مشاعره واژه ای

[FereShteH]

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

[deltang]

دلم گرفته ای خدا به غم اسیره

شش ماهه ی حسین من داره می میره

[FereShteH]

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

[deltang]

تو که دستت با نوشتن آناست

دلت از جنس دل خسته ی ماست

[FereShteH]

نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی

چو دل به عشق دهی دلبران یغما را

[shokofe]

عشق رخ یار بر من زار مگیر
بر خسته دلان رند خمار مگیر

[مهدی]

خسته ازانم که شست سال فزون است
تا به شبانروزها همی بروم من

[MAHDI]

همی زین فزون بایدم لشکری
هم از مردم و هم ز دیو و پری

[shokofe]

صوفی چو تو رسم رهروان می‌دانی
بر مردم رند نکته بسیار مگیر

[Omid7]

مرا دشمن چه می‌داری؟ که نیکت دوست‌می‌دارم
مرا چون یار می‌دانی چرا اغیار می‌داری؟