «يك مگس روي بيني من نشسته بود، از او خواهش كردم خودش برود!»
«اگر داوينچي مرا مي‌ديد» به اندازۀ مقدمۀ بحث‌برانگيزش -كه تا اينجا سوژۀ يادداشت ما بود!- بامزه، خواندني و ديدني است. حتماً مي‌پرسيد مگر منظره است كه ديدني باشد؟ نكند امروز، روز جهاني تغيير تصورات است؟ چون در جوابتان بايد بگويم: بله، اين كتاب پر از منظره‌هاي ديدني است:
ماري كه به بدنش كش و قوس داده تا در حين عبور، آسيبي به گل‌ها نرساند.
دم‌برفي‌هايي كه در زمستان سرد، همديگر را بغل كرده‌اند. پسري كه صورتش را چسبانده به تنگ آب و اولين عيد ديدني‌اش با ماهي تنها است و...
البته اين كاريكاتورها هميشه يك جملۀ بامزه در نقش يك يار جدانشدني در كنار خود دارند. بعضي وقت‌ها اين جمله‌ها به خودي خود خنده‌دارند مثل:
«اولين بار بود كه با پدر و مادرم به شمال مي‌آمديم، جاي شما خالي، ناهار ماهي جنوب خورديم.»
و حتي بعضي از جمله‌ها به كاريكلماتور يا حتي سطرهاي شاعرانه شبيه شده‌اند:
«مامان شب همه‌جا را تميز كرد، حتي دفترچه‌ي چركنويس مرا!»
«دلم مي‌خواست هرچه زودتر بزرگ بشوم. دستگاه فتوكپي مرا به آرزويم رساند.»
بعضي وقت‌ها طنز موردنظر از كنار هم قرار گرفتن متن و تصوير و ايجاد پلي از هماهنگي يا تضاد ميانشان حاصل مي‌شود. مثلاً:
«تابستان كنار دريا... از چپ به راست: من، برادر كوچكم و برادر كوچكترم!»
در كنار اين جمله، تصويري از يك دريا كشيده شده كه در آن بيشتر از دو نفر ديده نمي‌شود. جاي نفر سوم يا همان برادر كوچكتر خالي است و به جايش چند حباب از آب بيرون آمده است!
در واقع كاريكاتورها و جمله‌هاي طنزآميز كتاب «اگر داوينچي مرا مي‌ديد» به كمك هم مي‌آيند و همديگر را كامل مي‌كنند. به نظر من كه پيوند مباركي از آب درآمده و... چه‌قدر هم به هم مي‌آيند!
* اگر داوينچي مرا مي‌ديد
* كامبيز درم‌بخش
* نشر افق
* قيمت: 6000 تومان


با تشکر فریبا
__________________
من هنوز ایمان دارم مادرم را خواهم دید
وقتی تمام دیوار بیمارستان تیتر زده اند : آی ... سی .... یو
این فشار ها که به خونت می آیند ،
تمام رگ هایم از بهشت متنفر می شوند
که زیر پایت را خالی می کنند ...
" هومن شریفی "

پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 01-13-2010
SHeRvin آواتار ها
SHeRvin SHeRvin آنلاین نیست.
ناظر و مدیر بخش موسیقی و سینما

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: Tehran
نوشته ها: 4,838
سپاسها: : 1,717

2,520 سپاس در 663 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض چگونه در يک حادثه هوايي زنده بمانيم

جام جم آنلاين: وقوع چندين حادثه هوايي طي هفته گذشته باعث شده است شبكه سي ان ان گزارشي از اين حوادث را در کنار شيوه هايي که مي توانند مسافران را در اين حوادث زنده نگه دارند، پخش کند.





سه شنبه هفته گذشته يکي از هواپيماهاي خطوط هوايي آمريکا به همراه 154 نفر سرنشين در باند فرودگاه جامائيکا دچار لغزش و در نزديکي درياي کارائيب متوقف شد. اين پديده خسارات زيادي به هواپيما وارد کرد اما خوشبختانه هيچ خسارت جاني وارد نيامد. فرداي آن روز حادثه اي ديگر در اسکاتلند نيز منجر به لغزش هواپيما شد اما اين حادثه نيز باعث مرگ هيچ يک از سرنشينان هواپيما نشد.
در کنار اين خوش اقباليها حوادث دردناکي در حين پرواز هواپيماها نيز رخ مي دهند که نمونه هاي آن در کشور ما به وفور ديده مي شود. با توجه به اين رخدادها که در زمان وقوع خود به تيتر تمامي نشريات خبري تبديل مي شوند براي بسياري از مسافران اين سئوال به وجود مي آيد که آيا سفرهاي تجاري از ايمني کافي برخوردارند؟
پاسخ اين سئوال به دو دليل بدون شک مثبت است. اول اينکه حوادث هوايي بسيار نادر بوده و رخ دادن آنها در شرايط معمولي بعيد به نظر مي رسد. بر اساس گزارش انجمن بين المللي حمل و نقل هوايي در ميان هر 1.2 ميليون پرواز تنها يک حادثه رخ مي دهد. دليل دوم اين است که حوادث هوايي معمولا در هنگام بلند شدن يا فرود آمدن هواپيما رخ مي دهند، يعني زماني که هواپيما به سطح زمين نزديک بوده و سرعت پاييني دارد و به همين دليل خلبان در چنين شرايطي قدرت مانور بيشتري براي نجات هواپيما و سرنشينان آن دارد. در مقابل حوادث مرگبار هوايي در ميانه پرواز و در اثر اختلالات جدي مکانيکي يا برخورد هوايي رخ مي دهند.
کليد حياتي براي زنده ماندن در چنين حادثه اي هشيار باقي ماندن در زمان طلايي است. 90 ثانيه حياتي که بلافاصله پس از حادثه آغاز مي شود. در حوادث هوايي که امکان زنده ماندن در آن وجود دارد، اکثر قربانيان نه تنها در اثر برخورد شديد بلکه بيشتر به دليل تنفس دود و آتش و عدم توانايي حرکت در دوره طلايي جان خود را از دست مي دهند.
مسافران براي نجات جان خود در چنين شرايطي مي توانند چند مرحله حياتي را اجرا کنند: 1- بسته نگه داشتن کمربند ايمني در هر شرايطي زيرا بستن کمربند پس از حادثه نيازمند صرف ثانيه هاي حياتي است که معمولا زود از دست مي روند. 2- آشنا شدن با ويژگي هاي ايمني هواپيمايي که فرد قصد سفر با آن را دارد، به اين شکل فرد با آگاهي مي تواند به خروجي ها، ابزار و وسايل اوليه براي نجات جان خود و ديگران دسترسي پيدا کند. 3- رعايت حالت ويژه اي که کارکنان هواپيما آن را در بدو ورود به هواپيما براي مسافران توضيح مي دهند، اين حالت بدن فرد را از پرتاب شدن به جلو و برخورد با صندلي هاي ديگر حفظ مي کند. زيرا در اثر برخورد با صندلي هاي مقابل آسيبهاي شديد گردن و سر به وجود آمده و فرد توانايي حرکت را طي 90 ثانيه طلايي از دست خواهد داد.
سازمان هوانوردي فدرال در اين ميان به دنبال روشهاي جديدتري براي حفظ ايمني مسافران هواپيماهاي مسافربري است و به همين منظور قوانين جديدي را براي بهبود اسکلت بندي هواپيما و صندلي هاي هواپيماهاي در حال توليد ارائه کرده است تا بتوانند ميزان شدت برخورد را تا ميزان 16 برابر نيروي گرانش به خود جذب کنند. همچنين فاصله ميان صندلي ها نيز بري افزايش ايمني مسافران تغيير خواهد کرد. تعبيه کيسه هاي هوايي که با سرعتي کمتر از 90 ميلي ثانيه باز شده و از گردن و کمر مسافران محافظت مي کند، طرح ديگري است که مي تواند در حوادث هوايي منجر به نجات جان انسانها شود.
بر اساس گزارش سي ان ان، در حالي که بسياري از مسافران همچنان درباره ايمني پروازهاي تجاري ترديد دارند، آمارهاي ايمني نشان مي دهد پرواز با هواپيما بسيار امن تر از اين است که فرد بخواهد با خودروي خود به نزديکترين فروشگاه محلي برود.
__________________

and the roads becomes my bride

پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 01-13-2010
SHeRvin آواتار ها
SHeRvin SHeRvin آنلاین نیست.
ناظر و مدیر بخش موسیقی و سینما

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: Tehran
نوشته ها: 4,838
سپاسها: : 1,717

2,520 سپاس در 663 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض از اسم خود راضی نیستید؟ این راهکارها را بکار ببندید.

کنار آمدن با اسم بد خیلی سخت است. شاید شما را هم اسمی که والدینتان رویتان گذاشته اند یا اسم فامیلتان رنج می دهد. اسم شما تنها چیزی است که در تمام لحظات زندگی همراهتان است، پس باید آن را قبول کنید. به همین خاطر در این مقاله تصمیم گرفته ایم راهکارهایی به شما معرفی کنیم که کنار آمدن با این اسم آزاردهنده را برایتان راحت تر کند.


1. نگاهی به اینترنت یا کتاب های اسم بیندازید که درمورد تاریخچه و معنا و مفهوم اسم ها مطلب دارند. اگر اسمتان را آنجا پیدا کردید، کمی از نگرانیتان درمورد اسمتان از بین می رود.

2. افراد معروف و مشهوری هم نام خودتان پیدا کنید. وقتی فرد موفقی را هم نام خودتان پیدا می کنید، اسمتان کمتر برایتان آزاردهنده خواهد بود.

3. شیئی را با نام خودتان پیدا کنید. البته پیدا کردن شیئی که اسم شما روی آن باشد کار سختی است به همین خاطر بد نیست که خودتان اینکار را بکنید.

4. شوخی های مسخره درمورد اسمتان را نادیده بگیرید. به جای اینکه از این شوخی ها عصبانی و ناراحت شوید، باید خوشحال باشید که اسمتان یک اسم خاص و تک است.

5. از والدینتان یا هر کس دیگری که اسم شما را انتخاب کرده سوال کنید. اینکار باعث می شود دید و شناخت بهتری درمورد اسمتان پیدا کنید.

6. اگر خیلی برایتان آزاردهنده است، به طور قانونی اسمتان را عوض کنید. البته این اعصبتان را بیشتر خرد می کند چون مجبور می شوید همه جا اسمتان را عوض کنید و این را به همه اطلاع دهید.

7. می توانید از اسم مستعار استفاده کنید یا از حروف اول بعنوان اختصار استفاده کنید (مثلاً mj). به این روش اسم اصلیتان در شناسنامه باقی می ماند اما دیگران شما را به اسمی صدا می کنند که اذیت نشوید.

8. فکر کنید که بعد از ازدواج اسمتان چه خواهد بود. خیلی از خانم ها بعد از ازدواج اسم فامیل همسرشان را می گیرند یا از اسم مستعار استفاده می کنند.

•صبور باشید و درک کنید که زمان می برد همه به اسم جدید شما عادت کنند.
•وقتی اشتباهاً اسم قبلیتان را صدا می کنند، تصحیحشان کنید تا بدانند که در تغییر نامتان کاملاً جدی هستید.
• اجازه ندهید کسی در صدا کردن اسم جدیدتان بی ملاحظگی کند. خیلی ها ممکن است کماکان اسم قدیمتان را صدا کنند و بهانه بیاورند که اسم جدیدتان را فراموش می کنند. این افراد در برابر تغییر لجوج و مقاوم هستند. باید برایشان توضیح دهید که در تغییر اسم خود جدی هستید و خوشحال می شوید که به انتخاب جدید شما احترام بگذارند.
•خیلی ها در روز تولدشان تغییر نامشان را اعلام می کنند که تاثیر بیشتری داشته باشد.
9. وقتی می خواهی اسم جدیدی برای خود انتخاب کنید این را به همه بگویید.
نکات

•معنای اسمتان را پیدا کنید. شاید ارتباطی با خودتان داشته باشد.
•اگر نگه داشتن اسمتان سنت خانوادگی است پس حداقل کمی احساسی است.
هشدارها
•تعجب نکنید که والدینتان ازاینکه از اسمتان خوشتان نمی آید ناراحت شوند اما آنها باید درک کنند که اسم شماست و این شمایید که باید همه عمرتان با آن زندگی کنید.
__________________

and the roads becomes my bride

پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 01-13-2010
SHeRvin آواتار ها
SHeRvin SHeRvin آنلاین نیست.
ناظر و مدیر بخش موسیقی و سینما

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: Tehran
نوشته ها: 4,838
سپاسها: : 1,717

2,520 سپاس در 663 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض بخوانید و لذت ببرید!

آیا میدانستید که این حقیقت دارد که به راستی فیل از موش میترسد؟...


آیا میدانستید که دانشمندان ثابت کرده اند که گل سرخ ترکیبی از بوی 40 نوع گل مختلف است؟

آیا میدانستید که اگر کلفتی تار عنکبوت به اندازه مغز یک مداد به هم تنیده میشد می‌توانست یک هواپیمای بویینگ سنگین وزن را تحمل کند؟

آیا میدانستید که این حقیقت دارد که به راستی فیل از موش میترسد؟

آیا میدانستید که شلوغ ترین مکان دنیا کندوی زنبور عسل است؟

آیا میدانستید که در حال حاضر 6 میلیون اختراع در جهان وجود دارد که ادیسون با 1094 اختراع رکورد دار است؟

آیا میدانستید که اگر تمام کرات منظومه شمسی را با هم جمع کنیم و سپس آن را دو برابر کنیم باز هم به اندازه کره مشتری نمی‌شود؟

آیا میدانستید که وسعت کره ماه به اندازه قاره استرالیاست؟

آیا میدانستید که ملخ ها فراوان ترین موجودات بر روی زمین هستند و موجوداتی هستند که در روز دو برابر وزن خود غذا می‌خورند؟

آیا میدانستید که هر چشم مگس از10 هزار عدسی تشکیل شده است؟

آیا میدانستید که طبیعت سیاره اورانوس بر خلاف زمین است یعنی دو قطبش گرم و قسمت های استوایی آن بسیار سرد است؟

آیا میدانستید که سوسک ها مقاوم ترین موجودات در برابر گرسنگی هستند. آنها میتوانند یک ماه بدون غذا و دو ماه بدون آب زنده بمانند؟

آیا میدانستید که نیروی جاذبه ماه میتواند باعث زمین لرزه شود؟

آیا میدانستید که شیارهاى کف دست کمکی براى بهتر گرفتن اشیاء است؟

آیا میدانستید که لاشخورها قادر به دیدن یك موش كوچك از ارتفاع ۴ كیلومتری میباشند؟

آیا میدانستید که مردم فیلیپین به بیش از ۱۰۰۰ لهجه سخن میگویند؟

آیا میدانستید که مورچه ها هم شمردن بلدند و قدم هایشان را برای مسیر یابی میشمارند؟

آیا میدانستید که مصرف زغال اخته از تنگی عروق خون جلوگیری میكند؟

آیا میدانستید که خورشید در مدار کهکشان شیری با سرعت ۹۰۰۰۰۰ کیلومتر در ساعت حرکت میکند؟

آیا میدانستید که نام قدیم یونان، هلاس برگرفته از هلیوس خدای خورشید بوده است؟

آیا میدانستید که فقط قورباغه های نر قور قور می‌کنند؟

آیا میدانستید که خرس با تمام سنگینی خود میتواند با سرعت ۵۰ كیلومتر در ساعت بدود؟

آیا میدانستید که افراد باهوش داراى روى و مس بیشترى در موهایشان هستند؟

آیا میدانستید که شكلات بر عصب و قلب سگ تاثیر بد دارد، با کمی شكلات میتوان یك سگ را کشت؟

آیا میدانستید که یک قطره لیكور عقرب را دیوانه می‌كند و عقرب خودش را نیش می‌زند و می‌كشد؟

آیا میدانستید که مایع موجود در نارگیل نارس را می‌توان بجای پلاسمای خون استفاده كرد؟

آیا میدانستید که درخت بلوط تا قبل از پنجاه سالگی میوه نمی‌دهد؟
__________________

and the roads becomes my bride

پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 01-13-2010
SHeRvin آواتار ها
SHeRvin SHeRvin آنلاین نیست.
ناظر و مدیر بخش موسیقی و سینما

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: Tehran
نوشته ها: 4,838
سپاسها: : 1,717

2,520 سپاس در 663 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض مردی که یک چشمش را تخلیه کرد و یک دوربین بجایش قرار داد!! (+عکس)

او که یکی از علاقه‌مندان سریال محبوب دهه ۷۰ میلادی یعنی «مرد شش میلیون دلاری» است، زمانی که قرار شد، پروتزی برایش کار گذاشته شود، ایده‌ای ذهش راه یافت...


اصطلاح سایبورگ Cyborg به موجودی اطلاق می‌شود که علاوه بر اعضای طبیعی بدن، دارای ارگان‌های عملکردی مصنوعی هم باشد. زمانی این اصطلاح، اختصاصا در داستان‌های علمی- تخیلی مورد استفاده قرار می‌گرفت، اما این روزها دیگر «سایبورگ» یک اصطلاح انتزاعی نیست. در این پست با یک سایبورگ و همچنین مردی آشنا می‌شوید که یکی از اعمال فیزیولوژیکش را تنها به یاری یک کنترل از راه دور می‌تواند انجام دهد!

مورد عجیب «راب اسپنس»: راب اسپنس Rob Spence یک فیلمساز مستند ۳۷ ساله مقیم کانادا است. در ۹ سالگی، به دنبال یک حادثه، بینایی چشم راست او به شدت آسیب دید. ۳ سال قبل، پزشکان مجبور شدند که چشم راست او را تخیله کنند. از آن زمان به بعد او از یک چشم‌بند برای پوشاندن، کاسه چشم خالی استفاده می‌کرد. تا اینکه سرانجام تصمیم گرفت، یک پروتز نصب کند، اما نه یک پروتز معمولی!
او که یکی از علاقه‌مندان سریال محبوب دهه ۷۰ میلادی یعنی «مرد شش میلیون دلاری» است، زمانی که قرار شد، پروتزی برایش کار گذاشته شود، ایده‌ای به ذهش راه یافت، او به دوربین موبایلش نگاه کرد و با خود فکر کرد که چقدر خوب است دوربینی به همین کوچکی به جای چشم آسیب‌دیده‌اش می‌داشت.
راب اسپنس، سرمایه زیادی برای عملی کردن ایده نداشت، ولی خیلی‌ها بعد از مطلع شدن از این ایده، کمکش کردند. مهندسانی داوطلب شدند که به صورت پاره‌وقت روی این پروژه کار کنند. نقش «استیو مان» Steve Mann ،استاد دانشگاه MIT، که سال‌ها روی پروژه کامپیوترهای قابل پوشیدن کار کرده بود، در این میان، برجسته بود. یک مهندس تجربی ماهواره به نام «کوستاس گراماتیس» هم در راه رسیدن به این هدف بسیار کمک کرد.






شرکت OmniVision، شرکتی که در ساخت دوربین‌های کوچک برای موبایل، لپ‌تاپ و آندوسکوپ‌ها تخصص دارد، دوربینی را به او هدیه کرد و سرانجام ایده او عملی شد. او حالا پروتزی دارد که مجهز به یک دوربین کوچک است، این دوربین با حرکت ماهیچه‌های چشمش، به طور طبیعی حرکت می‌کند و دقیقا مناظری را که او در حال دیدن آنهاست، ثبت می‌کند.
دوربینی که اکنون راب اسپنس بر روی پروتز خود دارد، گرچه بینایی را به او بازنمی‌گرداند، اما در عوض می‌تواند با انتقال بی‌سیم تصاویری که او در حال دیدنشان است، کار بی‌نظیری انجام دهد. اسپنس، ‌امیدوار است که چشم جدیدش در ساختن فیلم‌های مستند به او بسیار کمک کند.






این ابتکار و اختراع آنقدر جالب بود که مجله تایم پروژه Eyeborg را به عنوان یکی از ۵۰ اختراع برتر سال ۲۰۰۹ برگزید.
__________________

and the roads becomes my bride

پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 01-13-2010
SHeRvin آواتار ها
SHeRvin SHeRvin آنلاین نیست.
ناظر و مدیر بخش موسیقی و سینما

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: Tehran
نوشته ها: 4,838
سپاسها: : 1,717

2,520 سپاس در 663 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض تصویری زیبا و منحصر بفرد: قورباغه‌ای که یک چراغ روشن را بلعیده است!!

صاحب درخت کریسمس با دیدن این صحنه تعجب کرده بود. او در این باره گفت این قورباغه چراغ را بلعیده بود و نمی‌توانست ...

قورباغه‌ای در ایالت فلوریدای آمریکا، یک چراغ را بلعید.
این قورباغه روی به سمت چراغ‌هایی که با آن درخت کریسمس تزئین شده بود، جذب شد. او که گمان می‌کرده چراغ‌های روی درخت حشرات شب‌تاب هستند، یکی ازاین چراغ‌ها را بلعید. این چراغ در داخل بدن قورباغه روشن شده است.






صاحب درخت کریسمس با دیدن این صحنه تعجب کرده بود. او در این باره گفت این قورباغه چراغ را بلعیده بود و نمی‌توانست آن را از دهانش به بیرون پرتاب کند. این حیوان برروی درخت آویزان شده بود. مالک درخت با بیرون کشیدن چراغ از دهان قورباغه، این حیوان را رها کرد.
__________________

and the roads becomes my bride

پاسخ با نقل قول
پاسخ

برچسب ها
giorgio armani, جورجیو آرمانی


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 07:18 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها