ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند |
03-03-2010
|
|
معاونت
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521
1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چگونه یك بازیگر نمونه شوید
چگونه یك بازیگر نمونه شوید علیرضا لبش - برای بازیگر شدن كافی است صدا یا چهره زیبایی داشته باشید و در یك میهمانی خصوصی به یك كارگردان معرفی شوید. گاهی به چهره و صدا هم نیازی نیست. می توانید از جراحی پلاستیك و گریم استفاده كنید. علاوه بر این خیلی از بازیگران سوپر استار، چهره و صدای خوبی ندارند ولی برای ورود به این عرصه حتماً باید شرط معرفی به یك كارگردان در یك میهمانی خصوصی را داشته باشید.
- همیشه نقش بازی كنید. سرصحنه فیلمبرداری یا مراسم خواستگاری هیچ فرقی با هم ندارند. شما نقشتان را بازی كنید. فیگورها و ژست های عجیب و غریب بگیرید و فكر كنید هر لحظه می خواهند از شما عكس بگیرند.
-با مجلات زرد همكاری كنید. هر چه عكس شما بیشتر پشت جلد مجلات برود، بیشتر محبوب می شوید. هر روز با یك مجله مصاحبه كنید و فردای آن روز در یك مجله دیگر مصاحبه خود را تكذیب كنید. در متن خبری نیست، سعی كنید همیشه در حاشیه باشید.
- متفاوت باشید. لباس هایی را بپوشید كه تا به حال حتی هیچ حیوانی نپوشیده است. موهایتان را جوری آرایش كنید كه شبیه مدل موهای هیچ موجود زنده ای نباشد. جوری راه بروید كه مانند هیچ موجود دست و پاداری نباشد. طوری رفتار كنید كه هیچ موجود ذی شعوری تا به حال چنین رفتاری از خود بروز نداده باشد.
- جواب سلام و احوال پرسی هیچكس را ندهید. هیچكس را نبینید و با كسی صحبت نكنید. شما تنها هنرمند دنیا هستید و با آسمان ها ارتباط دارید. شان شما بالاتر از آن است كه با موجودات پستِ خاكی دمخور شوید. اگر خیلی لطف كردید به چند نفر امضا بدهید و چند خبرنگار را كه زیاد مزاحمتان می شوند، كتك بزنید.
- اگر یكی از سوپر استارهای كشور هستید، به هیچ دردی نمی خورد، به هالیوود بروید و یك نقش پیش پا افتاده و كوچك و توهین آمیز به خودتان بازی كنید. حالا شما یك بازیگر بین المللی هستید و فراتر از مرزها دیده می شوید و می توانید با بازیگر های بزرگ هالیوود عكس بگیرید.
- از قید و بندِ خانواده آزاد باشید. خانواده شما كار شماست. هر روز در حال تجدید فراش باشید و زندگی با یكی از بازیگران را امتحان كنید. اگر جواب نداد می توانید به كارگردان، صدا بردار، گریمور، نودال، سینه موبیل و دیگر عوامل فیلم هم فكر كنید.
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
03-05-2010
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
معنای مشورت از دید رئیس
معنای مشورت از دید رئیس
دور تا دور میز کنفرانس ،افرادی در سنین و هیأت های مختلف نشسته اند و مقام ریاست در بالای مجلس بر صندلی متفاوت تکیه زده است.
رییس : بسیار خوب ... جلسه خوبی بود . نه برای آموختن از شما که برای شناختن شما . امروز فهمیدم که هیچکدام شما نه معنی مشورت را می فهمید و نه جایگاه خودتان را می شناسید . خوب شد که دستتان را باز گذاشتم تا هر چه به ذهنتان می رسد بگویید و گرنه بخش عمده دیدگاه و اندیشه شما همچنان بر من پوشیده می ماند .
امروز گر چه آخرین جلسه گفتگو و همکاری ماست ، به خاطر آینده و خیر و صلاح خودتان ، آنچه شرط بلاغ است به شما می گویم . چه بسا که در زمانی دیگر و از سوی مقامی دیگر به مشورت فراخوانده شدید و دانستن این نکات بتواند شما را در استمرار تصدی این سمت ، معاضدت کند . خلاصه کنم :
1- معنای مشورت این نیست که شما هر چه به عقل ناقصتان رسید ، بر زبان بیاورید . مشورت به معنای درست ، دقیق و عمیق یعنی این که نظرات آن مقام منیع را به فراست و کیاست دریابید . و پیش از آنکه بر زبان جاری شود ، با ادله و براهین محکم بیان کنید .
در این دو سه جمله ای که گفتم یک کتابخانه حرف نهفته است . حیف که فرصت نیست و ناگزیرم به خلاصه گویی. به عبارت روشنتر معنی مشورت این نیست که شما حرفهای خودتان را بزنید ، بلکه به عکس باید حرفهای گفته و نگفته آن مقام را خوب بفهمید و تمام همتان را مصروف تأیید و تحکیم آن کنید .
معنای مشورت این نیست که شما هر چه به عقل ناقصتان رسید ، بر زبان بیاورید . مشورت به معنای درست ، دقیق و عمیق یعنی این که نظرات آن مقام منیع را به فراست و کیاست دریابید.
برخی از حرفها که من امروز از شما شنیدم ، با نظرات من متفاوت و بعضا مغایرت داشت . و من البته تحمل کردم اما همه مقامات از چنین تحمل و سعه صدری برخوردار نیستند .
2- هیچ مقامی – اگر عاقل باشد – انسان فهیم تر از خود را به مشورت دعوت نمی کند . چرا که مقامش به مخاطره می افتد و بیم جایگزینی و جابجایی اش می رود . پس هرگاه و هرجا و از سوی هر کس به مشورت دعوت شدید ، بدانید که نسبت به او از عقلی کمتر و جایگاهی کهتر برخوردارید و پا از گلیم خود فراتر نگذارید.
3- تصور قدما این بود که اگر چند عقل را روی هم بگذارند ، به عقلی برتر دست پیدا می کنند . اکنون پیشرفت علوم و فنون و تکنولوژی ثابت کرده است که عقل یک چیز ذاتی نیست ، بلکه به تبع مقام و منصب ، حاصل می شود . به عبارت روشنتر ، این عقل نیست که مقام می آورد بلکه این مقام است که عقل را رشد می دهد و کمال می بخشد.
4- صرف تصدی مقام برتر ، نشانگر داشتن عقل برتر است. بدیهی است هر کدام از شما اگر از من فهیم تر بودید ، این مقام به من نمی رسید . این حرف ممکن است نسبت به کلام پیشین من متناقض تلقی شود ولی مهم نیست . مهم این است که همه حرفها در جهت اثبات وجود عقل برتر در مقام بالاتر است .
و نکته پنجم و آخر این که از زحمات ابلهانه همه شما سپاسگزارم و متأسفم از این که ناگزیرم شما را مرخص کنم و برای بستن دهان مردم به وسایل دیگر متوسل شوم.
مهدی شجاعی
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
03-06-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: اهواز
نوشته ها: 730
سپاسها: : 4
18 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گوشت را آزاد كن
از بزرگان عصر، يكي با غلام خود گفت كه از مال خود، پارهاي گوشت بستان و از آن طعامي بساز تا بخورم و تو را آزاد كنم. غلام شاد شد. برياني ساخت و پيش او آورد. خواجه خورد و گوشت به غلام سپرد. ديگر روز گفت: بدان گوشت، آبگوشتي زعفراني بساز تا بخورم و تو را آزاد كنم. غلام فرمان برد.
خواجه زهر مار كرد و گوشت به غلام سپرد. روز ديگر گوشت مضمحل بود و از كار افتاده، گفت: اين گوشت بفروش و مقداري روغن بستان و از آن طعامي بساز تا بخورم و تو را آزاد كنم.
گفت: اي خواجه، تو را بهخدا بگذار من همچنان غلام تو باشم، اگر خيري در خاطر مبارك ميگذرد، به نيت خدا اين گوشت پاره را آزاد كن!
رساله دلگشا
__________________
|
03-06-2010
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 2,007
سپاسها: : 926
875 سپاس در 242 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سیاستمدار کسی است که: می تواند به شما بگوید به جهنم بروید، منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید!
روانشناس کسی است که: از شما پول می گیرد تا سوالاتی را بپرسد که همسرتان مجانی از شما می پرسد!
__________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم...
|
03-06-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بدون شرح....
خوب نگاه کن
بدون شرح ......
|
03-09-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
موجود زنده از ديدگاههاي متفاوت
سيد ياسين قريشي
----------------------------------------------
پزشك:مريضي كه حالا حالا ها پول ويزيت داشته باشد.
سوپر ماركت: مشتري سوپركه با وجود خوردن مواد خوراكي تاريخ مصرف گذشتههنوز به آنجا مراجعه نمايد .
نانوايي :نانخوري كهبراي رزرونان سفره در نوبت گذاشته باشد.
آرايشگر :كسي كه رشد موي سرش بيش از ديگران باشد .
معلم :دانش آموزي كه بگويد از درس حالي نشدم بي زحمت آن را تكرار كن .
رانندهء تاكسي: مسافري كه بگويد باقيماندهء پولم را بده .
دانش آموز : معلمي كه درس جلسهء قبل را از او بپرسد.
مستاءجر :صاحبخانه اي كه قبل از وقت مقرر اجاره از او طلب نمايد .
زن : شوهري كه با وجود او چشمش به دنبال زنان ديگر باشد .
مرد :زني كه براي خرجو مخارج خانواده از او پول بخواد.
قصاب : مشتريي كه تقاضاي گوشت بدون استخوان نمايد.
كارمند :رئيسي كه بگويد اضافه كار را در برابر كار اضافي مي دهم .
موتور سوار: كسي كه درخيابان موتور سواري اورا روي يك چرخ نظاره گر باشد.
گدا : خيري كه اورا دو باره بشناسد وبگويد مگر من چند وقت پيش بهت كمك نكردم؟
كانديداي نمايندگي :شهروندي كه بتواند راءي يك عشيره را برايش جمع آوري نمايد .
دختر دم بخت :پسري كه به او متلك بگويد .
پسر دم بخت : دختري كه در اولين ملاقات بگويد بفرست خواستگاريم .
پير زن : كسي كه شنوندهء خوبي براي حرفهايش باشد .
پير مرد :پيرزني حرفه اي و انتحاري كه تاكنون چند شوهر را به دست عزرائيل سپرده باشد .
كار فرما:كارگري كه هنوز عرقشخشك نشده حقش را مطالبه نمايد .
مترجم : خواننده اي كه بپرسد اين واژه را چگونه معادل سازي كردي ؟
سخنران : شنونده اي كه به صورت شرطي برايش كف محكم و مرتب نزند .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
03-12-2010
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
روش های حال گیری
روزهاي تعطيل مثل بقيه روزها ساعتتون رو كوك كنين تا همه از خواب بپرن! اين روش براي افرادي كه غير از ساديسم ، رگه هايي از مازوخيسم هم دارن پيشنهاد ميشه!
- سر چهارراه وقتي چراغ سبز شد دستتون رو روي بوق بذارين تا جلويي ها زودتر راه بيفتن!
- وقتي از كسي آدرسي رو ميپرسين بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوي چشمش از يه نفر ديگه بپرسين!
- كرايه تاكسي رو بعد از پياده شدن و گشتن تمام جيبهاتون ، به صورت اسكناس هزاري پرداخت كنين!
- همسرتون رو با اسم همسر قبليتون صدا بزنين!
- جدول نيمه تمام دوستتون رو حل كنين!
- توي اتوبان و جاده روي لاين منتهي اليه سمت چپ با سرعت ۵۰ كيلومتر در ساعت حركت كنين!
- وقتي عده زيادي مشغول تماشاي تلويزيون هستن مرتب كانال رو عوض كنين!
- در يك جمع ، سوپ يا چايي رو با هورت كشيدن نوش جان كنين!
- به كسي كه دندون مصنوعي داره بلال تعارف كنين!
- وقتي از آسانسور پياده ميشين دكمه هاي تمام طبقات رو بزنين و محل رو ترك كنين!
- بوتيك چي رو وادار كنين شونصد رنگ و نوع مختلف پيراهنهاش رو باز كنه و نشونتون بده و بعد بگين هيچكدوم جالب نيست و سريع خارج بشين!
- شمعهاي كيك تولد ديگران رو فوت كنين!
- اگه سر دوستتون طاسه مرتب از آرايشگرتون تعريف كنين!
- وقتي كسي لباس تازه مي خره بهش بگين خيلي گرون خريده و سرش كلاه رفته!
- وقتي دوستتون رو بعد از يه مدت طولاني مي بينين بگين چقدر پير شده!
- وقتي كسي در يك جمع جوك تعريف مي كنه بلافاصله بگين خيلي قديمي بود!
- چاقي و شكم بزرگ دوستتون رو مرتب بهش يادآوري كنين!
- بادكنك بچه ها رو بتركونين!
- مرتب اشتباهات لغوي و گرامري ديگران هنگام صحبت رو گوشزد كنين و بخندين!
- وقتي دوستتون موهاي سرش رو كوتاه مي كنه بهش بگين كه موي بلند بيشتر بهش مياد!
- بچه جيغ جيغوي خودتون رو به سينما ببرين!
- توي كنسرتهاي موسيقي بزرگ و هنري ، بي موقع دست بزنين!
- هر جايي كه مي تونين ، آدامس جويده شده تون رو جا بذارين! ?توي دستكش دوستتون بهتره!
- حبه قند نيمه جويده و خيستون رو دوباره توي قنددون بذارين!
- عكسهاي عروسي دوستتون رو با دستهاي چرب تماشا كنين!
- با يه پيتزا فروشي تماس بگيرين و شماره تلفن پيتزا فروشي روبروييش كه اونطرف خيابونه رو بپرسين!
- توي ظرفهاي آجيل براي مهموناتون فقط پسته ها و فندقهاي دهان بسته بذارين!
- توي روزهاي باروني با ماشينتون با سرعت از وسط آبهاي جمع شده رد بشين!
- جاي برچسبهاي قرمز و آبي شيرهاي آب توالت هتل ها رو عوض كنين!
- يكي از پايه هاي صندلي معلم يا استادتون رو لق كنين!
- توي مهموني ها مرتب از بچه چهار ساله تون بخواين كه هر چي شعر بلده بخونه!
- چراغ توالتي كه مشتري داره و كليد چراغش بيرونه رو خاموش كني
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
03-12-2010
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شما خوشه چندي؟!
یکی از بزرگترین فواید طرح تحول اقتصادی، تحولی است که در امور خیر انجام خواهد داد و به احتمال خیلی زیاد منجر به کاهش آمار طلاق در کشور می شود، همانطور که می دانید یکی از معضلات موجود در بحث ازدواج، گفتن دروغ در مراسم خواستگاری از زبان خانواده ی داماد یا عروس در مورد وضعیت اقتصادی شان می باشد،
اما با طرح خوشه بندی افراد جامعه دیگر هیچ کس نمی تواند در مراسم خواستگاری آمار و اطلاعات غلط به طرف مقابل بدهد، با توجه به دقیق بودن محاسبات مربوط به خوشه بندی و نرفتن مو لای درزش، پیشنهاد می شود از این پس در مراسم های خواستگاری خانواده ی داماد و عروس کد ملی شان را در میان دیدگان همه به 300000 پیامک کنند و اگر هر دو خانواده در یک خوشه بودند به این وصلت تن دهند.
البته پیش بینی می شود از این پس هنگامی که در خبابان های شهر قدم می زنیم مشاهده کنیم که یک عدد جوان ِکت و شلواری با لگد از یک خانه به بیرون پرت می شود و سپس یک دسته گل با سرش اصابت می کند و بعد صدای فریادی می آید که:«برو با هم خوشه ای ات وصلت کن! من دختر به خوشه یکی ها نمی دم!»
به هر حال قدیمی ها یک چیزی می دانستند که گفته اند:«کارمند با کارمند، مدیر با مدیر!، کند هم خوشه با هم خوشه وصلت!!»
همچنین پیش بینی می شود در آینده شاهد تهیه و اکران فیلمفارسی هایی بدین مضمون خواهیم شد که یک پسر خوشه اولی عاشق یک دختر خوشه سومی می شود و پدر دختر با ازدواج آنها مخالفت می کند و سپس آنها از خانه متواری می شوند و بعد در پنج دقیقه انتهایی فیلم یکهو و بدون هیچ دلیلی هر دوی آنها دچار تحولات درونی شده و متوجه می شوند که نباید از خانه فرار می کردند و ازدواج آنها کار درستی نیست، در نتیجه به خانه بر می گردند و از پدر و مادرشان می خواهند که آنان را ببخشند، سپس دختر با یک هم خوشه ای خود و پسر هم با یک هم خوشه ای خود ازدواج می کند تا علاوه بر تکمیل شدن پیام اخلاقی، فیلم انتهایی هپی همراه با آهنگ های دیمبَل دیمبُل(!) داشته باشد!
چند جمله بامزه هم راجع به خوشه از گوشه و کنار اینترنت
شرایط جدید برای داماد شدن:
قرار گرفتن نام داماد در خوشه 1
امکانات داماد در حد خوشه 3
وضعیت خانواده داماد حداقل در خوشه 2 !
از نصايح پدر به دختر:
دخترم آدم بايد يكي رو براي ازدواج انتخاب كنه كه اول تو خوشه خوبي قرار بگيره. اهل دود و دم نباشه. حالا نمازم خوند كه چه بهتر!
آقا داماد چه کاره ن؟ توی اداره آمار زیرمیزی میگرن، خوشه جا به جا میکنن!
+ دوست دخترم میشی ؟
- همخوشه نیستیم !
*********************************************
فرانک جان سعی کن درباره خوشه و شوخه موخه مطلب نزاری!!!بعد هم اینکه فونت مطلب هات هم کوچک تر و رنگ بهتر بزار عزیزم.
سوم اینکه بعضی از چیزا را بهتره فاکتور بگیری.ویرایش شد.
مرسی عزیزم.
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
ویرایش توسط GolBarg : 04-05-2010 در ساعت 06:05 PM
|
03-14-2010
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
جدی نگیرید...
فقط در ایران
فقط در ایران ِکه بعد از مراسم ازدواج به عروس و داماد به جای
آرزوی خوشبختی انواع راههای کشتن گربه دم حجله را آموزش میدهند.
فقط در سریالهای ایرانیه که آدم خوباش فقیرند و نماز شب میخوانند
و به مسجد میروند و آدم بداش پولدارند و دزدند و به هیچ وجه آدمها نمیتوانند
هر دو خصلت را داشته باشند
فقط یک خواننده زن ایرانیه که این نبوغ را داره که با لباس شب
بتونه تو کوه و کمر آواز بخونه
فقط یک پسر ایرانیه که بعد از ازدواجش تازه بیاد دوران شیرخوارگیش
میوفته و به مادرش وابسته میشه
فقط یک فروشنده ایرانیه که اگه وارد فروشگاه بشی
و مثلا یک پیراهن را ازش بخوای بیاره تا پرو کنی
میگه اگه میخریش بیارمش
فقط در ایران ِکه بعد از یک تصادف ساده ممکنه قتل اتفاق بیوفته
فقط خانمهای ایرانی هستند که دچار عارضه پوستی هستند
و رنگ پوست صورت با گردنشون 6 درجه فرق میکنه
فقط در ایران ِکه داشتن زن با 7،8 تا گرل فرند امری.....
فقط در عروسی ایرانیه که تعداد بچه ها از تمام میهمانها بعلاوه خدمه بیشتره
فقط یک مرد ایرانیه که مامانش را از زن و بچش بیشتر دوست داره
فقط در رستوران ایرانیه که تو بجای معاشرت با کسایی که باهاشون اومدی
بر و ِبر میز روبروت رو نگاه میکنی
فقط در یک فست فود ایرانیه که موزیک ترانس یا هاوس پخش میکنه
و مشتری را دچار سو هاضمه میکنه
فقط یک خانم ایرانیه که توی سوپر مارکت، سلمونی، مهمونی،
صف مرغ و تخم مرغ کفش پاشنه 25 سانتی میپوشه
فقط در ایران ِ که توی مهمونی آدمها بجای معاشرت کردن و شاد بودن
فقط بهم نگاه میکنند و حتی یک کلمه با هم حرف نمیزنند
فقط یک پدر بیچاره ایرانیه که مجبوره خرج بچه هاشو تا زنده است بده
بعد هم بگن بیچاره سنی نداشت سکته کرد
فقط در ایران ِ که اگه با بچه تون خیابون راه میری مردم به نشونه مثلا دوست داشتن
یا نیشگونش میگیرن یا دستای کثیفشونو به پوست بیچاره میمالند
و یا بدون اجازه بهش شکلات میدن
فقط یک ایرانیه که توی رستوران بعد از خوردن غذاش درخواست
ظرف یکبار مصرف میده تا 2 لقمه باقیمونده غذاشو ببره خونه چون فکر میکنه پول داده
فقط یک پدر و مادر ایرانی هستند که چه بچشون 4 سال داشته باشه
چه 40 سال بازم این اجازه را دارن که حتی به آب خوردن
بچشون نظارت کامل داشته باشند
فقط ایرانیها هستند که در فروگاهها یه 40/50 کیلو اضافه بار دارن
فقط ایرانیها هستند که باز هم در رستوران همون هتل دوربین بدست
از غذا و همه توریستهای دیگه در حال خوردن غذا بدون اجازه فیلم میگیره
تا به همه بگه من کجا بودم
فقط در ادارههای دولتی ایرانه که هیچ وقت حق با مشتری نیست
و هریک از کارکنان 5 ساعت مشغول صرف ناهارو...در
و در ضمن به نشانه خاکی بودن کفشهاشونو زیر میز پارک میکنند ساعتهای کاری هستند
و با دمپایی در اداره ميچرخه
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
03-15-2010
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
وقتی مدیران طنزنویسان را دوست دارند
وقتی مدیران طنزنویسان را دوست دارند
طنز از گذشته تا امروز
ملت ایران به خاطر سابقه قدیمی تمدن و فرهنگ، در همه زمینه های شناخته شده و حتی زمینه هایی که تا به امروز نامی برای آنها نبوده است، طبع آزمایی کرده و کارهای موفقی ارائه داده است. در خصوص عرصه های ناشناخته می توان به طنزهای عطار اشاره کرد که در قالب هیچ کدام از انواع شناخته شده طنز قرار نمی گیرند، بلکه در آثار او طنز در موقعیت اندیشه واقع می شود. در ادبیات جهان هم نمونه هایی از جمله گوته را می توان مثال زد. اما خیلی از موارد از جمله طنز به خاطر پیشرو بودن فرهنگ و تمدن در شرق و ایران زودتر اتفاق
افتاده است. اینها البته در بخش ادبیات مکتوب است.
در بخش ادبیات شفاهی هم ویژگی های ارجمندی در آثار مختلف یافت می شود که از آن جمله می توان لطیفه های ملانصرالدین را مثال زد. این مساله تا جایی است که می بینیم حتی هر محله یا خرده فرهنگ برای خود شخصیتی دارد که کارکردهایی شبیه ملانصرالدین در ادبیات شفاهی ایران یا سانچو پانزا در ادبیات جهان در آنها دیده می شود. قصد این را نداریم که با دیدگاه شوونیستی ایران را از دیگر کشورهای جهان جدا کرده یا به اصطلاح برای خودمان پپسی باز کنیم، ولی واقعیت انکار ناپذیر این است که به هر حال ما در جنبه های مختلف علوم و تمدن و فرهنگ پیشرو بوده ایم و از سوی دیگر به خاطر آن چیزی که موسوم به استبداد شرقی است، همیشه مستبدان محلی و اقوام بیابانگرد که درجات پایین تری از نظر تمدن نسبت به ما داشتند، خشونت های شدید و کتاب سوزی های بزرگی ایجاد کرده اند که به یک خلاء طولانی مدت در تاریخ و تمدن و فرهنگ ایرانی منجر شده است. اگرچه از ادبیات مشروطه به این سو ما با دستاوردهای خوبی مواجه بوده ایم. یکی از این دستاوردهای خوب این بود که نثر ساده و زبان سهل و ممتنعی که پیش از آن در آثار سعدی و حافظ وجود داشت، دوباره روی کار آمد. در واقع کلام پیچیده و لفاظی هایی که توسط درباری ها رواج پیدا کرده و در دوره قاجار به اوج خود رسیده بود، در این دوره از بین رفت. با انقلاب مشروطه برگشتی به نام ضرورت زمان اتفاق افتاد و از آنجا که پایه جنبش های اجتماعی روی توده های مردم دهقان، پیشه وران و کارگرهای کارگاه های کوچک قرار داشت، زبان همین مردم نیز دوباره وارد ادبیات شد.
از جمله کارهای این دوره می توان کارهای ارجمند جلیل محمد قلی زاده مشهور به ملانصرالدین در نشریه یی به همین اسم یا نسیم شمال یا طنزهای استاد دهخدا را مثال زد که هنوز بعد از صد سال در زمینه طنز سیاسی پیشرو است و جذابیت های خود را در تصویر بیچارگی و مظلومیت ملتی که خواهان حقوق خود هستند از دست نداده است. این طنز از نظر ساخت یک اثر پست مدرن به شمار می رود که تمامی معیارهای شناخت یک اثر پست مدرن از جمله دخالت آشکار روایی، عنصر تخیل، چرخش های زبانی و ارجاعات برون متنی را داراست. بخشی از این موفقیت را می توان به نبوغ دهخدا نسبت داد. اما نه همه آن را. نمی شود کار خودمان را ساده کنیم و بگوییم عبید زاکانی ، دهخدا و امثال آنها نابغه بودند و بحث را رها کنیم. نبوغ هم از آن جمله مسائلی است که در ایران و جهان کار خیلی ها را راحت می کند. باید باور داشت پشت این نبوغ قطعاً تلاش، مطالعات فراوان، دقت و خون دل خوردن های بسیار بوده است و حتی اگر نبوغی هم وجود داشته باشد، بدون پرورش یافتن به ظهور نمی رسد.
این اتفاق خوشایند دوره مشروطه بود. اما اتفاق دردناک فاصله بسیار شگفت انگیز و ناگواری بود که بین ادبیات کلاسیک و ادبیات جدید اتفاق افتاد به طوری که به جرات می توان گفت تا به امروز هم بسیاری از هنرمندان صاحب نام، حتی یک بار مثنوی، گلستان یا بوستان و دیگر آثار فاخر گذشتگان را نخوانده اند. تصور آنها بر این است که ادبیات قدیم خاص جوامع کهن است و به مسائل انسان امروز پاسخی نمی دهد. در حالی که برخی مسائل به زمان و مکان خاصی مرتبط نیست مسائلی مثل جایگاه انسان در هستی، موضوع مرگ، عدالت، کینه، عشق و هر آنچه از مسائل اساسی فلسفه به شمار می رود. اتفاقاً در آثار بزرگانی چون مولانا خیلی خوب به این موضوعات پرداخته شده است.
مولانا طنزپرداز بسیار قدرتمندی است و عجیب است که کسی به این وجه آثار او توجهی نمی کند یا در خصوص طنزهای سعدی تنها ما در کتابی از ایرج پزشکزاد مطلبی داشتیم که از قول مستشرقان فرانسوی نگاشته شده و طنز سعدی را طنز فاخری عنوان می کرد. به همین خاطر بود که بنده طنز در گلستان و بوستان را کار کردم که به تازگی نشر امیرکبیر منتشر کرده است. گفتن این مساله نرخ تعیین کردن میان دعوا نیست. منظور این است که چنین کارهایی خیلی به ندرت اتفاق می افتد در حالی که اینها گنجینه های ادبی ما هستند. مثلاً مولوی در دوره یی که دوره آشفته حمله مغول ها بود که هیچ حق و حقوقی برای کسی قائل نبودند و جز زبان خونریزی و کشتار چیزی نمی دانستند، در آن جامعه بحران زده که هیچ چیز در جای خودش قرار نداشت، نوعی هستی شناسی در اثر خود به کار می برد که برخلاف آثار اکثر فیلسوفان ایرانی انتزاعی نیست و فلسفه را از عالم انتزاع و آسمان به هستی پیرامون انسان می آورد. این دستگاه طنز- دستگاه فکری منسجم- به خاطر ذهن اندیشمند و سنجش نگری که این استادان داشته اند به وجود می آید. آنها انسان را آن طور که هست در تقابل با آنچه در علم روانکاوی به ساحت خیال و توهم مشهور است، قرار می دادند و هر دو اینها را نیز در مثلثی که ضلع دیگر آن انسان است آن طور که باید باشد. اینجاست که خود به خود انبوهی از طنزهایی به وجود می آید که مورد بررسی این بزرگان قرار می گیرد. یکی دیگر از این بزرگان عبید زاکانی بود که او هم اتفاقاً محصول یک دوره بسیار آشفته بوده است؛ دوره یی که خیلی از امور پذیرفته شده در مرز انهدام قرار داشت و امور تازه هم سر بر نیاورده بود. بسیار جالب است که عبید در این دوره می آید و روانشناسی اجتماعی را به کار می برد؛ مفهومی که کاملاً نو و تازه است. او در آثارش به کارکردهای متضاد یک قشر اجتماعی می پردازد.
اما مساله اساسی این است وقتی توده مردم هنوز گرفتار نیازهای ابتدایی مثل تامین معاش، مسکن و... بوده و با مشکلات اولیه زندگی سر و کار داشته باشند، نمی توان از آنها توقعی داشت یا خرده گرفت که چرا به مقوله طنز توجهی نشده است.
یعنی آنچه باید باشد و آنچه هست. یا طنزی شبیه طنز سیاه بکت که در آن هیچ راه فراری برای انسان نیست را ما خیلی جلوتر و در آثار خیام داشته ایم. آنجا که می گوید؛ «آنان که محیط فضل و آداب شدند/ در جمع کمال شمع اصحاب شدند/ ره زین شب تاریک نبردند به روز / گفتند نشانه یی و در خواب شدند» تمام کارکردهای طنز را به وضوح در این شعر می بینیم یعنی هم- از نقطه نظر بوعلی سینا و کانت در خصوص طنز- ایجاد شگفتی می کند و هم خنده. اگرچه تعریف این دو از طنز کامل نیست چون شگفتی در موارد دیگری از جمله ژانر ترسناک هم ممکن است اتفاق بیفتد. متاسفانه این گنجینه ها مورد غفلت قرار گرفته و ما نیاز به یک همت و عزم ملی برای بازگشت به آثار گذشتگان هستیم تا آنها را از زوایای مختلف خودمان تبیین کنیم.
البته جامعه امروز ما در شرایط سختی قرار گرفته که ممکن است به نظر برسد شرایط مناسبی برای طنز نیست. اما اتفاقاً ادبیات جهان نشان داده همین شرایط غیرعادی می تواند زمینه یی برای پرداختن به طنز فاخر و عمیقی باشد که از سطح قلقلک دادن احساسات سطحی گذشته و انسان را به فکر وادارد. مثلاً طنزنویس بزرگی مثل مارک تواین در دوره بحران های اجتماعی امریکا بود که سربرآورد.
از استادان طنزپرداز دوره های کنونی که از طرف هنرمندان در دهه های اخیر اجحاف بزرگی در حق آنها شده است می توان استاد خسرو شاهانی را مثال زد. نگاهی به کارهای او نشان می دهد چه تسلط عجیب و غبطه برانگیزی بر زبان فارسی یک دوران و اصطلاحات کوچه و بازار داشته است.
یا استاد عمران صلاحی که در زمینه رمان طنز قدرت خوبی داشت. اما جز استاد منوچهر احترامی و اینجانب کسی بر رمان «موسیقی عطر گل سرخ» او که در زمان خودش منتشر شد، شرح و یادداشتی ننوشت. خود استاد منوچهر احترامی را نیز می توان به واسطه تسلط بسیارش بر زبان و بینش سعدی و آنتوان چخوف و جمع این دو در یک جا مورد توجه ویژه قرار داد.
اما مساله اساسی این است وقتی توده مردم هنوز گرفتار نیازهای ابتدایی مثل تامین معاش، مسکن و... بوده و با مشکلات اولیه زندگی سر و کار داشته باشند، نمی توان از آنها توقعی داشت یا خرده گرفت که چرا به مقوله طنز توجهی نشده است. بخشی از این معضل نیز البته به رویکرد غالب بر ادبیات ایران از دهه 30به بعد برمی گردد که ادیبان ما همواره منتظر ترجمه هایی ناقص از نظریه هایی بوده اند که خاص یک جامعه دیگر است و با فرهنگ جامعه ما تطابقی ندارد.
مثلاً یک دوره یی سارتر مد بود. در یک دوره دیگر بر اساس تئوری های ترجمه شده مساله عدم دخالت راوی در متن عنوان شد و بعد هم مسائل دیگری روی کار آمد. در این چرخش های عجیب و غریب، آنچه گم می شود اصالت بینش و بیان هنرمند است. یعنی وقتی ما یک دستورالعمل کلی داشته باشیم که بخواهیم بر اساس آن یک اثر هنری خلق کنیم، از اصالت بیانی که لورکا از آن حرف می زند یا این حقیقت نهفته در کلام نیچه آنجا که می گوید؛ با خون بنویس، به کلی دور خواهیم شد. چرا که احساسات، عواطف و اندیشه و تفکر واقعی که برآمده از واقعیت پیرامون هنرمند است از بین می رود.
محمدعلی علومی نویسنده و طنزپرداز
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
ابزارهای موضوع |
|
نحوه نمایش |
حالت خطی
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 07:02 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|