|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
#2591
10-27-2009
|
||||
|
||||
ناکرده گنه در این جهان کیست؟ بگو! آن کس که گنه نکرد، چون زیست؟ بگو! من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو!
(خیام) 
|
| جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید | |
|
|
|
|
#2592
10-27-2009
|
||||
|
||||
|
ولی تو تالب معشوق و جام می خواهی
طمع مدار که کار دگر توانی کرد
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#2593
10-27-2009
|
||||
|
||||
|
دیریست که سعدی به دل از عشق تو می‌گفت
این بت نه عجب باشد اگر من بپرستم -------------------------------------------------------------- قومی به جد وجهد نهادند وصل دوست قومی دگر حواله به تقدیر می کنند (حضرت لسان الغیب)
|
|
#2594
10-27-2009
|
||||
|
||||
|
مقام عیش میسر نمیشود بی رنج
بلی به حکم بلا بسته اند عهد الست
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#2595
10-27-2009
|
||||
|
||||
|
تا سر زلف تو در دست نسيم افتاده است
دل سودا زده از غصه دو نيم افتاده است ---------------------------------------------------------------------- زندگي حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد (سهراب عزيز)
|
|
#2597
10-27-2009
|
||||
|
||||
|
از زبان سوسن آزاده ام آمد به گوش
کاندر این دیر کهن کار بیکاران خوش است
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#2598
10-27-2009
|
||||
|
||||
|
تا شویم اعجوبه دور زمان /تا نهیم اندر زمین امن وامان
|
|
#2599
10-27-2009
|
||||
|
||||
|
نی آب روان ز ماهیان سیر شود
نی ماهی از آن آب روان سیر شود نی جان جهان ز عاشقان تنگ آید نی عاشق از آن جان جهان سیر شود
__________________
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم . . .
|
|
#2600
10-27-2009
|
||||
|
||||
|
دوام عیش و تنعم نه شیوه عشق است
اگر معاشر مایی بنوش نیش غمی
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
 |
| کاربران در حال دیدن موضوع: 17 نفر (0 عضو و 17 مهمان) | |
| ابزارهای موضوع | |
| نحوه نمایش | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 08:21 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.