مشاعره واژه ای

[mary.f]

مرا چشمي است خون افشان ز دست آن كمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو

[haj_amir]

خم ابروی تو در صنعت تیر اندازی
برده از دست هر آنکس که کمانی دارد

[mary.f]

از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد
وه که دراین خیال کج عمر عزیز شد تلف

[haj_amir]

مي مالم اين دو چشم که خواب است يا خيال
باور نمي‌کنم عجب اي دوست کاين منم

[mary.f]

خواب مرا ببسته ای نقش مرا بشسته ای
از همه ام گسسته ای بی تو بسر نمی شود

[امیر عباس انصاری]

گفتمش نقاش را، نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

[haj_amir]

خيز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنيم
کاين همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

[Mohammad delle]

دیدیآن ترک خطا دشمن جان بود مرا گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردممنزل مردم بیگانه چوشد خانه ی چشم آنقدر گریه نمودم که خرابش کردمزندگی کردن من مردن تدریجی بودآنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم

[mary.f]

ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود

[haj_amir]

چشمت به غمزه ما را خون خورد میپسندی
یارا وفا نباشد خون ریز را حمایت