بیاین حافظ بخونیم (مشاعره با ابیات و غزلهای حضرت حافظ)

[yad]

درآن زمین که نسیمی وزد ز طرّه ی دوست
چه جای دم زدن نافه های تاتاری است

[افسون 13]

تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی ‌سپرم

[ماهین]

من سر گشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طره ی هندوی تو بود

[yad]

دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسید خدارا که به پروانه ی کیست؟

[افسون 13]

تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق می‌ کند شب همه شب دعای تو

[پریشان]

ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد

از گلستانش بزندان مکافات بریم

[افسون 13]

من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم باوفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم

[yad]

می شکفتم زطرب زآنکه چوگل برلب جوی
برسرم سایه ی آن سرو سهی بالا بود

پیرگلرنگ من اندرحق ارزق پوشان
رخصت خبث نداد ارنه حکایتهابود

[افسون 13]

دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس
نسیم روضه شیراز پیک راهت بس
دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش
که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس

[mohammad.90]

سحرگه ره روی در سرزمینی

همی‌گفت این معما با قرینی