قتل میرعماد
واقعیت تاریخی یا افسانه ای بدون مبنا
محمد سیفی قزوینی ملقب به میرعماد مشهورترین خطاط و هنرمند ایرانی است که توانست خط نستعلیق را به اوج برساند. وی که در دوران شاه عباس کبیر می زیست در ماجرایی مشکوک به قتل رسید. برخی منابع خود شاه و برخی علیرضاعباسی خطاط مشهور دیگر این دوره را مصوب قتل وی میدادند.
تولدش سال 961 در قزوین و مرگش 1024 بوده از خاندان بزرگ سیفی قزوین بود که نامش را به روایتی «محمد» گذاردند که بعدها به «عمادالملک» و «میرعماد» مشهور شد
در کودکی، در قزوین به تحصیل علوم و مبانی خوشنویسی در نزد استادانی چون عیسی رنگ کار و مالک دیلمی پرداخت و در جوانی برای تکمیل هنر خود به تبریز مسافرت کرد و از تعلیمات استاد مشهور زمان ملاّ محمد حسین تبریزی بهره گرفت.
میرعماد از تبریز به عثمانی و حجاز رفت و سپس به ایران بازگشت. مدتی در خراسان و هرات به کاتبان کتابخانهء فرهاد خان قرامانلو، از امرای لشکریان شاه عباس، پیوست. پس از قتل فرهاد خان به قزوین آمد و در 1008 قمری به اصفهان رفت. شاه عباس دوازده سال بود که بر تخت نشسته بود و صفویه در اوج قدرت و شوکت به سر میبرد. از این رو، هنرمندان و صنعتگران راهی اصفهان میشدند تا از نظر مادی و معنوی ترقی کنند. میرعماد نیز عریضهای به نستعلیق در مدح شاه نوشت و برای او فرستاد. شاه را خوش آمد و او را به دربار فرا خواند.
میرعماد تغییراتی در قواعد نستعلیق بهوجود آورد. خط او به حدی متعالی شد که گفته میشود هنوز نظیری برایش سراغ نکردهاند. او شانزده سال در اصفهان اقامت کرد. شاگردان بسیاری را آموزش داد و آثار فراوانی از خود به جا گذاشت.
میرعماد از مقربان بارگاه شاه عباس بود و همین حسادت کسانی را برانگیخت. میگویند از جمله علیرضا عباسی به بدگویی از میرعماد نزد شاه پرداخت و او را سنی مذهب معرفی کرد. میرعماد از چشم شاه افتاد و روز به روز با نیش و کنایهء بیشتری با شاه سخن گفت. خشم شاه عباس روزبهروز از کنایههای میرعماد و سعایت عباسی بیشتر شد و سرانجام مسگر قزوینی، رئیس ایل شاهسون قزوین را بر آن داشت که به معاونت اراذل و اوباش بر سرش بریزند و در تاریکی شب هنگامی که میر به حمام میرفت. او را بکشند. گفته می شود از آنجایی که میر مورد غضب شاه بود تا چند روزی کسی جرئت نداشت جنازه اش را جمع کند و به خاک بسپارد. سرانجام ابوتراب خطاط اصفهانی که از شاگردانش بود چنین کرد. اما پس از قتل میرعماد شاه عباس از این امر ابراز پشیمانی بسیار کرد.
مرگ میر به سال 1024 در شصت و سه سالگی زندگیاش اتفاق افتاد و مزار او اکنون در اصفهان در مسجد مقصود بیك است.
درباره دشمنی و رقابت علیرضا با میرعماد باید گفت كه علیرضا عباسی با داشتن سابقه طولانی خدمت به شاه نمی توانست حاضر به رقابت با میر باشد. خصوصا كه هر دو شاگردان یك استاد بودند و همزمان با هم به دربار راه یافتند
آیا واقعا جریان قتل میرعماد در آخرین شب ماه رجب به دست مسگر قزوینی و به دستور شاه عباس حقیقت است؟ آیا میرعماد الحسنی با آن علو درجات معنوی و روحانی اش به خود اجازه می داد كه نامه های سراسر توهین و استهزا برای یك سلطان مقتدر به نام شاه عباس ارسال كند، بدون اینكه از عواقب ناهنجار آن وحشتی داشته باشد؟
متاسفانه با تمام امتیازاتی میرعماد داشت، تذكره نویسان دوره صفوی و یا مورخان آن دوره مطالب كافی در این رابطه نگارش ننمودند و ما باید بیشتر مطالب مربوط به میرعماد را فقط از طریق تذكره نویسان عثمانی كه زمانی دشمنان این آب و خاك بودند و به لحاظ شیعه و سنی با صفویان اختلاف داشتند، نقل قول كنیم.
درباره دشمنی و رقابت علیرضا با میرعماد باید گفت كه علیرضا عباسی با داشتن سابقه طولانی خدمت به شاه نمی توانست حاضر به رقابت با میر باشد. خصوصا كه هر دو شاگردان یك استاد بودند و همزمان با هم به دربار راه یافتند. در واقع او اگر چنین طبعی داشت، باید با صادق بیك افشار نقاش و كتابدار سلطنتی شاه همچنین معامله ای می نمود. در هیچ نسخه ای ذكری از كدورت و دشمنی بین صادق بیك و علیرضا دیده نشده است و علیرضا می توانست مقدمات قتل صادق بیك را هم این چنین فراهم كند تا بدون هیچ گونه معارض به ریاست واقعی كتابخانه سلطنتی برسد. از سوی دیگر گفته شده است كه شاه در تلاقی رفتار میر از علیرضا خواست كه نستعلیق را كه تا آن زمان ننوشته بود، مشق كند. در حالی كه اثری متعلق به سال 1000 ه.ق موجود است كه امضای علیرضا عباسی را بر خود دارد.
درباره قتل میرعماد نیز نكاتی مبهم وجود دارد. زیرا تذكرهنویسان معاصر او هیچ گاه درباره او مطالبی را نگارش نكردند. شاید فرض را بر این داشتند كه مورد بیمهری شاه قرار میگرفتند. در حالی كه اگر چنین هم باشد، شاه چگونه میپذیرفت در روایات او را متهم به قتل میرعماد به عنوان یك هنرمند شهیر نمایند. آن هم در شرایطی كه او همواره با افتخار تمام هنرمندان ایرانی را از تمام شهرهای دور و نزدیك به اصفهان فرا میخواند و نسبت به آنها بسیار با احترام رفتار میكرد و حتی خود هم دستی به هنر نقاشی داشته است. اگر این روایات منقول از تذكرهنویسان صحیح باشد، چرا شاه عباس برعكس آن را از تذكرهنویسان خود نخواسته است تا این ادعا را رد كند.
از اسناد قدیمی ایران مانند عالم آرای عباسی و گلستان هنر قاضی احمد منشی علت مرگ میر را سنی بودن او اعلام كردند.
سفیر میرعماد به عثمانی باعث دوستی میر با هنرمندان آن دیار بود و حتی در زمان اقامتش اشعاری را به زبان تركی جغتایی هم نگارش نمود، یكی از مواردی كه به آن اشاره شده، اظهار نظر میر نسبت به درگیری شاه با شاهان عثمانی بود كه در نزد دوستان خود فاش نمود، ای كاش اختلاف شیعه و سنی از بین میرفت و رعایای ایران و عثمانی به جای این كه خون هم را بریزند راه دوستی و اتحاد را در پیش گیرند. این روایت نمیتواند دلیلی بر سنی بودن میر باشد. زیرا آثار رقمداری از میر باقی است كه از علی(ع) و اولاد پیامبر به نیكی یاد میكند و نسخه مناجاتنامه امام علی(ع) اشعار نادعلی بارها به خط او نگارش شده و در موزههای ایران و جهان نگهداری میشود.
از اسناد قدیمی ایران مانند عالم آرای عباسی و گلستان هنر قاضی احمد منشی علت مرگ میر را سنی بودن او اعلام كردند.
گفتهاند كه جسد میر به مدت چند شبانه روز روی زمین بود در حالی كه طی شب در شهری مانند اصفهان و با حاكمیت مامورین شداد و غلاظ شاه كه بسیار سختگیر بودند آیا امكان پیگیری و انتقال جسد میر به جایی نبود و مراتب قتل میر را همان شب به شاه گزارش نمیدادند و جریان همچنان مسكوت باقی میماند تا جسد متلاشی شده یك استاد هنرمند كه بسیار مشهور هم بود، روی زمین باقی ماند و متعفن شود؟ در حالی كه در روایات آمده كه شاه پس از اطلاع از مرگ میر متاثر شد و حتی دستور قصاص قاتل را هم صادر نمود. در حالی كه در هیج جا اسمی از پیگیری نیامده، مانند این كه اصلا قتلی صورت نگرفته است.
حال با توجه به مطالب عنوان شد، شاید نیازی به تحقیقات بیشتری باشد تا بتوان پرده از راز كشته شدن مشهورترین كاتب قرن 11ه .ق برداشت و بتوان علت واقعی مرگ این استاد یگانه نستعلیق را بر همگان آشكار كرد.