مشاعره با حروف انتخابی

[Afshin_m05]

مکن بیگانگی با ما چو دانستی که از مایی
دعایی گر نمی‌گویی به دشنامی عزیزم کن
که گر تلخست شیرینست از آن لب هر چه فرمایی
گمان از تشنگی بردم که دریا تا کمر باشد

ت

[MAHDI]

تو که در بند خویشتن باشی
عشق بازی دروغزن باشی
گر نشاید بدوست ره بردن
شرط یاریست در طلب مردن
ب

[مجتب]

بیا که قصر امل سخت سست بنیادست

بیار باده که بنیاد عمر بر بادست


ز

[مهسا69]

زین قصه هفت گنبد افلاک پرصداست
کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت
ط

[مجتب]

طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید

همچنان در عمل معدن و کان است که بود


ظ

[روناک]

ظاهر و باطن اگر باشد یکی
نیست کس را در نجات او شکی
ه

[مجتب]

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر

نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل​ها


ب

[Afshin_m05]

هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پری‌وشم
لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم


س

[مجتب]

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

دلبر که در کف او موم است سنگ خارا



ف

[Afshin_m05]

فلک به موی سپید و تن تکیده مرا خواست
که دوک و پنبه برازد به زال پشت خمیده
خبر ز داغ دل شهریار می‌شوی اما
در آن زمان که ز خاکش هزار لاله دمیده


ن