بیاین حافظ بخونیم (مشاعره با ابیات و غزلهای حضرت حافظ)

[10691]

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت

[ماهین]

تا سحرم چشم یار چه بازی کند که باز
بنیاد بر کرشمه ی جادو نهاده ایم

[پریشان]

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق

چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست

[ماهین]

ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود

[مستور]

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

[ماهین]

از سخن چینان ملامتها پدید آمد ولی
گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت

[مستور]

تا تو تگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

[ماهین]

ترکان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت پیران پارسا را

[مستور]

آن پریشانی شبهای دراز از غم دل
هم د رسایه گیسوی نگار آخر شد

[ماهین]

دل صنوبری ام همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست