کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی
چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی
کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی
که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی
کجایی ای قدحها از کف اغیار نوشیده
که از جام غمت خونابه خواریهای من بینی
شبی چند از خدا خواهم به خلوت تا سحرگاهان
نشینی با من و شب زندهداریهای من بینی
شدم یار تو و از تو ندیدم یاری و خواهم
که یار من شوی ای یار و یاریهای من بینی
برای امتحان تا میتوانی بار درد و غم
بنه بر دوش من تا بردباریهای من بینی
برای یادگار خویش شعری چند از هاتف
نوشتم تا پس از من یادگاریهای من بینی
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear