مشاعره واژه ای

[فرانک]

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما

[FereShteH]

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح

هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

[مهبا]

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

دل ز تنهایی بجان آمد خدا را همدمی

[فرانک]

ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد

[مهدی]

صد جوی آب بسته‌ام از دیده بر کنار
بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت

[shokofe]

اول به وفا می وصالم درداد
چون مست شدم جام جفا را سرداد
پر آب دو دیده و پر از آتش دل
خاک ره او شدم به بادم برداد

[FereShteH]

خبر داری که سیاحان افلاک

چرا گردند گرد مرکز خاک

[فرانک]

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست

[مهدی]

مبتلایی به غم محنت و اندوه فراق
ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست
دوش باد از سر کویش به گلستان بگذشت
ای گل این چاک گریبان تو بی چیزی نیست

[shokofe]

من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز
زان که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست