#1  
قدیمی 03-04-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض آفتاب در شب

آفتاب در شب



در زمان علامه حلّی، یکی از مخالفان مکتب اهل بیت، کتابی در ردّ مذهب شیعه نوشته بود و در مجالس عمومی و خصوصی خویش از آن بهره می‌گرفت و افراد زیادی را نسبت به طریقة شیعه، بدبین و گمراه می‌نمود. از طرفی، کتاب را در اختیار کسی نمی‌گذاشت، تا مبادا به دست دانشمندان شیعه بیفتد و جوابی بر آن بنویسند و یا ایرادی وارد کنند.
علامه حلّی، با آن عظمت قدر و جلال علمی، به دنبال راهی برای به دست آوردن آن کتاب، به گونه‌ای ناشناس به مجلس درس آن مخالف می‌رود و برای حفظ ظاهر، خود را شاگرد او معرفی می‌کند و بعد از مدتی، علاقه و رابطه استاد و شاگردی را بهانه می‌کند و تقاضای دریافت آن کتاب را می‌نماید.
آن شخص، در یک حالت عاطفی قرار می‌گیرد و چون نمی‌تواند دست رد بر سینه شاگرد ممتاز خود بزند، لاجرم می‌گوید: «من نذر کرده‌ام که کتاب را جز یک شب به کسی واگذار نکنم.»
علامه به ناچار می‌پذیرد و همان یک شب را غنیمت می‌شمرد و از همان آغاز شب، با یک دنیا شعف و خرسندی به رونویسی آن کتاب قطور می‌پردازد!!
نظر او این بود که ابتدا هر قدر می‌تواند، از آن کتاب یادداشت کند و سپس در فرصتی مناسب به پاسخش اقدام نماید.
اما همین که شب به نیمه رسید، چشم‌های علامه سنگین می‌شود و او را خواب فرا می‌گیرد. در همین هنگام ناگاه میهمان جلیل‌القدری داخل اتاق او می‌شود و با او هم سخن می‌گردد و پس از صحبت‌هایی می‌فرماید:
«علامه، بسیار خسته شده‌ای، اکنون تو بخواب و نوشتن را به من واگذار.»
علامه حلی، بی‌چون و چرا اطاعت می‌کند و به خواب عمیقی فرو می‌رود. وقتی از خواب بر می‌خیزد، از میهمان نورانی‌اش اثری نمی‌بیند و چون سراغ نوشته‌هایش می‌رود،‌ کتاب را می‌بیند که به صورت تمام و کمال نوشته شده است و در پایان آن نقشی را به عنوان امضاء، چنین مشاهده می‌کند:
«کتبهُ الحجّه» یعنی، حجت خدا آن را نگاشت.
منبع: دیدار آشنا، شماره 53
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 2 نفر (0 عضو و 2 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 02:37 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها