#11  
قدیمی 11-25-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض



__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #12  
قدیمی 11-27-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض







__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری

ویرایش توسط deltang : 09-01-2010 در ساعت 05:01 PM
پاسخ با نقل قول
  #13  
قدیمی 11-27-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض لیلا حاتمی و علی مصفا در فرانسه

لیلا حاتمی و علی مصفا در فرانسه



__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #14  
قدیمی 12-03-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض گفتگو با شقایق و گلشیفه و پدرشان بهزاد فراهانی

گفتگو با شقایق و گلشیفه و پدرشان بهزاد فراهانی


گفتگوی هنری این شماره اختصاص دارد به یك خانواده هنرمند، خانواده فراهانی كه بزرگ این خانواده بهزاد است... استاد بهزاد فراهانی، فارغ‌التحصیل كارگردانی، بازیگری و نویسندگی از فرانسه و ادبیات نمایشی از دانشكده دراماتیك... در تمامی دانشكده‌های هنر ایران تدریس كرده و هنوز هم این كار را ادامه می‌دهد، او عاشق این كار است، عاشق خدمت به مردم و دلش می‌خواهد عدالت اجتماعی در همه جا حكمفرما شود.
او همسری نقاش دارد و فرزندان هنرمند، گلشیفته و شقایق...

هر دو در عرصه هنر نقش‌آفرینی، افرادی بنام هستند. روزی را با این خانواده هنرمند به گفتگو نشستیم از آنجا كه گلشیفته سرصحنه فیلمبرداری بود، نتوانستیم مصاحبه‌ای با وی داشته باشیم و قول یك گفتگوی مفصل را از او گرفتیم ضمن این‌كه با عموبهزاد و شقایق فراهانی گفتگوی مفصلی انجام دادیم اما به دلیل محدودیت صفحات تصمیم گرفتیم، گفته‌هایی از استاد را كار كنیم كه بیشتر در ارتباط با رشد و پرورش فرزندانش بود و به مسائل خانوادگی ارتباط داشت.
متولد درمنك
در اول بهمن‌ماه سال 1323 در دهی كوچك به نام «درمنك» در كوهپایه‌های تفرش از توابع فراهان به دنیا آمدم، روزی كه آن‌قدر برف باریده بود كه نمی‌توانستی به راحتی در ده راه بروی، ناچار اهالی ده از راه پشت‌بام به خانه پدربزرگم رفتند تا مژدگانی دریافت كنند. در یك خانواده دهقانی به دنیا آمدم، مادر اهل ادب و هنر و شعر بود كه بافت‌قالی اصلی‌ترین هنرش به حساب می‌آمد. مادر از خوانین و پدر از دهاقین فراهان بود، پدرم یكی از بهترین تعزیه‌خوان‌های آن خطه هم محسوب می‌شد و به او مش‌غلامرضا می‌گفتند. ما هفت فرزندیم كه من فرزند دوم خانواده هستم، چهار خواهر و سه برادر كه متاسفانه خواهر بزرگم در جریان انقلاب ودر اعتصاب پرستاران از دست رفت، در حال حاضر یك خواهر و یك برادرم در اراك زندگی می‌كنند، برادرم كه در اراك زندگی می‌كند، مهندس برق است و برادر دیگرم معاون ارشاد استان مازندران بود كه البته در حال حاضر بازنشسته است.


گفتگو با شقایق و گلشیفه و پدرشان بهزاد فراهانی

گفتگوی هنری این شماره اختصاص دارد به یك خانواده هنرمند، خانواده فراهانی كه بزرگ این خانواده بهزاد است... استاد بهزاد فراهانی، فارغ‌التحصیل كارگردانی، بازیگری و نویسندگی از فرانسه و ادبیات نمایشی از دانشكده دراماتیك... در تمامی دانشكده‌های هنر ایران تدریس كرده و هنوز هم این كار را ادامه می‌دهد، او عاشق این كار است، عاشق خدمت به مردم و دلش می‌خواهد عدالت اجتماعی در همه جا حكمفرما شود.
او همسری نقاش دارد و فرزندان هنرمند، گلشیفته و شقایق...

هر دو در عرصه هنر نقش‌آفرینی، افرادی بنام هستند. روزی را با این خانواده هنرمند به گفتگو نشستیم از آنجا كه گلشیفته سرصحنه فیلمبرداری بود، نتوانستیم مصاحبه‌ای با وی داشته باشیم و قول یك گفتگوی مفصل را از او گرفتیم ضمن این‌كه با عموبهزاد و شقایق فراهانی گفتگوی مفصلی انجام دادیم اما به دلیل محدودیت صفحات تصمیم گرفتیم، گفته‌هایی از استاد را كار كنیم كه بیشتر در ارتباط با رشد و پرورش فرزندانش بود و به مسائل خانوادگی ارتباط داشت.
متولد درمنك
در اول بهمن‌ماه سال 1323 در دهی كوچك به نام «درمنك» در كوهپایه‌های تفرش از توابع فراهان به دنیا آمدم، روزی كه آن‌قدر برف باریده بود كه نمی‌توانستی به راحتی در ده راه بروی، ناچار اهالی ده از راه پشت‌بام به خانه پدربزرگم رفتند تا مژدگانی دریافت كنند. در یك خانواده دهقانی به دنیا آمدم، مادر اهل ادب و هنر و شعر بود كه بافت‌قالی اصلی‌ترین هنرش به حساب می‌آمد. مادر از خوانین و پدر از دهاقین فراهان بود، پدرم یكی از بهترین تعزیه‌خوان‌های آن خطه هم محسوب می‌شد و به او مش‌غلامرضا می‌گفتند. ما هفت فرزندیم كه من فرزند دوم خانواده هستم، چهار خواهر و سه برادر كه متاسفانه خواهر بزرگم در جریان انقلاب ودر اعتصاب پرستاران از دست رفت، در حال حاضر یك خواهر و یك برادرم در اراك زندگی می‌كنند، برادرم كه در اراك زندگی می‌كند، مهندس برق است و برادر دیگرم معاون ارشاد استان مازندران بود كه البته در حال حاضر بازنشسته است.

بی‌سوادی، بی‌معناست
در فراهان بی‌سوادی، معنایی ندارد، شما در آنجا عده‌ای انگشت‌شمار می‌توانید فرد بی‌سواد پیدا كنید، ضمن این‌كه فراهان بنیانگذار موسیقی ایران است، از طرفی اكثر مردم آنجا خوش خط هستند، به هر كس كه بگویید روی یك برگه كاغذ برای شما یك خط بنویسد، آن برگه را دور نمی‌اندازید. خاطرات زیبای من در صحراها و دشت‌های فراهان است، شاید به همین خاطر است كه هر ماه باید به آنجا بروم و به ایل و تبارم سری بزنم. تا كلاس سوم ابتدایی در مكتب خانه ده درس می‌خواندم، سپس به تهران، منزل دایی آمدم، زندگی من فراز و نشیب بسیاری داشت، از همان ابتدای كودكی، دستم در جیب خودم بود، كارگری می‌كردم 40، 50 نوع كار را انجام دادم، ماسه داخل كامیون می‌ریختم، آسفالت كار بودم، پادوی داروخانه، پادوی تزریقات، كارگر دوچرخه‌ساز، كارمند بانك بازرگان، با وكلای دادگاه كار كردم و از آنجا كه یك فرد عاصی بودم، در یك جا نمی‌توانستم ثابت بمانم، از طرفی فقر را كاملا حس كردم، یادم می‌آید با شوهر خواهرم حاج سعدا... كه یكی از بزرگان شرق تهران است، یك اتاق یك در دو متری بالای یك نانوایی سنگكی در كنار ورزشگاه شهباز سابق (هفده شهریور) كه از آن آقای تقوی بود و كرایه آنجا را آیت‌ا... كنی می‌دادند، زندگی می‌كردم اما فقر نتوانست غرور مرا آزار بدهد و به ما یاد داد كه مردم چگونه زندگی می‌كنند، به ما آموخت كه چشممان به مال خودمان باشد، به نوامیس مردم نظری نداشته باشیم، به ما آموخت كه اگر خواهان چیزی هستیم باید زحمت بكشیم. نام آن دوران را دوران كار و پیكار گذاشتم. یادم می‌آید در كلاس‌های شبانه خزائلی وقتی شهریه‌ام بخشیده شد كه یكی از تاول‌های دستم در دست آقای خزائلی تركید، اما افتخارم این است كه فارغ‌التحصیل یكی از بزرگ‌ترین دانشگاه‌های هنر فرانسه هستم.راستی رفوی قالی، چسباندن كاغذ دیواری و باربری در راه‌آهن هم از جمله كارهایی است كه انجام دادم، باید بگویم كه پس از 63 سال زندگی هنوز دلم با آن زندگی ساده روستایی است.

زندگی هنری
در 15 سالگی با برادران مفید آشنا شدم و به تئاتر راه یافتم، در 17 سالگی به تئاتر حرفه‌ای شاهین سركیسیان بنیانگذار تئاتر نو پیوستم، این روند ادامه پیدا كرد تا سال 1350 كه خودم صاحب یك گروه تئاتر شدم. البته در 17 سالگی در رادیو تهران هم كارم كردم، یك سال بعد توسط آقای بهرامی به داستان شب دعوت شدم. 18 ساله بودم كه رل اول را می‌گفتم، 21 ساله بودم كه كارگردان این برنامه شده و در سن 22 سالگی جایزه بهترین نوشته «داستان شب» از آن من شد. در سال 45 وارد رادیو شدم، اما استخدامم به سال 56 مربوط می‌شود، یعنی وقتی از فرانسه برگشتم.

ازدواج
در سال 1347 در گروه هنر ملی، كنكوری برگزار شد كه هشت هزار نفر شركت كردند، همسرم جزو شاگرد اول‌های آن كنكور بود، در گروه هنر ملی، درس تئاتر می‌خواند، سپس بین ما دلبستگی ایجاد شد، اما او به من گفت: «باید تحصیلت را ادامه بدهی»، چرا كه من دیپلم هم نداشتم، همان سال انگیزه‌ای در من ایجاد شد كه درسم را ادامه بدهم، دیپلم را گرفتم و در كنكور دو دانشگاه شاگرد اول شدم. بعد هم او به قولش وفا كرد، پس از ازدواج، در حالی كه شقایق سه ساله بود، به فرانسه رفتیم در آنجا سه سال و نیم درس خواندم و لیسانسم را گرفتم، همسرم هم دكترای خود را آنجا گرفت. همسرم فهمیه رحیمیان دكترای نقاشی دارد و در سال 1348 در «سلطان مار» بهرام بیضایی بازی بسیار خوبی از خود ایفا كرد و همان سال به عنوان بهترین بازیگر انتخاب شد.

فرزندان من
شقایق و گلشیفته را كه همه می‌شناسند، آذرخش پسرم موزیسین است، لیسانس نقاشی دارد و كاریكاتوریست خوبی هم هست و برای دلش كار می‌كند. البته اردشیر رستمی هم پسر خوانده من است، اردشیر اهل شعر و ادبیات بوده و او نیز كاریكاتوریست بسیار ماهری است. البته او در فیلم شهریار هم بازی كرده، او شعر تمامی ملل‌ را می‌داند. فراهانی می‌گوید: «زبان دوم من فرانسه است، من یكی از محققان موسیقی فوركلریك هستم، بیش از 30 ملودی را به صورت ترانه در آورده‌ام و شعری تازه روی آن گذاشته‌ام. سبك‌های نقاشی را خوب می‌شناسم، سازی نمی‌نوازم، و بیشتر می‌خوانم، پنجاه ترانه آذری بلد هستم و از قوم‌های مختلف ایرانی، ترانه‌هایی به یاد دارم.
فراهانی می‌گوید: عمرم در رادیو رفت، دلم در تئاتر است، سینما را محیط مافیایی كج قواره‌ای می‌دانم، در تلویزیون هم كمتر قدرم دانسته شد.او در مورد دخترانش می‌گوید: هر كس كه بگوید این دو تصادفی به هنر روی آورده‌اند، از روی غرض‌ورزی است، من آنها را از كودكی با تئاتر و هنر آشنا كردم، همان طور كه خیلی‌ها در گروه من بودند، من آن سال‌ها با گروه كوچ در میدان شوش تئاتر كار می‌كردم و بچه‌های زیادی در اطرافم بودند كه بعدها برای خود كسی شدند، افرادی چون پرویز پرستویی، محمود جعفری، مهدی میامی، عبدالرضا اكبری، حمید صفایی و...

آشنایی با پرویز پرستویی
اولین بار كه پرویز را دیدم در جشنواره تئاتر شمال بود، من یكی از اعضای هیئت داوران بودم، در آنجا نمایشی دیدم كه از بازی پرستویی خوشم آمد، او جایزه اول را برد، من در جمع چهارصد، پانصد نفر در هنگام اهدای جایزه به پرستویی، پشت تریبون گفتم: «من مطمئن هستم، این مرد اگر رشد درست و منطقی در عرصه داشته باشد و به درستی مطالعه كند، یكی از بازیگران بزرگ هنر ایران خواهد شد.» خیلی‌ها از من دلخور شدند، اما بعدها مشخص شد كه پیش‌بینی‌ام درست بود. او می‌‌گوید: فرزندانم از كودكی با هنر آشنا شدند، شیرخوار بودند كه آنان را پشت صحنه تمریناتمان می‌خواباندیم و از زمانی كه چشمان خود را باز كردند با تئاتر آشنا شدند.

مافیای سینما
مافیای سینما، یعنی آن پدیده‌ای كه تقوایی را در خانه‌اش می‌نشاند، بهرام بیضایی را خانه‌نشین می‌كند، مافیای سینما یعنی این‌كه صدها اثر هنری كه كنار می‌رود، مافیای سینما یعنی، بودجه‌های میلیاردی برای ساختن فیلم‌های بی‌محتوا، مافیا یعنی كسی كه خرج میلیاردی برای فیلم خود می‌كند، اما فیلمش فروش نمی‌رود، این یعنی مافیا... مافیای سینما یعنی... بگذریم.

بازی‌های من30 سریال تلویزیونی بازی كردم، 04 فیلم سینمایی و بیش از سه هزار نمایشنامه در رادیو و نزدیك به صد تئاتر بازی كردم.
اولین لژیونر ایران
با بچه‌های چهارصد دستگاه همبازی بودم، كه بعدها آنان فوتبالیست‌های بزرگی شدند، افرادی چون فریبرز اسماعیلی، گودرز حبیبی، اصغر شرفی، اشرف كاشانی، پرویز قلیچ‌خانی، ناصر شاطریان، حمید لواسانی... در تیم شعاع بازی می‌كردم، یك‌بار هم با تیم استقلال در قزوین بازی كردم، با فوتبالیست‌های آن زمان رفیق بودم، در تیم برق و شعاع توپ زدم و برق را به دسته اول آوردیم. در فرانسه هم در یك تیم باشگاهی بازی كردم، كه اولین لژیونر نام گرفتم.

بابای شقایق و گلشیفته
دوست ندارم به هیچ عنوان، دو دخترم را با هم مقایسه كنم. به نظر من استعدادهای شقایق هنوز میدان عمل پیدا نكرده، امتیازاتی كه می‌توان برای شقایق برشمرد، دانستن دو زبان انگلیسی و فرانسه شناخت موسیقی در حد عالی، همین‌طور شناخت فوق‌العاده‌ای از شعر دارد. درك جامعه‌شناسی‌اش خیلی خوب است و به عنوان یك ابزار اجتماعی قابل توجه از آن استفاده می‌‌كند.در مورد گلشیفته هم باید بگویم كه هر پنج یا ده سال در هر یك از شاخه‌های هنر شخصیتی به وجود می‌آید كه شبیه هیچ‌كس دیگر نیست مثل پرویز فنی‌زاده، مرحوم مهدی فتحی یا در نقاشی مثل قندریز، گلشیفته از دید من چنین ارزشی دارد. من بابای شقایق و گلشیفته هستم و هر دو را به یك اندازه دوست دارم و برای هر دویشان آرزوی موفقیت می‌كنم.

«شقایق فراهانی»، فرزند بزرگ خانواده فراهانی؛ فرزند پدری به نام «بهزاد» كه كوله‌باری از تجربه دارد و به‌طور حتم این تجربه را دختر از پدر به ارث برده است، درست مثل خواهر كوچكش «گلی»... شقایق و گل‌شیفته بدون اغراق از بهترین بازیگران سینمای ایران در سال‌های اخیر هستند... شقایق می‌گوید: راز موفقیت گلی، تصمیم‌های درست او در انتخاب فیلم‌هایش بوده است. نقش‌هایی كه او را تا سوپر استار شدن پیش‌برد و خواهر بزرگ، حالا از موفقیت خواهر كوچك‌ترش خشنود و خوشحال است و به خود می‌بالد، چون او اولین كسی بود كه گلی را با حرفه بازیگری آشنا كرد... شقایق از آن دست بازیگرانی نیست كه دچار غرور كاذب شود، به همه نظرها احترام می‌گذارد و دوست دارد به انتقادها هم توجه كند، چرا كه راز ماندگاری را در بی‌شیله پیله بودن می‌داند، نه غرور كاذبی كه این روزها متاسفانه بسیاری از بازیگران سینمای ایران به آن دچار شده‌اند... حتی زمانی كه در برنامه شب شیشه‌ای، باران كوثری، گلشیفته را به شقایق ترجیح داد، در صورتی كه می‌توانست حداقل پاسخی بدهد كه شقایق از او ناراحت نشود، اما اشتباه نكنید! شقایق نه تنها ناراحت نشد، بلكه به نظر باران هم احترام ‌می‌گذارد و برایش آرزوی موفقیت می‌كند... و این خصلت بازیگران مردم‌دار است كه باید این چنین عمل ‌كنند... شقایق با این‌كه چند سالی مورد بی‌مهری قرار گرفت، اما با اعتماد به نفس هر چه تمام‌تر، همان‌‌طور كه از پدر آموخته شكایتی ندارد و می‌گوید: تقدیر چنین بود. او از جمله بازیگران بااستعداد سینمای ایران است كه اعتقاد دارد باید این استعداد را پرورش داد و به آن دست یافت... او ماندگاری را به سوپراستار شدن ترجیح می‌دهد و برای خودش و دیگر بازیگران سینمای ایران آرزو می‌كند كه همه به امنیت شغلی برسند، چه جوان چه پیر... این بازیگر سینمای ایران، نقاش چیره‌دستی نیز است و این هنر را از مادر به ارث برده است. وی حرف‌های زیادی برای گفتن داشت، از زمان‌هایی كه به او نقش پیشنهاد نمی‌شد، اما هیچ‌گاه امیدش را از دست نداد، چرا كه اعتقاد داشت «تا شقایق هست زندگی باید كرد»... با او به گفتگو نشستیم، حرف‌های زیبایی از دل به زبان راند... بخوانید.
 شقایق فراهانی، برای‌
بازیگر شدن چه فاكتورهایی داشت؟
فراهانی: همان‌طور كه می‌دانید، هنر همیشه در خانه ما بوده، به ویژه كه پدرم پیشكسوت این كار است. از كودكی به خاطر پدر و مادرم به هنر علاقه‌مند شده و آن را ادامه دادم تا حال كه این‌جا هستم.
 زمانی كه طوطیا اكران شد،
همه بر این عقیده بودند كه دختر
بهزاد فراهانی به عنوان یك
سوپراستار دیگر متولد شده است،
اما مدتی از شما در سینمای ایران
خبری نبود تا این‌كه در یك‌سال
اخیر بسیار پركار شدید، چه اتفاقی
افتاد؟
فراهانی: این‌كه چه اتفاقی افتاد، بارها گفتم كه نمی‌دانم. شاید به نوعی در زندگی امتحان شدم، اما به هر حال تجربه بود، شاید هم انتخاب‌های درستی نداشتم... در حال حاضر هم به اوج نرسیدم، به هر حال فراز و نشیب‌ها به همراه تجربه، جزوی از زندگی افراد در هر مقطعی است.
 بازیگری از نگاه شما چیست؟
فراهانی: یك حرفه به همراه عشق است كه من با این امید به آن نگاه كردم. شاید به این خاطر است كه من بین سینما، مجموعه‌های تلویزیونی و تئاتر تفاوتی قائل نمی‌شوم، چرا كه هر كدام جایگاه خاص خود را دارد و این عشق افراد است كه، آنها را به سوی هر كدام از این سه گزینه می‌كشاند.
 برای انتخاب نقش، چه
فاكتورهایی را در نظر می‌گیرید؟
فراهانی: فیلم‌نامه را كه می‌خوانم، دوست دارم آن نقش جای كار داشته باشد كه خودم را نشان بدهم، این علاقه شخصی است، اما مسائل حاشیه‌ای، نقش مهمی دارد كه بعضی مواقع باعث می‌شود دركارهایی كه دوست نداری، بازی ‌كنی.
 اولین‌بار كه مقابل دوربین قرار گرفتی، چه احساسی داشتی؟
فراهانی: كاری از آقای كاربخش در سال 72 بود و پس از آن مجموعه حباب در سال 73، كار آقای معارفی. مقابل دوربین قرار گرفتن ساده نبود، اما به خاطر حضور پدرم این ترس در وجودم فروكش كرد. من از شش، هفت سالگی به همراه پدر تئاتر كار می‌كردم، در تئاتر كه می‌دانید، تنها یك دوربین شما را نگاه نمی‌كند، بلكه صدها چشم نظاره‌گر شما هستند، از این‌رو ترس به آن شكل نداشتم... ارتباط با مخاطب را تجربه كرده بودم، حس من در آن لحظه این بود كه به بازی ادامه بدهم و خودم را به جایگاهی برسانم.
 آرزو داشتی چه
نقشی بازی كنی كه تا
امروز نتوانستی؟
فراهانی: خیلی دلم می‌خواست نقش‌های ماندگار بازی كنم كه در سینمای ایران بماند، مثل «باشو غریبه كوچك» اما هنوز به این آرزو نرسیده‌ام، فكر كنم در سریال «كلاه پهلوی» نقشی كه بازی كردم ماندگار شود.
 شقایق فراهانی
چه‌‌طور آدمی است؟

فراهانی: آدم... یك آدم عادی كه زنده است.
 طوری پاسخ
دادید كه انگار از
خودتان ناراحت هستید؟
فراهانی: به هر حال بارها پیش آمده كه از خودم ناراحت شدم، به‌خصوص وقتی كه باید قدر خود را می‌دانستم، اما ندانستم،زمان هم كه بگذرد، دیگر نمی‌توان برگشت.
 آینده كاری‌تان را چگونه پیش‌بینی
می‌كنید؟
فراهانی: غیرقابل پیش‌بینی است، چرا كه شغل ناامنی داریم و همین‌ ناامنی اجازه نمی‌دهد یك برنامه‌ریزی درستی داشته باشیم.
 یعنی ممكن است یك روز بگویید
دیگر نمی‌خواهم بازی كنم؟
فراهانی: بله، ممكن است، شاید یك عشقی فرای عشق بازیگری بیاید كه من بازیگری را كنار بگذارم.
 نظرت درباره ژانر طنز چیست؟
فراهانی: ببینید، ما در موقعیتی كار می‌كنیم كه ژانرطنز برای یك هنرپیشه زن مهیا نیست، فكر نكنم خانم‌ها بتوانند در این ژانر موفق شوند. خیلی از محدودیت‌ها باعث می‌شود كه یك زن نتواند به آن نقش پرو بال بدهد، اما این محدودیت‌ها برای مردان وجود ندارد و به همین خاطر آنان در ژانر طنز موفق‌ترند. برای مثال مردان راحت‌تر دیالوگ‌ها را بیان می‌كنند یا ممكن است شوخی‌هایی بكنند كه یك زن نتواند مقابل دوربین این كار را انجام دهد.
 به نظر شما تئاتر كارخانه بازیگری
است؟
فراهانی: نه؛ از آقای پرستویی شنیدم كه تئاتر در اصطلاح، یك بازیگر را روغن كاری می‌كند.
 به عنوان خواهر بزرگ‌تر، از موفقیت
گلشیفته خوشحال هستید؟

فراهانی: مسلما همین‌طور است، اولین كسی كه گلی را به دنیای بازیگری آورد خود من بودم. یادم می‌آید، مادرم به خاطر رشته تحصیلی گلشیفته كه موسیقی بود، به شدت با این‌كه او رو به بازیگری بیاورد مخالفت می‌كرد. او دلش می‌خواست گلشیفته در رشته تحصیلی‌اش به رشد و شكوفایی برسد... از آن‌جا كه پدرم خود سینمایی بود، پیشنهادهایی به او می‌شد كه گلشیفته را به این وادی بیاورد، بگذریم... یك روز مادرم در منزل نبود، داریوش مهرجویی می‌خواست فیلمی بسازد كه آقای شریفی‌نیا انتخاب بازیگر آن را بر عهده داشت، من گلی را به دفترش بردم، از گلی عكس گرفتند و روز بعد هم او را به دفتر آقای مهرجویی بردم و از گلی تست گریم گرفتند. پس از تست گریم، صورت گلی تغییر كرده بود، در برگشت به منزل از خودم می‌پرسیدم كه جواب مادرم را چه بدهم... مادرم برخورد شدیدی با من داشت، اما به هر حال گلشیفته آن نقش را گرفته بود، از طرفی پدرم هم بدش نمی‌آمد كه گلشیفته به سوی سینما برود. در آن فیلم، گلی نقش یك بچه را بازی می‌كرد، من هم قرار بود در یكی دو سكانس پایانی نقش بزرگی‌های گلی را ایفا كنم. نام آن فیلم «درخت گلابی» بود، اما شاید برایتان جالب باشد، بدانید بعدها فیلمنامه تغییر كرد و نقش‌ بزرگی‌های گلی حذف شد (می‌خندد) و تنها عكس‌های مرا در صحنه گذاشتند. خوشحالم كه نقشی در بازیگر شدن او داشتم.
 هنوز هم شما راهنمایی‌اش می‌كنید؟
فراهانی: نه دیگر، حالا باید او مرا راهنمایی كند، همان‌طور كه می‌بینید فیلم‌هایش هم موفق شدند. گلی وقتی كه بزرگ شد درایت بیشتری در انتخاب نقش‌ها از خود نشان داد. البته به شرایط هم بستگی داشت، من در آن زمان یك آدم مستقل بودم و گلی هم دختر بابا بود… نه این‌كه من دختر بابا نبودم، اما بودن در كنار پدر و این‌كه نگران آینده‌ اقتصادی نباشی، باعث می‌شود كه در انتخاب نقش‌هایت دقیق‌تر باشی.
یعنی شما نگران آینده بودید؟
فراهانی: نه به آن شكل، اما مسائل اقتصادی اجبار می‌كند كه كار كنیم، نه این‌كه هر نقشی را بگویند كار كنم، اما باید كار می‌كردم. چون كه مستقل بودم...ولی زمانی كه گلی خانه بابا بود، مشكل اجاره‌خانه و دغدغه‌ مالی نداشت، پس راحت‌تر نقش‌هایش را انتخاب می‌كرد، در صورتی كه برای من اوضاع تا حدودی متفاوت‌ بود...
 برای شقایق شدن چه هزینه‌هایی
پرداخت كردید؟
فراهانی: هزینه‌های زیادی... این‌كه دو سال و هفت ماه بیكار بودم و طی این مدت هیچ‌كس حال مرا نپرسید.
 یعنی ممنوع‌الكار بودید؟
فراهانی: ببینید، ممنوع‌الكار بودن را اعلام نمی‌كنند، اما وقتی سر ده‌ها فیلم می‌روی و بعد می‌بینی كه تو را انتخاب نمی‌‌كنند، فكر می‌كنید چه معنایی داشته باشد و بعد هم كم‌كم متوجه می‌شوی كه یك «جو» برای شما این‌گونه می‌خواهند، من هم از سال 1381 به مدت دو سال و هفت ماه این اتفاق را تجربه كردم.
 یعنی می‌خواهید بگویید، یك باند
برای شما این‌گونه خواست؟

فراهانی: نامش را نمی‌دانم كه باند است یا چیز دیگری... اما موقعیتی برای شما پیش می‌آید كه نمی‌توانید به فعالیت خود ادامه دهید. می‌خواهم در حال حاضر پیشكسوت‌های سینما را برای شما مثال بزنم، آنها پس از یك عمر كار كردن، حال نمی‌توانند به راحتی زندگی كنند،‌ هیچ حمایتی از جایی نمی‌شوند، این آینده ما هم هست، جز این است؟
 از محیط سینما خسته شدید یا نه؟
فراهانی: خسته نشدم، ولی آن ذوق هنری سابق را ندارم. عشق سینما هنوز در دلم نمرده، اما آن هیجان سابق را هم ندارم، دلیلش را هم نمی‌دانم، شاید هم پا به سن گذاشتم (می‌خندد)
 نمی‌خواهید بیشتر توضیح بدهید،
درباره آن دو سال و هفت ماه؟
فراهانی: چه فایده‌ای دارد، به هر حال جزو افت و خیزهای زندگی من بود كه گذشت.
 به نظر خودتان نقش‌های كلیشه‌ای
بازی نكردید؟
فراهانی: من نقش‌های متفاوتی را بازی كردم یا شاید نقش‌های كلیشه‌‌ای كمتر بازی كردم. من در هنر همه‌گونه تیپ را دوست دارم تجربه كنم، اما دوست دارم بیشتر در نقش‌هایی بازی كنم كه هیچ‌وقت كهنه نشود.
 در سال‌های اخیر، سینمای ایران
به شدت به چهره و ستاره‌های جذاب
اهمیت می‌دهد، نظر شما چیست؟
فراهانی: در همه جای دنیا همین‌طور است، این فاكتورها برای سوپراستار شدن احتیاج است، اما دلیلی برای ماندگاری نیست.
 اصلا در سینمای ایران سوپراستار
داریم و از نظر شما سوپراستار یعنی چه؟
فراهانی: سوپراستار یعنی این‌كه یك بازیگر بنا به هر دلیلی از جمله چهره خوب، رفتار و استعدادش، به یك‌باره مشهور شود... اما باز هم این سوپراستار شدن با ماندگاری تفاوت دارد، بله سوپراستار ماندگار داریم، پرویز پرستویی، محمدرضا فروتن...
 گلشیفته در حال حاضر سوپراستار
است؟
فراهانی: بله، گلی سوپراستار است، دلم نمی‌خواهد در مورد گلی به پرسشی پاسخ بدهم!
 چرا؟
فراهانی: ببینید، اگر تعریف كنم می‌گویند خواهرش است، اگر انتقاد كنم، می‌گویند دو خواهر با یكدیگر بد هستند...
 خیلی‌ها شما را با هم مقایسه می‌كنند؟
فراهانی: به‌طور كلی مقایسه افراد كار درستی نیست، هر كدام از انسان‌ها جایگاه خودشان را دارند.
 فكر كنیم كه در دو سال اخیر، خیلی‌ها
دوست داشتند لج شقایق فراهانی‌‌ را در بیاورند؟
فراهانی: (می‌خندد) خوب در بیاورند، اما این كار درستی نیست، با این‌حال هستند افرادی كه ما را با یكدیگر مقایسه می‌كنند. هستند افرادی كه جهت‌دار به این مسئله فكر می‌كنند، از طرفی من خواهرم را بزرگ كردم و همیشه آرزوی موفقیت او را داشتم.
 شده گلی با شما مشورت كند؟

فراهانی: نه زیاد، چون می‌بیند كه من انتخاب‌های اشتباهی كردم، از این‌رو او با من زیاد مشورت نمی‌كند، از طرفی من احساسی‌تر رفتار می‌كنم، اما گلی عاقلانه رفتار می‌كند. در حال حاضر من در انتخاب نقش‌هایم بیشتر از او راهنمایی می‌خواهم.
 از كارهای اخیرتان راضی هستید؟
فراهانی: بد نبود، قلقلك، صحنه جرم و مهمان… كارهای اخیر من بود.
 واقعا شما باندهای سینمایی را
می‌شناسید، با این‌حال با آنها كار می‌كنید؟
فراهانی:كار نكنیم، چه كار كنیم. اگر هم باندی باشد، دلم می‌خواهد بگویم، نه، اما اجازه بدهید یك توضیح كامل بدهم. ببینید، من در حال حاضر پروژه‌ای تحویل می‌گیرم، از این‌رو دوست دارم اطرافیان خود را بر سر كار بیاورم، فكر نكنم نام این را باند بگذارید، از طرفی دست خیلی‌ها را هم می‌گیرم كه نان بخورند.
 و خیلی‌های دیگر نان نخورند، گرچه
در خیلی از كشورهای جهان این‌گونه است؟
فراهانی: نه این‌گونه نیست، چون كه سینمای ایران با سینمای جهان به هیچ عنوان قابل مقایسه نیست. در سینمای دنیا یك بازیگر پول خوبی از كلیپ‌های تلویزیونی و آگهی‌های تجاری به دست می‌آورد، اما در ایران وضع بدین شكل نیست، این‌جا یك بازیگر در كلیپ موسیقی بازی می‌كند، هزار نفر به او ایراد می‌گیرند، بیلبوردهای تبلیغاتی هم كه در حال حاضر ممنوع شده است... الان من دوست دارم كه كلیپ بازی كنم، اما می‌ترسم كه خیلی‌ها بگویند شقایق چون بیكار شده كلیپ‌ بازی می‌كند؟!
در برنامه شب شیشه‌ای خیلی‌ها از
گفته باران كوثری در مورد شما ناراحت شدند؟
فراهانی: ببینید، باران و گلی از كودكی با هم دوست بودند و بزرگ شدند. آن روز باران بر اثر بی‌تجربگی گفت كه از كارهای گلی خوشم می‌آید، گرچه شیطنت‌های مجری برنامه را هم نباید نادیده گرفت... البته من تنها یك قسمت از شب شیشه‌ای را دیدم... اصلا برنامه‌های دیگر را ندیدم،‌ شاید آنچه را هم كه الان می‌گویم، تنها شنیده‌هاست، اما پس از برنامه باران كوثری، خیلی‌ها با من تماس گرفتند و از آن طرز صحبت ناراحت شدند، شاید باور نكنید، سر صحبت باران عزیز، سه كارگردان هم با من تماس گرفتند و نقش‌های خوبی را به من پیشنهاد كردند، آنها گفتند «از آن‌جا كه از پاسخ باران ناراحت شدیم، خواستیم از شما دلجویی كنیم»... گرچه باید اشاره داشته باشم، باران هم اگر چنین نظری را مطرح كرد، با توجه به بی‌تجربگی و همچنین مسائل شخصی كه از گذشته بوده، چنین نظری داده است...
 مسائل شخصی؟
فراهانی: نه، نه... اشتباه برداشت نكنید، صمیمی‌ترین دوست من در وادی سینما «آتنه فقیه‌نصیری» است. شاید خیلی‌ها از من بپرسند بین آتنه و خانم... كدام را می‌پسندی و من آتنه را انتخاب كنم، باران هم از آن‌جا كه با گلی ارتباط زیادی داشته، گلی را انتخاب كرده و هیچ قصد بی‌احترامی هم نداشته است. شاید پرسش برنامه شب شیشه‌ای را از افرادی كه با من ارتباط دارند، بپرسید، آنها هم بگویند، ما شقایق را بیشتر دوست داریم.
 اما به هر حال فكر می‌كنیم آن
گفتگو تبعات زیادی داشت؟
فراهانی: تبعات آن بیشتر به سود من بود، چرا كه ضدتبلیغ، خود نوعی تبلیغ است.گرچه تا دو هفته پس از برنامه با من تماس می‌گرفتند و درباره آن برنامه اظهار‌نظر می‌كردند.
حالا اگر كسی از شما بپرسد كه
باران كوثری چنین نظری درباره شما دارد،
نظر شما چیست؟
فراهانی: نظرش قابل احترام است. اجازه بدهید آدم‌ها را با یكدیگر مقایسه نكنیم.
 آرزوی شما برای سینمای ایران؟
فراهانی: هنرمندان به امنیت شغلی برسند.
 نظرتان درباره مدیربرنامه چیست؟
فراهانی: خیلی در ایران رایج نیست، گرچه تعدادشان انگشت‌شمار است، اما با این‌حال چیز بدی هم نیست... برای مثال من در چند كار پولم را نگرفتم، اما وقت نكردم كه اقدام كنم، فكر كنم مدیربرنامه در این موارد به كار می‌آید.
 نظرتان درباره این واژه‌ها...
مادر: عشق، پدر: كودك، برادر: عزیز، خواهر: شیرین
 یك خاطره جالب از گلی؟
فراهانی: یك روز سرد زمستانی كه كسی در خانه نبود، گلی و آذرخش را به حیاط بردم، صورت‌شان را نقاشی كردم، آن هم زیربرف... از آنها عكس گرفتم، پس از این اتفاق، هردوی‌شان سرمای سختی خوردند... من هم به مادرم چیزی نگفتم... غافل از این‌كه آن عكس‌ها در دوربین‌ است، پس از چند ماه كه پدرم عكس‌های دوربین را ظاهر كرد، مادرم متوجه شد كه چرا آن روز گلی و آذرخش سرما خوردند...
 نظرتان درباره خانواده سبز چیست؟
فراهانی: نشریه شما را نزد اشخاصی می‌دیدم، كه فكر نمی‌كردم آنها نشریه خانوادگی بخوانند... ممنون، گفتگوی خوبی بود...

بهزاد فراهانی سال‌هاست كه در حیطه هنر كشور فعالیت می‌كند، او تا كنون توانسته است، شاگردان زیادی را تحویل هنر ایران بدهد... آرزوی كودكی‌اش این بود كه روزی تدریس كند و به این آرزویش هم رسید.
او خانواده‌ای هنرمند دارد، شقایق دختر بزرگش كه در سال 1351 به دنیا آمد و خیلی زود نام خود را سینمای ایران شناساند، همچنین دختر كوچكش «گلشیفته» كه حالا جزو سوپراستار‌های زن سینمای ایران است، او در سال 1362 به دنیا آمد.
درخت گلابی اولین فیلمش بود كه در 14 سالگی بازی كرد و آخرین فیلمی كه از او به نمایش درآمد، «میم مثل مادر» ساخته مرحوم «رسول ملاقلی‌پور» بود. ضمن این‌كه به زودی فیلم سنتوری وی ساخته «داریوش مهرجویی» به اكران درخواهد آمد، در فیلمی كه او رو‌به‌روی «بهرام رادان» بازی می‌كند و از آن به عنوان یك شاهكار هنری یاد می‌كنند.
«به نام پدر»، «گیس بریده»، «ماهی‌ها عاشق می‌شوند»، «زمانه»، «اشك سرما» و «بوتیك» از معروف‌ترین فیلم‌های اوست.
بازی او در اشك سرما چنان زیبا بود كه او را كاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن كرد.
شقایق فراهانی هم با فیلم «لیلا» به كارگردانی داریوش مهرجویی وارد حیطه سینما شد و در «چتری برای دو نفر»، جای خود را در سینمای ایران باز كرد. ضمن این‌كه با بازی در فیلم «پروانه» به كارگردانی عباس رافعی، در سطح بین‌المللی هم توانست خود را مطرح كند.شقایق فراهانی یك پسر 14 ساله به نام «سام» دارد كه مثل تمام مادران ایرانی به فرزندش عشق می‌ورزد و آرزوی‌های خوبی برای او دارد...
نكته دیگر این‌كه بهزاد پدرشان، حس غریبی به زادگاهش در منطقه «درمنك» فراهان در استان مركزی دارد. او می‌گوید: هرگاه كه دلم می‌گیرد و از این زندگی شهری خسته می‌شوم، خودم را به آن‌جا می‌رسانم.
برای این خانواده هنرمند آرزوی موفقیت، سربلندی و سلامتی می‌‌‌كنیم.

منبع: مجله خانواده سبز
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #15  
قدیمی 12-03-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض پرویز گلزار پدر محمدرضا گلزار و بردیا گلزار برادر محمدرضا گلزار

پرویز گلزار پدر محمدرضا گلزار و بردیا گلزار برادر محمدرضا گلزار



__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #16  
قدیمی 12-03-2009
SHeRvin آواتار ها
SHeRvin SHeRvin آنلاین نیست.
ناظر و مدیر بخش موسیقی و سینما

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: Tehran
نوشته ها: 4,838
سپاسها: : 1,717

2,520 سپاس در 663 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مرسی رزیتا جان
چقدر با خودش فرق دارن
__________________

and the roads becomes my bride

پاسخ با نقل قول
  #17  
قدیمی 12-03-2009
مهسا69 آواتار ها
مهسا69 مهسا69 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: اهواز
نوشته ها: 730
سپاسها: : 4

18 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

به نظر من گلزار شبیه پدرشه
پاسخ با نقل قول
  #18  
قدیمی 12-03-2009
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

به نظرم گلزار شبيه دختر داييشه
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #19  
قدیمی 12-03-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض فاطمه گودرزی و همسرش

فاطمه گودرزی و همسرش


بیوگرافی فاطمه گودرزی:
نام: فاطمه گودرزی
تاریخ تولد: 1342
همسر عبدالرضا گنجی (کارگردان تئاتر و سینما)
...............................................
متولد نوزدهم تیر ماه 1342 در تهران.
دارای مدرک تحصیلی دیپلم اقتصاد.
گذراندن دوره دو ساله تئاتر در اداره بازیگری.
شروع فعالیت از سال 1367 با مجموعه تلویزیونی گالشهای مادر بزرگ.
با بازی در فیلم می خواهم زنده بمانم ثابت کرد که تا قبل از این توانایی هایش را نادیده گرفته بودند. در سیزدهمین جشنواره فیلم فجر بازی اش به عمد نادیده گرفته شد، اما در دوره بعدی، جایزه اش برای بازی در فیلم غزال گرفت.
تا مدتها بعد از می خواهم زنده بمانم، دیگر فرصت نمایش توانایی هایش را پیدا نکرد تا اینکه در مجموعه تلویزیونی دردسر والدین بار دیگر ثابت کرد که همچنان توانایی هایش نادیده گرفته می شود.

مجموعه آثار:
بخاطر همه چیز (رجب محمدین - 1369)
خانه خلوت (مهدی صباغزاده - 1370)
مهاجران (مهدی صباغزاده - 1371)
افسانه مه پلنگ (محمدعلی سجادی - 1371)
جنگ نفت کشها (محمدرضا بزرگ نیا - 72-1371)
می خواهم زنده بمانم (ایرج قادری - 73-1372)
آرزوی بزرگ (خسرو شجاعی - 1373)
بهشت پنهان (کامران قدکچیان - 1373)
غزال (مجتبی راعی - 1374)
حریف دل (عبدالرضا گنجی - 1375)
جنگجوی پیروز (مجتبی راعی - 1377)
تابلویی برای عشق (حسینعلی لیالستانی - 1377)
تلفن (شفیع آقامحمدیان - 1378)
همسر دلخواه من (افشین شرکت - 1379)
فوتبالیستها (علی اکبر ثقفی - 1379)
ازدواج صورتی (منوچهر مصیری - 1383)
ازدواج به سبک ایرانی (حسن فتحی - 1383)

رعنا (مجموعه - داود میرباقری - 1369)
آپارتمان (مجموعه - اصغر هاشمی - 1372)
دردسر والدین (مسعود نوابی - مجموعه، 1380)

----------------------------------------
عکسها :

فاطمه گودرزی و همسرش ( عبدالرضا گنجی )




__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #20  
قدیمی 12-25-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض برزو ارجمند و همسرش






__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:37 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها