بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 08-05-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض عماد خراسانی - اشعار عماد خراسانی


ما بنده رخسار نگوئيم و ليكن
قربان جمالي كه صفا داشته باشد




سيد عماد الدين حسن برقعي متخلص به عماد در سال 1300 هجري شمسي در مشهد به دنيا آمد . پدرش سيد محد تقي معين دفتر از صاحب منصبان استانه رضوي بوده است . خويشان مادرش مردمي صاحب ذوق واهل فضل و ادب بوده اند .

سرودن شعر را از سن 9 سالگي شروع كرد. طبع شعر وآواز خوش دو ميراث ارزنده اي بود كه از پدرش به عماد رسيد .

دوستان اورا مشهدي عماد مي ناميدند. مرحوم فريدون مشيري او را عماد خراساني ناميد و اين لقب تا آخر عمر براي او باقي ماند.

آثار عماد خراساني در حدود سي هزار بيت شعر فارسي است كه در اقسام قوالب متداول از قصيده ، غزل ، مثنوي ، قطعه و مسمطات سروده شده است . بي شك عماد د ر غزل سرائي از شعراي برجسته طراز اول معاصر است وبه قولي در بارگاه غزل از صدر نشينان است .
اولين اثر او به نام «يكشب در بهشت » در سال 1320 در مشهد انتشار يافت . در سال 1341 ديوان شعراو با مقدمه اي از مهدي اخوان ثالث و در سال 1352 ديوان ديگري با مقدمه اي از شكوه الدين محلاتي به چاپ رسيد...


زندگي يك نفسم مايه شادي نشده است
واي اگر مرگ نخواهد كه كند شاد مرا


و سرانجام در اسفندماه 1382مرگ او را شاد كرد و روحش به پرواز در آمد .
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن

ویرایش توسط ساقي : 08-05-2010 در ساعت 09:48 PM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 08-05-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض عماد الدين خراساني

عماد الدين خراساني



عمادالدين حسنی برقعی ، معروف به عماد خراسانی شاعر مشهور خراسان در سال ۱۳۰۰ و در مشهد به دنيا آمد و از دوازده سالگی سرودن شعر را آغاز کرد, در جوانی "شاهين" تخلص می کرد. سپس تخلص " عماد" را برگزيد. او زندگی سراسر عاسقانهيی داشت و همين عشق و شوريدگی غزلهای او را بر سر زبانها انداخت. عماد يک بار در زندگیاش ازدواج کرد اما همسرش هشت ماه بعد درگذشت. او از سال ۱۳۳۱ در تهران ساکن شد و تا آخر عمرش تنها زندگی کرد. «مهدی اخوان ثالث» که يکی از دوستان صميمی عماد بود در مقدمهيی بر کتاب «ورقی چند از ديوان عماد» شرح حال و زندگی کاملی از عماد را نوشته است که اين کتاب تاکنون بارها با همان مقدمه تجديد چاپ شده است.

پرويز خائفی يکی از غزلسرايان معاصر، عماد خراسانی را يکی از معتبرترين چهرههای غزل معاصر دانسته و گفت: در دورهيی که غزل در ادبيات ما شرايط خاصی داشت و به سکون و سرگردانی رسيده بود، «محمد حسين شهريار» ، «حسن رهی معيری» و «عماد خراسانی» هر کدام با زبان و بيان خاص خودشان در پی غزل اصيل و سنتی رفتند. در ضمن اينکه عماد با حفظ ساختار و استحکام شعر کهن، حالاتی را ارايه میدهد که قابل توجه است و درد جامعه امروز را میشناسد.
خائفی درباره زندگی و شعر عماد گفت: نکته مهم در غزل عماد، تجلی دردها، ناراحتیها و سرخوردگیهايی است که او در زندگیاش با آنها روبرو بوده است. او اصالت غزل را حفظ میکرد و هيچ وقت از روی تفنن غزل نگفته است ، بلکه مفهوم غزل يعنی عشق و دوست داشتن را شناخته وبه کار میبرد. خائفی کار عماد را بالاتر از شهريار دانست و گفت: شهريار تراش خاص زبان فارسی را گاهی اوقات رعايت نمیکرد، ولی زبان عماد شفاف و تراش داده شده است.

حسين منزوی نيز غزل عماد را غزلی بينابين دانسته و گفت: غزل عماد ضمن اينکه به ارزشهای کلاسيک پايبند است، از برخی فضاها و اصولهای تازه هم خالی نيست. غزل عماد عاشقانه است و کمتر از مضامين فلسفی و اجتماعی استفاده کرده است. منزوی گفت: غزل عماد، غزل و تغزل و حديث نفس است. البته طبيعی است که در سن و سال پيری مانند همه به شکايت از دنيا و مسائل آن بپردازد، اما غزل او مانند غزل سايه و يا نيستانی نيست که علاوه بر طرح مضامين شخصی و عاطفی، به مشکلات اجتماعی و مسائل زمانه نيز بپردازد.

عماد خراسانی شاعر معاصر ايرانی صبح سه شنبه 28بهمن پس از يک دوره بيماری در 82 سالگی در تهران درگذشت.


نمونه‌اي از غزل‌هاي عماد خراساني ـ غزلسرا و تصنيف‌سراي معاصر:

پيش ما سوختگان، مسجد و ميخانه يكيست
حرم و دير يكي، سبحه و پيمانه يكي است
اينهمه جنگ و جدل حاصل كوته‌نظريست
گر نظر پاك كني، كعبه و بتخانه يكيست
هر كسي قصه شوقش به زباني گويد
چون نكو مي‌نگرم، حاصل افسانه يكيست
اينهمه قصه ز سوداي گرفتارانست
ورنه از روز ازل، دام يكي، دانه يكيست
ره هركس به فسوني زده آن شوخ ار نه
گريه نيمه شب و خنده مستانه يكيست
گر زمن پرسي از آن لطف كه من مي‌دانم
آشنا بر در اين خانه و بيگانه يكيست
هيچ غم نيست كه نسبت به جنونم دادند
بهر اين يك دو نفس، عاقل و فرزانه يكيست
عشق آتش بود و خانه خرابي دارد
پيش آتش، دل شمع و پر پروانه يكيست
گر به سرحد جنونت ببر عشق عماد
بي‌وفايي و وفاداري جانانه يكيست






__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 08-05-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض عماد الدين خراساني



چيست اين آتش سوزنده كه در جان من است ؟
چيست اين درد جگر سوز كه درمان من است ؟
از دل اي آفت جان صبر توقع داري
مگر اين كافر ديوانه بفرمان من است
آنچه گفتند ز مجنون و پريشاني او
درغمت شمه اي ازحال پريشان من است
ماه را گفتم و خورشيد وبخنديد به ناز
كاين دو خود پرتوي از چاك گريبان من است
عالمي خوشتر از ان نيست كه من باشم و دوست
اين بهشتي است كه درعالم امكان من است
آمد ورفت و دلم برد وكنون حاصل وصل
اشك گرمي است كه بنشسته بدامان من است
كاش بي روي تو يك لحظه نمي رفت زعمر
ورنه اين وصل كه باز اول هجران من است
اندر اين باغ بسي بلبل مست است عماد
داستاني است كه او عاشق دستان من است







عيبم مكن اي دوست اگر زار بگريم
بگذار بگيريم من و بگذار بگريم
بگذار كه چون مرغ گرفتار بنالم
بگذار كه چون كودك بيمار بگريم
مي خوردن من بهر طرب نيست خدا را
حالي است كه بي طعنه اغيار بگريم
تنها نه بحال خود از اين مستي هر شب
بر حالت اين مردم هشيار بگريم
برهر كه در اين دام مصيبت شده پابند
بر شاه و گدا، پير وجوان ، زار بگريم
بر لاله نو سر زده از دامن هامون
بر غنچه نشكفته گلزار بگريم
زين عهد و وفائي كه جهانراست هر آنكو
بگذاشته لب بر لب دلدار بگريم
اين كاسه سر ها همه خاك است بفردا
بگذار كه با زمزمه تار بگريم
جا دارد اگر تابصف حشر عمادا
پبوسته از اين بخت نگونساز بگريم




__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 08-05-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض عماد الدين خراساني


پيد ا شد و پيدا شد گمگشته ما امشب
مي چرخم و مي رقصم با باد صبا امشب
در كلبه ما خورشيد مهمان شده باز امشب
يك روز نشد با ما اين چرخ و فلك همراه
گوئي من و دل هستيم مهمان خدا امشب
بر زانوي من دلدار بنهاده سر زيبا
گر سرد همش در پاي كاري است بجا امشب
پروانه مرا عمري اسباب شگفتي بود
كار تو، ولي دارم خود حال تور ا امشب
ديوانه دل مسكين باور نكند اين بخت
حق دارد اگر دارد صد چون و چرا امشب
وه وه كه چه سرمستم دل مي رود از دستم
هر تار دلم دارد صد شور ونوا امشب






هر كس كه دلي چون دل ما داشته باشد
از دست غم آرام كجا داشته باشد
رنجور پريشي كه بجان دشمن خويش است
ديگر ز كه اميد دواداشته باشد؟
گر مهر به مريخ خورد ماه به ناهيد
غم نيست كسي را كه خدا داشته باشد
تا هرخس و خاري نكند دعوي مستي
خوشتر كه ره عشق بلا داشته باشد
ما بنده رخسار نگوئيم و ليكن
قربان جمالي كه صفا داشته باشد
غم نيست دلم گر زجهان هيچ ندارد
تنها اگر اي ماه تو را داشته باشد
زندان جهان بهر عماد است چو فردوس
گر صحبت ارباب وفا داشته باشد




__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 08-05-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض گر چه مستيم و خوابيم چو شبهاي دگر


گر چه مستيم و خوابيم چو شبهاي دگر
با زكن ساقي مجلس سرميناي دگر
امشبي را كه در آنيم غنيمت شمريم
شايد اي جان نرسيديم به فرداي دگر
مست مستم مشكن قدر خود اي پنجه غم
من به ميخانه امشب تو برو جاي دگر
چه به ميخانه چه محراب جرامم باشد
گر بحز عشق توام هست تمناي دگر
تا روم از پي يار دگري مي بايد
جز دل من دلي وجز تو دلاري دگر
نشينده است گلي بوي تو اي غنجه ناز
بوده ام ورنه بسي همدم گلهاي دگر
تو سيه چشم چو آئي بتماشاي چمن
نگذاري بكسي چشم تماشاي دگر
باده پيش ار كه رفتند از اين مكتب راز
اوستادان و فرودند معماي دگر
اين قفس را نبود روزني اي مرغ پريش
آرزو ساخته بستان طرب زاي دگر
گر بهشتي است رخ تست نگارا كه در آن
مي توان كرد بهر لحظه تماشاي دگر
از تو زيبا صنم اينقدر جفا زيبا نيست
گيرم اين دل نتوان داد بزيباي دگر
ميفروشان همه دانند عمادا كه بود
عاشقان را حرم و دير و كليساي دگر




__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 08-05-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض مرا چه باك كه فصل بهار مي گذرد


مرا چه باك كه فصل بهار مي گذرد
بهار نيست چو بي روي يار مي گذرد
برنگ و بوي تو يك گل ميان گلها نيست
چه غم كه فصل گل و لاله زار مي گذرد
بدين خوشم ز بهار وخزان كه بر من و دل
ز رفت و آمدشان روزگار مي گذرد
به تار زلف تو اي آفتاب كشور حسن
كه عمر من همه در شام تار مي گذرد
مرا گراني هجران با شتباه انداخت
وگرنه هر كس از اين رهگذار مي گذرد
بيزم عمر شرابي ربرنگ لعل تو نيست
عيث نه عمر من اندر خمار ميگذرد
مخند اي گل سرخوش بداغ لاله ، مخند
كه عمر بر تو واين داغدار مي گذر د
براي آنكه نسوزند لاله ها زين داغ
بباغ عمر عماد از كنار مي گذرد





بكوي بي نشاني عزم سير است و سفر ما را
ببر اي كشتي مي تا بدانجا بي خبر ما را
چرا غ راه ما كنن چشم جادو، روي اتشگون
بيا ساقي ببر ما را ، بيا ساقي ببر ما را
بهشياري در اين وادي رهي پيدا نشد ايدل
مگر مستي نمايد راه اقليمي دگر ما را
زدم بر كوچه مستي نمايد را ه اقليمي دگر ما را
زدم بركوچه مستي چوهر جا روي بنهادم
بسنگي خورد پا هر لحظه در اين رهگذر ما را
بصحراي جنون بايد زدن اي عشق ! امدادي
بس است اي عقل ! بيجا هر چه دادي درد سرما را
گهي شعمعم گهي پروانه اين شبها نمي داني
چه بازيهاست باجان تاشبي گردد سحر ما را
نمي دانم چرا خلق من شوريده سركردي
چرا يك مشت اب وگل عبث كردي هدر ما را
قيامت پيش چشم ما دگر وزني نخواهد داشت
مگر اي عشق اشوبي روي از سر بدر ما را
نگار آمد ز فرط رنج و غم نشناختيم او را
بهار آمد نيامد سر برون از زير پر ما را
عمادا را طبع تسكين بخش و جام مي عنيمت
و گرنه كشت خواهد هجر آن بيداد گرما را




__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 08-05-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض مادر از بهر غم و رنج جهان زاد مرا


باز آهنگ جنون مي زني اي تار امشب
گويمت رازي در پرده نگهدار امشب
آنچه زان تار سر زلف كشيدم شب و روز
مو به مو جمله كنم پيش تو اظهار امشب
عشق ، همسايه ديوار به ديوار جنون
جلوه گر كرده رخش از در و ديوار امشب
هر كجا مي نگرم جلوه كند نقش نگار
كاش يك بوسه دهد زينهمه رخسار امشب
از فضا بوي دل سوخته اي مي آيد
تا كه شد باز در آن حلقه گرفتار امشب ؟
سوزي وناله بيجا نكني اي دل زار
خوب يا شمع شدي همدل وهمكار امشب
اي بسا شب كه بروز تو نشستيم اي شمع
كاش سوزيم چو پروانه به يكبار امشب
آتش است اين نه سخن بس كن از اين قصه عماد
ورنه سوزد قلمت دفتر اشعار امشب




مادر از بهر غم و رنج جهان زاد مرا
درس غم داد در اين مدرسه استاد مرا
دل من پير شد از بسكه جفا ديد وجفا
ندهد سود دگر قامت شمشاد مرا
آنچه ميخواست دلم چرخ جفا پيشه نداد
و آنچه بيزار از آن بود دلم داد مرا
غم مگر بيشتر از اهل جهان بود كه چرخ
ديد و سنجيد و پسنديد و فرستاد مرا
د ردلم ريخته بس بر سر هم غم سر غم
دل مخوانيد خدا داده غم آباد مرا
زندگي يك نفسم مايه شادي نشده است
آه اگر مرگ نخواهد كه كند شاد مرا
ترسم از ضعف پريدن زقفس نتوانم
گر چه صياد زماني كند آزادمرا
آرزوي چمنم كمك از ياد برفت
بس در اين كنج قفس بال و پرافتاد مرا
يكدل واينهمه اشوب و غم و در دعماد
كاشكي مادر ايام نميزاد مرا






qoqnoos
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 08-05-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض ما عاشقیم و خوشتر از این کار، کار نیست


ما عاشقیم و خوشتر از این کار، کار نیست
یعنی به کارهای دگر اعتبار نیست

دانی بهشت چیست که داریم انتظار؟
جز ماهتاب و باده و آغوش یار نیست

فصل بهار، فصل جنون است و این سه ماه
هر کس که مست نیست یقین هوشیار نیست

سنجیده ایم ما، به جز از موی و روی یار
حاصل ز رفت و آمد لیل و نهار نیست

خندید صبح بر من و بر انتظار من
زین بیشتر ز خوی توام انتظار نیست

دیشب لبش چو غنچه تبسم به من نمود
اما چه سود زانکه به یک گل بهار نیست

فرهاد یاد باد که چون داستان او
شیرین حکایتی ز کسی یادگار نیست

ناصح مکن حدیث که صبر اختیار کن
ما را به عشق یار ز خویش اختیار نیست

برخیز دلبرا که در آغوش هم شویم
کان یار یار نیست که اندر کنار نیست

امید شیخ بسته به تسبیح و خرقه است
گویا به عفو و لطف تو امیدوار نیست

بر ما گذشت نیک و بد، اما تو روزگار
فکری به حال خویش کن این روزگار نیست

بگذر ز صید و این دو سه مه با عماد باش
صیاد من بهار که فصل شکار نیست










__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:51 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها