مشاعره سنتی

[273]

ماهي و مرغ دوش ز افغان من نخفت
وان شوخ ديده بين که سر از خواب برنکرد

[مهدی]

با الف باید شروع میکردی!

ديروز مستان را بره بربود آن ساقي كله

امروز مي در مي دهد تا بركند از ما قبا

[273]

آينه بردار و حسن جان فزاي خويش بين
انتخاب نسخه‌ي صنع خداي خويش بين

[SHeRvin]

نگارم دوش در مجلس بعزم رقص چون برخاست
گــره بگـشود از ابــرو و بـر دلهــای یــاران زد

[273]

در او کرد بايد پژوهندگي
که از ما ندارد شکوفندگي

[SHeRvin]

یار آن بُوَد که صبر کند بر جفای یار

ترک رضای خویش کند بر رضای یار

[مجتب]

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم

قد برافراز که از سرو کنی آزادم

[mohajerava@yahoo.com]

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست

[مهدی]

تو جان جان افزاستي آخر ز شهر ماستي

دل بر غريبي مي نهي اين كي بود شرط وفا

[FereShteH]

آخر نگهی به سوی ما کن
کاین دولت حسن را زکاتست