بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #111  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

از این گذشته، گاهی در ادب کلاسیک ما، مخاطب حقیقتا چهره واقعی معشوق را در نمی‌یابد که خداوند است یا انسان؟ اوج این آمیختگی در دیوان شمس مشهود است، به طوری که گاهی انسان نمی‌تواند تشخیص دهد که مولانا در کلام عاشقانه خود خداوند را اراده یا شمس الدین محمد تبریزی یا حسام الدین یا ...؟
باز می‌گردیم به بررسی ابیات مولانا در وصف عشق:
عشق را با کفر و با ایمان چه کار
عشق را با دوزخ و رضوان چه کار
این بیت یکی از ابیات زیبا و در عین حال ظریف درباره عشق است. در اینجا کلمات کفر، ایمان، دوزخ و رضوان در معنای پاداش و کیفر در معنی عام کلمه آمده است.
مولانا می‌گوید عشق حالتی است که عاشق را از اندیشیدن به هنجار و ناهنجار باز می‌دارد و صلاح اندیشی را از او می‌گیرد و او را از تعلقات رها می‌سازد. اگر بخواهیم همین معنی را در ادب عارفانه بجوییم به حالتی می‌رسیم که عارف تنها به وصل خداوند می‌اندیشد و به قول سعدی دنیا و عقبی را وامی‌گذارد:
می‌ صرف وحدت کسی نوش کرد
که دنیا و عقبی فراموش کرد
یعنی عرفای ما بهشت را آنجا می‌دانند که اوست و سعادت و سلامتشان در کنار دوست معنا پیدا می‌کند.
با دوست کنج فقر بهشت است و دوستان
بیدوستی خاک بر سر جاه و توانگری (سعدی)
این جاست که عاشق در مرام و مذهب سایرین نمی‌گنجد.
مذهب عاشق ز مذهب‌ها جداست
عاشقان را مذهب و علت خداست
(مولوی)
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #112  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

حالا همه این معانی به اینجا ختم می‌شود که عاشق شدن نوعی هنجار***ی است. دقیقا همان بحثی که عرفا در آن انسان‌ها را به سه گروه تقسیم می‌کنند: اهل شریعت، اهل طریقت و اهل حقیقت.
اهل شریعت کسانی اند که بهنجار رفتار می‌کنند و اهل طریقت خود را از قیود رها ساخته اند و همینان در پایان راه به حقیقت می‌رسند و اهل حقیقت می‌شوند.
این هنجار***ی ویژگی عاشقی است که در ادبیات گاهی به این حالت آمیختگی کفر و ایمان در یک کلام کفر گفته می‌شود.
کفر زلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دل
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود (حافظ)
از سویی دیگر، ابیاتی این چنین القاکننده این اندیشه عرفانی نیز هستند که مهم رسیدن انسان به معشوق است نه رسیدن و در توجیه آن استناد به این حدیث نبوی می‌کنند که فرمود: به تعداد موهای سر راه است برای رسیدن به خدا.
و به قول حافظ:
همه کس طالب یاراست چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
این است که در عشق، رسیدن مهم است نه مرکب سفر. مولانا وصف عشق را با این بیت ادامه می‌دهد:
عشق می‌جوید حریفی سینه چاک
کو ندارد از هلاک خویش باک

"فنا" جدا از کاربردش در مباحث عرفانی که عرفا آن را آخرین مرحله عشق می‌دانند و عطار در منطق‌الطیر نام هفتمین شهر عشق را فنا گذاشته است، در ادب عاشقانه نیز بسیار مطرح است. مولانا در این بیت به طور صریح می‌گوید عاشق کسی است که از هلاک خویش واهمه ندارد و پیوسته آماده جان فشانی در راه معشوق است.
ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما
تا مدعی بمیرد از جان فشانی ما
در ادبیات ما فراوان در این زمینه سخن گفته شده است; تا جایی که حافظ بریدن از جان را آسانتر از ترک دوستان جانی می‌داند:
از جان طمع بریدن آسان بود و لیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
در حقیقت گاهی تن مادی پرده و حجابی است میان عاشق و معشوق که در این حال، عاشق میل دارد آن را رها سازد.
حجاب چهره جان می‌شود و غبار تنم
خوشا دمی‌ که از این چهره پرده برفکنم
(حافظ)
آنچه تاکنون گفته شد تنها بخشی از تعابیر و تعاریف بزرگان ادب ما از عشق است; چرا که این واژه چه در ادب عاشقانه و چه در ادب عرفانی ما موجب فتح باب مباحث بسیاری است و باز به دلیل همان آمیختگی عشق و عرفان که پیش از این گفته شد، ارائه تعریف قاطع و جامع از این واژه به راستی دشوار است که گاه به خود ویژگی مقطعی گرفته و تعمیمی‌آن نمی‌تواند کار چندان صحیحی باشد.
به عنوان مثال در تذکره الاولیا شیخ فریدالدین عطار بر می‌خوریم به تعریف منصور حلاج از عشق. شیخ می‌نویسد: چون حلاج بردار بود کسی از او پرسید که شیخ عشق چیست؟ و حلاج پاسخ گفت: امروز بینی و فردا و پس فردا. همان روز او را بر دار زدند، فردا سوزاندندش و روز سوم خاکسترش را بر باد دادند.
می‌بینیم که چنین تعریف شیوا و زیبایی از عشق که در عرفان است، در ادب عاشقانه نمی‌تواند جامع و دقیق باشد. هر چند در ادب عاشقانه هم فنایی و فدا شدن عاشق هم فداشدن عاشق منتهای عشق شمرده می‌شود. بنابراین اجازه بدهید از بحث تعریف عشق عبور کنیم و وارد مباحث دیگری شویم.

پاسخ با نقل قول
  #113  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

یک سنت ادبی رایج در ادبیات عاشقانه
ادبیات عاشقانه یک سری مسائل کلی و غیرقابل تغییر دارد که به آنها سنت ادبی گفته می‌شود و بدون تعاریف باید گفت شاید یکی از عواملی که باعث دلزدگی از ادبیات کلاسیک شده تکرار بیش از حد همین سنن ادبی است. ما هر دیوان غنایی در ادب کلاسیک را مطالعه کنیم، در آن چشم معشوق سیاه، زلفش کمند و قدش چون سرو بلند است. هر چند این ویژگی‌ها هر کدام سمبل و نشانه یک چیزی است و پیشینه آن یک تفکر عرفانی را نیز به دنبال دارد، اما باید پذیرفت که تکرار آن باعث ابتذال ادبی می‌شود. مثلا شما قبل از صائب تبریزی هیچ شاعری را نمی‌یابید که برای چشم معشوق رنگی به جز سیاه متصور شده باشد. با این حال برای تبحر در ادب عاشقانه چاره ای جز شناخت این سنت نیست. فراوان ترین سنت ادبی در توصیف عاشق و معشوق، دو چهره اصلی ادب عاشقانه، یافت می‌شود. اصولا معشوق در ادبیات طوری معرفی می‌شود که مخاطب نهایت کمال و زیبایی او را به چهره ای که می‌توان تصور کرد چهره معشوق است تا جایی که شاعر نمی‌تواند بپذیرد که معشوقش انسان زمینی است. سعدی می‌گوید:
نگویم آب و گل است آن وجود روحانی
بدین کمال نباشد جمال انسانی
به هر چه خوب تر اندر جهان نظر کردم
که گویمش تو ماند تو خوب تر زانی
به همین خاطر هیچ خوبی و زیبایی را نمی‌توان به چهره معشوق مانند کرد. با این حال وصف معشوق تسلی دل عاشق است:
گفت شرح روی لیلی می‌دهم
خاطر خود را تسلی می‌دهم
(جامی)
به همین دلیل توصیف معشوق، محدوده وسیعی را از ادب عاشقانه به خود اختصاص داده است. نظامی ‌در منظومه خسرو و شیرین حدود 30 بیت در توصیف جمال شیرین سروده است.
حال می‌خواهیم برای هر یک از این توصیفات نمونه‌هایی زیبا بیاوریم.
زلف: در ادب عاشقانه زلف معشوق همواره کمند است و جایگاه دل عاشق.
از بس به تار زلفت دل‌ها گرفته منزل
دل را کجا بجویم یک زلف و این همه دل
یا به قول حافظ:
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی‌جنایت
که به نظر من این تحذیر جنبه تشویق دارد; چون عاشق خواستار فناشدن دل خود است. باز حافظ در جای دیگر می‌گوید:
صبا در آن سر زلف ار دل مرا دیدی
به روی لطف بگویش که جانگه دارد
یا بیت زیبای دیگری که می‌گوید:
بگفتم صید کردی مرغ دل نیکو نگهدارش
سر زلفش نشانم داد و گفتا لانه اش با من
این زلف گاهی پریشان شده است که در عرفان نشانه کثرت است و در عشق موجب افزایش زیبایی معشوق. حافظ می‌فرماید:
زلف آشفته و خو کرده خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
که این آشفتگی عموما توسط باد و به خصوص باد صبا صورت می‌گیرد. به قول حافظ:
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است
دل سودازده از غصه دو نیم افتاده است
و در جای دیگر می‌آورد:
زلفت در دست صبا گوش به فرمان نسیم
این همه با همه کس ساخته ای، یعنی چه؟

پاسخ با نقل قول
  #114  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سخن از زلف بود و پریشانی آن و به قول حضرت حافظ:
دوش در حلقه ما، قصه گیسوی تو بود
تا دل شب، سخن از سلسله موی تو بود
در ادبیات واژه ملازم زلف، طره است و معنای لغوی آن مویی است که در پیشانی می‌ریزد و حافظ اعتقاد دارد که این زلف پیچ و تاب بنفشه را در ذهن تداعی می‌کند.
تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو
و در جای دیگر نیز تداعی زلف و طره معشوق در اثر دیدار بنفشه را، اینگونه بیان می‌دارد:
بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد
صبا حکایت زلف تو در میان انداخت
به راستی چه قدر زیبا خواجه شیراز، تصور می‌آفریند. برای همه ما پیش آمده که در جمعی حضور داریم و با دیدن عملی به یاد موضوعی می‌افتیم و از آن سخن می‌گوئیم. حافظ چنین صحنه ای آفریده است و می‌گوید بنفشه با طره خود بازی می‌کرد که صبا به یاد زلف تو افتاد و از آن سخن گفت. در ادامه به بررسی سنت‌های ادبی در وصف جمال معشوق می‌رسیم. به ابرو، که چون تیر از جانب معشوق بر جان عاشق می‌نشیند و آن را صید می‌کند
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هوا داری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
در ادب عاشقانه از ابرو به تیر و کمان، هلال ماه، محراب و عبادت و ... تشبیه می‌شود.
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو
و به خاطر همان شباهت هلال ماه با ابروی معشوق است که حافظ می‌گوید:
هلال عید فطر ابروی اوست; جهان بر ابروی عید از هلال و سرکشید; هلال عید در ابروی یار باید دید و ... ابروی معشوق از آنجایی که طاق محراب را می‌ماند، عاشق از آن بیم دارد که این دو را با یکدیگر اشتباه گیرد.
تو کافر دیل تن می‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم
که محرابم بگرداند خمک آن دلستان ابرو
و این سنت در ادبیات ما بسیار رایج است:
به هر صورت نمایان شدن ابروی معشوق موجب بی طاقتی و بی صبری عاشق می‌شود.

پاسخ با نقل قول
  #115  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

فرمول ریاضی برای یافتن شریک زندگی
يك رياضيدان استراليايي در بررسي‌هاي خود يك فرمول رياضي براي احتمال يافتن شريك


مناسب زندگي ارائه ‌كرد.‌كليو كرسول دانشمند دانشگاه سيدني با ارائه يك آناليز پيچيده

رياضي كه البته با ‌الگوهاي غربي سازگار است نشان داد كه اين متد تا 75 درصد احتمال

يافتن شريك زندگي مناسب را براي ‌افرادي كه در جستجوي فرد ايده آل هستند، تضمين

مي كند. وي در اين خصوص اظهار داشت: "بيشتر افراد، جستجو براي يافتن فرد مناسب

را تكرار مي كنند اما همچنان به ‌نتايج غم انگيزي مي رسند. به خصوص پيدا نكردن شريك

زندگي مناسب موجب افزايش آمار طلاق در كشورهاي ‌مختلف شده است."‌تئوري اين

رياضيدان استراليايي نشان مي دهد كه گاهي افراد مجرد چندين شكست عاطفي را

تجربه مي كنند ‌تا شانس يافتن شريك زندگي مناسب ونيمه گمشده آنها تا 75 درصد

افزايش يابد. اين دانشمند افزود: "اين يك مسئله درست و يا غلط نيست بلكه تنها يك مدل

رياضي است. نيمه گمشده افراد ‌ناگهان وارد زندگي آنها نمي شود بلكه افراد بايد براي

پيدا كردن شريك زندگي تلاش كنند."‌براساس گزارش رويترز، اين رياضيدان گفت: "اغلب

افراد زمان بيشتري را صرف پيدا كردن يك خودروي مناسب ‌مي كنند تا پيدا كردن يك

عشق و طبيعي است كه نتيجه عشق‌هاي ناگهاني و ناپخته، ازدواج‌هاي منجر به طلاق ‌

مي شود
پاسخ با نقل قول
  #116  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

معجزه عشق

زنی هنگام بیرون آمدن از خانه، سه پیرمرد با ریش های بلند سفید را دید که جلوی در نشسته اند. زن گفت:هر چی فکر می کنم شما رو نمی شناسم؛ اما باید گرسنه باشین. لطفا" بیاین تو و چیزی بخورید.
آنها پرسیدند: آیا مرد تو خونه س؟ زن گفت: نه بیرونه. آنها گفتند: پس ما نمی تونیم بیاییم تو.
غروب، وقتی مرد به خانه آمد، زنش برای او تعریف کرد که چه اتفاقی افتاده است. مرد گفت: برو به اونا بگو من خونه هستم و دعوتشون کن بیان تو.
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. اما آنها گفتند: ما نمی تونیم باهمدیگه وارد خونه بشیم. زن که می خواست علت را بداند، پرسید: چرا؟ یکی از پیرمردها در حالی که به دوست دیگرش اشاره می کرد، گفت: اسمش ثروته. و سپس به پیرمرد دیگر رو کرد و گفت: این یکی موفقیته و اسم منم عشقه.
برو به شوهرت بگو که فقط یکی از ما رو برای حضور در خونه انتخاب کنه.
زن رفت و آنچه اتفاق افتاده بود را برای شوهرش تعریف کرد. شوهر خوشحال شد . گفت: چه خوب!! این یه موقعیت عالیه.بذار ثروت رو دعوت کنیم. بذار بیاد و خونه رو لبریز کنه!
زن که با انتخاب شوهرش مخالف بود، گفت: عزیزم! چرا موفقیت رو به خونه دعوت نکنیم؟ عروس خانواده که از آن سوی خانه به حرفهای آنها گوش می داد، به میان بحث پرید و پیشنهاد داد: بهتر نیست عشق رو دعوت کنیم تا خونه رو از وجود خود پر کنه؟ شوهر به همسرش گفت: بذار به حرف عروسمون گوش کنیم. برو بیرون و بگو که عشق مهمون بشه.
زن، بیرون رفت و به پیرمردها گفت: آن که نامش عشقه، بیاد و مهمون ما بشه. در حالی که عشق قدم زنان به سوی خانه می رفت، دو پیرمرد دیگر هم دنبال او راه افتادند. زن با تعجب به ثروت و موفقیت گفت: من فقط عشق رو دعوت کردم، شما چرا می آیید؟
این بار پیرمردها با هم پاسخ دادند: اگر شما ثروت یا موفقیت رو دعوت کرده بودین، دو تای دیگه بیرون می موندن، اما شما عشق رو دعوت کردین، هر کجا او بره، ما هم با او می ریم. هر کجا عشق باشه، ثروت و موفقیت هم هست!
پاسخ با نقل قول
  #117  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دوست بدار ..اما زندان نساز...



مقاله ای درباره دوست داشتن متعادل و پرهیز از عشق ورزی های روان پریشانه


آرامش

اولین گام در ایجاد نزدیکی بین دو نفر هنگامی پدید می آید که دیگری در کنار شما احساس آرامش کند.
پس برای نزدیک ساختن دیگران، شرایطی فراهم کنید که آن فرد در کنار شما یا در حضور شما احساس تنش نداشته باشد.

در بسیاری موارد، زن و شوهرها پیوسته از هم ایراد می گیرند، انتقاد یا قهر می کنند، خشونت نشان می دهند یا به هم توهین می کنند.

که در این گونه موارد، بودن در کنار هم، گذشته از آن که به آنان آرامش نمی دهد، بلکه تنش زا هم هست. پس بکوشیم به هم آرامش دهیم. برای این کار به جای عیب جویی، از هم حسن جویی کنیم. به یکدیگر احترام بگذاریم.

از نگاهی گرم و گفتاری امیدوار کننده و انرژی دهنده سود بگیریم و همیشه به این ضرب المثل چینی توجه کنیم:

پیوسته گله های کوچک را فراموش کرده ولی محبت های کوچک را به یاد داشته باشیم. پذیرای هم باشیم نه طرد کننده هم. گرم رفتار کنیم نه سرد و نه بی تفاوت.

امنیت


برای آن که دو نفر به هم نزدیک شوند، دست یابی به احساس امنیت، ضرورت دوم است. برای ایجاد و پیدایش این احساس از هر رفتار، پرسش، درخواست، گفتار و حرکتی که فرد را دچار احساس ناامنی کند، دوری کنید تا امکان دسترسی به مرحله سوم، یعنی دل بستگی، فراهم شود.
در این جهت بکوشید تا از دستیابی به اطلاعات سری و فوق سری دیگران پرهیز کنید و نکوشید تا اصطلاحا سر از کار دیگران درآورید.

همیشه حریم افراد را رعایت کنید و نشان دهید که از سوی شما هیچ گاه آسیب مالی، جانی، روانی، اجتماعی، خانوادگی و به ویژه اطلاعاتی به آنها وارد نخواهد شد و از آن گذشته نشان دهید، اگر از شما خواسته شود که کاری مثبت یا کاری که باعث شادی، رشد و خرسندی شود، انجام دهید، آن را با کمال میل و خرسندی انجام خواهید داد.
در مورد زن و شوهرها این مطلب بیشتر اهمیت دارد. و هرگاه خانمی خانه دار و از نظر مالی کاملا به شوهرش وابسته باشد، احتمال احساس عدم امنیت مالی در او به حق پدید می آید.
و بدترین حالت مربوط به هنگامی است که فرد احساس کند که مورد سوء استفاده واقع شده یا می شود یا تصور روز مبادایی در کار باشد که فرد با احساس ناامنی تنها بماند.
به هر حال اگر قصد دارید که دوست داشتنی باشید یا در دوست داشتن موفق شوید و به نتیجه برسید، بایستی فرد مورد نظر در کنار شما احساس امنیت همه جانبه کند.
لئوبوسکالیا می گوید: عشق را نمی توان زنجیر کرد، یا در گاوصندوق نگاه داشت یا برای آن نگهبان تعیین کرد. عشق، آغوش امن می خواهد و پس از رسیدن به آن دیگر جایی نخواهد رفت. پس بکوشید برای نزدیکتر شدن به اعضای خانواده و نزدیکان خود، تا می توانید به آنها احساس امنیت بدهید تا روزگار بهتری را در پی داشته باشید.
پنهان کاری، مخفی کاری، کارهای زیرزیرکی و این گونه کارها نتیجه اش دوری است و این کارها ضد دوستی و مخل نزدیکی خانوادگی است.

دلبستگی

هرگاه کسی از مرحله یک و دو گذشت، خود به خود به طرف مقابلش دلبسته خواهد شد. این نیاز و رفتار تا جایی لازم و به هنجار خواهد بود که نیاز بودن با او بیمارگونه و ناسالم نباشد یعنی به رشد یا شکوفایی و احساس مطلوب روانی اش بینجامد، ولی به استقلال و فعالیت های لازم و سازنده او آسیب وارد نکند و حتی اگر یکی از طرفین به هر شکلی حضور نداشت، این وضعیت مانع ادامه زندگی سالم دیگر نشود.

دوست داشتن


اگر کسی بتواند سه مرحله نخست را پشت سر بگذارد، به بهترین ارتباط انسانی که دوست داشتن است، دست خواهد یافت.
دوست داشتن، مجموعه ای است از علاقه یا کشش + اطمینان و امنیت + احترام + جذابیت + هیجان مثبت + شعور، درک، آگاهی و شناخت.

در ارتباطات سالم انسانی تا همین مرحله کافی است، ولی گروهی از افراد که شخصیت وابسته غیرمستقل و آسیب دیده دارند، مراحل زیر را نیز تجربه می کنند.

وابستگی شدید

حالتی بیمارگونه است که آسیب زا بوده و از رشد و شکوفایی و بالندگی و در نهایت از ادامه زندگی سالم جلوگیری می کند.
در این مرحله فرد، استقلال عاطفی اش را از دست می دهد و روحیه ، هیجان و موقعیت روانی اش به چگونگی برخورد فرد مورد نظرش بستگی خواهد داشت.

من برای این گونه افراد واژه پناهنده یا پناه جوی عاطفی را به کار می برم. در ادبیات روزنامه نگاری و علوم سیاسی، گاهی از پناهنده سیاسی و اجتماعی صحبت می شود.

بر این گمانم که وضع این گونه پناهنده ها از پناه جویان عاطفی بهتر است. چون آنها در بخش خصوصی زندگیشان ممکن است احساس خوشبختی و رضایت کنند و مشکلی نداشته باشند.

در صورتی که پناه جویان عاطفی، استقلال عاطفی، روانی و انسانی خود را از دست می دهند. در واقع کلید روشن و خاموش کننده آنها در دست دیگری خواهد بود و این کلید بیشتر در حالت خاموشی خواهد بود.

دانستنی است که هرگاه کسی خود را از لحاظ عاطفی و روانی به دیگری نیازمند و وابسته نشان دهد، دست کم نزد همان فرد موقعیتش را از دست می دهد و به خطر می اندازد و از دید فرد مقابل، موقعیتش پیوسته کم رنگ تر خواهد شد.

تا آنجا که حضورش رنج آور، تحمل ناپذیر و گاهی خسته کننده به نظر خواهد رسید و فرد مقابل او را آویزان به خود و وامانده احساس می کند و کوشش خواهد کرد تا از دست او بگریزد و شاید به توهین، بی حرمتی و طرد او نیز دست بزند.

عشق ورزی


با وجود آن که در ادبیات، ژورنالیسم یا روزنامه نگاری و عرفان، برداشتی زیبا، دلنشین و انسانی از عشق می شود چنان چه اقبال لاهوری می گوید:

روح پدرم شاد که می گفت به استاد
فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ

یا مولانا می گوید:

هر که را عشق نباشد نتوان زنده شمرد
وآنکه جانش ز محبت اثری یافت، نمرد

یا به قول حافظ:

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

پذیرفتنی است که در همه اینها عشق به مفهوم وابستگی عاططفی و احساس روانی و جنسی به کار نرفته، بلکه هدف از آن توجه بیشتر به دگرخواهی و احساس مثبت انسانی نسبت به یکدیگر بوده است. شاید برداشتی که فیلسوفان، شاعران، عارفان و انسان های والا از عشق دارند، به مفهوم انسان در روان شناسی انسان گرا یا روان شناسی بشر دوستانه نزدیک است. روان شناسی انسان گرا، همان مفهومی از انسان را دارد که بیشتر مردم از این واژه دارند.

از این دیدگاه انسان بودن یعنی مسوول بودن مسوول در برابر خود، دیگران، نسل های گذشته، نسل های آینده و محیط زیست جهانی، مسوول در برابر دانش، هنر، اخلاق، تاریخ و کل هستی.
چه زیبا سعدی شاعر نامدار و بلند آوازه ما به آن توجه کرده است:

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

پس آدم بودن را در گرو مسوول و متعهد بودن در برابر دیگران و غم خوار دیگران بودن دانسته است. حال اگر اندکی بیندیشیم، پی خواهیم برد که یک انسان، با داشتن حداقلی از این ویژگی ها چه موجود دلنشین، سودبخش و دگرخواهی خواهد بود.

پس عشق، با مفهوم عامیانه و کوچه بازاری آن رفتاری نابالغ است که بیشتر در کاستی ها و کمبودهای عاطفی، احساسی و جنسی ریشه دارد و در صورت گسترش، برای سلامت فرد زیانبار خواهد بود و نشانه ای است بدخیم. پس دوباره یادآور می شویم شاید بی دلیل نبوده که نظامی گنجوی، ادیب و فرزانه بزرگ، در اثر ارزشمند خود، نام مجنون یعنی دچار شده به جنون یا به زبان روان شناسی «روان پریش» را برای نامدارترین عاشق ادبیاتی ایران برگزیده است.
پاسخ با نقل قول
  #118  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ایده جهانی برای ایجاد جاذبه در زندگی زناشویی

1- همسرت را عوض نکن، خودت را عوض کن.

2- همیشه درون خود را بازبینی کن و در این بازنگریها منصف باش.

3- کنترل زندگى خود را به دست بگیر و هیچگاه نسخههای درمانى دیگران را در زندگى پیاده نکن.

4- هم به خوبیهایش فکر کن هم به بدیهایش و هنگام بحث هر دو را مد نظر داشته باش.

5- خود روانپزشک خویشتن باش، با جملات نیرو بخش و درمان گر بعد از هر دلخوری به خود نیرویی تازه ببخش و بدان که این نیز بگذرد.

6- کمتر صحبت کن و بیشتر عمل. هنگام ناراحتی زیاد سخن نگو، عمل کن (عمل شما سکوت و آرامش در چهره ی شماست) چرا که به هنگام ناراحتی تعادل روحی بر هم میخورد و مسائلی گفته میشود که گاه مشکل را پیچیده تر میکند.

7- عیبهای همسرت را دوست داشته باش.

8- مردها همه یکسانند این یک روال جهانى است.

9- مسائل کوچک را نادیده بگیر.

10- مقایسه نکن. هیچگاه همسرت را با دیگری مقایسه نکن چرا که مردها در عین یکسان بودن هرکدام دنیایی خاص دارند.

11- سعی کن اختلاف سلیقههایتان به نزاع نیانجامد. این را بدان که تفاوتها شکاف بوجود نمی آورد عدم تفاهم است که شکافها را بیشتر میکند. تفاوت در اصل بسیار سازنده است اگر از آن برای تعالى استفاده کنید.

12- وقت آزاد خود را تنظیم کنید. این کار را برای همه اعضاء خانواده انجام دهید و وقتى را هم به پدر بزرگها و مادربزرگها اختصاص دهید با این کار برای خود و والدینتان ارزش قائل میشوید.

13- سعی نکن برای همه رفتارهای همسرت دلیل بیابی. چرا که خواستگاه و پرورش گاه هر کدام از ما برایمان رفتارهایی را نهادینه میکند. با تلاش و صبر آن دسته از رفتار هاى نادرست را که نهادینه شده از وجود هم محو کنید.

14- عشق پایدار نیازمند احترام و بازگشت بعد از هر دلخوری است.

15- قرارهای دو نفره را فراموش نکنید. مانند اوائل ازدواج برای او نامههای عاشقانه و کوتاه بنویسید و یا با او در یک جای خاطره انگیز قرار بگذارید.

16- با همسرت مثل یک دوست باش و مشکلات خود را همانند یک دوست با او حل کن.

17- با عشق همسرت را رام خود کن.

18- جذابیت خود را همیشه حفظ کنید حتى اگر چندین سال از ازدواجتان مى گذرد.

19- بعضی مواقع با قواعد همسرت در زندگى بازی کن. این نوعی احترام به افکار و منش اوست و این را بدان كه او قدر این کار را خواهد دانست.

پاسخ با نقل قول
  #119  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

اگر تازه ازدواج کرده اید،

از این خطاها بپرهیزید:





زوج‏های جوان شباهت زیادی به دانشجوهای سال اول دانشگاه دارند. آنها تازه مشغول یادگیری خم وچم زندگی مشترکاند. آگاهی از اشتباهات معمول در اوایل ازدواج می‏تواند کمک کند که مانع بروز آنها شویم. در پیچ و خم دلدادگی و حرفهای نگفته جوانی، واقعیتهای یک عمر زندگی در کنار یکدیگر و تجربه حوادث تلخ و شیرین و مهارتهای لازم برای شناخت و تجزیه و تحلیل مشکلات زندگی فراموش میشود. یادآوری چند نکته به همه ما کمک میکند تا مسافتی دورتر از شروع زندگی مشترک و رویاپردازیهای عاشقانه را مشاهده کنیم...



● فکر نکردن به فردای ازدواج
بعضی از همسران جوان آن چنان سرگرم جشن ازدواج میشوند که نمیدانند درگیر چه مسایلی شدهاند. شما متاهل شدهاید. جشن ازدواج شاید سرگرم کننده باشد اما فقط یک روز است. اکنون شما ناچارید با یکدیگر زندگی کنید، با هم کنار بیایید و خانواده خودتان را تشکیل دهید. از برنامههای جشن و بازتاب آن، از تماشای فیلم عروسی تا تجدید خاطرات با دوستان لذت ببرید، اما تمام مدت، تصویر بزرگتری را در ذهن داشته باشید.


● تلاش برای عوض کردن خلقیات همسر
به احتمال قوی، شما به این دلیل با همسر خود ازدواج کردهاید که عاشقش بودهاید. اگر این طور باشد، هیچ دلیلی وجود ندارد که او را تغییر دهید. بدون شک، افراد بالغ به طرز چشمگیری تغییر نمیکنند. پس بهترین اطمینان شما این است که همسر خود را قبول کرده و او را به خاطر منحصر به فرد بودنش و تفاوتهایی که با دیگران دارد، دوست بدارید. تلاش برای عوض کردن همسرتان فقط احساسات او را جریحهدار کرده و زندگی مشترک شما را خراب میکند.


● رابطه بد با خانواده همسر
اگر تا این لحظه به رابطه شما لطمه وارد شده، دست به هر کاری بزنید تا رابطه خود با خانواده همسرتان را بهبود ببخشید. اولین نفری باشید که صلح را برقرار میکند، زیرا هنگام دعوای شما با خانواده همسرتان، تنها کسی که آزرده خاطر میشود، همسرتان است که احساس میکند بین شما گیر افتاده است.


● مشاجره بهجای گفتگو
پرخاشگری و فریاد زدن و جیغ کشیدن در حل مشکل یا اختلاف نظرها به شما و همسرتان کمکی نمیکند. گفتگوی آرام و منطقی شما را به پیش خواهد برد. اگر هنگام مجادله با همسرتان، نتوانید خودتان را کنترل کنید، زندگی تان را به مخاطره میاندازید. پس هر کاری را که شامل این موارد است از استراحت در میانه بحث تا طلب کمک به وسیله روشهای درمانی انجام دهید.


● کوتاه بودن افق دید
هیچکس دوست ندارد درباره مسایل سنگینی مثل کنترل مسایل مالی، راههای ممکن در صورت بچهدار نشدن، نحوه آمادگی برای اتفاقات پیشبینی نشدهای مثل مرگ، بحث کند. با این حال اکنون که متاهل شدهاید، چارهای جز صحبت درباره این موضوعات ندارید. ازدواج شما به این مسایل وابسته است. عاقل باشید و در مورد تمامی این مسایل با همسر خود صحبت کنید. در صورت لزوم با دیگران مشاوره داشته باشید اما این مسایل را نادیده نگیرید. زندگی، تنها تفریح و مهمانی و خوشی نیست. درخود توانایی پذیرش مشکلات بزرگتر را داشته باشید.


● دعواهای بیهوده
هر انسان متاهلی با همسر خود بر سر مسایلی بحث میکند، از باز گذاشتن سر خمیردندان تا آویزان کردن لباس روی دستگیره در که در نظر دیگران بی معنی است. بحثهای خود را برای مسایل مهمتری نگه دارید. این دلخوریها را به حال خود بگذارید. به راستی اگر تنها اشتباه همسر شما انداختن جورابهای کثیف روی زمین است، باید خودتان را خوششانس بدانید.


● حسادت
همسرتان شما را برای زندگی انتخاب کرده است. حسادت باعث اتلاف وقت شده و موجب اهانت به همسرتان میشود که تصور میکند شما به او اعتماد ندارید. اگر او همیشه قابل اعتماد بوده است، نباید با حسادت خود حتی برای او ایجاد مزاحمت کنید. این برای رابطه سم است.


● زندگی کردن مانند مجردها
اکنون زمان آن رسیده که بزرگ شوید. گردش شبانه رفتن با دوستان، زمانی اشکال نداشت که شما مجرد بودید و هیچ کس در منزل منتظر شما نبود. به عنوان یک فرد متاهل، انجام بعضی کارها شایسته نیست. شما میدانید درست و غلط چیست. پس کار درست را انجام دهید.


● غرور در زندگی مشترک
زن یا شوهری که بعد از هر مشاجره بر عذرخواهی اصرار دارد، همیشه برنده است و کسی که مهر و محبت همسر خود را انکار میکند، هیچ کار مفیدی برای زندگی مشترکشان انجام نمی‏دهد. او اجازه میدهد غرور و روشهای حل مشکلات و عشق و علاقه او به همسرش راه پیدا کند و رابطه آنها به نتیجه برسد. باید ملایمتر باشید و راهی پیدا کنید که مسوولیت اعمال خود را به گردن بگیرید.


● با هم نبودن
باید مانند یک گل از زندگی مشترک خود مراقبت کنید. گل، بدون آب، نور خورشید و مراقبت هرگز رشد نخواهد کرد. بنابراین، باید برنامهریزی کنید تا مدت زمان بیشتری را در کنار همسر خود باشید.
پاسخ با نقل قول
  #120  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تفاوتهای بین وابستگی ودلبستگی چیست؟

آیا تاکنون به واژه‌هائی مانند وابستگی، دلبستگی و یا پیوستگی دقت کرده‌ایم؟ آیا تاکنون تجربه کرده‌ایم که در ارتباط با کسی یا چیزی در بیرون از خودمان، احساس یکی شدن داشته باشیم. به نحوی که قسمت ناتمام یا نیمه‌تمام ما را تکمیل کند؟ در این حالت دو وضعیت به وجود می‌آید: یکی وضعیت جهنمی که ما آن را با واژه ”وابستگی“ معرفی می‌کنیم و دیگری حالت بهشتی که ما آن را ”پیوستگی“ می‌نامیم.

● وابستگی چیست؟
در قالب یک جمله یعنی اینکه: ”ما در ارتباط با کسی یا چیز آنچنان مجذوب شده‌ایم که احساس می‌کنیم با نبودن آن، ما نیز نابود می‌شویم“ در ین حالت، ما به شدت به اتصال عاطفی، انرژیکی و ... آن عادت کرده‌ایم.
برای تجربهٔ این وضعیت می‌توانیم به کاری فکر کنیم که ما را اذیت می‌کند، ولی نمی‌توانیم آن را رها کنیم یا ارتباطی را تصور کنیم که ما را اذیت می‌کند، ولی نمی‌توانیم آن را قطع کنیم و یا مواردی را در نظر بگیریم که قوتی به جائی از آن فکر می‌کنیم، عذاب می‌کشیم.

● پیوستگی چیست؟
پیوستگی از نظر ما یعنی اینکه با آنچه در ارتباط قرار گرفته‌ایم و به آن عشق می‌ورزیم یا دوستش داریم احساس وحدت و یگانگی کنیم با وجود لذت شادمانی، سعادت و خوشی در آن، ما نیز خشنود می‌شویم. در این حالت، بودن یا نبودن او در کنار ما، احساس بسیار خوب یا بسیار بد به ما نمی‌دهد، بلکه وجود او باعث حس رضایت در درون ما می‌شود. به‌عبارتی دیگر، با نبودن او باز هم احساس رضایت در ما باقی مانده و حال خوبمان را می‌توانیم حفظ کنیم.

● چگونه حالت وابستگی خود را به احساس پیوستگی تبدیل کنیم؟
الف) شناخت موارد وابستگی:
در خلوت خود یا با کمک گرفتن از فردی لایق، بررسی کنیم کدامیک از موارد کار، پول، پرخوری، پرحرفی و ... بیشترین وابستگی را برای ما ایجاد کرده است. بررسی کنیم که کدامیک از نیروها مثل نیاز، هوس، ترس، شک و تردید و ... در ما در این ارتباط فعال‌تر می‌باشند.
در رفتار خود بررسی کنیم به خاطر چه سوژه‌ای از خواب و خوراک خود کم می‌کنیم و فکر و احساس ما در چه مواردی، ما را به‌طور ناخواسته به دنبال خود می‌کشاند و در کنترل آن دچار مشکل می‌شویم. برای چه مواردی بیشتر از حد توان خود وقت می‌گذاریم و به خاطر اینکه هدیه‌ای به فردی بدهیم یا در کنارش باشیم، از سلامتی خود می‌کاهیم، بررسی کنیم در ارتباط با رسیدن به چه خواسته‌هائی خود را کوچک و حقیر می‌سازیم و در ارتباط با چه افرادی، اتمام توان خود را به‌کار می‌گیریم تا خواسته‌های خود را از آنها گدائی کنیم. بررسی کنیم با چه کسانی ارتباطی بی‌معنا و سست داریم یا ارتباط ما مرده و نامطلوب است و دراین ارتباط به دنبال چه می‌گردیم. در نظر بگیریم ترس از دستدادن چه چیزهائی را داریم، تا متوجه شویم ریشه‌های وابستگی ما کدام هستند.

ب) تکنیک‌های رهائی از وابستگی
آنچه ما را سرشار از عشق، رضایت‌خاطر و آرامش می‌کند و در ارتباط سالم دوطرفه‌ای قرار می‌دهد، مشخصه‌های دیگری دارد که به‌طور ظریف و حساسی قابل تفکیک می‌باشند. چنانچه راه‌های زیر را به‌کار گیریم، می‌توانیم تجربه کنیم که در وضعیت وابستگی قرار گرفته‌ایم یا پیوستگی و در پی آن می‌توانیم از فضای جهنمی وابستگی، رها شده و از فضای بهشتی پیوستگی لذت ببریم.
۱) قطع وابستگی
دربارهٔ افراد یا مواردی که در نزدیکی با آنها یا حتی به دور از آنها احساس می‌کنیم که دچار نگرانی می‌شویم و حتی به‌صورت وسواس‌گونه‌ای می‌خواهیم گرفتاری‌ها و رفتارشان را کنترل کنیم و به‌طور مرتب می‌خواهیم برای آنها نقش مددکار را بازی کنیم. از این به بعد، اینگونه بیندیشیم که هر فردی مسئول اعمال خویش است. به جای کنترل افراطی و به اسارت کشیدن آنها، اجازه دهیم خودشان فرصت کسب تجربه را داشته باشند. ما فقط باید آنها را راهنمائی کنیم تا در حد توانائی خود به‌صورت منسجم و سازمان‌یافته پیشرفت کنند.

۲) رهائی از رفتارهای وابستگی
بدون ترس، یک نسبت از رفتارهائی که وابستگی خود را در پشت آن پنهان کرده‌ایم، تهیه کرده و آنها را از رفتار خود حذف کنیم. بر روی مواردی مانند دروغ گفتن، غر زدن، اصرار به متقاعد کردن، التماس کردن، رشوه دادن، طراحی حقه‌های کوچک و بزرگ، بچه‌دار شدن به قصد وابسته کردن، تحقیر کردن، شکایت کردن، محکوم کردن و... حضور خود را قوی‌تر کنیم تا بتوانیم باورها و ریشه‌های به وجود آورندهٔ این اعمال را بشناسیم؛ سپس روبه‌روی هر کدام بنویسیم چه باورها و توانمندی‌هائی را لازم است در خود تقویت کنیم تا به این کارها دست نزنیم.

۳) عامل وبستگی‌زا را رها کنیم
کلیهٔ مواردی مانند: گرفتن، اعتبار، پست، مقام، قدرت، احترام و سایر مواردی که به واسطهٔ آنها می‌خواهیم به احساس سرخوشی و رضایت برسیم را شناسائی کنیم.

۴) استقلال خود را حفظ کنیم
زمانی که عاشق دیگران می‌شویم یا اجازه می‌هیم که دیگران عاشق ما شوند، مراقب باشیم که در عین لذت بردن از حمایت عاشقانهٔ طرف مقابل خود یا دادن حمایت عاشقانه به او، طوری رفتار کنیم که بدون حضور او نیز بتوانیم به خواسته‌های خود برسیم.

۵) اعتماد به خود، اتکاء به خداوند
در حالتی از حضور قرار بگیریم که حس کنیم مواردی مانند ناامیدی، ترس، ضعف و هرگونه کمبود دیگر فقط با حضور خداوند تکمیل می‌گردد اما فقط حق داریم به خدای خود وابسته باشیم که همواره از اوج آسمان‌ها تا قعر زمین و در فضای بین آن دو و مهمتر از همه در وجود خود ما حضور دارد و همیشه با ما است.

۶) رهائی از شرمندگی
به یکی از بزرگترین طرف‌های خداوند که ”توبه“ نامیده می‌شود، آگاه‌تر شویم. با خدای خود راز و نیا کنیم. تمام ضعف‌ها، اشتباه‌ها و گناه‌های خود را به او اعتراف کنیم و فقط او را حمایتگر اصلی بدانیم و به هر چه غیر از اوست، به هیچ عنوان تکیه نکنیم.

۷) بالا بردن آگاهی و تغییر باورهای وابسته‌کننده
باورهائی مانند ”شرمنده می‌شوم اگر... را انجام دهم“ یا ”اگر... را انجام ندهم، یعنی هنوز بزرگ نشده‌ام“ و یا ”حلقهٔ ازدواج، حلقه بندگی است“ را رها کنیم و کانون توجه خود را به باورهای پیش‌رونده معطوف کنیم.

۸) آماده‌سازی دست‌ها و شبکهٔ حمایتگر
از دوست‌هائی که به‌طور حقیقی، ما را دوست دارند، کمک بگیریم تا ما را یاری دهند که به این توانمندی بریم. چنانچه آن سوژه را نیز از دست بدهیم، باز هم ارزشمند، کامل و دوست‌داشتنی باقی می‌مانیم و به ما کمک کنند تا پس از قطع ارتباط، دوباره به سراغش نرویم.

۹) رهائی از وابستگی و رسیدن به پیوستگی
در اوج آرامش و قدرت، آسیب‌های مربوط به وابستگی‌های قبلی خود را ترمیم کنیم به این منظور:
الف) خودمان را دوست داشته باشیم و برای یادگیری مهارت‌های دوست داشت خود، به جلسه‌های عملی آموزش مهارت‌های زندگی به‌منظور خودباوری و همیاری برویم.
ب) همواره جهت وابستگی خود را در سبز عشق الهی و توکل به قدرت برتر جهان هستی معطوف کنیم.
ج) رابطه‌ای را ایجاد کنیم که در آن شکوفائی استعدادها و توانمندی‌های ما امکان‌پذیر شود.

۱۰) انجام مراقبه به صورت یک عادت روزانه
برای کسب لذت بیشتر، مراقبه را جزء یکی از مهمترین کارهای روزانهٔ خود قرار دهیم.
تا می‌توانیم آمادگی دریافت عشق را در خود بیشتر کنیم. همواره همانند داشتن تغذیه‌ای سالم، تمامی ده مخزن عشق خود را به‌طور متعادل شارژ کنیم. در هر ارتباط حضور خود را بر روی عشقی که از سوی خداوند در هر مورد ظاهر می‌شود، حفظ کنیم چه این عشق در حوزهٔ ارتباط‌های زناشوئی باشد و چه در ارتباط‌های اجتماعی و یا دیگر رابطه‌هائی که وجود ما را به وجد و سرور می‌آورد

پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 03:29 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها