بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1281  
قدیمی 12-13-2010
shokofe آواتار ها
shokofe shokofe آنلاین نیست.
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان

 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681

5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سکوت میکنم

نه به احترام آنان که از فریادم خسته شدند!

نه برای آنانی که به دنبال سکوتم هستند!


نه برای دل او که میخواهد با سکوتم،مرا بشکند!

و نه برای بودنی تکراری...!!!

سکوت میکنم،

چون صدای تو را در سکوت می شنوم

تو که تمام دنیای پر از فریادم را به یکباره خاموش کردی،
و
به من سکوت را هدیه دادی!!!
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #1282  
قدیمی 12-14-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



وصيت نامه ي وحشي بافقي

روز مرگم، هر که شيون کند از دور و برم دور کنيد

همه را مســــت و خراب از مــــي انــــگور کنيـــــد


مزد غـسـال مرا سيــــر شــــرابــــــش بدهيد

مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهيد


بر مزارم مــگــذاريــد بـيـــايد واعــــــظ

پـيــر ميخانه بخواند غــزلــي از حــــافـــظ


جاي تلقــيـن به بالاي سرم دف بـــزنيـــد

شاهدي رقص کند جمله شما کـــف بزنيد


روز مرگــم وسط سينه من چـــاک زنيـد

اندرون دل مــن يک قـلمه تـاک زنـيـــــــد


روي قــبـــرم بنويـسيــد وفــــادار برفـــت

آن جگر سوخته خسته از اين دار برفــــت




__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #1283  
قدیمی 12-15-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنيم
يادمان باشد از امروز جفايي نکنيم ***

گر که در خويش شکستيم صدايي نکنيم ؛

خود بتازيم به هر درد که از دوست رسد ***

بهرِ بهبود ولي فکر دوايي نکنيم ؛

جاي پرداخت به خود بر دگران انديشيم ***

شِکوه از غير، خطا هست خطايي نکنيم ؛

ياور خويش بدانيم خداياران را ***

جز به ياران ِ خدادوست وفايي نکنيم ؛

يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ***

طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنيم ؛

گر که دلتنگ از اين فصل ِ غريبانه شديم ***

تا بهاران نرسيده است هوايي نکنيم ؛

گِله هرگز نبُود شيوه ي دلسوختگان ***

با غم خويش بسازيم و شفايي نکنيم ؛

يادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم ***

وقت پرپر شدنش ساز و نوايي نکنيم ؛

پر پروانه شکستن هنر انسان نيست ***

گر شکستيم ز غفلت من و مايي نکنيم ؛

و به هنگام نيايش سرسجاده ي عشق ***

جز براي دل محبوب دعايي نکنيم ؛

مهرباني صفت بارز عشاق خداست ***

يادمان باشد از اين کار اِبايي نکنيم ...
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #1284  
قدیمی 12-15-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض زیباترین اشعاری که تا به حال شنیدید!!!

زیباترین اشعاری که تا به حال شنیدید!!!
زندگی یعنی ریاضی
گوش کن حرف مرا
همکلاسی- هموطن- همنوع من
زندگی یعنی ریاضی
این سخن افسانه نیست
می شود آیا برای لحظه ای
این جهان را دیده باشی بی حساب
این نمایشنامه خلقت
که ما هم لابلایش لحظه ای بازیگریم
از همان دیروز دور- تا همین امروز و فردایی
که می آید ز راه ، این چنین آغاز شد:
یک خدایی بود و دیگر هیچ موجودی نبود
ابتدایش را نمی داند کسی
ذره ای اما در این تردید نیست
که خدا از نقطه صفر وجود
زندگی را خلق کرد
ابتدا بر محور اعداد خلق
عشق را در قدر مطلق ضرب کرد
بعد با تقسیم بر حسب نیاز- جدول انواع را ایجاد کرد
حاصل تقسیم و ضرب ، جمع شد با لطف او
بعد روحش را در این پیکر دمید و بدینسان آدمی را آفرید
قدر و شأن آدمی
عضوی از مجموعه اعداد نیست- کسری از جنس خداست
ساده تر از این بگویم ، آدمی
واحدی مجهول از مجموعه ایست ، مثل اعداد صحیح
اشتراک منفی و مثبت فقط عضویت است
عده ای مجذور صفر-عده ای بل هم اضل- عده ای اما از این مجموعه را
با حساب ابتدایی می توان شاید نوشت
حاصل فرمول هستی ، با توان بی نهایت ضرب در تعداد خلق
آنچه را گفتم – نمادی مختصر از عالم خلقت و شاید کمتر است
ما بقی را در دلت تفریق کن ، پاسخش را من بگویم؟
می شود توحید محض ، نیست معبودی جز او
یک خدا داریم و بس
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #1285  
قدیمی 12-15-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم
اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت
شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری
به جان دلبرش افتاده بود، اما
طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرد
ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را و بسوزانند
شود مرهم برای دلبرش آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه
به روی من
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و به ره افتاد
و او می رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را
رو به بالاها
تشکر از خدا می کرد
پس از چندی
هوا چون کورۀ آتش زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگز دوایی نیست
واز این گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
من در دست اوبودم
وحالامن تمام هست او بودم
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب،نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد آنگه
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت
اما ! آه
صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل
که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی
بمان ای گل
ومن ماندم
نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد

__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #1286  
قدیمی 12-15-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خداوندا!
اگر روزي بشر گردي
ز حالم با خبر گردي
پشيمان مي شود زين قصه خلقت
ازين بودن ،ازين بدئت!!!
خداوندا!
نميداني كه انسان بودن و ماندن درين دنيا چه دشوار است!
چه زجري مي كشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار است!!!
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #1287  
قدیمی 12-16-2010
kiana آواتار ها
kiana kiana آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 795
سپاسها: : 843

1,438 سپاس در 268 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،
دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی
تابرای خوشبختی خودت دعا کنی؟
سهراب سپهري__._,_.___
__________________
شیشه ای میشکند... یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست
آن یکی میگوید شاید این رفع بلاست !
دل من سخت شکست ... هیچ کس هیچ نگفت .... غصه ام را نشنید !
از خودم میپرسم : ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتر بود ؟





پاسخ با نقل قول
  #1288  
قدیمی 12-16-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

از آن جمله هایی که سه نقطه دارد ...
دلم می خواهد !!
هر چیز ناممکنی را می توانی درونش بگذاری ...
حالا خودت هر طور که می خوای تفسیر کن ....
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #1289  
قدیمی 12-17-2010
sharareh1 آواتار ها
sharareh1 sharareh1 آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: مشهد
نوشته ها: 964
سپاسها: : 1,827

1,432 سپاس در 313 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض من .. تو .... او

من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم مهندس شوم
تو به مدرسه میرفتی که باید دکتر می شدی
او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا

من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم
تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود
او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت

معلم گفته بود انشا بنویسید
موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت

من نوشته بودم علم بهتر است
مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید
تو نوشته بودی علم بهتر است
شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی
او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود
خودکارش روز قبل تمام شده بود

معلم آن روز او را تنبیه کرد
بقیه بچه ها به او خندیدند
آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد
هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد
خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته
شاید معلم هم نمی دانست ثروت و علم
گاهی به هم گره می خورند
گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت

من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار
توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد
تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن
بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید
او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش
بوی کار و سیگار را می داد که پدرش می کشید

سال های آخر دبیرستان بود
باید آماده می شدیم برای ساختن آینده

من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم
تو تحصیل در دانشگاه های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد
او اما درس را رها کرد و دنبال کار گشت

روزنامه چاپ شده بود
هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت

من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم
تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی
او اما نامش در هیچ کجای روزنامه نبود

من آن روز خوشحال تر از آن بودم

که بخواهم به این فکر کنم که کسی اسمش در روزنامه نیست
تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه
آن را به به کناری انداختی
او اما آنجا نبود در بین صفحات روزنامه!!!
در زندگی اش بار اول نبود
که به او توجه نشده بود

چند سال گذشت
وقت گرفتن نتایج بود

من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم
تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی، همان آرزوی دیرینه ی پدرت
او اما هر روز کار می کرد و در زیر گذر عابر پیاده می خوابید

به وقت قضاوت هنوز مانده بود
جامعه ی ما همیشه زود قضاوت می کند

من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند
تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند
او درس را میان مردم کوچه و بازار یاد گرفته بود

زندگی ادامه دارد ...
هیچ وقت پایان نمی گیرد ...

من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!
تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!!
او اما کسب و کاری ساخته است که اول راه است !!!

من ، تو ، او
هیچگاه در کنار هم نبودیم
هیچگاه یکدیگر را نشناختیم


اما روزی پسرم می گوید برای استخدام دعوت شده ام

با او می روم تا پشت در مدیرعامل

او پسرم را می پذیرد به گرمی

و می گوید پدرت مرا نشناخت


چشمهایم را که شستم

عکس اش را دیدم کنار مردان موفق این دیار

او زبان شیرینی ها را می فهمید

و بازار را می شناخت

او کارآفرینی بود که پسر من و دختر دکتر در کارخانه ای او به هم رسیدند

او اکنون مدرسه ای داشت که دهها نفر مثل من در آن بودند


اما من و تو چرا به جای او نبودیم
اگر بودیم آخر داستان چگونه بود ؟؟؟!!!
__________________
سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران ، گرفتن خودت از آن ها باشد
پاسخ با نقل قول
  #1290  
قدیمی 12-17-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

گفتم كيم دهان و لبت كامران كنند
گفتا بچشم هر چه تو گوئى چنان كنند

گفتم خراج مصر طلب مى كند لبت
گفتا درين معامله كمتر زيان كنند

گفتم به نقطه ء دهنت خود كه برد راه
گفت اين حكايتيست كه با نكته دان كنند

گفتم صنم پرست مشو با صمد نشين
گفتا بكوى عشق همين و همان كنند

گفتم شراب و خرقه نه آئين مذهبست
گفت اين عمل بمذهب پير مغان كنند

گفتم هواى ميكده غم مى برد ز دل
گفتا خوش آن كسان كه دلى شادمان كنند

گفتم ز لعل نوش لبان پير را چه سود
گفتا ببوسه ء شكرينش جوان كنند

گفتم كه خواجه كى بسر حجله مى رود
گفت آن زمان كه مشترى و مه قران كنند

گفتم دعاى دولت او ورد حافظ است
گفت اين دعا ملايك هفت آسمان كنند

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 22 نفر (0 عضو و 22 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:57 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها