مشاعره واژه ای

[NeGin]

غم

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید

[haj_amir]

ماه

اي فروغ ماه حسن از روي رخشان شما
آب روي خوبي از چاه زنخدان شما

[SonBol]

ماه

چراغ و چشم آسمان ! ستاره ها تو - ماه تو
پس از تو تار می شود شب تمام خانه ها

[haj_amir]

چشم

یک چشم من اندر غم دلدار گریست
چم دگرو حسود بود و نگریست
چون روز وصال آمد اورا بستم
گفتم نگریستی نباید نگریست

[kalantar48]

وصال

وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
به شمشيرم زد و با کس نگفتم
که راز دوست از دشمن نهان به

[haj_amir]

شمشير

زير شمشير غمش رقص کنان بايد رفت
کان که شد کشته او نيک سرانجام افتاد

[kalantar48]

غم

غم غريبی و غربت چو بر نمی‌تابم
به شهر خود روم و شهريار خود باشم
ز محرمان سراپرده وصال شوم
ز بندگان خداوندگار خود باشم

[haj_amir]

شهريار من مرا پابست هجران کرد و رفت
شهر را بر من ز هجر خويش زندان کرد و رفت

[NeGin]

هجران

ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن

[haj_amir]

نالان

منم آن قمري نالان که از بس سنگ بيدادم
زدند از هر طرف از باغت اي سرو روان رفتم