بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1211  
قدیمی 08-10-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


استدلال منطقی

همه دانشمندان میمیرند و به بهشت میروند. آنها تصمیم میگیرند که قایم باشک بازی کنند. از بخت بد اینشتین اولین کسی است که باید چشم بگذارد. او باید تا 100 بشمرد و سپس شروع به گشتن کند. همه شروع به قایم شدن میکنند به جز نیوتن .



نیوتن فقط یک مربع یک متری روی زمین می کشد و داخل آن روبروی اینشتین می ایستد. اینشتین میشمرد :
1 2 3 - ............ . 97 98 99- 100
او چشمانش را باز می کند و میبیند که نیوتن روبروی او ایستاده است.
اینشتین بلا فاصله میگوید: " سوک سوک نیوتن".
نیوتن انکار میکند و می گوید نیوتن سوک سوک نشده
است.
او ادعا میکند که نیوتن نیست
. تمام دانشمندان بیرون میآیند تا ببینند چگونهاو ثابت میکند که نیوتن نیست.

نیوتن میگوید:
"
من در یک مربع یه مساحت یک متر مربع ایستادهام... این باعث میشود که من بشوم نیوتن بر متر مربع... چون یک نیوتن بر متر مربع معادل یک پاسکال است ،پس
من پاسکال هستم ، پس"سوک سوک پاسکال


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #1212  
قدیمی 08-10-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

دان هرالد (Don Herold) کاریکاتوریست و طنزنویس آمریکایى در سال 1889 در ایندیانا متولد شد و در سال 1966 از جهان رفت. دان هرالد داراى تالیفات زیادى است اما قطعه کوتاهش «اگر عمر دوباره داشتم...» او را در جهان معروف کرد. بخوانید:

"البته آب ریخته را نتوان به کوزه باز گرداند، اما قانونى هم تدوین نشده که فکرش را منع کرده باشد.

اگر عمر دوباره داشتم مى کوشیدم اشتباهات بیشترى مرتکب شوم. همه چیز را آسان مى گرفتم. از آنچه در عمر اولم بودم ابله تر مى شدم. فقط شمارى اندک از رویدادهاى جهان را جدى مى گرفتم. اهمیت کمترى به بهداشت مى دادم. به مسافرت بیشتر مى رفتم. از کوههاى بیشترى بالا مى رفتم و در رودخانه هاى بیشترى شنا مى کردم. بستنى بیشتر مى خوردم و اسفناج کمتر. مشکلات واقعى بیشترى مى داشتم و مشکلات واهى کمترى. آخر، ببینید، من از آن آدمهایى بوده ام که بسیار مُحتاطانه و خیلى عاقلانه زندگى کرده ام، ساعت به ساعت، روز به روز. اوه، البته منهم لحظاتِ سرخوشى داشته ام. اما اگر عمر دوباره داشتم از این لحظاتِ خوشى بیشتر مى داشتم. من هرگز جایى بدون یک دَماسنج، یک شیشه داروى قرقره، یک پالتوى بارانى و یک چتر نجات نمى روم. اگر عمر دوباره داشتم، سبک تر سفر مى کردم.



اگر عمر دوباره داشتم، وقتِ بهار زودتر پا برهنه راه مى رفتم و وقتِ خزان دیرتر به این لذت خاتمه مى دادم. از مدرسه بیشتر جیم مى شدم. گلوله هاى کاغذى بیشترى به معلم هایم پرتاب مى کردم. سگ هاى بیشترى به خانه مى آوردم. دیرتر به رختخواب مى رفتم و مى خوابیدم. بیشتر عاشق مى شدم. به ماهیگیرى بیشتر مى رفتم. پایکوبى و دست افشانى بیشتر مى کردم. سوار چرخ و فلک بیشتر مى شدم. به سیرک بیشتر مى رفتم.

در روزگارى که تقریباً همگان وقت و عمرشان را وقفِ بررسى وخامت اوضاع مى کنند، من بر پا مى شدم و به ستایش سهل و آسان تر گرفتن اوضاع مى پرداختم. زیرا من با ویل دورانت موافقم که مى گوید: "شادى از خرد عاقل تر است".

اگر عمر دوباره داشتم، گْلِ مینا از چمنزارها بیشتر مى چیدم.


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #1213  
قدیمی 08-10-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


رامش

پادشاهی جایزهء بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ،
آرامش را تصویر کند. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند.
آن تابلو ها ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ،
کودکانی که در خاک می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر
گلبرگ گل سرخ.
پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب
کرد.
اولی ، تصویر دریاچهء آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود
منعکس کرده بود. در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید ، و اگر
دقیق نگاه می کردند ، در گوشه ء چپ دریاچه ، خانه ء کوچکی قرار داشت
، پنجره اش باز بود ، دود از دودکش آن بر می خواست ، که نشان می داد
شام گرم و نرمی آماده است,

تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد . اما کوهها ناهموار بود ، قله ها
تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود ، و
ابرها آبستن آذرخش ، تگرگ و باران سیل آسا بود.
این تابلو هیچ با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند ،
هماهنگی نداشت. اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد ، در بریدگی
صخره ای شوم ، جوجهء پرنده ای را می دید . آنجا ، در میان غرش وحشیانه ء
طوفان ، جوجه ء گنجشکی ، آرام نشسته بود.
پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ء جایزه ء بهترین تصویر
آرامش ، تابلو دوم است.بعد توضیح داد :
" آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل ، بی کار سخت
یافت می شود ، چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت ، آرامش در
قلب ما حفظ شود.این تنها معنای حقیقی آرامش است


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #1214  
قدیمی 08-10-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


یه رفتار خر مآبانه

روزی روزگاری به خری افتاد توی یه چاه و شروع کرد به عرعر کردن که منو در بیارین ..یالا
کشاورزی که صاحب این خر عرعرو بود.. خیلی سعی کرد که یه کاری بکنه ..ولی نشد که نشد .
!!!!خره رفته بود ته چاه و در نمی یومد ..عرعرش هم قطع نمیشد .......خر بی ادب نفهم
آقا کشاورزه با خودش فکر کرد که خوب ..این چاهه رو خیلی وقته که میخوام پٌٍرش کنم ..خره هم که پیره و ارزش این که بخوام..بیارم بیرون و دوا درمونش کنم نداره پس بیخیال خر...



کشاورزه از همه همسایه هاش خواست که بیان و بهش کمک کنن ..اونام هر کدوم یه بیل آوردن و شروع کردن خاک ریختن تو چاه...خره که فهمیده بود چه بلایی داره به سرش میاد.شروع کردعرعرهای جانسوز سر دادن..از همون هایی که دل هر خری کباب میشد از شنیدنش پس از یه مدت کوتاهی یهو ساکت شد جوری که همه تعجب کردند..
ولی بازم چند تا بیل دیگه خاک ریختن و دیدن نخیر صدا از دیوار در میاد ولی از آقا(یا خانوم) خره نه...
کشاورزه یه نیگاهی تو چاه کرد ببینه چی شده که هیچ خبری از عر عره خره نیست که دید ..عجب خر پر آی _کیویی بوده ..این خره و تا حالا استعدادش کشف نشده بوده..هر بیل خاکی که تو چاه ریخته میشده ..می ریخته پشت کمر خره ..اونم خودشو می تکونده و میرفته روش می ایستاده..مث پله...
هر چی کشاورز و همسایه هاش..خا ک می ریختن تو چاه ..خره خودشو تکون میداده و می رفته روشون می ایستاده....و هی یه پله بالا میومده تا این که رسید به سر گاه و یه جفتکی زد و خندون شروع کرد یورتمه رفتن...به این میگن خر


این هم از نتیجه اخلاقی داستان


زندگی هر روز ممکنه خیلی مشکلات برای شما به همراه داشته باشه مث همون بیل های خاک ..مصائب از همه طرف رو سرتون هوار بشه ..ولی این که بتونین پیروز از تو چاه مشکلات در بیاین که مشکلات رئ سعی کنین از رو دوشتون بر دارین و یه قدم و پله بیاین بالاتر.

ما میتونیم از عمیق ترین چاه های زندگی هم به سلامت خارج بشیم به شرطی که از هر مشکلی یه تجربه و نردبون بسازیم برای پیشرفت و شکوفایی..
هر کدوم از مسائل زندگی میتونه به مثابه یه پله و وسیله ای برای رسیدن به هدف نهایی ما باشه..فقط نا امید نشو و از تلاش دست بر ندار ..خودتو بتکون و یه پله برو بالاتر

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #1215  
قدیمی 08-10-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



تبسمی هر چند کوتاه ...



می نویسم از خود تا نگویند از خود هیچ نگفت....
می گویم از غم هایم تا نگویند در دلش جز شادی مهمانی نبود...
غم نداشتنت چون تیک تاک ساعت در هر لحظه از شبانه روز در باورم تکرار می شود و غم نبودنت همچون بارانی دل غم گرفته ام را می شوید ...
چه کسی غم دلم را خواهد فهمید در زمانه ای که فریاد دلم را با خنده ای به دیگران نشان می دهم...
چه کسی مرا خواهد خواند در روزگاری که خود برای دلتنگی هایم مرهمی نمی یابم...
چه باید گفت در دینای که بر روی لبها خنده گمرنگ شده و کمتر کسی خنده را به یاد دارد ، در سرزمینی که دلها پر از نگفته هاس ؛ تبسمی هر چند کوتاه و گذرا بر لب می آورم که برای لحظاتی غم را زیادشان برم و غم خود را گمرنگ نمایم...



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #1216  
قدیمی 08-10-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

عشق اینجاست...



در تصویر اول پرنده ماده زخمی روی زمین افتاده و منتظر جفتش می باشد



در تصویر دوم پرنده نر برای همسرش با عشق و دلسوزی غذا می آورد



در تصویر سوم پرنده نر مجددا برای همسرش غذا می آورد اما متوجه بی حرکت بودن وی می شود لذا شوکه شده و سعی می کند او را حرکت دهد



لحظه ای که متوجه مرگ عشق خود می شود و شروع به جیغ زدن و گریه می کند



در کنار جنازه همسرش می ایستد و همچنان به شیون می پردازد



در آخر مطمئن می شود که عشق به او باز نمی گردد لذا با غم و ناراحتی کنار جنازه وی آرام می ایستد



عشق
زبان مشترک تمام آفریده های خداوند.....
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #1217  
قدیمی 08-10-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



پوستر برتر فیلم های دهه آخر هالیوود
پوستر فیلم همیشه یکی از عوامل اصلی در جذب بیینده محسوب می‌شود و نقش بسیار زیادی در پرفروش شدن ایفا می‌کند. در اینجا 20 پوستر برتر از فیلمهای 10 سال اخیر سینمای هالیوود را برگزیده ایم...



اسارت



پرشس



انطباق




شوالیه تاریکی




شک



درباره schmidt




food-inc



grace




آب نبات سفت



جمعه سیزدهم




جونو



بیل را بکش



مردی روی سیم




پاتولوژی




متروکه



پس از زندگی



مایکل کلیتون



اخطار



درخشش ابدی یک ذهن پاک



قوانین جذابیت

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )

ویرایش توسط behnam5555 : 08-10-2011 در ساعت 05:40 PM
پاسخ با نقل قول
  #1218  
قدیمی 08-10-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



پول های کشور های مختلف





















































































































__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )

ویرایش توسط behnam5555 : 08-10-2011 در ساعت 05:56 PM
پاسخ با نقل قول
  #1219  
قدیمی 08-11-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


عادت‌شكني

كبوتر با كبوتر، باز با باز
عجب رسمي است اين آداب پرواز!
چه خواهد شد كلاغ از كنج غربت
بگريد بر پرستو از غم راز
چه مي‌شد شانه‌هاي خسته‌ي جغد
ز رنگ اشك لك‌لك‌ها بشد ناز
مگر حيف است خفاشي ز غاري
براي بلبلي آرد دف و ساز؟!
من از درد دل قُمري بنالم
كه از عشق عقابي داده آواز
نگويم از غم چشمان كركس
كه سرخوش قصه‌اش خواهد شد آغاز!

ف. سرخوش


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #1220  
قدیمی 08-11-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

دانشمند و پادشاه

يكي بود، يكي نبود. غير از خدا هيچ كس نبود. در زمان‌هاي قديم دو برادر زندگي مي‌كردند كه هر دو بيكار بودند و خيلي وقت بود كه دنبال كار مي‌گشتند تا اين‌كه از همه‌جا نااميد شدند. يك روز بر سكّويي وسط بازار نشسته بودند كه ناگهان يك فرشته ظاهر شد و گفت: «براي شما خبر خوبي دارم. خداوند وقتي ديد كه شما واقعاً اهل كار هستيد و با جديّت دنبال كار مي‌گرديد، دلش به حالتان سوخت و دو كار خوب برايتان در نظر گرفت. اكنون برخيزيد و بيرون شهر برويد. يك قصر و يك كتابخانه‌ي بزرگ در انتظار شماست. هر كسي كه قصر را انتخاب كند، پادشاه مي‌شود و هر كسي كه كتابخانه را انتخاب كند، عالم مي‌شود. در ضمن انتخاب با برادر بزرگ‌تر است.»آن‌ها به بيرون شهر رفتند. برادر كوچك‌تر منتظر انتخاب برادر بزرگ‌تر شد. بعد از چند ساعت فكر كردن، برادر بزرگ‌تر برخاست و به سمت كتابخانه رفت. برادر كوچك‌تر كه تعجّب كرده بود، خيلي خوشحال شد و زود به قصر رفت. بعد از چند سال برادر كوچك‌تر باشكوه‌ترين پادشاه زمان خودش شده بود و برادر بزرگ‌تر هم تواناترين دانشمند عصر خودش بود.
مردم به هر دوي آن‌ها احترام مي‌گذاشتند، امّا پادشاه كه دوست داشت، فقط او مورد توجّه باشد، دانشمند را به زندان انداخت و تمام كتاب‌هايش را سوزاند. بعد از آن اوضاع مملكت خيلي به هم ريخت. حساب‌ها به راحتي جا‌به‌جا مي‌شد و پول‌هاي زيادي ناپديد مي‌گشت، امراض مختلفي در شهر شيوع يافت، تعداد بيماران بسيار زياد شد و خيلي اتفاقات ناگوار ديگر به وقوع پيوست؛ ولي پادشاه حاضر نبود از دانشمند استفاده كند، در حالي‌كه تنها او مي‌توانست اوضاع را درست كند. تا اين‌كه خود پادشاه بيمار شد و خيلي هم حالش بد شد و چاره‌اي نماند جز اين‌كه از دانشمند درخواست كمك كند، امّا دانشمند گفت: «به اين شرط تو را مداوا مي‌كنم كه از پادشاهي صرف‌نظر كني و مرا به‌عنوان پادشاه به همه معرفي كني.»
پادشاه هم ناچار، سند پادشاهي را به دانشمند واگذار كرد و دانشمند نيز او را مداوا كرد. برادر كوچك‌تر يا همان پادشاه سابق، بعد از بهبود بيماري‌اش، به سراغ برادر بزرگ‌تر رفت و گفت: «سؤال مهمي دارم. چرا سال‌ها پيش پادشاهي را انتخاب نكردي؟»
دانشمند پاسخ داد: «موقعي كه بيكار بوديم و به دنبال كار مي‌گشتيم و كاري نمي‌يافتيم، متوجّه شدم چون كه كاري بلد نيستيم، به ما كار نمي‌دهند و زماني كه فرشته‌ي مهربان آن خبر خوب را آورد، با خود فكر كردم و ديدم چيزي از حاكم بودن نمي‌دانم. پس تصميم گرفتم، كتابخانه را انتخاب كنم و مدّتي را به آموختن بپردازم و مطمئن بودم اگر كاري را خوب ياد بگيرم، حتماً به آن مي‌رسم و همين‌طور هم شد.»

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 2 نفر (0 عضو و 2 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها