مشاعره واژه ای

[abadani]

عشقست که کیمیای شرقست در او
ابریست که صد هزار برقست در او
در باطن من ز فر او دریائیست
کاین جمله‌ی کاینات غرقست در او

[deltang]

عشق يعنی يک سلام و يک درود

عشق يعنی درد و محنت در درون

[abadani]

تو كز محنت ديگران بي غمي
نشايد كه نامت نهند آدمي

[deltang]

گفتم غم تو دارم

گفتا غمت سرآيد

گفتم كه ماه من شو

گفتا اگر برآيد

[abadani]

گفتم كيم دهان و لبت كامران كنند
گفتا به چشم هر چه تو گويي همان كنند

[deltang]

لب بر لب گذاشتو رفتم زهوش

هرچه تكانم ميدهند ديگر نميايم به هوش

[abadani]

دوش مرغي به صبح مي ناليد
عقل وصبرم ببرد و طاقت و هوش

[mary.f]

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود

[abadani]

سلسه موي دوست حلقه دام بلاست
هر كه در اين حلقه نيس فارغ از اين ماجراست

[mary.f]

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد