بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #151  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

متأسفانه عشق پاك و حقیقى در زمانه ی ما بسیار كم است و بسیارى از عشق‏هاى ادعایى، عشق‏هاى شیشه‏اى هستند و به كمترین تلنگرى مى‏شكنند و فرو مى‏ریزند.

عشق به مظاهر مادى و جسمانى محبوب، عشق شیشه‏اى است و مانند آتش برخاسته از هیزم‏هاى ترد و شكننده و خشك، شعله‏ور و كم‏دوام است در حالى كه براى زندگى به آتش عشق پایدار و ملایم نیازمندیم.

عاشق جسم محبوب، هوس‏بازى است كه فقط در فكر كام گرفتن و آتش دل فرو نشاندن و دوام عشق او حداكثر به مدت دوام زیبایى جسمى محبوب است و با زوال زیبایى محبوب به زوال مى‏گراید.



مولانا داستان عشقِ هوسى را بدین شرح وا مى‏گوید:

روزى پادشاهى در صید، دخترى را دید و صید او شد. آن دختر را به هر قیمت بود به چنگ آورد. روزى چند از وصال نگذشته بود كه دختر بیمار شد و هر چه پزشكان حاذق در مداواى او كوشیدند، كمتر نتیجه گرفتند. سلطان كه از طبابت پزشكان ناامید شده بود، به مسجد رفت و از حق‏تعالى كمك طلبید. در حال مناجات و گریه به خواب رفت و در خواب دید پیرى به او مى‏گوید: فردا غریبى وارد شهر مى‏شود كه علاج دختر به دست اوست.

شاه در روز بعد از دریچه قصر به راه چشم دوخته بود كه ناگاه دید مسافرى از دور پیدا شد. وقتى به نزدیك آمد مشخصات او را با آنچه در خواب بدو گفته بودند، مطابق یافت و او را به كاخ خواست و از وى براى معالجه همسرش كمك طلبید. طبیب بعد از معاینات دقیق فهمید كه علت مرض نه جسمى بلكه روحى است و عشق، او را به این روز انداخته است.

لذا با ملایمت به گفتگو با زن پرداخت و در حال گفتگو نبض او را به دست داشت. از او پرسید: اهل كدام شهر هستى و دوستان و خویشاوندانت در آن شهر كیانند؟ زن نام شهر و دوستان و آشنایان خود را برد و طبیب مشاهده كرد كه نبض او را تغییرى حاصل نیامد. پزشك نام سایر شهرها را مى‏برد و نبض زن را در دست داشت تا اینكه نام سمرقند بر زبان او جارى شد و نبض زن را تندى حاصل آمد. طبیب دانست كه محبوب وى در سمرقند است.

به ذكر محله‏ها، خیابان‏ها و كوچه‏ها پرداخت و وقتى نام محله و خیابان و كوچه محبوب بر زبان طبیب جارى مى‏شد، نبض زن، تندى مى‏گرفت و طبیب مى‏فهمید. با پى بردن طبیب به نام كوچه، اسامى ساكنان كوچه را به دست آورد و به ذكر یكایك پرداخت. همین كه نام یكى از آنان بر زبانش جارى شد، نبض زن تندى گرفت. طبیب از صاحب نام پى‏جویى كرد و فهمید جوانى است زرگر. طبیب سلطان را راضى كرد و جوان را تطمیع كردند و پیش دختر آوردند و چند ماهى در صحبت با هم به سر بردند. پس از آنكه دختر سلامت خود را باز یافت، پزشك با خوراندن داروهایى سخت به پسر، سبب لاغر و رنجور شدن او شد. هر روز این رنجورى فزونى گرفت تا از آن جمال و زیبایى چیزى نماند و دختر نیز عشق خود از او بگرفت و علاقه به او از دل خویش بیرون كرد.

و

چون ز رنجورى، جمال او نماند

جان دختر در وبال او نماند

چون كه زشت و ناخوش و رخ‏زرد شد

اندك اندك در دل او سرد شد

و بعد از این داستان چنین نتیجه مى‏گیرد:

عشق‏هایى كز پى رنگى بود

عشق نبوَد عاقبت ننگى بود(1)



البته جسم و زیبایى‏هاى جسمى محبوب هم به جاى خود مهم است و نادیده گرفتن آن مشكل‏زا، اما سخن این است كه زیبایى‏هاى جسمى باید در كنار و حداكثر هم‏اندازه زیبایى‏هاى روحى، عامل عشق باشد و چنانچه عامل شیدایى فقط ویژگى‏ها و زیبایى‏هاى جسمى باشد، علامت آن است كه عشق نیست بلكه هوس برافروخته مى‏باشد و مانند آتش هیزم‏هاى ترد و شكننده، شعله‏ور و كم‏دوام است؛ به عكس عشق مبتنى بر واقعیت‏ها، آگاه از نقایص و نشأت گرفته از مزایاى جسمى، روحى، اخلاقى و ایمانى كه ملایم، بادوام، سازنده و مفید است.

و اما عشق‏هاى خیالى و توهمى، سراب و خوابى است كه وصال، بیدارى از آن مى‏باشد. چنین عشق‏هایى تا به وصال نرسیده شیرین و دوست‏داشتنى و لذت‏بخش‏اند و همین كه وصال محقق شد، گویى عاشق از خواب خوش بیدار مى‏شود و ناگهان همه آنچه را تصور كرده، از دست‏رفته مى‏بیند.



عاشقان جسم محبوب هم با دیدن جمال بالاتر، دل از اولى گرفته و به دومى مى‏بازند.

گویند زنى زیبا و زیرك به راهى مى‏رفت و مردى شیدا و شیفته، او را تعقیب مى‏نمود. زن ملتفت وى شد و از او پرسید: چه مى‏خواهى؟

جواب شنید: عاشق و گرفتار چشم، ابرو، قد و قامت توام!

زن به زیركى و فراست دریافت كه او نه عاشقى واقع‏بین و ارزش‏مدار بلكه هوس‏بازى دلباخته جمال است. از این‏رو به او گفت: چقدر نافهم و كج‏سلیقه‏اى! تو كه به این چشم، ابرو، قد و قامت دل بسته‏اى و دل باخته‏اى، اگر خواهرم را كه از عقب مى‏آید ببینى، با آن جمالى كه چندین برابر جمال من است، چه مى‏گویى؟!

مرد با شنیدن این جواب به عقب بازگشت و انتظار كشید و بعد از تجسس و انتظار زیاد معلومش گشت كه با وى خدعه شده است. خود را به زن رساند و گفت: چرا به من دروغ گفتى؟

و جواب شنید: تو نیز در ادعاى خود راستگو نبودى! اگر عاشق و دلباخته من بودى، در پى زن دیگر نمى‏رفتى و مرا وا نمى‏گذاشتى.



در عشق موهوم و هوس شعله‏ور، مدعى به اقتضاى كور و كركنندگى عشق هوسى، چشمش به زیبایى‏هاى خیالى و جسمى محبوب است و از دیدن معایب و زشتى‏هاى وى غافل و بعد از وصال، كم كم حجاب‏هاى غفلت از جلوى چشم كنار مى‏رود و واقعیات را مى‏بیند. عاشقى بعد از مدت كمى از وصال، به محبوب گفت: این اثر خراش بر گونه تو از كى افتاده است؟!

محبوب وى در جواب گفت: از آن وقت كه دلبستگى و محبت تو را نقصان حاصل شده، آشكار گشته است! یعنى این اثر از قبل در صورت من بود و چشم تو بدان مى‏افتاد ولى چنان شیدا و دلبسته به تخیّلات و زیبایى‏هاى جسمى و موهوم من بودى كه از دیدن آن غافل گشتى و حالا كه شیدایى‏ات نقصان یافته، توجهت فزون گشته و این عیب را دیده‏اى و به مرور كه از آن شور سابق كاسته گردد، بر بینایى‏ات افزوده شود و نقایص و معایب بیشترى متوجه خواهى شد.
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #152  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

همدلي يا همدردي ؟



يكي از ويژگيهاي انسان سالم و موفق، مهارت و توانايي برقراري ارتباط مؤثر و سازنده با ديگران است. آيا شما اين ويژگي را داريد؟ كسب اين مهارت مهم و ضروري در زندگي اجتماعي خيلي مشكل نيست. فقط بايد بخواهيد و تمرين كنيد. در اين نوشتار ما به هفت گام اساسي براي يادگيري اين مهارت اشاره مي كنيم.
گام اول: گوش دادن
درحالي كه به نظر مي‌رسد گوش دادن به ديگران بسيار ساده است، اما اگر شنونده فن گوش دادن را نتواند به درستي به‌كار ببندد ارتباط دچار مشكل مي شود. گوش دادن فقط شنيدن كلامي كه طرف مقابل به زبان مي آورد نيست، بلكه شامل برخي موارد به شرح زير است:
- اينكه گوينده كيست؟
- ديدگاه او نسبت به مسئله مطرح شده چيست؟
- چه مسائلي او را نگران مي كند، احساساتش چگونه است و چه انتظاري از ما دارد؟
علاوه بر اينها يك شنونده موفق بخوبي مي تواند هماهنگي لازم بين ارتباط كلامي و غيركلامي برقرار نمايد، قادر است به كليه ژستها و حالات بدني گوينده توجه كند و خود نيز به هنگام گوش دادن از ژستها و حالات بدني مناسب جهت تاييد و اعلام درك طرف مقابل استفاده كند. او هيچگاه با خميازه كشيدن و يا با نگاه كردن به سرعت و به اطراف، نگاه خود را از گوينده نمي گيرد و دائما” درصدد است تا با تماس چشمي مناسب اين موضوع را به گوينده منتقل نمايد كه علاقمند است به حرفهاي او گوش دهد.
زماني كه شما به جاي تمركز و دقت در سخنان ديگران به افكار دروني خود گوش مي دهيد، قادر نخواهيد بود شنونده خوبي باشيد.

گام دوم: صريح و صادق بودن
صراحت و صادق بودن فرايندي است كه در ارتباطات انساني به شكل نامحسوس اما بسيار موثر نقش بازي مي كند. تاكيد ميشود اين فرآيند قابل ديدن يا شيندن نمي باشد. بلكه دو طرف درگير ارتباط، آن را حس مي كنند.
اگر ارتباطي فاقد صراحت و صداقت باشد، بدون شك، يا قطع خواهد شد و يا به شكل مخدوش، مبهم و ناسالم ادامه مي يابد. اگر نتوانيم يا نخواهيم منظور خود را با صراحت بيان نماييم طرف مقابل به اشتباه مي افتد و به حدس و گمان متوسل مي شود و از واقعيت دور مي گردد. به خاطر داشته باشيم ابهام و عدم صداقت در ارتباطات انساني سرمنشاء بسياري از مسائل و مشكلات در ارتباطات فردي است.

گام سوم
: همدلي و همدردي
اغلب ما زماني كه با يكديگر ارتباط برقرار مي كنيم همواره افكار، آرزوها ، تمايلات، نگرانيها و ترسهاي خود را آشكار مي سازيم. بدين جهت نياز داريم كه ديگران اولا” درك درستي از ما داشته باشند و ثانيا” با ما در زمينه نگرانيها، ترسها و مشكلاتمان همدلي و همدردي كنند. همدردي تلاشي است براي درك و فهم دنياي ذهني طرف مقابل. براي همدلي بايد بتوانيم خود را جاي ديگران بگذاريم و از دريچه چشم آنها نگاه و احساس كنيم. در همدلي شما مي توانيد سخن طرف مقابل را تكرار كنيد تا بداند كه شما منظور او را دريافته ايد. مثال: دوستتان به شما مي گويد: هم اتاقي‌ام اعصاب من را خرد كرده است به هيچ وجه نمي توانم او را تحمل كنم، با استفاده از طرز رفتار همدلانه مي توانيد به او بگوييد: ( مثل اينكه از دست او خيلي عصباني هستي، اين طور نيست؟ )
به خاطر داشته باشيد كه در برخورد همدلانه مجبور نيستيد در جهت موافقت با طرف مقابل خود حرف بزنيد. به جاي آن با تكرارصحبت او احساساتش را تصديق كنيد. در ضمن لازم نيست در مقابل حرفهاي طرف مقابل قضاوت و نتيجه گيري كنيد. نكته قابل ذكر اينكه ميان همدلي و همدردي تفاوت وجود دارد، در همدردي شنونده سعي مي كند با احساسات و عواطف گوينده همنوايي داشته باشد. بدين معني كه خوشحال شدن به خوشحالي او و متاسف شدن به ناراحتي او منجر مي شود ولي همانطور كه اشاره شد در همدلي، شما الزاما” درصدد تاييد و موافقت با طرف مقابل خود نمي باشيد. همدلي و همدردي هر دو در تداوم ارتباط نقش بازي مي كنند، با اين تفاوت كه در همدلي نقش منطق قوي‌تر از احساس است و شنونده با همدلي به خوبي به حرفهاي گوينده گوش ميدهد تا بتواند براي حل مسئله به او كمك كند، ولي در همدردي صرفا” با تخليه هيجانات و عواطف به او كمك مي كند.
همدلي تلاشي است براي درك و فهم دنياي ذهني طرف مقابل. براي همدلي بايد بتوانيم خود را جاي ديگران بگذاريم و از دريچه چشم آنها نگاه و احساس كنيم.

گام چهارم: حفظ آرامش و احترام به طرف مقابل
ما اغلب در ارتباطات خود با ديگران درصدد ارزيابي آنها برمي آييم و گاه فكر مي كنيم يا بايد نظرات و احساسات آنها را رد كنيم و يا به نوعي (مستقيم و غيرمستقيم) نظرات و احساسات خودمات را به آنها تحميل نماييم. ارتباطاتي كه بر پايه اين روش شكل مي گيرد غالبا” تداوم نمي يابد و هر دو طرف درگير در ارتباط را دچار مشكل مي سازد. همانطور كه قبلا” نيز اشاره شد، ما بدين دليل با يكديگر ارتباط برقرار مي كنيم تا از طريق آن به حل مسائل و مشكلات، رفع تضادها و تعارضات، رد و بدل كردن اطلاعات ، درك بهتر خود و رفع نيازهاي اجتماعي دست يابيم، در روابطي كه (( ارزيابي ديگران )) عنصر اصلي آن مي باشد نه تنها اهداف مذكور تحقق نمي يابد، بلكه آرامش لازم در ارتباطات انساني نيز از بين مي رود. بايد به خاطر داشته باشيم همه ما مي‌خواهيم ديگران با نظرات ما موافقت كنند و يا حداقل به افكار و احساسات ما احترام بگذارند و آنها را تاييد كنند، اگر در ارتباط با ديگران اين تصور پيش آيد كه به نظرات آنها احترام نمي گذاريم، ارتباط روند مناسب و هدفمند خود را طي نمي نمايد. در نظر گرفتن اين نكته كه اغلب مردم مانند ما فكر نمي كنند، احساس نمي كنند و به روش خود به دنيا نگاه مي كنند بسيار اساسي است
پاسخ با نقل قول
  #153  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

قلبش را برای خود نگهدارید


همه ما بارها و بارها مطالبی را خوانده ایم که محبت متقابل را رمز استحکام و بهبود روابط زناشویی می داند. اما چگونگی ابراز محبت نیز از اهمیت ویژه ای برخورداراست. لذا سعی داریم در سطور زیر به چهار مرحله لازم جهت اظهار محبت اشاره کنیم.
1 ) اظهار محبت زبانی : از نظر اسلام منتهاى اهانت و تحقیر براى یك زن اینست كه مرد بگوید من ترا دوست ندارم , از تو تنفر دارم , و آنگاه قانون بخواهد بزور و اجبار آن زن را در خانه آن مرد نگهدارد . قانون می تواند زن را در خانه مرد نگهدارد , ولى قادر نیست زن را در مقام طبیعى خود در محیط زناشوئى , یعنى مقام محبوبیت و مركزیت نگهدارى كند . قانون قادر است مرد را مجبور به نگهدارى از زن و پرداخت نفقه و غیره بكند , اما قادر نیست مرد را در مقام و مرتبه یك فداكار و بصورت یك نقطه گردان در گرد یك نقطه مركزى نگهدارد . از این رو هر زمان كه شعله محبت و علاقه طرفین خاموش شود ازدواج از نظر طبیعى مرده است. پروفسور ریك , روانشناس امریكائى می گوید :« بهترین جمله اى كه یكمرد میتواند بزنى بگوید , اصطلاح ( عزیزم , تو را دوست دارم ) است. » هم او میگوید : « خوشبختى براى یك زن یعنى بدست آوردن قلب یكمرد و نگهدارى او براى تمام عمر .»
رسول اكرم , آن روانشناس خدائى , مى فرماید: « سخن مرد به زن ( تو را دوست دارم) , هرگز از دل زن بیرون نمى رود »

مردان شكارچى نیز از این احساس زن همواره استفاده میكنند . دام [( عزیزم , از عشق تو میمیرم )] براى شكار دخترانى كه درباره مردان تجربه اى ندارند بهترین دامها است .
2 ) محبت به این صورت که : درمقابل خشمش به اندازه ای سکوت کند كه او را خشمگین تر نكند و به اندازه ای حرف بزند كه او را خشمگین تر نکند.
3 )محبت به صورت انجام وظیفه در مقابل همسر
وظیفه مردها در مقابل زن ها: اول ،هنگام ورود به خانه پاسخگوی خوبی به سئوالاتش باشید. دوم ، وقتی که زن برای مرد چیزی راتعریف می کند از مرد درد دل می خواهد نه راه حل، لذا مرد باید با او هم دردی کند.
سوم، زن دوست دارد با مرد خودش صحبت کند، مرد باید به این خواسته زن توجه نماید.
اما سه وقت است که خانمها باید مراقب باشند :
اول، 15 دقیقه اولی که مرد وارد خانه میشود . دوم، وقتی که مرد در مورد مسائل فرزندان صحبت می کند .
سوم، هنگامی که حرف مرد به عنوان قانون ، فرمان ، دستوری صادر می شود برای شکسته نشدن ابهت مرد گوش دادنش لازم است .

امام باقر ( ع ) میفرماید :
« زن باید چند وظیفه را نسبت به شوهرش اعمال بکند : نخست: در مقابل شوهرش شیک ترین لباس را بپوشد . دوم: از اسرار زندگی تا لحظه آرامش برای مرد چیزی نقل نکند مثل مشکلات زندگی . سوم: نسبت به آنچه که شوهرش به آن می پردازد وحالت تهاجمی دارد احساس صبوری از خود نشان دهد.
وظایف مرد نسبت به زن : یك، نسبت به آنچه که زن از احساساتش بروز می دهد و خطاست چشم پوشی کند. دوم، مرد نسبت به زن باید مدیریت فکری داشته باشد . » زیرا خانمها از نظر عاطفی در صورتی که در شرایط جدید قرار بگیرند بازگشت به حالت گذشته برایشان سخت است .
4 ) محبت به صورت الفت اخلاقی داشتن که در چهار چیز است :
اول: نشستن زن و مرد در کنار هم و گرفتن دست یکدیگر تا علا قه شان به یکدیگر منتقل شود .
پیامبر اکرم ( ص ) می فرماید:« نشستن زن ومرد درکنار هم و در کنار فرزندشان که بتوانند محبت کنند در پیشگاه خداوند ثوابش بیشتر از اعتکاف در خانه من است. »

دوم: به همدیگر بگویند که یکدیگر را دوست دارند و دلیلشان را هم بگویند امام صادق (ع) می فرماید:« هر کس ما را بیشتر دوست دارد به همسرش بیشتر دوستی می کند.»
سوم: در کنار هم غذا خوردن
چهارم: رفتارهای مثبت همدیگر را تایید و مورد توجه قرار دهند.
پنجم: در قضاوت عجله نکردن نسبت به کارهای یکدیگر، داشتن صداقت ( صراحت وصمیمیت ) و ابهام زدایی کردن
پاسخ با نقل قول
  #154  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آيا عشق، واقعاً كور است؟!
تحقيقات اخير نشان داده است كه عشق نتيجه واكنش متقابل مغز (مراكز مربوط به غرايز، احساسات و منطق) و قلب است. جالب است بدانيد؛ قلب نقش مستقل در عاشق شدن بازي مي كند. گاهي عشق اصلا نتيجه يك تصميم عاقلانه و منطقي نيست؛ در واقع مغز در اين ميان نقش اندكي ايفا مي كند. ده ها هزار نرون، اطلاعات دروني بدن را به مغز مخابره مي كنند و در نهايت مركز مربوط به غرايز با بررسي اين اطلاعات و اطلاعات هورموني، دستور بروز عكس العمل هاي فيزيكي اتوماتيك مانند ترس، خشم و شادي ... را صادر مي كند.

هنگامي كه عاشق مي شويد، مغز فرمان مي دهد تا ضربان قلب، تند، پوست سرخ و تنفس عميق تر شود.به لطف تكنيك هاي مدرن عكس برداري از مغز، هم اكنون مي دانيم كه مركز احساسات در مغز كجاست و به اين منطقه در اصطلاح <مغز احساسي> مي گويند. به طور خلاصه وقتي فردي را مي بينيد كه به دلتان مي نشيند، بخش مربوط به غرايز در مغز فعال مي شود و از بخش مربوط به احساسات مي خواهد نظرش را درباره فردِ رويت شده بگويد.

بخش احساسات در تمامي خاطرات ذخيره شده در مغز موقعيت هاي مربوط به اين فرد و اين حس را مورد بررسي قرار مي دهد و نتيجه را چه خوب و چه بد بازگو مي كند. بخش منطقي مغز نيز موقعيت و داده ها را با توجه به معيارهاي خود مي سنجد و ممكن يا غيرممكن بودن ايجاد يك رابطه عاشقانه را به كمك هورمون هاي مختلف مخابره مي كند.
نكته جالب توجه آنجاست كه دانشمندان پس از بررسي تصاوير گرفته شده از مغز يك انسان عاشق متوجه شدند كه در عشق، همان مناطقي درگير مي شوند كه وقتي انسان از مواد مخدر يا مشروبات الكلي به مقدار زياد مصرف مي كند، دچار اختلال مي شوند. كشف اين موضوع، توجيهي براي اين ادعاست كه عشق كور است
پاسخ با نقل قول
  #155  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

رابطه عشق و عرفان / عشق مقدم است، یا شناخت؟





به تعبیر دیگر اول دوست می‏داریم، بعداً می‏شناسیم، یا اول معرفت و شناخت به دست می‏آوریم، بعد از آن علاقه و محبت پیدا می‏شود؟
پرسشی بود که به ظاهر ساده می‏آمد، اما به دلیل اینکه هر دو نمونه را خبر داشتم، برایم مبهم بود.
گفتم: من فکر می‏کنم اگر علاقه‏مند باشیم، ما را به دنبال شناخت می‏کشد.
گفت: تا نشناسیم، چگونه علاقه پیدا می‏شود؟
گفتم: گاهی از فضای عمومی، از جوّ، از عادت، از روح جمعی، نمی‏دانم از راه‏های دیگر، شوق و علاقه نسبت به چیزی پیدا می‏شود. این کشش، ما را درگیر با یک موضوع یا شخص یا حادثه می‏کند. سراغش می‏رویم. نزدیک‏تر که می‏شویم تازه چیزهای تازه‏ای می‏بینیم و می‏فهمیم که علاقه ما بیشتر می‏شود.
گفت: شاید هم عمیق‏تر و ریشه‏دارتر می‏شود.
گفتم: شاید هم از ابهام به وضوح می‏رسد و خطوط و چارچوب آن محبت، روشن‏تر ترسیم می‏شود.
گفت: بگذار من هم دلیل خودم را بگویم. ما چرا به چیزی یا کسی محبت پیدا می‏کنیم؟ رمز جاذبه اشیاء برای ما در چیست؟ آیا غیر از این است که در آن «مورد محبت»، نشانه‏هایی از کمال، جمال، خوبی، جامعیت، سودمندی، جاودانگی و خیر می‏بینیم و به آن علاقه‏مند می‏شویم؟ فطرت ما به سوی آنچه خوب و زیبا و خیر باشد کشیده می‏شود. این را می‏گویند «قانون جذب و انجذاب».
گفتم: مثلاً ما به پدر و مادر محبت داریم، یا والدین به فرزندانشان دلبستگی دارند. در آنها چه دیده‏اند که شیفته شده‏اند؟
گفت: مگر والدین، تأمین کننده نیازهای عاطفی و روحی فرزندان نیستند؟ مگر پدران و مادران تداوم وجود خود را در «آینه فرزندان» نمی‏بینند؟ چه خیری و جاذبه‏ای زیباتر از این؟
گفتم: ولی من فکر می‏کنم این محبت در نهاد آنان وجود دارد. در سایه این عشق، به هم نزدیک می‏شوند و به خوبی‏ها، فایده‏ها و زیبایی‏هایی یکدیگر پی می‏برند.
گفت: آیا شده است شما به کسی که نمی‏شناسید، علاقمند باشید؟ یا برای رفتن به شهر و کشوری که هیچ اطلاعی از آن ندارید، مشتاق باشید؟
گفتم: نه، دلیلی ندارد که دل به چیزی بسپارم که از آن هیچ نمی‏دانم؟
گفت: داریم به هم نزدیک می‏شویم. گاهی از کنار کسی رد می‏شوی که او را نمی‏شناسی، یا در کنار کسی می‏نشینی که صرفاً به عنوان یک فرد برایت مطرح است و از افکار، روحیات، سوابق، ویژگی‏ها، موقعیت اجتماعی و جایگاه خاص او اطلاعی نداری. برخوردت هم عادی است و بی‏احساس. اما همین که بدانی آن که در کنارت نشسته یا از برابرت گذشته، فلان دانشمند، فلان هنرمند، فلان قهرمان، فلان ایثارگر و فلان نیکوکار است، احساس می‏کنی به طرف او کشیده می‏شوی و علاقه پیدا می‏کنی، حس احترام در تو جوانه می‏زند، دوست داری با او هم سخن شوی، یا او هم تو را بشناسد و با تو گرم بگیرد. این حس از کی پیدا می‏شود؟ از همان زمان که نسبت به او شناخت پیدا می‏کنی.
گفتم: این را قبول دارم. یک بار در یک مسافرت، با کسی که در صندلی کنار من نشسته بود، آشنا شدم و تصادفی فهمیدم که او یکی از استادان معروف و مهم است. خیلی خوشحال شدم. قبلاً چیزهایی درباره او شنیده بودم، اما در طول چند ساعت همسفری و با حرف‏هایی که با هم زدیم و خاطراتی که گفت، اطلاعاتم درباره او چند برابر شد و علاقه‏ام هم به او به همین نسبت افزایش یافت.
گفت: پس در این میان یک چیز به صورت «قاعده» روشن می‏شود و آن اینکه اگر بخواهیم علاقه ما به چیزی یا کسی یا موضوعی بیشتر شود، راهش افزایش آگاهی نسبت به آن است.
گفتم: من از خیلی وقت پیش می‏شنیدم که عشق به خدا چنین و چنان است و دوست داشتم که من نیز مثل بعضی از عارفان و وارستگان، خدا را دوست داشته باشم و مزه این دوستی را بچشم و ثمره آن را در زندگی‏ام حس کنم. راستی، راه پیدا کردن این علاقه چیست؟ چرا بعضی‏ها احساس محبت نسبت به او ندارند؟
گفت: این بی‏علاقگی‏ها به خاطر بی‏معرفتی یا کم معرفتی است. هر چه خدا را، جلال و جمال او را، نعمت‏های او را، احسان‏هایی که به تو کرده و خوبی‏هایی که در حق تو انجام داده بشناسی، بیشتر دوستش خواهی داشت. اتفاقاً این موضوع، در گفت‏وگویی که میان خداوند و یکی از پیامبرانش بوده است، به صراحت مطرح شده است.
گفتم: یعنی اینکه چطور می‏شود عاشق خدا شد و او را دوست داشت؟
گفت: آری. خداوند روزی به حضرت داود وحی کرد که: ای داود: مرا دوست بدار و مردم را هم دوستدار من ساز. داود پیامبر به خداوند عرض کرد: خودم به تو محبت و علاقه دارم. مردم را چگونه به تو علاقمند سازم؟ خدا فرمود: نعمت‏های مرا برای آنان یادآوری کن. وقتی بدانند چه نعمت‏هایی از سوی من به آنان عطا شده است، مرا دوست خواهند داشت.
گفتم: خوب، از این محبت چه چیزی عایدمان می‏شود؟
گفت: محبت، اطاعت می‏آورد و دوستی به همراهی منتهی می‏شود.
گفتم: کمی بیشتر توضیح بده. می‏خواهم فرق انسان‏هایی را که خدا دوست هستند، با آنان که خدا را نمی‏شناسند یا دوست ندارند نیز بدانم.
گفت: تا حالا شده که کسی را زیاد دوست داشته باشی و خاطرش برایت عزیز باشد؟
گفتم: بله، خیلی هم شده.
گفت: آیا شده به خاطر دوستت و علاقه‏ای که به او داری، برنامه خودت را تغییر دهی یا از آنچه دلت می‏خواهد صرف نظر کنی؟
گفتم: آری، این هم برایم پیش آمده است.
گفت: این از آثار عشق و محبت است. یعنی محبت و علاقه، انسان را از «خود» بیرون می‏آورد و بسته به دیگری می‏سازد. وقتی عشق باشد، حاضر نیستی حرفی بر خلاف نظر معشوقت بزنی یا کاری بر خلاف رضایت او انجام دهی. حاضری هر سختی را بر خود هموار سازی تا او از تو نرنجد. این مقتضای محبت است، البته اگر علاقه، واقعی باشد نه شعار و ادعا.
گفتم: فکر می‏کنم شعر معروف باباطاهر عریان هم به همین نکته اشاره دارد که می‏گوید:
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
گفت: الحق که به جا گفتی. یعنی باباطاهر به جا و زیبا گفته است. وقتی محبوب و جانان ما خدا باشد و او را به خاطر این همه احساس و نیکی و لطف که به ما داشته و دارد، دوست بداریم، به خاطر این دوستی حاضر نیستیم بر خلاف گفته و خواسته‏اش عمل کنیم. اگر می‏گوییم ما عاشق خداییم، ولی نافرمانی هم می‏کنیم، معلوم می‏شود عشق ما واقعی نیست. این است که گفتم: محبت، اطاعت می‏آورد و دوستی به همراهی می‏کشاند.
گفتم: اگر اشتباه نکنم، شنیده‏ام در شعری که عربی و منسوب به امام صادق علیه‏السلام است، مضمونی این چنین آمده است که: اظهار علاقه و دوستی به خدا می‏کنی، در عین حال مرتکب معصیت می‏شوی؟ به جانم سوگند که این کار، کار شگفتی است. اگر دوستی تو واقعی باشد، از او اطاعت می‏کنی، چرا که دوستدار، همیشه مطیع دوست خویش است.
گفت: همین طور است. کلام شیوای حضرت صادق نیز به همین نکته اشاره دارد. شاید رمز این که اجر و مزد زحمات و رسالت پیامبر خدا در قرآن، «مودت اهل بیت» قرار داده شده است، برای تأثیرگذاری همین محبت در زندگی محبین خاندان رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏وآله است. اگر عشق به اهل بیت علیهم‏اسلام هم واقعی باشد نه شعاری، این علاقه به همراهی و همرنگی می‏کشاند. آن وقت کسی که مدعی عشق حسینی است، نمی‏تواند بی‏نماز باشد، چون حسین بن علی برای نماز کشته شد و مدعی ولایت علی علیه‏السلام نمی‏تواند حق کشی و ظلم داشته باشد، چون مولایش علی، مظهر عدالت و حق بود. مگر می‏شود خانمی عاشق زهرا سلام‏الله‏علیها باشد و حجابش را مراعات نکند؟!
گفتم: و اگر این محبت باشد، عاشق اهل بیت علیهم‏السلام پیوسته به یاد آنان است، در سوگشان غمگین و در شادی آنان شاد است، یعنی نبضش با نبض آن خاندان می‏زند، به زیارتشان می‏رود و یاد و نام آنان را گرامی می‏دارد و چون آنان را می‏شناسد، دلبسته و خاطرخواه آنان می‏شود.
گفت: آه... که دوباره رفتی سر مطلب اول، یعنی رابطه محبت و معرفت و اینکه کدام یک در دیگری تأثیر می‏گذارد و کدام یک مقدم است.
گفتم: بالاخره معلوم شد کدام یک مقدم است؟
گفت: نتیجه این همه حرف و حدیث، این شد که این دو در یکدیگر و بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند. هم معرفت، محبت
پاسخ با نقل قول
  #156  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مقاله ایی پیرامون عشق و احساس



همه ما از نوجوانی و جوانی خاطرات دلبستگی به چیز و یا کسی را در ذهن خود به عنوان خاطره همراه داریم دلبستگی هایی که گاها به اشتباه آن را عشق می نامیدیم .




معمولا دختران و پسران با نزدیک شدن به سن رشد و بلوغ هر کشش عاطفی در وجود خود را به عشق تشبیه میکنند. از همان عشقهایی که به گفته مادر بزرگها شبها عاشق میشدند و روزها فارغ.کلمه عشق و عاشق دارای مفهوم و معنی والای است که افسوس در زمان حال به بازیچه زبان تبدیل گشته است.ما یا هنوز مفهوم عشق را نمی دانیم یا کلمه ای که بر احساس میان لیلی و مجنون ، شیرین و فرهاد و ....سایر عشاق معروف نام نهاده بودند عشق نبوده است
این روزها میبینیم که هر ذوستی ساده و کوتاه مدت چند روزه را عشق میخوانند . و به بهای آن در سنین نوجوانی و پاکی تمام زندگی و آینده خود را برای چند روز خوش گذرانی تباه میکنند. حال آنکه اگر به واقع دچار عشق واقعی شده باشند عاشق و معشوق حقیقی هیچگاه مانع شکوفایی و موفقیت یکدیگر نمی شوند. ارد بزرگ در این مورد میگوید : عشق همچون توفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری روزافزون می گردد .
از نظر من، عشق از دیرباز بر دوگونه بوده است: عشق گل و بلبل و عشق شمع و پروانه .. براستی کدام یک برازنده و حقیقی است؟ در عشق پروانه و شمع، شمع معشوقی مغرور است که با وجود عشق آتشینی که در سینه دارد، عشقی که او را چنان به فغان و ضجه وامیدارد که پروانه- عاشق بیقرارش را از سرزمینها و محیط های دور به سوی خود فرا میخواند، عشقی که هرچند آنرا بروز نمی دهد اما حرارت وشدت آن ، ذره ذره ی وجود نازکش را می سوزاند و آب میکند، زبان در کام نگه میدارد و سکوت را تا سرحد تباهی و نفی مطلق حفظ میکند. اما با این همه خودپسند نیست و خود می سوزد اما روشنایی سوختنش، قلب عاشقش را نور و حرارت و روشنی می بخشد و با او عشق زنده است. زمانی که وجود شمع به عدم انجامید و حرارت سوزانش ، دل نازکش را بلعید، عشق به اتمام می رسد و عاشقش ناپدید.

در آنسوی قضیه، پروانه عاشقی است که فارغ از هیاهوی دنیا، دیوانه وار به شمع که چون سروسهی با سکوت و ابهتی کوه مانند بر قامت رعنایش تکیه کرده عشق می ورزد و شور عشق او را چنان از خود بیخود کرده که تمام موانع و مشکلات و پایان نامعلوم و گنگ عشقش را فراموش کرده، دل به دریا می سپارد و بی باک از توفان حوادث، سر در راه معشوق میگذارد و به سوی او می تازد و این کار را آنقدر دوام میدهد تا از سرچشمه نور و روشنایی که از قلب پاک معشوقش ساطع است سیراب گردد و بعد ...






در عشق گل و بلبل، گل معشوقی است که سرسبد بهار است و مسافری زودرنج و حساس، باید با او چون گل رفتار کرد چرا که با آمدن خزان که موسم عشق نام گرفته ، گل ما غمین شده بدن ظریفش رنگ چروکیدگی به خود می گیرد و بلبل، عاشقی بیقرار است که عشق گل و بوی گل او را چنان از خود بیخود می کند و در عالم مستی فرو می برد که بی اختیار ناله سر می دهد و آنقدر می نالد که دیگر نالیدن با خون و پوست و رنگش می آمیزد و حتی اگر از گل دور باشد و در بین اغیار، باز هم به شوق او می خواند.
نکته جالب در عشق گل و بلبل اینست که این دو به ندرت به وصل هم می رسند و اگر هم دست روزگار آنها را قرین یکدیگر گرداند، این نزدیکی اندکی بیش نیست و تا کسی آن دو را و خوشبختی شان را نظاره میکند، بدون درنگ نقشه هولناکی در سر می پروراند: گل را از ماحولش جدا کرده و خودخواهانه او را بخاطر زیبایی و عطرش در دست گرفته و آنقدر این دست و آن دست میکند تا پژمرده شود و یا اگر مهربانتر باشد آنرا در گلدانی روی میز اتاقش یا پشت پنجره اش قرار می دهد و بلبل را با صد حیله و ترفند و فریب به بند میکشد و در قفسی تنگ زندانی.

عشق قرون معاصر هم اگر متهم به پاکی و صداقت و راستی باشد، عشق گل و بلبل است . چرا که دیگر ذهنیت پروانه ای و عملکردی چون شمع در بین آدمهای این دوره یافت نمی شود. عاشق امروزی همچون بلبل است، صمیمانه عشق می ورزد و دلش از شور یار می تپد و منظور و مطلوبش عشق حقیقی است. بسا اوقات این عشق به وصال می انجامد و شوره زار زندگی، دشت پرگل بهاری می شود اما همانطور که گل و بلبل را ما آدمها از هم جدا میکنیم، مردم نابخرد وعاه شهر ما و یا حوادث روزگار با حرف و حدیث و عملکردهای به ظاهر مصلحانه و خیرخواهانه ، عاشق و معشوق امروز را از هم جدا می سازند.





اما جدای از تقسیم بندی و تعاریف بسیاری که در زبانها و ملیت های مختلف از عشق شده و بعد از این هم خواهد شد آنچه مسلم است هر گاه پای یک عشق واقعی نه یک احساس زودگذر در میان باشد حتی محکمترین انسانها نیز دست تسلیم در برابرش بالا خواهند برد.همانگونه که ارد بزرگ میگوید :عشق چنان شیفتگی در نهان خود دارد که سخت ترین دلها نیز ، گاهی هوس شنا در آن را می کنند .


پاسخ با نقل قول
  #157  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

روش تشخيص عشق حقيقي




روش تشخیص عشق حقیقی

اغلب افراد مجرد ميل دارنـد بـدانـنـد كـه چـگونـه و كجا بايدعشق حقيقي را بيابند. در ايـن مـقـاله به 8 نكته كاربرديو بسيار سودمند براي دستيابي به يـك عـشـق حــقيقي اشاره گرديده است:


1- باور داشته باشيد كه شما هم مي تـوانـيد به يك رابطه دراز مدت، رمانتيك و شگفت انگيز دست يابيد اغلب افـراد مـجرد در آرزوي داشـتـن يــك رابطه فوق العاده مي بـاشد. امـا تـعـداد معدودي از آنان محقق شدن چنين رابـطـه اي را بـاور دارنـــد. براي مجردها حتي ملاقات با يك فـــرد جذاب، سـازگار و دلخـواه يـك امـر نـاممـكن قـلـمــداد ميــگردد. اين بسيار حائز اهميت است كه شما به اين امر ايـمان داشـتـه بـاشـيـد كـه: آشــنايي با يك فرد مناسب و تشـكيل يك رابطه دراز مدت و حتي مادام العمر براي شما نيز امكان پذير است. به خاطر داشته باشيد كه باور و ايمان نيمي از پيروزي در هر كاري ميباشد.


۲-فرد مناسب حال خود را تعريف كنيد
بهترين شيوه براي انجام اين كار آن است كه بهترين دوستان خود را در نظر گرفته و ويژگيها و صفاتي كه از نظر شما بسيار قابل ستايش ميباشند را در آنها شناسايي كنيد. شريك زندگي آينده شما ميبايد از همان ويژگيها و صفات اخلاقي برخوردار باشد. اگر از نظر شما ويژگيهايي نظير بالندگي معنوي، حس شوخ طبعي، مهرباني و يا تحصيلات عاليه تحسين برانگيز ميباشند، شريك آينده شما نيز بايد از آن خصوصيات برخوردار باشد. و چنانچه شما اعتقادي به وجود چنين فردي نداريد بهتر است به مرحله نخست بازگرديد.


3- بياموزيد چگونه افراد ناشايست و نامناسب حال خود را شناسايي كنيد
اين نبايد كار دشواري براي شما باشد. فردي كه صفات و ويژگيهاي دلخواه و ارزشمند شما را بروز نميدهد به عنوان يك شريك تازه نامناسب ميباشد. همچنين فردي كه تنها در حضور شما رفتارهاي خوشايند و خوب از خود به نمايش ميگذارد و نه شخص ديگري، باز براي شما نامناسب ميباشد. علاوه بر آن افرادي كه در پيشبرد رابطه شتابزده عمل ميكنند نيز شايسته برقراري رابطه نيستند. اينگونه افراد معمولا سبب دلشكستگي شما ميگردند.



4- با افراد نامناسب حال خود رابطه برقرار نكنيد
چنانچه با فردي كه فاقد خصوصيات دلخواه شما ميباشد وارد رابطه گرديد، تنها ناكامي و اندوه را متوجه خود ساخته ايد. زيرا چندي از رابطه شما نخواهد گذشت كه شروع به تغيير وي مطابق همان ويژگيهاي دلخواه خود خواهيد كرد. اما شريك شما بطور طبيعي در مقابل اين تغيير از خود مقاومت نشان خواهد داد. عدم توانايي وي در برقراري ارتباط و يا گوش دادن به صحبتهاي شما و يا برآورده سازي نيازهايتان موجب ميگردد كه آنها را به اشتباه نشانه عدم علاقمندي به خودتان تلقي كنيد. اما تنها واقعيت آن است كه شما فردي را برگزيده ايد كه متناسب و برازنده تان نيست.



5- خود را در محيطهايي قرار دهيد كه فرد مورد نظر شما در آنجا به فعاليت ميپردازد
به فرض اگر در آرزوي برقراري رابطه با يك ورزشكار ميباشيد، قطعا وي را در سينما نميتوانيد بيابيد و يا چنانچه در جستجوي يك موسيقي دان هستيد بايد وي را در محافل موسيقي بيابيد. بنابراين براي يافتن عشق دلخواه خود ميبايد از خانه خارج گرديد.



6- بر ترس خود از آنكه طرد گرديد و يا مجددا تنها بمانيد غلبه كنيد.
تمام روابط در مقطعي از زمان پايان خواهند يافت. برخي با جداييها، برخي با طلاق و برخي نيز با مرگ. هيچ ضمانتي در زندگي وجود ندارد و عشق نيز از اين مسئله مستثنا نميباشد. هر زمان كه شما عاشق فردي ميگرديد ناخواسته خود را در معرض طرد شدگي و ناكامي قرار ميدهيد. آخرين باري كه در عشق شكست خورده ايد را بخاطر مي آوريد؟ همانگونه كه مشاهده ميكنيد شما دست نخورده باقي مانده و جان سالم بدر برده ايد. پس آنقدر ها هم طرد شدن وحشتناك نيست.



7- از وابستگي خودداري كرده و سعي كنيد آزاد زندگي كنيد.
به زندگي عادي خود مشغول باشيد و تنها اندكي در پي مجذوب ساختن فرد دلخواه خود. افراد مجردي كه تمام توجه و انرژي خود را معطوف مجذوب ساختن شريك زندگي دلخواه خود ميگردانند، خود را از داشتن يك شريك مناسب و خوب محروم ميسازند ( با بي اعتنايي به موردهاي مناسب بالقوه). و همچنين افراد مجردي كه از نداشتن يك رابطه و شريك خوب پيوسته محزون و دلسرد ميباشند، در عوض آنكه وقت خود را هدر خيالپردازيهاي آرزوهاي خود كنند، بهتر است ابتكار عمل را بدست گرفته و براي خودشان زندگي و موقعيتهاي شگفت انگيزي خلق كنند.



8- ريسك كنيد اما زيركانه و آگاهانه
از منزل خارج گرديد، با افراد جديد ملاقات كرده و باب صحبت را بگشاييد و قرار ملاقات بگذاريد. شانس و اقبال خود را با اين اعمال افزايش دهيد. ممكن است طرد شويد اما مطمئن باشيد ارزش آن را خواهد داشت. يافتن يك عشق حقيقي امري دشوار و زمانبر است هيچگاه تا زمان دستيابي به آرزوهايتان از پاي ننشينيد.

پاسخ با نقل قول
  #158  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

حفظ فضاي عاشقانه در ازدواج
بسياري از خانم‌ها و آقايان که مدتي از شروع زندگي مشترک‌شان مي‌گذرد، وقتي به گذشته نگاه مي‌کنند ياد دوراني مي‌افتند که عاشق يکديگر بودند و هيچ‌چيز نمي‌توانست جلوي زندگي عاشقانه‌شان را بگيرد، اما وقتي با هم ازدواج مي‌کنند و مدت زماني از اين ماجرا مي‌گذرد، عشق از زندگي آنها رخت برمي‌بندد.
آنها درگير گرفتاري‌هاي روزمره مي‌شوند و سرشان آنقدر شلوغ مي‌شود که زندگي مشترک براي‌شان يک‌نواخت شده و جذابيت خود را از دست مي‌دهد. در اين شرايط زماني هم که تصميم مي‌گيرند تا به زندگي‌شان سر و سامان داده و طراوت گذشته را به آن بازگردانند، سردرگم مي‌شوند که از کجا بايد شروع کنند ؟
زندگي عاشقانه يک اتفاق نيست، بلکه يک ارتباط روزانه است ، يک رابطه دوستانه است که هر روز بيش از پيش رشد مي‌کند.
بايد از زماني که در کنار هم هستيد لذت ببريد و تصور کنيد نزد دوست داشتني‌ترين فرد زندگي خود هستيد.
زندگي رمانتيک فرايند پيوند دادن است. بسياري از زوج‌ها معمولا سعي مي‌کنند فضاي عاشقانه را با غافل‌گير کردن طرف مقابل مثلا با رفتن به يک رستوران فوق‌العاده و يا برنامه‌‌ريزي يک مسافرت به زندگي خود بياورند. اما زماني که مي‌بينند طرف مقابل‌شان چندان خوشحال نشده، خيلي ناراحت مي‌شوند. اين امر کاملا طبيعي است، چرا که ممکن است چيزهايي که براي شما جالب و سرگرم کننده هستند، براي همسرتان جذاب نباشند.
از آن جايي که بيشتر افراد با تکنيک‌هاي ذهن‌خواني آشنا نيستند! پس بهتر است از همسر خود سوال کنيد چه چيزي دوست دارد. فقط کافي است بگوييد: «تو، زندگي همراه با عشق را در چه چيزهايي مي‌بيني؟» ، «عقيده ي تو در مورد يک ملاقات فوق‌العاده چيست؟ براي مسافرت کدام شهر را انتخاب مي‌کني؟»
مثلا : آيا همسرتان اهل هنر است؟ خوب مي‌توانيد او را به موزه و يا نمايشگاه‌هاي مختلف ببريد.
او را غافلگير کنيد:
پرسيدن علايق همسر و سپس عمل بر طبق گفته‌هاي او به اين معنا نيست که شما نمي‌توانيد او را غافلگير کنيد، حالا حتما نبايد يک مسافرت باشد، مي‌توانيد يک يادداشت ساده ، اما غافلگير کننده را در کيفش قرار دهيد، غذا و يا سالاد مورد علاقه‌اش را درست کنيد و او را به فيلمي که به تازگي اکران شده و او آرزوي ديدنش را دارد، ببريد.
برقراري ثبات:
زندگي رمانتيک يک اتفاق نيست. اين نيست که شما آخر هفته بيرون برويد و همه چيز تمام شود. اين امر مستلزم تلاش‌هاي مداوم است. البته اگر شما خلاق نباشيد شايد براي‌تان کمي مشکل باشد. پس بايد راهي پيدا کنيد تا به شما کمک کند. بهتر است از سوال کردن از خود شروع کنيد، سپس چند کتاب در مورد موضوعي که به شما پيشنهاد کرده خريداري کنيد.
توجه کردن:
توجه خود را بر روي يکديگر معطوف کنيد نه بر روي اينکه در زماني که با او هستيد، چه کار ديگري هم مي‌توانيد انجام دهيد:
مي‌‌خواهيد با هم به پارک برويد؟ پس لطفا تلفن همراه و کيف‌تان را با خود نبريد.

اموري را که ممکن است توجه شما را مخدوش کنند، کنار بگذاريد و از وقتي که در کنار هم هستيد نهايت استفاده را ببريد.
ايجاد فضاي همراه با عشق در زندگي زناشويي امري نيست که يک شبه و بدون تلاش و کوشش به دست آيد. در زندگي مشترک هميشه بايد رفاقت و دوستي وجود داشته باشد. برنامه‌هايي بريزيد که علايق هر دو نفر را تطميع کند، با به کارگيري رموز عاشقانه ي کوچک يکديگر را غافلگير کنيد و زماني که با يکديگر هستيد تمام توجه خود را به او معطوف سازيد.
پاسخ با نقل قول
  #159  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

قرارهای ملاقات عاشقانه با همسریشل واینر-دیویس متخصص و مشاور ازدواج در این زمینه می گوید، "مشکل اینجاست که افراد نمی توانند در زندگی خود کارها را اولویت بندی کنند." از دیدگاه او، عشق چیزی است که نیاز به مراقبت و پرورش دارد—چیزی نیست که به خودی خودش اتفاق بیفتد. واینر-دیویس، وجود بچه ها را یکی از مهمترین عوامل قطع ارتباط و دوری زن و شوهرها می داند. او می گوید، "در فرهنگ امروز ما، تمرکز و توجه اصلی روی بچه هاست و زوج ها تصور می کنند باید همه ی اوقات فراغت خود را به فرزندانشان اختصاص دهند. اما به خاطر فرزندانشان هم که شده باید وقتی را هم به همدیگر اختصاص دهند. اگر نتوانند وقتشان را با هم بگذرانند، قادر به ایجاد فضای محبت و دوستی در خانواده نخواهند بود." دکتر واینر دیویس که از سال 1980 تاکنون در زمینه ی مشاوره ی خانواده فعالیت داشته است، با زوج هایی برخورد داشته که در تلاش برای فهم این بوده اند که چرا رابطه شان رو به سردی رفته است. او ریشه ی این مشکل را معمولاً با سؤالاتی مثل این قطع میکند: "آخرین باری که با همسرتان یک قرار ملاقات عاشقانه گذاشتید کی بود؟" و در اکثر این موارد، زوج ها بعد از مدتی نگاه کردن به همدیگر پاسخ می داده اند، "نمیدانیم!" یا درمورد مسابقه ی بسکتبال پسر کوچکشان صحبت می کنند. واینر-دیویس در این زمینه می گوید، "آنها قادر به درک این نیستند که برای حفظ یک رابطه، طرفین باید زمانی را عاشقانه درکنار هم سپری کنند." دکتر واینر معمولاً به مراجعه کنندگان خود توصیه می کند که یک شب در هفته را برای باهم بودن قرار بگذارند تا از بودن کنار هم لذت ببرند—بدون اینکه چیزی مزاحم آنها شود. واینر-دیویس می گوید، "من زوج ها را تشویق می کنم که علیرغم احساساتشان، زمان بیشتری را کنار هم بگذرانند. مطمئناً از تاثیری که در زندگیشان ایجاد خواهد کرد غافلگیر خواهند شد. این راهکار از هر مشاوره و درمانی بهتر است و بیشتر نتیجه میدهد." لازم نیست زیاد خرج کنید! اما چطور می توانید زمانی را به تنهایی در کنار همسرتان سپری کنید وقتی، 1) بچه دارید، 2) وقت ندارید، 3) پول زیادی برای خرج کردن ندارید. مطمئناً شام در یک رستوران فوق العاده با ارکستر ویژه برای چنین شبی عالی خواهد بود. اما لازم نیست برای چنین شبی اینقدر خرج کنید...مطمئناً راه های بهتر و ارزانتری هم هست. موارد زیر از جمله کارهایی است که می توانید برای این شب از آن استفاده کنید: - هر شب جمعه بچه ها را یک ساعت زودتر از زمان همیشگی بخوابانید و این یک ساعت اضافی را باهم و کنار هم بگذرانید. - اگر فکر میکنید با بودجه ای که دارید نمی توانید برای کودکتان پرستار بگیرید، به افراد دیگر فکر کنید، مادر و پدر خودتان، زوج همسایه که بچه ندارند و خیلی افراد دیگر شاید بتوانند آن روز از فرزندتان مراقبت کنند. - با هم برای پیاده روی به پارک محل بروید. - به یک کافی شاپ رفته و ساعتی را کنار هم بگذرانید. - یک پازل بخرید که هیچکدامتان قبلاً انجام نداده اید و با هم آنرا انجام دهید. اینکه چند وقت یکبار چنین برنامه ای برای خودتان ترتیب دهید به خودتان و شیوه ی زندگیتان بستگی دارد. بعضی زوج ها هفته ای یکبار از این قرارها باهم می گذارند بعضی یک هفته درمیان و خیلی ها هم فقط ماهی یکبار می توانند چنین برنامه ای داشته باشند. نباید به کمیت این بیرون رفتن ها توجه کنید، توجه شما باید به کیفیت آنها باشد. مهمترین چیز در بقای عشق در یک رابطه این است که دو طرف بتوانند ساعاتی را باهم بگذرانند. دکتر واینر-دیویس اعتقاد دارد که نباید خودتان را برای طرح برنامه برای این شب ها محدود کنید. فقط کافی است ساعاتی را با روحیه ی عالی و عشق کنار هم بگذرانید. باید بتوانید هر روز همدیگر را ناز و نوازش کنید، همدیگر را با اسم های مستعار صدا کنید و همدیگر را تحسین و تمجید کنید. باید همیشه فکر کنید که تازه با همسرتان آشنا شده اید و عشق و علاقه تان را با همان حرارت و شوق به او ابراز کنید. با استفاده از این راهکار خواهید دید که چطور عشق و محبت دوباره در رابطه تان جاری خواهد شد و هر روز برایتان روزی تازه خواهد بود!




پاسخ با نقل قول
  #160  
قدیمی 07-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مزاياي نامه هاي عاشقانه براي نامزد يا همسرتان !
اگر شما به تازگي نامزد کرده‌ايد و تمايل داريد روابط تان مستحکم تر شود براي همسرتان‌يک نامه‌ي عاشقانه بنويسيد!
بله ، شما اگر نامزد کرده‌ايد ‌يا چندين سال است که ازدواج کرده‌ايد ، براي اين که روابط تان مستحکم شود نامه‌ي عاشقانه به همسرتان بنويسيد .

در اين مقاله با ما همراه شويد تا اظلاعات بيشتري را به دست بياوريد :
براي اين که توجه فردي که به او علاقه مند هستيد را بيشتر جذب کنيد‌يک نامه براي او بنويسيد .زيرا با نوشتن اين نامه دگرگوني‌هاي در دل و قلب طرف مقابل تان ايجاد خواهيد کرد . هيچ شک نداشته باشيد که نوشتن‌يک نامه‌ي عاشقانه مي‌تواند رابطه‌ي بين‌يک زن و مرد را دگرگون کند .

شما در نامه‌ي مي‌توانيد مسائلي از قبيل : اعتماد‌ي که به نامزدتان داريد ، اظهار عشق و علاقه ، و ... را داشته باشيد .

در ابتداي دوران نامزدي معمولا افراد نسبت به طرف مقابل شان خجالتي هستند و مدتي طول مي‌کشد تا نسبت به‌يکديگر عادت کنند ، شما با نوشتن نامه‌هايي مي‌توانيد اين صميمت را تسريع بخشيد .

نوشتن نامه داراي چندين حسن مثبت مي‌باشد :
مانند اين که اگر‌يکي از نامزدها مثلا خانم‌يا آقا مجبور باشد مدتي را از شخص ديگر دور باشد ، با خواندن نامه‌هايي که بين شما رد و بدل شده است مي‌تواند شما را در هر لحظه در کنار خود احساس کند .
شايد پيش خود بگوييد : تلفن که هست ؟؟ با تلفن صحبت ميکنيم ؟
بله اين موضوع درست است که با تلفن نيز مي‌توانيد صحبت کنيد اما اگر شما به تازگي نامزد کرده باشيد و بعدا شوهر آينده تان بخاطر انجام کاري مجبور است مدتي از شما دور باشد ، شما به خاطر زمان کمي که با‌يکديگر نامزد شده‌ايد شايد خجالت بکشيد که به او بگوييد دلتان براي او تنگ شده است ، دوست داريد هر چه زودتر برگردد تا او را ببينيد ، اما تمام اين موضوعات را مي‌توانيد در نامه مطرح سازيد تا همسرتان از اين موضوع و از علاقه‌ي شما نسبت به حودش اطلاع پيدا کند .

نتيجه‌ي ديگري که نوشتن نامه دارد به ترتيب زير مي‌باشد :
شما شايد کيلومتر‌ها و‌يا حتي قاره‌ها از همسر‌يا نامزدتان دور باشيد اما شما‌يا او با خواندن نامه‌هاي ديگري هميشه اين احساس را داريد که او نزديک شما است و دوري را کمتر احساس مي‌کنيد .‌يا اين که شما احساسات و‌يا صحيت‌هايي را که نمي‌توانيد در مقابل نامزدتان ابراز کنيد بر روي کاغذ مي‌آوريد

زيرا شايد زماني که چشم در چشم نامزدتان باشيد خجالت‌يا هر صفت ديگري مانع از انتقال صحبت‌هاي تان به ديگري شود . براي اين که همسر‌يا نامزدتان با هر بار خواندن نامه‌ياد شما در ذهنش نداعي شود ، مي‌توانيد از عطر مخصوصي که شما هميشه از آن استفاده مي‌کنيد به نامه بزنيد تا او با خواندن نامه ، حتي بوي عطر شما را نيز استشمام کند .

اصطلاحات‌يا کلمات خاصي که هميشه به کار مي‌بريد را براي جلب توجه او با رنگ ديگري بنويسيد تا او با رسيدن به اين کلمه‌هاي لبخندي به نامه‌ي شما بزند .

پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 7 نفر (0 عضو و 7 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:47 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها