کچلی به حمام رفت.....

[amir ahmadi]

کچلی به حمام رفت چون بیرون امد دزد کلاه اورا برده بود از حمامی مطالبه کلاه کرد گفت تو بی کلاه امده بودی گفت انصاف بدهید که هرگز این سر کچل بی کلاه می شود

[amir ahmadi]

شخصی خروس دزدید ودر کیسه خود گذاشت از خانه بیرون می امد اتفاقا دم خروس پیدا بود که صاحبش رسید گفت چرا خروس مرا دزدیده ای گفت من که خروسی ندیده ام هرگز از من چنین عملی دیده ایگفت ندیده ام وتو راست می گویی وادم خوبی هستی ولکن این دم خروس مرا معطل دارد

[amir ahmadi]

مرد فقیری برهنه بود واز سرما می لرزید غلامان عمید خراسانی را اراسته دید با اسبان تازی ولباسهای فاخر.پرسید که اینان کدام امیرند گفتند که اینها امیران نیستند بلکه غلامان عمیدند ان فقیر روی خود را به اسمان کرد وگفت که ای خدا غلام پروری را از عمید خراسانی یاد بگیر

[amir ahmadi]

عشقی داریم وسینه سوزانی/دردی داریم ودیده گریانی/عشقی وچه عشق عشق عالم سوزی/دیگر چه معلم چه کتابت باید

[amir ahmadi]

شخص ساده لوحی بیست خر داشت بر یکی از انها سوار شد وهرچه خرهای خود را شمرد نوزده خر بود بسیار متغیر شد واز هر طرف تفحص کرد خر خود نیافت شخصی به او گفت پیاده شو وشماره کن پیاده شد دیدعدد ان درست است وباز سوار شد وشماره کرد نوزده عدد دید گفت که من پیاده می رم تا یک خرم گم نشود