پریا
احمد شاملو
یكی بود یكی نبود
زیر گنبدكبود
لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشسه بود.
زار و زار گریه میكردن پریا
مث ابرای باهار گریه می كردن پریا.
گیس شون قد كمون رنگ شبق
از كمون بلن ترك
از شبق مشكی ترك.
روبروشون تو افق شهرغلامای اسیر
پشت شون سرد و سیاقلعه افسانه پیر.
از افق جیرینگ جیرینگ صدای زنجیر می اومد
از عقب از توی برج شبگیر می اومد...
" - پریا! گشنه تونه؟
پریا! تشنه تونه؟
پریا! خسته شدین؟
مرغ پر شسه شدین؟
چیه این های هایتون
گریه تون وای وایتون؟ "
پریا هیچی نگفتن،زار و زار گریه میكردن پریا
مث ابرای باهار گریه می كردن پریا
***
" - پریای نازنین
چه تونه زار میزنین؟
توی این صحرای دور
توی این تنگ غروب
نمی گین برف میاد؟
نمی گین بارون میاد
نمی گین گرگه میادمی خوردتون؟
نمی گین دیبه میادیه لقمه خام می كند تون؟
نمی ترسین پریا؟
نمیاین به شهرما؟
شهر ما صداش میاد،صدای زنجیراش میاد-
پریا!
قد رشیدم ببینین
اسب سفیدم ببینین:
اسب سفید نقره نل
یال و دمش رنگ عسل،
مركب صرصر تك من!
آهوی آهن رگ من!
گردن و ساقش ببینین!
باد دماغش ببینین!
امشب تو شهر چراغونه
خونه دیباداغونه
مردم ده مهمونمان
با دامب و دومب به شهر میان
داریه و دمبك میزنن
می رقصن و میرقصونن
غنچه خندون میریزن
نقل بیابون میریزن
های میكشن
هوی میكشن:
" - شهر جای ماشد!
عید مردماس، دیب گله داره
دنیا مال ماس، دیب گله داره
سفیدی پادشاس، دیب گله داره
سیاهی رو سیاس، دیب گله داره " ...
***
پریا!
دیگه تو روزشیكسه
درای قلعه بسّه
اگه تا زوده بلن شین
سوار اسب منشین
می رسیم به شهرمردم، ببینین: صداش میاد
جینگ و جینگ ریختن زنجیر برده هاش میاد.
آره ! زنجیرای گرون،حلقه به حلقه، لابه لا
می ریزد ز دست وپا.
پوسیده ن، پاره میشن
دیبا بیچاره میشن:
سر به جنگل بذارن،جنگلو خارزار می بینن
سر به صحرا بذارن،كویر و نمك زار می بینن
عوضش تو شهر ما... [ آخ ! نمی دونین پریا!]
در برجا وا می شن،برده دارا رسوا می شن
غلوما آزاد می شن،ویرونه ها آباد می شن
هر كی كه غصه داره
غمشو زمین میذاره.
قالی می شن حصیرا
آزاد می شن اسیرا.
اسیرا كینه دارن
داس شونو ور میدارن
سیل می شن: گرگرگر!
تو قلب شب كه بدگله
آتیش بازی چه خوشگله!
آتیش! آتیش! - چه خوبه!
حالام تنگ غروبه
چیزی به شب نمونده
به سوز تب نمونده،
به جستن وواجستن
تو حوض نقره جستن
الان غلاما وایسادن كه مشعلا رو وردارن
بزنن به جون شب،ظلمتو داغونش كنن
عمو زنجیر بافوپالون بزنن وارد میدونش كنن
به جائی كه شنگولش كنن
سكه یه پولش كنن:
دست هموبچسبن
دور یاوربرقصن
" حمومك مورچه داره،بشین و پاشو " در بیارن
" قفل و صندوقچه داره، بشین و پاشو " در بیارن
پریا! بسه دیگه های های تون
گریه تاون، وای وایتون! " ...
پریا هیچی نگفتن،زار و زار گریه می كردن پریا
مث ابرای باهار گریه می كردن پریا ...
***
" - پریای خط خطی،عریون و لخت و پاپتی!
شبای چله كوچیك كه زیر كرسی، چیك و چیك
تخمه میشكستیم وبارون می اومد صداش تو نودون می اومد
بی بی جون قصه می گف حرفای سر بسه می گف
قصه سبز پری زردپری
قصه سنگ صبور، بزروی بون
قصه دختر شاه پریون، -
شما ئین اون پریا!
اومدین دنیای ما
حالا هی حرص میخورین، جوش می خورین، غصه خاموش می خورین
[ كه دنیامون خالخالیه، غصه و رنج خالیه؟
دنیای ما قصه نبود
پیغوم سر بسته نبود.
دنیای ماعیونه
هر كی می خوادبدونه:
دنیای ما خارداره
بیابوناش مارداره
هر كی باهاش كارداره
دلش خبردارداره!
دنیای مابزرگه
پر از شغال وگرگه!
دنیای ما - هی هیه ی !
عقب آتیش - لی لی لی !
آتیش می خوای بالاترك
تا كف پات ترك ترك ...
دنیای ماهمینه
بخوای نخواهی اینه!
خوب، پریای قصه!
مرغای شیكسه!
آبتون نبود، دونتون نبود، چائی و قلیون تون نبود؟
كی بتونه گفت كه بیاین دنیای ما، دنیای واویلای ما
قلعه قصه تونو ول بكنین، كارتونو مشكل بكنین؟ "
پریا هیچی نگفتن،زار و زار گریه می كردن پریا
مث ابرای باهار گریه می كردن پریا.
***
دس زدم به شونه شون
كه كنم روونه شون -
پریا جیغ زدن، ویغزدن، جادو بودن دود شدن، بالا رفتن تار شدن
[ پائین اومدن پودشدن، پیر شدن گریه شدن، جوون شدن
[ خنده شدن، خان شدن بنده شدن، خروس سر كنده شدن،
[ میوه شدن هسه شدن،انار سر بسّه شدن، امید شدن یاس
[ شدن، ستاره نحس شدن ...
وقتی دیدن ستاره
یه من اثرنداره:
می بینم و حاشا میكنم، بازی رو تماشا می كنم
هاج و واج و منگ نمیشم، از جادو سنگ نمی شم -
یكیش تنگ شراب شد
یكیش دریای آب شد
یكیش كوه شد و زق زد
تو آسمون تتق زد ...
شرابه رو سركشیدم
پاشنه رو وركشیدم
زدم به دریا تر شدم،از آن ورش به در شدم
دویدم ودویدم
بالای كوه رسیدم
اون ور كوه ساز میزدن، همپای آواز می زدن:
" - دلنگ دلنگ، شادشدیم
از ستم آزادشدیم
خورشید خانم آفتابكرد
كلی برنج تو آب كرد.
خورشید خانوم! بفرمائین!
از اون بالا بیاین پائین
ما ظلمو نفله كردیم
از وقتی خلق پاشد
زندگی مال ماشد.
از شادی سیر نمیشیم
دیگه اسیر نمیشیم
ها جستیم وواجستیم
تو حوض نقرهجستیم
سیب طلا روچیدیم
به خونه مون رسیدیم ... "
***
بالا رفتیم دوغبود
قصه بی بیم دروغبود،
پائین اومدیم ماستبود
قصه ما راستبود:
قصه ما به سررسید
کلاغه به خونه ش نرسید،
هاچین وواچین
زنجیروورچین!