شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود |
04-11-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9
155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
پروانه به دور شمع چرخید و بال و پرش سوخت ، بیچاره از این عشق فقط سوختن آموخت . . .
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
04-11-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9
155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
روزی با خودم فکر میکردم که اگر او را با غریبه ای ببینم شهر را به آتش میکشم
اما الان حتی حاضر نیستم کبریتی روشن کنم تا ببینم او کجاست . . .
|
04-13-2010
|
مدیر روانشناسی
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221
2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
امشب از دشت احساس زیبا ترین گل را برای تو ، از شاخه جدا خواهم ساخت .
شرمسار از رویت ،
که گل در برابرت چون کاهی است در مقابل کوه.
مهربان !!!!!!
بی روی مهتاب گون تو از چه بنگارم
وبه عشق که بنویسم از طلوع ستاره تا لحظه میلاد آفتاب .
مگر می توان به غیر از تو نوشت آنگاه که خورشید آب میشود
ازنگاه آتشینت وماه پرده بر رخسار کشیده از زلال چهره ات .
چشمه ها خاموشند تا کلام از لبان تو جاری است .
ای عزیز !
تا عطر دل انگیز تو مشامم را زنده نگه دارد بوی گلاب را نشناسم
|
کاربران زیر از GolBarg به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
04-14-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 726
سپاسها: : 0
105 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
من
هر روز
پشت پنجره ای که
شبیه هیچ پنجره ای نیست
سلام های بی صدایت را تا می کنم
و از نقطه های دور
برایت دست تکان می دهم
تماشایت می کنم
و می دانم
تو_هر روز_
با اینکه چشمانت را_محکم_ بسته ای
نگاهم می کنی
و با اینکه خودت را جلد کرده ای
برایم دست تکان می دهی
من می دانم
خیال های رنگی ات را من می خوانم
و می خندم
و می خندم
و می خندم
بگذار تا همیشه
روشنی چراغ کوچکم از خنده های پر ستاره ات وام گیرد.
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !
نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ!
چه سنگبارانی...
گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟!
" خانه خدا سنگ است "
|
کاربران زیر از Hiwa به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
04-14-2010
|
مدیر روانشناسی
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221
2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
واژه کم آوردم برای نوشتن از تو... گلایه زیاده ولی دلم نمیاد حالا که می خوای مهربون قصه من باشی ازت گله کنم... می خواستم با پرهای خسته و شکسته ام آشیانه مان را بسازم... ولی اسیر قفس شدم نازنینم... قفسی که تو برایم ساختی با عشق بچه گانه ات... قفس کجا...؟ آشیانه کجا...!
بی خودی خسته شده ام... نیومدی و منو توی ایستگاه انتظار کاشتی... حیف که بهونه ی زیستنم شده ای... دلم نمیاد چیزی بهت بگم... تو باید بیایی از افق های دور از جاده های پر پیچ و خم این روزگار بد... بد جوری توی تنهایی امروزم هوای تو را دارم... بیا قبل از اینکه برای آمدنت دیر باشد و من جوانی دل پیر باشم
|
کاربران زیر از GolBarg به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
04-15-2010
|
|
کاربر بسیار فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245
743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
جانم به فدا بادا آن را که نمیگویم
آن روز سیه بادا کو را بنمی جویم
یک باره شوم رسوا در شهر اگر فردا
من بر در دل باشم او آید در کویم
گفتم صنم مه رو , گه گاه مرا می جو
کز درد به خون دل رخساره همیشویم
گفتا که تو را جستم , در خانه نبودی تو !!
یا رب که چنین بهتان می گوید در رویم
یک روز غزل گویان والله سپارم جان
زیرا که چو مو شد جان از بس که همیمویم
__________________
There's a fire starting in my heart Reaching a fever pitch and It's bringing me out the dark Finally I can see you crystal clear
|
کاربران زیر از آريانا به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
04-20-2010
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 2,007
سپاسها: : 926
875 سپاس در 242 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تو باشی و باران...دنیا ارزانی دنیا...
__________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم...
|
کاربران زیر از Setare به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
04-22-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
همچنان که عاقبت
پس از همه شب بدمد سحر ناگهان
نگارِ من چنان مِه نو آمد از سفر
من هم پس از آن دوری
بعد از غم مهجوری
یک شاخهُ گل
بردم به برش
دیدم که نگارِ من
سرخوش ز کنار من
بگذشت و به بر یارِ دگرش
وای از آن گلی که دست من بود
خموش و یک جهان سخن بود
گل که شهره شد به بی وفایی
زِ دیدن چنین جدایی
ز غصه پاره پیرهن بود
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
04-22-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
كاش هميشه به ياد داشته باشيم از اين مدت كوتاهي كه زنده ايم لذت ببريم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
04-22-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
يك روز مرخصي گرفتن و پرداختن به فيلم و كتابهاي مورد علاقه، يه جمعه كوه نوردي سبك، ظهرها بعد ناهار يه گشتي تو پارك زدن، از ته دل خنديدن با دوستان بي توجه به نگاههاي سرد دور و وريهايي كه ميخوان خنده رو بر لبات بدوزن
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
ابزارهای موضوع |
|
نحوه نمایش |
حالت خطی
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 10:56 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|