بازگشت   پی سی سیتی > سایر گفتگوها > مطالب آزاد

مطالب آزاد در این تالار مطالبی که موضوعات آزاد و متفرقه دارند وجود دارد بدیهیست که کنترل بر روی محتوای این تالار بیشتر خواهد بود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #551  
قدیمی 12-02-2012
شابادی آواتار ها
شابادی شابادی آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2012
محل سکونت: خرمشهر
نوشته ها: 612
سپاسها: : 240

1,540 سپاس در 646 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

اچند روز پیش تو مسجد دانشگاهمون بادوستان داشتم یه مروری به درسا مینداختم
دیدم یه هوویی چراغا خاموش شد به دوستم گفتم چقدر بی شعورا میبینن ملت سرشون تو کتاب و دفتره ها بازم چراغا
رو خاموش کردن همون کسی که چراغارو خاموش کرد بالاسرم بود حرفامو شنید
گفت تازه چراغا رو خاموش کردم هیچ میخوام برم رومنبر روضه بخونم
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #552  
قدیمی 12-06-2012
bigbang آواتار ها
bigbang bigbang آنلاین نیست.
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427

6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

امشب داشتم راندمان برای کمپرسور حساب مییکردم به عدد 2 رسیدم !
ظاهراً عددهایی که از روی ولت و آمپری که خوندم از روی دستگاه ایراد داشت
دییجیتال هم بود کالیبره نشده بود ظاهراً
عددهایی که بدست آوردم افتضاحن ! الان همینطوری موندم چیکار کنم !
__________________

احد،صمد، قاهر، صادق ...
عاشقشم

لا تقنطوا من رحمة الله

هیچ چیز تجربه نمیشه اینو یادت باشه !!
ترفند هایی براي ويندوز 7


عیب یابی سخت افزاری سیستم در کسری از دقیقه

پاسخ با نقل قول
  #553  
قدیمی 01-02-2013
مستور آواتار ها
مستور مستور آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Oct 2012
محل سکونت: همین دور و برا
نوشته ها: 1,517
سپاسها: : 2,207

2,346 سپاس در 1,420 نوشته ایشان در یکماه اخیر
مستور به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

انا لله و انا الیه راجعون


دوستان خوب پی سی امروز محل کارم بودم همکاران اومدم دنبالم که تلفن داری پشت خط خواهرم بود که با صدای بغض گرفته و بی حال گفت سزیع خودت برسون بیمارستان پرسیدم چرا گفت مامان صبح سر نماز حالش به هم خورده با اورژانس آوردمش بیمارستان زود خودت رو برسون با عجله رفتم دم در خواهرم ایستاده بود تا منو دید زد زیر گریه گفتم چی شده گفت برو تو اورژانس وقتی رفتم دیدم مادرم نیست پرسیدم خانم سمیعی را میخوام کجاست ؟ گفتن شما ؟ گفتم پسرشون گفتن تو سردخونه
دوستان مادرم مرد
جالب اینکه میگن چون کمتر از یکساعت از آوردن به بیمارستان فوت نموده باید پزشک قانونی علت مرگ را تشخیص بده
قراره فردا به طریقی و با ارایه ی نسخه های دکترش که فشار بالایی داشت و دارو مصرف میکرد و یک گواهی از دکتر به بیمارستان برویم و جنازه را تحویل بگیریم اگر حالم مساعد شد برای عرض ماوقع خدمت میرسم از اینکه این خبر بد را دادم شرمنده همه شما هستم

پاسخ با نقل قول
5 کاربر زیر از مستور سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #554  
قدیمی 01-02-2013
ماهین آواتار ها
ماهین ماهین آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241

3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خیلی متاسفم.
مطمعنا هیچ چیزی نمیتونه جای خالی نبودن مادرتون رو پر کنه ...
براتون از خدام ارزوی صبر کردم ...صبری اونقدر بزرگ و قوی که بتونه سرپا نگهتون داره ...
جاشون سبز باشه ...

__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !

عطار
پاسخ با نقل قول
5 کاربر زیر از ماهین سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #555  
قدیمی 01-03-2013
niham niham آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Dec 2012
محل سکونت: در حال حاضر اراک
نوشته ها: 10
سپاسها: : 25

17 سپاس در 10 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مرگ مادر غم نیست
درد است که تا هنگام مرگ
در جان میماند
این درد جانکاه را به شما مستور
عزیز و خانواده محترم تسلیت میگم
امید است دیگر غم نبینید
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از niham به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #556  
قدیمی 01-15-2013
ماهین آواتار ها
ماهین ماهین آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241

3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

درود فراوان بر شما
براتون پیش اومده با خودتون قهر باشید ؟
هیچ چیزی ذهنتون رو درگیر خودش نکنه ؟
چیزی خوش حالتون نکنه ...غمگینتون نکنه !!
اصلا خود خودتونو گم کنید و ندونید کجایید؟!
اوضاع و احوال این روزام این بود ...چرا و چطورش بماند !!!

آموزشگاه دنبال اهداف جدید و بزرگی داره ! ...
چند وقت پیش مدیر ازمون خواستند که خیلی صادقانه براشون از نقاط ضعف و قدرتمون بنویسیم ...
چرا من جز به جز حرف ها برام مهمه ؟! تصور کنید ...
از بیت 4 مربی و 2 کادر خدماتی تنها کسی که جدی گرفت من بودم ! حالا میگم چطور !

فکرشو بکنید در مقابل برگه های چند خطی و کوچک همه ؛ من 4 برگ کاغذ A4 رو سیاه کردم !!! پشیمون نیستم اما ...
اینا رو گفتم که به این مسئله برسم ...
امروز اون آقایی که قرار شده مجموعه رو برسونه به نقطه ی عطف؛ جلسه ای گذاشتند و انصافا صحبت های فوق العاده ای داشتن ...
گفتن حرف بزنیم ...
همه حرف زدن ...کم و زیاد و ...نوبت من که شد ، وقتی شروع کردم ...اولش متوجه شدم صدام میلرزه ...بعد احساس کردم یه بغض بدی دارم که نمیشه کنترلش کنم و هر لحظه بد و بدتر می شه ...بعدش دیدم ای وای دارم میلرزم ...
خلاصه این که گفتم نمیدونم چرا این همه بغض دارم ...با گفتنش اشکامم در اومد !!
اه اه اه ...بدم میاد از خودم که نمی تونم جلوی این اشک ها رو بگیرم !!!
اصلا نمیدونم چه اتفاقی افتاد ...
ایشون گفتن تنها کسی که پاسخ درست به سوال هاشون دادن من بودم ...
گفتن من خیلی صادقانه مسائل رو بیان کردم ...
گفتن من باید بتونم احساساتم رو کنترل کنم چون این احساسات شدید همونطوری که می تونه باعث پیشرفتم بشه میتونه باعث پس رفت هم بشه !!!
فکر کنید من تا حالا نمیدونستم این همه احساسات هیجانی در من وجود داره و روزی می رسه که نتونم کنترلشون کنم !!!
حالا ما ماندیم و کوهی از هیجان و احساس هیجان و ...اما خوب برای من نشدی وجود نداره ... !!

__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !

عطار

ویرایش توسط ماهین : 01-15-2013 در ساعت 12:44 PM
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از ماهین سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #557  
قدیمی 01-15-2013
niham niham آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Dec 2012
محل سکونت: در حال حاضر اراک
نوشته ها: 10
سپاسها: : 25

17 سپاس در 10 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

یک اتفاق جالب نمیدونم برای شما هم افتاده یانه
از خواب بیدار شدم یک نگاه به ساعت روی دیوار کردم دیدم 7.20 دقیقه است
با عجله از جا بلند شدم آبی به دست و صورت زدم لباس پوشیدم چون سرویس
راس 30/7 از سر خیابون رد میشد یکبار دیگه به ساعت نگاه کردم ببینم چقدر گذشته
متوجه شدم ساعت 20 دقیقه به 4 بوده من 20/7 دیدم لباسام کندم و رفتم مجددا
زیر پتو خوابم برده ساعت 15/10 بیدار شدم امروز درس بی درس !!!!!

ویرایش توسط niham : 01-15-2013 در ساعت 01:20 PM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از niham به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #558  
قدیمی 01-16-2013
شابادی آواتار ها
شابادی شابادی آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2012
محل سکونت: خرمشهر
نوشته ها: 612
سپاسها: : 240

1,540 سپاس در 646 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

بعد از کلی تقلبی تو یه امتحان با خودم گفتم کمتر از 18 نباید بگیرم دیدم نمرم شده 14
امروز که رفتم دانشگاه گفتم استاد من حداقلش 18 میشم گفت نه من درست تصحیح
کردم گفتم یکباره دیگه تصحیح کنید
تهدید کرد گفت اگر کمتر باشی نمره خودتو نمیدم هیچ 5 نمره ازنت کم یکنم کفتم باش ولی اگه بیشتر شدم چی گفت 5 نمره بهت بیشتر میدم
رفتیم سر برگم دیدم روش نوشته 75 /18 استاد گفت ا... اشتباه نوشتم گفتم پس دیگه
20م گفت صد در صد
می دونید چیش جالبه اونی که 14 گرفته بود پسر داییم بود و من 75 / 18
موقع ثبت نمرات نمراتمونو جا بجا زده بود منم بهش نگفتم که جریان اینطوریه حالا هم پسر داییم 14 ش شد 19 هم من بیست
گرفتم یه ک حالی داد
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از شابادی سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #559  
قدیمی 01-19-2013
ماهین آواتار ها
ماهین ماهین آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241

3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

درود فراوان بر شما

این چند روز برای من سرشار از هیجان و استرس و لذت و خستگی بود !!!

اول این که فرهنگ خانه یه برنامه از یکی از گروه ها رو برنامه ریزی کرده بود که استادم درش عضو هستند ...اسم برنامشون ایران نامه بود و برنامه ی سومشون ...اما قسمت جالبش این بود که شاهنامه خوانی داشتن و نقالیش هم با یک خانوم جوان و زیبا و بسیار خوش صدا بود ...

نمیدونم چطور براتون بگم از احساسی که داشتم ..."گرد آفرین " که وقتی اولین بار از دلاوریهاش میخوندم دلم خواست مثل اون باشم ...یا "بیژن و منیژه" ...و از همه زیباتر و مهم تر" آرش کمانگیر " که تنها اسمش من رو غرق در لذت و افتخار میکنه ...

برای بیان احساس خوبی که داشتم همین بس که بدونید من هر 3 برنامشون رو رفتم و البته اجرای پایانیشون رو استادم لطف کردن و دعوتم کردند چون انجمن همیاران بیماری های سرطانی کل بلیط ها رو پیش خرید کرده بود ...

باورتون می شه اصلا برام تکراری نبود و هر بار بیشتر از قبل از شنیدن و دیدن برنامه لذت بردم ؟!

دیگه این که آموزشگاه ازبین هنر جو های 3 سال پیش تا به الان 14 نفر رو انتخاب کردن برای یک مسابقه ...با چند داور که از آموزشگاه داران با تجربه و خلاق هستند ...
خیلی خیلی جالب و لذت بخش بود ...
بخصوص این که همشون بر این عقیده بودند که کارهای شنیون عالی بود ...

با این که از ساعت 7 صبح تا 7 عصر سر پا بودم ...با اینکه کلی بهم اخطار داد که چرا راهنمایی میکنم ...با این که از خستگی در حال مردن بودم ...اما مطمعنم که در روز ها و سال های اینده با افتخار از این روز یاد خواهم کرد ...
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !

عطار

ویرایش توسط ماهین : 01-19-2013 در ساعت 11:58 PM
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از ماهین سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #560  
قدیمی 01-20-2013
kiana آواتار ها
kiana kiana آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 795
سپاسها: : 843

1,438 سپاس در 268 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مهمترین خاطره امروز که چه عرض کنم بدترین خاطره امروزم اینه که......
بنده امروز سر کار بودم و آقای همسر در منزل تشریف داشتند به مناسبت اینکه قرار بود برای تعمیر دستگاهی در منزل تعمیرکاران محترم و صد البته چیره دست سامسونگ افتخار تشریف فرمایی بدهندالبته بعد از هزاران بار تماس تلفنی من به ایشان......و همانا این فیضی بزرگ بود برای آقای پسر که امروز در حضور پدر بزرگوارشان برای همیاری و همکاری در امور به هم ریخته منزل رکاب بزنند!!!الغرض زمانی که ما وارد منزل شدیم بسی مشعوف و خرسند شدیم از دیدن این صحنه که همه چی مرتب و منظم آراسته شده و در دل به خود گفتیم که مرحبا بر این دولتمردان بزرگ که باید ستایششان کرد برای اینکه همتی بزرگ دارند برای جمع و جور کردن ریخت و پاشهای ایجاد شده .....و گفتیم نه بابا به همسر جان امیدی است در آینده که بتوانیم روی محبت و همکاری ایشان در خانه داری و بچه داری حسابی باز کنیم.وپیش خودمان کلی شرمنده شدیم که ما چقدر بخیل بودیم که این همه مدت از وجود ایشان در امور مربوطه استفاده نکردیم و حتی مبادرت به گناه کبیره ،غیبت ایشان هم میکردیم(که البته خداوند ما را ببخشاید ) پیش این و آن که ای ایها الناس بدانید و اگاه باشید که اگر روزی یا روزگاری از بد روزگار اگر ما چلاق یا علیل شدیم(خدای نکرده!!!).همسر ما هیچکار بلد نیست و اگر باری روی دوش ما نگذارد باری را نیز جا به جا نخواهد کرد(لذا کماکان ما را از محبت خویش در آن ایام بیدریغ نگذارید)و به قول معروف از این امامزاده خیری به ما نخواهد رسید ...خلاصه در این فکرهای پلید و شیطانی بودیم که با منظره شیشه نوشابه خالی در سطل اشغال روبه رو شدیم و وقتی از ایشان سئوال فرمودیم که ای سرور من اگر قرار بود که قوم تاتار هم ناهار منزل ما شرفیاب میشدند همانا این جعبه نوشابه خانواده 2 لیتری به این زودی نباید تمام میشد مگر شما پدر و پسر در این خانه چه کردید!!که پسر جان در کمال شعف و شادمانی همچون فاتح جنگ چالدران فرمودند که الا ای مادر فرزانه نداری خبر از من ....؟؟!!که من تمام گلدانهای گل این خانه را در زمان اوقات استراحت پدر جان با نوشابه آبیاری نمودم و در جواب این سئوال بنده حقیر که فرمودیم چرا شما همچین گذشتی را از خود نشان دادید و بذل و بخشش کردید و از خیر این نوشابه گذشتید و به گلها دادید فرمودند مامانی گلها فقط با آب خالی که رشد نمیکنند باید همه چی بخورند تا بزرگ بشن.!!!!!!!!!!........برایتان دیگر نخواهم گفت که چه قیافه دیدنی بود قیافه من همچون یخ وارفته!!!......که هیهات بر من ....ار فردا قراره چه بلاهای دیگه ای بر سر این موجودات بی زبان بیاد....احتمالا باید کم کم شاهد خالی شدن ظرف ماکارونی و قورمه سبزی و سایر بقایای غذاها در پای این گلدانهای بدبخت باشیم....حال شما بگویید کدام کشور سریعا تقاضای پناهندگی من را صادر میکنند تا من از دست این خانواده و برای داشتن کمی آرامش اعصاب سریعا به آنجا پناهنده شوم......ما را از محبت بیدریغ خویش محروم نفرمایید......که هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم....
__________________
شیشه ای میشکند... یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست
آن یکی میگوید شاید این رفع بلاست !
دل من سخت شکست ... هیچ کس هیچ نگفت .... غصه ام را نشنید !
از خودم میپرسم : ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتر بود ؟






ویرایش توسط kiana : 01-20-2013 در ساعت 06:38 PM
پاسخ با نقل قول
5 کاربر زیر از kiana سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 5 نفر (0 عضو و 5 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:23 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها