آقا آنا هرچی ! شدیدا عصبانیم!
اگه از عقوبت الهی نمی ترسیدم چند نفر رو میکشتم!
این مردم چه شونه؟
نباید بگم ولی نگم می زنم به کوه: رفتم پرینت بگیرم(پـَ نـَ پـَ نیست!) خانوم کنار آقای همکارش پشت سیستم نشسته بود اینقدر بهش گفتم خانوم میشه پرینت بگیری؟ میشه بری بیاریش؟ میشه بشماریش؟ میشه...؟ حواسم پرت شد صفحه جلد پشت رو که باید برعکس می ذاشتم مثل بقیه گذاشتم غلط سیمی شد!
یه ساعت و نیم برای یه کار ده دقیقه ای اونجا بودم چون خانوم از هم صحبتی همکارش دست بر نمی داشت!!!!!!!!!
دیگه آدم که قرار نیست برا اینجور چیزا هم اعصابش خورد بشه؟
بعد یه جوری ادمو نگامیکنن که یعنی" توکه حالیت نیست"!
خدایا....
بسه دیگه!
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still