این روزها به هیچ قراری نمـیرسی
کاری نمیکنی و به کاری نمیرسی
چـون بادِ ایسـتاده که بـینام میشود
با رخوتت به هیــچ دیاری نمیرسی
بشمــار زخمـهای تنم را ؛ به پای من -
در عشق - اگر چه سابقه داری - نمیرسی
وقــتی مـقدّر است دلت زیـر و رو شــود
مـثل زمـین به لـرزه نگاری نمـیرسـی
هرگز به آنچه پیش نیازش جسارت است
با این هـمه مـحافظه کـاری نمـیرسی
از دیدنت نبُرد کســــی پـی به نـام مـــن
حتی به پای سنگ مزاری نمیرسی !!
وقتی که در دل آرزوی مـرگ میکنی
در هیچ جا به چوبه ی داری نمیرسی
این رسم رودهای جهان است ؛ پای تو -
خشکید اگر به پای چـناری نمـیرسی
وقتی که راه را به تو با سنگ بستهاند
حتـی به کرتهــای کنـاری نمیرســی
تابوت کیست این چمدانی که دست توست؟؟!!
با مرگ من به هیــچ قـطاری نمـیرسی
من فـکر مـیکـنم که صـدایی شـنیدهام ...
شاید صدای توست که داری نمیرسی !!!
اصغر عظیمیمهر