ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند |
11-18-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
انتخاب ایرانیها در مورد ماشین
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
11-18-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 400
سپاسها: : 37
66 سپاس در 36 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
زیباتر آنچه ماند ز بابا از آن تو
بد ای برادر از من و اعلا از آن تو
این طاس خالی از من و آن کوزهای که بود
پارینه پر ز شهد مصفّا از آن تو
یابوی ریسمان گسل میخ کن ز من
مهمیز کلّه تیز مطلّا از آن تو
آن دیگ لب شکستۀ صابون زنی ز من
آن چمچۀ هریسه و حلوا از آن تو
این قوچ شاخ كج که زند شاخ از آن من
غوغای جنگ قوچ و تماشا از آن تو
این استر چموشِ لگدزن از آن من
آن گربۀ مصاحب بابا از آن تو
از صحن خانه تا به لب بام از آن من
وز بام خانه تا به ثریّا از آن تو
وحشی بافق
__________________
از جور قد بلند و موی پستت
از سرکشی نرگس بی می مستت
ترسم به کلیسای رومم بینی
ناقوس به دستی و به دستی دستت...
|
12-04-2010
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب طرب از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند
بيدار کنيدش که بسي خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خويش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
ا ما در بیشتر اوقات وضع جور دیگری است:
آنکس که بداند و بداند که بداند
باید برود غازبه کنجی بچراند
آنکس که بداند و نداند که بداند
بهتر برود خویش به گوری بتپاند
آنکس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پول خر خویش براند
آنکس که نداند و نداند که نداند
بر پست ریاست ابدالدهر بماند
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
12-04-2010
|
|
معاونت
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521
1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شعر زیبای مرد چهار زنه! دوستی داشتم لرستانی
یار دیرینه ی دبستانی
دیدمش بعد سالیان دراز
همرهش چار زن همه طناز
مات و مبهوت گشتم از حالش
كه لری آهوان به دنبالش
گفتمش: چهار زن ؟ خدا بركت !
تو چگونه كنی ز جا حركت
گفت : این كار ماجرا دارد
هر یكی حكمتی جدا دارد
اولی را كه هست خوشگل و ناز
من گرفتم ز خطه ی شیراز
تا كه شب ها قرینه ام باشد
سر او روی سینه ام باشد
بهر اوقات روزهایم نیز
زن گرفتم ز خطه ی تبریز
چون زن ترك، خوش بر و بازوست
خانه دار و نظیف و كد بانوست
دست پختش كه محشر كبراست
بهتر از آن، سلیقه اش غوغاست
ظرف یك سال بسته ام بارم
چون زنی هم ز اصفهان دارم
كشد از ماست تار مویی را
یادمان داده صرفه جو یی را
دركم و بیش اوستاد ست
او متخصص در اقتصاد است
او بس كه در اقتصاد پا دارد
بی گمان فوق دكترا دارد
زن چارم كه ختم آنان است
شیری از خطه ی لرستان است
گفتمش با وجود آن سه هلو
زن چارم بر ای چیست؟ بگو
گفت گهگاه بنده گشتم اگر
عصبانی ز همسران دگر
آن زمان جای آن سه تا، بی شك
این یكی را كشم به زیر كتك!
|
12-12-2010
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
راننده اتوبوس: كسي كه بليت پاره مي كند.
مسافر اتوبوس: كسي كه صندلي پاره مي كند.
همسايه: كسي كه توپ افتاده داخل حياط منزلش را پاره مي كند.
هواپيمای سی - صد سی: يك نوع هواپيما در نوع خود بي نظير كه بر فراز آسمان شناسنامه مسافران و خلبان را پاره مي كند.
جراح: نوعي دكتر كه با گرفتن پول از مريض يا همراه مريض، شكم او را پاره مي كند.
شهردار: شخص محترمي كه روبان افتتاح پروژه را بعد از ان سال پاره مي كند.
شاگرد تنبل: دانش آموزي كه نامه هاي مدرسه به اوليايش را پاره مي كند.
كشيده: يك عمل اكشن شايان توجه كه چرت آدمها را پاره مي كند.
ضبط جديد ماشين همسايه: وسيله شيكي كه پرده گوش ا طرافيان را پاره مي كند.
سردبير: مقام محترمي كه نوشته هاي هيأت تحريريه را پاره مي كند.
مراقب امتحان: كسي كه اوراق امتحاني متقلبان را به شدت پاره مي كند.
سن: مدت زماني كه پيراهن آدم را پاره مي كند.
پهلوان سيار: كسي كه براي پاره كردن گره كور زندگي، زنجير پاره مي كند.
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
12-14-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مرد ميانسالي وارد فروشگاه اتومبيل شد. ب ام و آخرين مدلي را ديده و پسنديده بود. وجه را پرداخت و سوار بر اتومبيل تندروي خود شد و از فروشگاه بيرون آمد.مرد به اوج هيجان رسيده بود. نگاهي به آينه انداخت. ديد اتومبيل پليس به سرعت در پي او ميآيد و چراغ گردانش را روشن کرده و صداي آژيرش را نيز به اوج فلک رسانده است. مرد اندکي مردد ماند که از سرعت بکاهد يا فرار را بر قرار ترجيح دهد.
قدري راند و از شتاب اتومبيل لذت برد. وارد بزرگراه شد و قدري بر سرعت اتومبيل افزود. کروکي اتومبيل را پايين داد تا باد به صورتش بخورد و لذّت بيشتري ببرد. چند شاخ مو بر بالاي سرش در تب و تاب بود و با حرکت باد به اين سوي و آن سوي ميرفت. پاي را بر پدال گاز فشرد و اتومبيل گويي پرندهاي بود رها شده از قفس. سرعت به 160 کيلومتر در ساعت رسيد.
لختي انديشيد. سپس براي آن که قدرت و سرعت اتومبيلش را بيازمايد يا به رخ پليس بکشد. بر سرعتش افزود. به 180 رسيد و سپس 200 را پشت سر گذاشت، از 220 گذشت و به 240 رسيد. اتومبيل پليس از نظر پنهان شد و او دانست که پليس را مغلوب کرده است.
ناگهان به خود آمد و گفت: "مرا چه ميشود که در اين سن و سال با اين سرعت ميرانم؟ باشد که بايستم تا او بيايد و بدانم چه ميخواهد."
از سرعتش کاست و سپس در کنار جاده منتظر ايستاد تا پليس برسد. اتومبيل پليس آمد و پشت سرش توقف کرد...
افسر پليس به سوي او آمد، نگاهي به ساعتش انداخت و گفت: "ده دقيقه ديگر وقت خدمتم تمام است. امروز جمعه است و قصد دارم براي تعطيلات چند روزي به مرخصي بروم. سرعتت آنقدر بود که تا به حال نه ديده بودم و نه شنيده بودم. خصوصا اينكه به هشدار من توجهي نكردي و وقتي منو پشت سرت ديدي سرعتت رو بيشتر و بيشتر كرده و از دست پليس فرار كردي. تنها اگر دليلي قانعکننده داشته باشي که چرا به اين سرعت ميراندي، ميگذارم بروي."
مرد ميانسال نگاهي به افسر کرد و گفت: "ميدوني، جناب سروان؛ سالها قبل زن من با يک افسر پليس فرار کرد. وقتي شما رو آژير كشان پشت سرم ديدم تصور کردم داري اونو برميگردوني!"
افسر خنديد و گفت: "روز خوبي داشته باشيد، آقا!" و برگشته سوار اتومبيلش شد و رفت.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-01-2011
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
یارانه
ای مرفه کارمند بی حقوق
ای که بسیارید ایندم جوق جوق
ای نوشته فرم ها را بهر پول
ای بخورده زین سبب بسیار گول
فرم یارانه نمودی پر عزیز
تا روی با پول آن سوی ِ ونیز
فرم را پر کردی و ملق زدی
با کمر موزون بس لق لق زدی
گفته ای ماشین نداری زیر پا
دیزی ات پر باشد از آب و هوا
سقفِ بالاسر نوشتی آسمان
مالکی گفتی فقط یک از زنان
یک پسر داری تو شیطون و بلا
دختری داری چنان یاس منگولا
از حقوقت هم نوشتی توی ِ فرم
کم تر از خط فقیران است ونُرم
پس چونان بگذشت ایام مدید
دوره ای بگذشت و شد دور ِ جدید
حال میباشد جوابت در مبایل
دور تر از فکر و خاطر چند مایل
خوشة اول ببودی در نظر
پرت گشتی خوشة سوم دَمَر
درد میبینم تو را حاصل شده
فرم یارانه کنون کامل شده !!
حال دانستی مرفه بوده ای
بر شکم بیهوده کف را سوده ای
چون مرفه گشته ای اینک بَبَم
با خودت این جمله را گو دم به دم
خوشه را برگیر و بنشین ای سعید
یاد کن از آنکه بُن را میبرید
شاد باش و شاد زی اینک با حال
فقر و خطش را بشو پس بیخیال
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
01-29-2011
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: مشهد
نوشته ها: 964
سپاسها: : 1,827
1,432 سپاس در 313 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
فرق شوهر کردن و سگ نگه داشتن چيه؟
سگ گند به فرشت ميزنه ، مرد به زندگيت
فالگير : فردا شوهرتون ميميره
زن : اينو که خودم ميدونم . بهم بگو گير پليس مي افتم يا نه؟
وقتي يه زن ميبينه که شوهرش داره زيکزاک تو حياط ميدوه بايد چيکار کنه؟
هيچي ، بايد بهتر هدف بگيره و به شليک کردن ادامه بده
چرا روان درماني مردها کمتر از زنها طول ميکشه؟
معمولا" بايد در روان درماني به دوران کودکي بازگشت و مردها هميشه در همون دوران به سر مي برند
وقتي خدا حوا رو آفريد چي گفت؟
کار نيکو کردن از پر کردن است
به زني که هميشه ميدونه شوهرش کجاست چي ميگن؟
بيوه
به مردی که نود درصد قوه عقلايش رو از دست داده چي ميگن؟
بيوه
چرا مغز مردها گرونتر از مغز زنهاست؟
آخه زنها از مغزشون تا به حال استفاده کرده اند
ببين خانوم ، تو روزنامه نوشته که مردها به طور متوسط در روز از پانزده هزار کلمه برای صحبت کردن استفاده ميکنند ولي زنها از سي هزار کلمه . ديديت ثابت شد شما زنها بيشتر حرف ميزنين تا ما مردها؟ خانم : هيچ هم همچنين چيزی نيست . فوقش ثابت شده که ما هر حرف رو بايد دو بار بزنيم تا توی مخ شماها فرو بره ...! ببخشيد چي گفتي؟؟
بهترين انتقام از زني که شوهرتون را از چنگتون در آورده چيه؟
بذارين شوهرتون مال اون بمونه
مامان ، من شنيده ام تو بعضي از کشورها زن و شوهر قبل از ازدواج همديگه رو نميشناسن ! راسته ؟ دخترم تو همه جای دنيا وضع همينه !؟
بهترين مدرک دروغ بودن قصه ها چيه؟
مجرده ! شاهزاده افسانه ای هميشه خوش تيپ و باهوش و پولدار و مجرده
آگهي نيازمندی : به پنج مرد زرنگ و کاری يا يک زن نيازمنديم
به پنجاه تا مرد در ته اقيانوس چي ميگن؟
يک شروع خوب
وقتي خدا مرد رو آفريد ، داشت تمرين ميکرد
مرد : عزيزم ، من ميخوام از تو خوشبخت ترين زن دنيا رو بسازم
فرق يک مرد با يک گربه چيه؟
يکيشون يه موجود دله است که بي چشم و روئه و براش مهم نيست که کي بهش غذا ميده ، اون يکي يه حيوان ملوس خانگيه
فرق بين يک مرد باهوش و هيولای لاک نس چيه؟
هيولای لاک نس تا به حال چند بار ديده شده
چرا مردها از زنهای خوشگل بيشتر از زنهای باهوش خوششون مياد؟
چون قدرت چشمهاشون بيشتر از قدرت مغزشونه
(البته این مطلب فقط طنز بوده و هیچ ارزش قانونی دیگری ندارد)......
آقایون محترمی که این مطلب رو می خونین من صمیمانه از شما پوزش می طلبم و تاکید می کنم که این مطلب فقط جنبه طنز دارد و هیچ منظوری در پی ندارد....
__________________
سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران ، گرفتن خودت از آن ها باشد
|
02-01-2011
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9
155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
طنز خانواده
داماد ما قهر است با مامانم اینها
مدت: دوسال ، علت : دخالت های بی جا
مامان ما اهل دخا لت نیست اصلا ً
ور می زند دامادمان این اصغر آقا
ویروس مادر زن ستیزی دارد ایشان
بیماریی مسری، شبیه آنفولانزا
مامان ما خیلی ردیف و با کلاس است
با نطق هایی واقعاً بسیار شیوا
قند تمام اهل خانه رفته بالا
زیرا که شیرین است حرفش چون مربا
نیش و کنایاتش همه از روی عشق است
دارد صفایی در بیان طعنه حتی
می گوید او از روی دلسوزی، نه چیزی
هر نطق و هر فرمایش و هرایده ای را
ایشان به عنوان مثا ل ، آن هم مود ب
می گوید:«ای داماد بی سود و مزایا
کاشانه ات مانند سمساری است ، ای وای
این چیزهای کهنه آخر چیست اینجا
پاشو برو یک توک پا تا مبل سازی
قسطی بخر یک دست مبل شیک و زیبا
ماشین تو چیزی به غیر از یک لگن نیست
باید که باشی در نخ یک ماکسیما
آپارتمانت هم که مثل لانه مرغ است
پس زودتر تبدیل کن آن را به ویلا
هرچند داری کار و باری در اداره
در فکر شغل دومی هم باش اما
چون مرد بی پول از نگاه خانواده
فرقی ندارد با مترسک های صحرا
خیر و صلاحت را فقط می خواهم ای مرد
من نیستم اهل دخالت های بی جا»
حالا قضاوت با شما اینها فضولی است
داماد تا این حد نمک نشناس آیا
|
02-03-2011
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عشق خران
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
ابزارهای موضوع |
|
نحوه نمایش |
حالت خطی
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 08:39 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|