بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #11  
قدیمی 02-16-2011
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض داستان عشق استاد شهریار

بر خلاف انتظار شاعر جوان «پری» با بی وفایی ها و بد عهدی های خود
نمک بر زخمهای دل شاعر می ریخت و او را پریشان تر می کرد
دیدارهای کوتاه آنها کمتر و کمتر می شد و فواصل آنها بیشتر و بیشتر
پری در نامه ای که برای توجیه رفتار خویش
و قطع کردن دیدارهای آنها نوشته بود
به این مسئله اشاره کرده بود که ...« به تو گر بگذرم، از شوق می میری»
این جمله الهام بخش غزل بسیار زیبایی شد
که به نام «بگذار بمیرم» شناخته شده است
و فریادی از ته دل، از دلدادگی شاعر جوان در راه عشق است



در کُشتن من دست میازار بمیرم
وز بُغض گلو این همه مفشار بمیرم

در کُشتن من دست میازار که خواهم
در پای تو خود سر نهم و زار بمیرم

با تیر غمت حاجت تیر دگرم نیست
ای سخت کمان دست نگه دار بمیرم

گفتی: «به تو گر بگذرم از شوق بمیری»
قربان قدت ...بگذر و بگذار بمیرم

جان بر سر دست آمدم، ابرو به اشارت
انگار که تیغ است، فرود آر بمیرم

در رقص چو شمعم، مکُش از دامن و بگذار
بگذارم و خود عاقبت کار بمیرم

تا گَرد ملالی به دلم از تو نماند
اشکی دو سه از دیده فرو بار بمیرم

هر زخم زدی حسرت زخم دگرم بود
این بار نمردم، که دگر بار بمیرم

ترسم به سر خاک من آیی و بگریی
عهدی کن و « نادیده ام انگار» بمیرم

ای دل چو رخ دوست ببینی به مقابل
جانی ست امانت به تو بسپار بمیرم

شهری به تو یار است و من غمزده باید
در شهر تو، بی یار و پرستار بمیرم



....
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #12  
قدیمی 02-16-2011
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض داستان عشق استاد شهریار



گفته بودیم که داستان عشق استاد شهریار
در سایه ی حساسیت فطری شاعر
و توانایی بیان و زیبایی کلام او
به صورت اشعاری بسیار زیبا و دلنشین در آمده
و در ادبیات سروده ای به طور جاودانه ثبت گردیده است

و اما بقیه ی این داستان:

غم عشق و انتظارهای تلخ و نافرجام
و امیدهای به نومیدی گراییده ی شاعر جوان
منجر به سرودن غزلهای بسیاری گردید
که اینک به صورت ثروتی از ادبیات برای ما باقی مانده است

یک بهار دیگر می گذرد و از «پری» نشان محبتی بر نمی آید
و شهریار می گوید:


نیامد آن گل خندان و نو بهار آمد
امان ز بخت، که این آمد و آن نمی آید


و اما این عشق چنان خاطر شهریار را مشوش کرده بود
که او را از کار و زندگی و مخصوصا درس دانشکده ی پزشکی وا داشته بود
و نهایتا داستان دلدادگی او به گوش پدرش در تبریز رسید
و چون شهریار از عشق پری نمی توانست دست بشوید
پدرش مقرری ماهیانه اش را قطع کرد
و این امر طبعا بر بی سر و سامانی شاعر عاشق می افزاید

در غزل دل انگیز «تو بمان و دگران» شاعر خسته دل
اعلام می کند که بعد از این فقط با خاطرات این عشق
و یادگاریهای شیرین آن به زندگی ادامه خواهد داد:



از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگران

رفته چون مه به محاقم «که نشانم ندهند»
هر چه آفاق بجویند، کران تا به کران

می روم تا که به صاحب نظری باز رسم
محرم ما نبود، دیده ی کوته نظران

دلِ چون آینه ی «اهل صفا» می شکنند
که ز خود بی خبرند این ز خدا بی خبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاری ست ز سر حلقه ی شوریده سران

گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود
لاله رویا «تو ببخشای به خونین جگران»

ره بیداد گران، بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران

«شهریارا» غم آوارگی و در به دری
شورها در دلم انگیخته، چون نوسفران




و این قصه سَرِ دراز دارد......
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #13  
قدیمی 02-22-2011
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض داستان عشق استاد شهریار




گویند که شهریار از پری پیراهنی به یادگار داشت
که پارچه اش را پری برای شاعر جوان خریده بود.
یک روز عصر که خسته و کوفته به منزل برمی گردد
آگاه می شود که پری عصر هنگام آنجا آمده
و مدتی هم به انتظار نشسته
ولی چون از شهریار خبری نشده است
و پری نیز عجله داشته، پیراهن را برداشته و رفته است.
او قول داده است که برگردد....



ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گویی به سرم ریخت چو این قصه شنودم

آن که می خواست به رویم در دولت بگشاید
با که گویم که در خانه به رویش نگشودم؟!


آمد آن دولت بیدار و مرا بخت فرو خفت
من که یک عمر شب از دست خیالش نَغُنودم

آنکه می خواست غبار غمم از دل بزداید
آوخ، آوخ، که غبار رهش از پا نزدودم

یار سود از شرفم سر به ثریا و دریغا
که به پایش سر تعظیم به شکرانه نسودم

ای نسیم سحر آن شمع شبستان طرب را
گو به سر می رود از آتش هجران تو دودم

جان فروشی مرا بین که به هیچش نخرد کس
این شد ای مایه ی امید ز سودای تو سودم

به غزل رام توان کرد غزالان رمیده
«شهریارا» غزلی هم به سزایش نسرودم






....
..
.
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #14  
قدیمی 03-02-2011
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض داستان عشق استاد شهریار

همانگونه که گفتیم شهریار از پری پیراهنی به یادگار داشت
که پارچه اش را پری برای شاعر جوان خریده بود
یک روز عصر که خسته و کوفته به منزل بازمی گردد
آگاه می شود که پری عصر هنگام آنجا آمده
مدتی به انتظار نشسته
ولی چون از شهریار خبری نشده است
و او نیز عجله داشته، پیراهن را برداشته و رفته است
و قول داده که بازگردد
ولی از پری (که نام اصلیش ثریا بود) خبری نشد



نفسی داشتم و ناله و شیون کردم
بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم

گر چه بگداختی از آتش حسرت دل من
لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم

لاله در دامن کوه آمد و من بی رُخ دوست
اشک چون لاله ی سیراب به دامن کردم

در رخ من مکن ای غنچه ز لبخند دریغ
که من از اشک، ترا شاهد گلشن کردم

شبنم از گونه ی گلبرگ نگون بود که من
گله ی زلف تو با سنبل و سوسن کردم

دود آهم شد اشک غمم ای چشم و چراغ
شمع عشقی که به امید تو روشن کردم

تا چو مهتاب به زندان غمم بنوازی
تن همه چشم به هم چشمی روزن کردم

آشیانم به سر کنگره ی افلاک است
گرچه در غمکده ی خاک نشیمن کردم

«شهریارا» مگرم جرعه فشاند لب جام
سال ها بر در این میکده مسکن کردم



....

و این قصه سَرِ دراز دارد
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #15  
قدیمی 04-20-2011
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض داستان عشق استاد شهریار

....

شهریار به هر تدبیری دست می زند
نمی تواند معشوق گریز پای را به سوی خویش بازگرداند
شاید غزل زیبای «سه تار من»
که به احتمال زیاد در همین دوران سروده شده است
یکی از گویاترین قطعات احوال شاعر جوان باشد



نالد به حال زار من امشب سه تار من
این مایه ی تسلی شب های تار من

ای دل ز دوستان وفادار روزگار
جز ساز من نبود کسی سازگار من

در گوشه ی غمی که فراموش عالمی است
من غمگسار سازم و او غمگسار من

اشک است جویبار من و ناله ی سه تار
شب تا سحر ترانه ی این جویبار من

چون نشترم به دیده خَلد نوشخند ماه
یادش به خیر، خنجر مژگان یار من

رفت و به اختران سرشکم سپرد جای
ماهی که آسمان بربود از کنار من

آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود
ای مایه ی قرار دل بیقرار من

در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا
روزی وفا کنی، که نیاید به کار من

از چشم خود سیاه دلی وام می کنی
خواهی مگر، گرو بَری از روزگار من

اختر بخُفت و شمع فرومُرد و همچنان
بیدار بود دیده ی شب زنده دار من

من شاهباز عرشم و مسکین تذرو خاک
بختش بلند نیست، که باشد شکار من؟

یک عمر در شرار محبت گداختم
تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من؟

جز خون دل نخواست نگارنده ی سپهر
بر صفحه ی جهان، رقم یادگار من

زنگار زهر خوردم و شنگرف خون دل
تا جلوه کرد این همه نقش و نگار من

در بوستان طبع حزینم چو بگذری
پرهیز نیش خار من ای گلعذار من

من «شهریار» ملک سخن بودم و نبود
جز گوهر سرشک در این شهریار من



...
..
.
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #16  
قدیمی 04-20-2011
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض داستان عشق استاد شهریار

شاعر جوان بالاخره آن چه را که تا کنون حدس می زد
ولی با شک و تردید با آن روبرو می شد قبول کرد
و برایش مسلم شد که پری دلش را به کس دیگری داده است
در این غزل زیبا، شهریار نه تنها به این واقعیت اعتراف می کند
بلکه درد و رنج و ناامیدی خودش را نیز بیان می کند...




ماه من، شاهد آفاقی و معشوق منی
شمع هر جمعی و سر حلقه ی هر انجمنی

من سر کوی تو یک جا وطنم گشت و تو خود
چون دل من همه جایی و پریشان وطنی

لب لعل تو که تشنه است به خون دل من
نمکیده است ز پُستان مُروت لَبنی

یوسف وقتی و از مصر عزیزان ترسم
نفرستند به کنعان حزین، پیرهنی

نگذرد شاهد ما بر شکرستان وفا
«شهریارا» همه گر طوطی شیرین سخنی



....
..
.
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #17  
قدیمی 04-20-2011
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض داستان عشق استاد شهریار

فتنه ننشسته در ایام تو ، از نو برخاست
نه عجب از تو که خود، فتنه ی نو خاسته ای

عذر رسوایی خود خواهم اگر بار دهی
گر چه صد بار تو خود عذر مرا خواسته ای



با وجود تمام بی مهری های دلبر
که موجب آزردگی دل شاعر جوان شده بود
او هنوز در بند عشق پری است
و نمی تواند به ندای عقلش که او را از این عشق برحذر می دارد
گوش فرا دهد
او هنوز امیدوار است که روزی این آهوی گریز پا باز خواهد آمد
و خود را دلداری می دهد که روزی این قصه به پایان می رسد
و پری باز می گردد...




خدا ترا ز رقیبان جدا نگهدارد
تو خود نگاه نداری، خدا نگهدارد!

کجا کشانمت ای گل، به مفلسی مانم
که جُسته گنج و نداند کجا نگهدارد

بیا به سایه ی سیمرغ قاف بگریزیم
که بال عُزلتمان از بلا نگهدارد

گذشته ی من و جانان به سینما ماند
خدا ستاره ی آن سینما نگهدارد

غمی نرفت که صد جانشین نداشت به دل
حبیب! با غم خود گو ...کجا نگهدارد

ترانه ی غزل «شهریار» از آن شیواست
که حقِ صحبت سازِ صبا نگهدارد


...
..
.
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #18  
قدیمی 04-20-2011
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض داستان عشق استاد شهریار

شهریار از این حریف ناخواسته که معشوقه اش را از دستش ربوده بود
با عناوین مختلف در اشعارش نام برده است
که تدریجا این عناوین، عتاب آمیز و کوبنده تر شده اند
و در نتیجه «رقیب» به «رقیب سفله» و «گدا» و «اهریمن» و «دیو» تبدیل شده است.
ولی او نه تنها در آنزمان، بلکه تا مدتها از او مستقیما نام نبرده است
چرا که رقیب عشقی شاعر جوان، مرد مقتدر دوران رضاشاه
و مرد دوم مملکت ...«تیمور تاش» بود
که پس از کشته شدنش در زندان رضا شاه
شهریار که سید بود گفته بوده است ....جد من او را کُشت


تیمورتاش که از ماجرای دلدادگی این دو نفر آگاه بود
دستور می دهد شهریار را زندانی و نهایتا مسموم کنند
ولی مادر پری که علاقه ی خاصی به شهریار داشت
وقتی از این موضوع با خبر می شود
شیون کنان به دیدار تیمورتاش می رود و به او می گوید که
این سید بیچاره چه گناهی کرده است
می ترسم نفرین او ما و شما را زیرورو کند ...
مبادا دستتان به خون او آلوده شود

و تیمور تاش به احترام مادر پری
دستور می دهد او را به مشهد تبعید کنند....





کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست
با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست

کاروان آمد و از یوسف من نیست خبر
این چه راهیست که بیرون شدن از چاهش نیست

ماه من نیست در این قافله، راهش ندهید
کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست

ماهم از آه دل سوختگان بی خبر است
مگر آیینه ی شوق و دل آگاهش نیست!

تخت سلطان هنر بر افق چشم و دل است
خسرو خاوری این خیمه و خرگاهش نیست

«شهریارا» عقب قافله ی کوی امید
گو کسی رو که چو من طالع گمراهش نیست


...
..
.
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #19  
قدیمی 04-20-2011
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض داستان عشق استاد شهریار

گفته بودیم که تیمورتاش، وزیر دربار رضاشاه
رقیب عشقی شهریار بود
و دستور داده بود که او را به نیشاپور تبعید کنند

هنگامی که خبر تبعید به شهریار ابلاغ شد
او که در دانشکده پزشکی تحصیل می کرد
مجبور گردید نه تنها از درس و تحصیل دست بکشد
بلکه دوستان و آشنایانش را نیز ترک کند

شهریار که می دانست مادر پری با او میانه خوبی دارد
از او خواست که برای آخرین بار ترتیب ملاقات این دو جوان را بدهد
و مادر پری با این امر موافقت کرد
و قرار شد که در بهجت آباد که میعادگاه آنها بود دوباره یکدیگر را ملاقات بکنند

شاعرجوان تا صبح منتظر پری بود
ولی از او خبری نشد
و حاصل این تجربه و انتظار تلخ غزلی است بسیار زیبا
و شاید یکی از شاهکارهای او پس از «حیدر بابایه سلام»
که به زبان آذری که زبان مادری اوست سروده شده است
و سالها بعد آنرا به فارسی نیز برگردانده است
و نام این قطعه بی نظیر را «بهجت آباد خاطره سی» گذاشت...



☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼
بهجت آباد خاطره سی
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼

اولدوز سایاراق گوزله میشم هر گجــــه یاری
گئج گلمه ده دیر یار ، یئنه اولموش گئجه یاری

گؤزلر آسیلی، یوخ نه قارلتی نه ده بیر سـس
باتمیش قولاغیم گور نه دوشورمکده دی داری

بیر قوش آییغام سؤیلیه رک ، گاهدان اییلده ر
گاهدان اونودا یئـل دیه لای لای هـوش آپـاری

یاتمیش هامی بیر اللاه اویاقدیر داها بیر من
مندن آشاغی کیمسه یوخ اوندان دا یوخاری

قورخوم بیـدی یار گلـمیه بیـردن یاریلا صـبح
باغریم یاریلار، صبحوم آچیلما، سنی تاری

دان اولدوزی ایستر چیخا، گوز یالواری چیخما
اوُ چیخماسـادا، اولدوزومون یـوخدی چیخاری

گلمز، تانیرام بختیمی، ایندی آغارار صبح
قاش بئیـله آغـاردیقجا داهـا باشـدا آغـاری

عشقین که قراریندا وفا اولمیاجاقمیش
بیلمم که طبیعت نیه قویموش بو قراری

سانکی خوروزون سون بانی خنجر دی سوخولدی
سینه مـده اورک وارسـا، کسـیب قیـردی داماری

ریشخندیله قیرجاندی سحر، سؤیله دی، دورما
جان قورخوسی وار، هر کیم اتوزمیش بو قماری

اولدوم قارا گون آیریلالی اوُ ساری تئلدن
بونجا قره گونلردی ائدن رنگیـمی سـاری

گؤز یاشلاری هر یردن آخارسا، منی توشلار
دریـــایه باخـــار بللـی دی چایـــلاریـن اخـاری

از بس منی یاپراق کیمی هیجرانلا سارالدیب
باخسان اوزونه سانکی قیزیل گولدی قیزاری

محـراب شفقـــده اؤزومــی سجـده ده گؤردوم
قان ایچره غمیم،یوخ،اوزوم اولسون سنه ساری

عشقی واریدی«شهریار»ین گوللی چیچکلی
افسوس قارا یئل اسدی خزان اوُلــدی بهاری



......


__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #20  
قدیمی 04-20-2011
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض داستان عشق استاد شهریار

☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼
سروده ی شاعر پس از سی و پنج سال درباره ی این واقعه
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼



ای سحر امشب خدا را پرده از رخ وامگیر
وامگیر این آخرین امیدم از دیدار یار

کوکب صبحی گرفتم سازگار و سر به زیر
چون کنم با کوکب بختی چنین ناسازگار؟

غرقه ی غرقاب و دارم دست و پایی می زنم
بی فروغ از هر کران و ناامید از هر کنار

گه به جانم آتش تحمیل تسلیم و رضاست
گه به مغزم برق فکر انتقام و انتحار

داشت بر سر می زد از جوش و جنونم موج خون
سر به سوی آسمان شد ناگهم بی اختیار

کای به میعاد کتاب خود به مضطرین مجیب
بیش از این است انتظار اضطراب و اضطرار؟

ناگهم اغمایی و سیری و رویایی شگفت
واشدم چشم و ستون صبر دیدم استوار

گویی از دنیای دیگر گفته بودندم به گوش
شرط برد عاقبت را، باخت باید این قمار

گر طوع داری حیات جاودانی سربلند
چند روز خاکیان گو سر به زیر و خاکسار

آخرین بانگ خروس از طرف باغی شد بلند
در جگر گاهم خلنده خنجری بود آبدار

فرصت یک بار دیدن نیز با این دست باخت
طالعم این پاکباز بد قمار بد بیار

آسمان دیدار آخر نیز کرد از من دریغ
تا کند سوز و گدازم سکه ای کامل عیار

صبح با چشمی دریده گفت دیگر جیم شو
کز الف اینجا به گوش آویزه سازد چوب دار

نیشخند صبح بی انصاف٬ گویی صاعقه است
آخرین امیدم از وی٬ خرمنی شد تار و مار

خود به محراب شفق در سجده دیدم غرق خون
مقتدی با پیشوا و خرمن هستی٬ نثار

سر فکندم پیش و رفتم رو به سوی سرنوشت
ورد آهم دم به دم: « ای روزگار٬ ای روزگار»

زی کمال الملک هم رفتم که شاید او کند
رخصت برگشت را فکری به حال این فکار

لیکن او را با دلی بشکسته تردیدم که گفت
کل طبیب ار بود باری سر نبودش پنبه زار

کم کم آن عشق مجازم چون جنین شد بار دل
روح٬ از آن یک چند چون آبستنانم در ویار

تا که عشقی آسمانی زاد از آن دل چون مسیح
کز دم روح القدس می داشتندش باردار

تاج عشق آری به خاکستر نشینان می دهند
هر گدای عشق را حافظ نخواند «شهریار»





و این قصه سَرِ دراز دارد...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:44 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها