مشاعره واژه ای

[مهدی]

چو بر صورت زند یک دم ز عشق آید جهان برهم
چو پنهان شد درآید غم نبینی شاد صورت را

[FereShteH]

رونق عهد شباب است دگر بستان را

می‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

[مهدی]

چونک دارد عهد و پیوند سحاب
کی دریغ آید ز سقایانش آب

[FereShteH]

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم

کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما

[مهدی]

اکنون که مرا کار شد از دست، چه تدبیر
تقدیر چنین بود و قضا نیست به دستم

[FereShteH]

کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند

خاطر مجموع ما زلف پریشان شما

[مهدی]

خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
تاب آن زلف پریشان تو بی چیزی نیست

[FereShteH]

به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد

فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

[مهدی]

هر ساعتی از غمزه فریبی دگر آغاز
هر دم ز کرشمه شر و شوری دگر انگیز

[FereShteH]

در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید

از قبله ابروی تو در عین نماز است