مطالب آزاد در این تالار مطالبی که موضوعات آزاد و متفرقه دارند وجود دارد بدیهیست که کنترل بر روی محتوای این تالار بیشتر خواهد بود |
03-03-2014
|
|
مدیر تالار کرمانشاه
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 1,458
سپاسها: : 6,194
3,940 سپاس در 933 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
این همه با هزار مصیبت ده تا صنعتی چهل تا مالی شصت تا حسابرسی پاس کردم
آخرش به هیچ کارم نیومد
تازه امروز متوجه شدم آقاااااااااا استعدادم تو یه حرفه دیگه اس
نقاشی ساختمان
دو روزه دارم در و دیوار رنگ میزنم
از استاد کارشم بهتر و تمیز تر
بابام میگه از روز اول باید میذاشتم وردست یه استاد نقاشی بری ساختمان رنگ بزنی
والا
درس چیه؟ هیچ
توصیه من به شما جوانان این است که اولا درس نخونین
دوما اینقدر خودتونو اذیت نکنید که چرا من هنوز استعدادمو کشف نکردم استعداد خودش یه روز بالاخره پیداش میشه
|
9 کاربر زیر از آناهیتا الهه آبها سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
03-03-2014
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خوشحالم اناهیتا گیان که بعد از بیست و اندی سال استعدادتو کشف کردی روله
--------------
واقعا درس خواندن چیه!!
امسال در چنین روزی
نه دیروز!!
یعنی 12 اسفند 92 مشغول خانه تکانی بودم
و پارسال دقیقا چنین روزی ، روز دفاع از پروپوزال بود!
امسالم از سنت!!! خانه تکانی دفاع کردم
والا
چه فرقی داره
مهم دفاع که کردم
اصن یه وضیه
---------------------
یکی دو روز پیش یه اگهی استخدام دیدم
که واقعا به حال خودم و جونایی مث خودم انقد خفت خوردم که حد نداره
نوشته بود
مدیر دفتر مدیر عامل (منشی)
مقطع نحصیلی کارشناسی ارشد
یه دیوار نبود اون لحظه سرمو بکوبم توش
اصن N وضیه!!
__________________
. . . . .
|
7 کاربر زیر از ترنم سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
03-04-2014
|
|
کاربر کارآمد
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2012
محل سکونت: خرمشهر
نوشته ها: 612
سپاسها: : 240
1,540 سپاس در 646 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هروز صبح که میرم سر خدمت از جلو یه گاراژ رد میشم که یه سگ توشه
هروقت از جلو در رد میشه بهم حمله میکنه ولی بدبخت به در بسته میخوره منم از پشت در اذیتش میکردم
یه روز یکم نون بهش دادم و از فرداش بهم حمله نمیکرد و من هم هرروز صبح براش نون میبردم
امرور دیر رفتم سر خدمت در گاراژ باز بود سگه نبودش رفتم داخل گاراژ نون بهش بدم دیدم با طناب بسته شده رفتم سمتش یهو سگه اومد جلو صاحب گاراژ هم داد زد
بیا عقب گازد میگیرد اما به قول معروف در بهت همگان سگه اروم اومد جلو خودشو لوس کرد من نون و بهش دادم
صاحب گاراژ گفت عجب چطور باهات کار نداشت این پاچه خودمم میگره
گفتم وقتی هر روزصبح که تو خوابی من براش غذا میارم
بله محبت چه میکنه...... حتی با حیوون
اما ما ادما.......
|
6 کاربر زیر از شابادی سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
03-08-2014
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
امسالم برای خونه تکونی از همون چارپایه هرسال دارم استفاده میکنم
اما امروز متوجه شدم وقتی روی چارپایه قرار میگیرم سرم میخوره به سقف
اتفاقی که قبلا نمی افتاد آره قدم بلند شده
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
9 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
03-08-2014
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
میدونم کلی به پست قبلی من خندیدین
خودمم خنده م گرفت، عجیب اینکه کلی باید سرمو خم کنم تا بتونم رو چارپایه وایسم
اولش فکر کردم بخاطر کلیپسه اما دیدم نه اینطور نیست
حالا دوستانی که منو دیدن انتظار نداشته باشن اگه باهام روبرو شدن خیلی قدم بلند شده باشه
قضیه برمیگرده به دو سال پیش وقتی که مراجعه کردم به دکتر تغذیه برای کاهش وزن، وقتی که خانم منشی با دستگاههای پیشرفته و آنچنانی قد و وزن رو که گفت کلی تعجب کردم و ناراحت شدم چون 2.5 سانت قدم از قبل کمتر شده بود، به طوریکه به محض ورود به اتاق پزشک ابراز ناراحتی کردم، و عجیبتر اینکه دکتر تا گزارش دستگاه رو دید فورا پرسید مشکل دیسک و ... داشتید؟ و گفتش که به خاطر همین مشکل و عمل جراحیتون بوده و البته نیم تا یک سانت هم بخاطر افزایش سن، اگه روزی 2 تا 3 لیوان شیر بخوری و ورزش کنی قطعا قدت برمیگرده
خودمم حس میکردم دارم رشد میکنم
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
7 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
03-09-2014
|
|
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
وای رزی جون به هر دو تا پست خندیدم
اینم حرفیه
پس رزی همراه با پویان داری بزرگ میشی؟
ولی مگه شما دیسک عمل نکردی بالای چارپایه رفتن یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوباره عود(درست نوشتم آیا؟؟؟؟؟)میکنه ها اونوقت دیگه نمیشه جم و جورش کردا.......
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|
6 کاربر زیر از shokofe سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
04-11-2014
|
|
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427
6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سلام
امروز هم یکی از روزهای خدا بود ، تا الان که برای شما دارم صحبت میکنم ، مهمترین اتفاقی که امروز برای من افتاده بود درد دندون بود که الان هم ادامه داره از اونجایی که از 5 شنبه شروع شده بود و از پنج شنبه تا شنبه هیچ دندان پزشکی باز نیست ، باز ژلوفن سر و تهش رو هم آوردم ولی گاهی اوقات اذیتم میکرد ، خلاصه راحت بگم روزم رو به گند کشید ، و باعث شد این 2 روز خوب تمرکز نکنم ، این روزها ، این روزها چه روزهایی هست احساس میکنم کند شدم یک چیزی متوقفم کرده ، نمیدونم مثلاً سرعت لاغر شدنم کم شده ، سرعت پیشرفتم تو نرم افزار کم شده ، حواسم پرت هست ،گاهی اوقات گیج میزنم دائماً به 10 جا فکر میکنم ، انگار وظیفه من هست که در مورد یک اتفاقی اون طرف دنیا فکر کنم ،یا این که یک مشکلی رو برای یکی حل کنم
قبلنا خیلی دوست داشتم خودم رو مطرح کنم ، که چی ؟ که چی بشه ؟ که بقیه منو تحسین کنند ،ولی وقتی تو یک محیطی زندگی میکنی که برای رسیدن به یک نقطه ای باید از همه چیز بگذری دیگه بعد از رسیدن اون چیزهایی که سابقاً برات مهم بود ارزشی ندارند ، تو سرم صدای آدمهایی هست که مثل اگزوز ماشین صدا میدن ، عین اسب حرف میزنن اما پای عمل که میاد مثل موش میرن تو سوراخ قایم میشن ، آدمهایی احمقی که فکر میکنن خیلی باهوش و زرنگن یک ادایی در میارن که بگن آره ما هم هستیم
بعد ناپدید میشن و منتظر وزش باد ، باد کدوم طرف میوزه بعد هم برن اون طرف
چرا ما اینقدر حراف هستیم ؟ چرا ما ایرانی اکثر آثار ادبیمون توش امثال حکایات و حرف و حدیث هست ؟ از کی تا حالا هممون صاحب نظر و صاحب فکر شدیم ؟
چرا فکر میکنیم خیلی حالیمون هست ؟ این گیر نسل ما نژاد تو چی هست که همیشه عادت به خود بزرگ پنداری داریم ؟ چرا یک دقیقه تامل نمیکنیم که داریم چه غلطی میکنیم ؟ دلم پره ! از دست آدمهایی موش صفتی که خوب بلدند دور بزنن خوب بلدند ادا در بیارن چاپلوسی کنند هر فصلی یک قیافه ای دارند
حالم از این جماعت دورو بهم میخوره حالم از هر چی آدم دستمال به دست چاپلوس و احمق هست بهم میخوره ، حالم از ادا در آوردن بهم میخوره
هر چی هستم خودم هستم ، هر چی هستم خودم هستم ، وقتی یک چیزهایی رو آدم میبینه نا امید میشه از این ملت و مملکت ، بعضی ها ارزش انسانی خودشون رو هم پای بعضی چیزها میزارن ، باعث تاسف هست که دوزار شخصیت ندارند
آدم کور باشه و نبینه ، کر باشه نشنوه ، ولش کن فقط همین رو بگم خوش به حال اونهایی که روی پای خودشون وایسادن پول حلال درمیارن همین بسه
اینقدر جو منفی ندم ، ولی جدیداً سعی میکنم به حرفهای آدمهای اطرافم گوش نکنم
نه شخص خاصی ها کلاً همه ، انگار یک سنت شده که هر چی گفتیم تو عمل یک جور دیگه ای عمل کنیم ، یا دهنت رو ببند نگو ! یا درست عمل کن و ادعات نشه
مخصوصاً اینهایی که میان دو به هم زنی میکنند آخخخخخخخخخخخخخ حال من چقدر از اینا بهم میخوره
----------------
یک سری کلیپ گرفتم که جذاب بود ، از ایران که کلاً خبر جالبی ندیدمو نمیشنویم ،یا سیل و زلزله یا گرانی و تورم و چه میدونم یارانه و اینا .............. بحث اعصاب خوردی
اونوری باز جالبتر هست ، اگر فرصت کنم پست کلیپ ها رو آپدیت میکنم
میدونید حرف نزدم باید بنویسم اینقدر تا دستم نفله بشه دست از نوشتن بردارم
-------------
امروز یک مقداری کتیا کار کردم ، 4 تا دی وی دی آموزش فارسیش رو گرفته بودم ، آشغال هست ! تصمیم گرفتم آموزش انگلیسیش رو بگیرم ، 16 گیگ بود از سایت وطن دانلود ، دانلود کردم ، این آموزشه رو تموم کنم ، کلاً برنامه هام پر شد چه فکر خوبی به ذهنم رسید هر چی بیشتر میگذره به بیشتر درست بودن انتخابام بیشتر پی میبرم
برای تجربه کسب کردن و برای کار یاد گرفتن هر چقدر سخت باشه باید یاد بگیرم گاهی بعضی روزها واقعاً کلافه میشم ، جالبه مهندس میگه لامصب تو چرا نرفتی کامپیوتر !
چه جوابی دارم بدم ؟ اینجا نمینویسم یک جای دیگه میرم ببینم میتونم از تو خاک بیرونش بیارم چیزهایی بنویسم توش یا نه
|
5 کاربر زیر از bigbang سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
04-12-2014
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دیروز یکی از دوستام خاطره ای رو برام تعریف کرد که خیلی برام جالب بود
میگفت وقتی 7 یا 8 ساله بوده، مادربزرگش میفرستش از قصابی سرکوچه گوشت بخره
انگار مهمون قرار بوده بیاد و دوستم که میبینه قصابی بسته س خیلی ناراحت میشه و
دوست نداره دست خالی برگرده، توی همین اوضاع یه بزی رو سرگردون می بینه، می دوه دنبال بز که بجای گوشت ببره خونه خلاصه این بدو، بز بدو تا اینکه یه مسیر طولانی رو از خونه دور میشه و نمیتونه بز رو بگیره، از یه آقایی تو خیابون کمک میگیره و میگه بزمون در رفته و اگه بدون بز برم خونه بابام دعوام میکنه، خلاصه کاری میکنه که آقاهه بزو بغل میکنه و تا دم در خونشون می بره، بعدش از پدربزرگش یه کتک حسابی میخوره
طرز تفکر یه بچه ی 7،8 ساله برام جالب بود اینکه بجای گوشت بز ببره و اینکه از کسی دیگه هم برای اینکار کمک بگیره
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
6 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
04-12-2014
|
|
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427
6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
یک چیز میگم به هیچ کس نگین ، دیشب خوابیدم امروز صبح بلند شدم دیدم لبم باد کرده ! ظاهراً دندونم آبسه کرده خیلی ضایع هست ، مردم میبینن ! یاد اون تبلیغات پسره بود آجیل رو با دندونش میشکست میخورد افتادم ، واقعاً واسه خودش بی آبرویی هستها !
الان درد ندارم ، امروز دندون پزشکی رفتم برای فردا نوبت گرفتم ، بیرون که بودم یک چیز خیلی تو چشم بود ،چرا مردم اینقدر بی اعصاند >؟ بیخودی ها ........
رفتم خودم رو تحویل گرفتم واسه خودم هله هوله خریدم ، اومدم خونه ، 3 تا قرص داده هر 8 ساعت یکبار ، برام 5 روز هم نوبت دندون پزشکی رزرو کرد
فکر نکنم تا آخر روز اتفاق تو چشم دیگه ای بیفته ، مهندس هم رفته دوره یک جایی فعلاً در امانیم ، نمیدونم تا چند شنبه نیست ، ولی هر چی که هست باز شکر
|
4 کاربر زیر از bigbang سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
04-13-2014
|
|
کاربر کارآمد
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2012
محل سکونت: خرمشهر
نوشته ها: 612
سپاسها: : 240
1,540 سپاس در 646 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هالی جار هوچ
|
2 کاربر زیر از شابادی سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
ابزارهای موضوع |
|
نحوه نمایش |
حالت خطی
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 02:34 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|