شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود |
12-13-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شلیل کاهش دهنده چربی مضر در بدن
شلیل یکی از قدیمی ترین میوه هاست که ۲هزار سال قبل در کشور چین به عمل می آمده است. در حال حاضر بیش از ۱۵۰گونه شلیل در دنیا وجود دارد که فقط از لحاظ طعم، اندازه، شکل، بافت و رنگ باهم تفاوت دارند. این میوه از خانواده هلو است و طعمی شیرین تر از هلو دارد. شلیل میوه ای کم کالری و به طور طبیعی فاقد چربی است.* منبع غنی ویتامین a، بتاکاروتین و پتاسیم است.* منبع عالی آنتی اکسیدان است که با مقابله با فعالیت های رادیکال آزاد، از پوست در برابر اشعه ماوراء بنفش محافظت می کند.* در کاهش وزن موثر است.* این میوه در پیش گیری از بروز بیماری های مزمن نظیر سرطان، دیابت و بیماری های قلبی عروقی موثر است.* ویتامین c موجود در آن برای سلامتی پوست، دندان و استخوان مفید است.* بتاکاروتین موجود در شلیل که خاصیت آنتی اکسیدان بالایی دارد با ارتقای سطح سیستم دفاعی بدن از بروز بسیاری از بیماری ها جلوگیری می کند.* فیبر موجود در آن باعث کاهش چربی های مضر خون می شود.* شلیل می تواند آب مورد نیاز بدن را تامین کند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
12-13-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
درمان یبوست با لوبیا سبز
فصل گرما، فصل وفور لوبیا سبز است و تا زمانی که لوبیا، سبز و تازه است بیشتر خانمهای ایرانی از آن کوکو یا خوراک تهیه کرده یا آن را با برنج مخلوط میکنند البته برخی خانمهای باسلیقه نیز حجم زیادی از این سبزی را تهیه کرده و برای زمستان آنها را در فریزر ذخیره میکنند.
به طور کلی لوبیا دارای انواع سفید، قرمز، چشم بلبلی و چیتی است و تا وقتی که لوبیا، سبز و تازه است از دار و دسته سبزیجات به شمار میرود، ولی وقتی غلاف و دانههای آن خشک شود از گروه حبوبات یا بهتر بگوییم جزو بنشنها محسوب میشود.
در کل لوبیا سرشار از ویتامینهای a، b، c و مواد معدنی آهن، فسفر، کلسیم و پتاسیم است. البته بد نیست بدانید لوبیا خشک فاقد ویتامین c بوده اما از نظر پروتئین و ویتامین e غنیتر است.
لوبیا سبز خنک استلوبیا سبز طبع خنکی دارد. بنابراین از گرمازدگی جلوگیری میکند و به جهت مدر بودن به دفع سموم بدن کمک مینماید. این سبزی ارزشمند به دلیل دارا بودن مقدار زیاد اسیدفولیک و آهن قادر است تا حدودی در رفع کمخونی و پیشگیری از بروز حملات قلبی موثر باشد. همچنین لوبیا سبز به جهت مواد فیبری از افزایش قند و کلسترول بد خون جلوگیری میکند.
یبوست و بواسیر را درمان میکند. فشار خون را کاهش میدهد و به دلیل غنی بودن از ویتامینهای گروه b تقویتکننده فوقالعاده سیستم اعصاب به شمار میآید. به طور کلی لوبیا از باقالی بهتر و نفخ آن کمتر بوده ولی از نخود نفاختر است. لوبیا سبز را همه سنین میتوانند بخورند، اما کسانی که معدههای ضعیف دارند یا بچههای کوچک به علت نفاخ بودن باید آن را کمتر مصرف کنند.
خوب است بدانید لوبیا سبز در مقایسه با لوبیا خشک بسیار کالری دارد به طوری که در ۱۰۰ گرم آن تنها ۳۰ کالری انرژی نهفته است، در حالی که در ۱۰۰ گرم لوبیا قرمز و سفید خشک ۳۴۰ کالری و لوبیا چشمبلبلی ۱۳۰ کالری انرژی نهفته است. البته ناگفته نماند هنگام طبخ از مقدار کالری انواع لوبیا اندکی کاسته میشود.
توصیهها
۱ ـ مدت نگهداری لوبیا سبز در یخچال در صورتی که آن را در کیسه محبوس نکنیم ۳ تا ۴ روز است و در فریزر به صورت وکیوم ۱ تا ۶ ماه است. البته انجماد طولانی میتواند تا حدودی از ویتامین c و اسیدفولیک این سبزی بکاهد و طعم و مزه آن را نامطلوب و تند سازد. لذا بهتر است در هر فصلی از سبزیهای تازه آن فصل استفاده کنیم و مصرف سبزیهای منجمد را به حداقل برسانیم.
۲ ـ بهترین روش طبخ لوبیا سبز، بخارپز کردن آن است و لذیذترین غذایی هم که میتوانید از آن تهیه کنید، لوبیا پلو است. در اثر مخلوط کردن لوبیا با برنج پروتئین آن کامل شده و قدرت جذب آن در بدن بالا میرود. از سوی دیگر افزودن دارچین و گوجه فرنگی تازه را به این غذا توصیه میکنیم.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-13-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عشق در انديشه مولانا
بنا به عقيده مولوي، ساكنين روي زمين از يك سرزمين واحد آمدهاند و از راه تعليمات ميتوانند از راه دل و با در نظر گرفتن حالت جديدي از هماهنگي به عنوان هدف، به يكديگر وابسته شوند و بدين ترتيب جدايي، چندخدايي، دوگانگي از بين ميرود:
منبسط بوديم و يك جوهر همه
بيسر و بيپا بُديم آن سر همه
يك گهر بوديم همچون آفتاب
بيگره بوديم و صافي همچو آب
چون به صورت آمد آن نور سره
شد عدد چون سايههاي كنگره
كنگره ويران كنيد از منجنيق
تا رود فرق از ميان اين فريق
مولوي پس از گفتوگو با شمس متقاعد شد كه در زير شكل و قالب، درياي حقيقت وجود دارد كه هر انسان مقدس، جامع و پيامبري آن را كشف كرده است. اين درياي حقيقت بهطور مرموزي سرچشمه رشد و تكامل انسان را در داخل ضمير ناآگاه پنهان كرده است. مولوي معتقد است كه خويشتن واقعي او يعني آنچه پدرش يا محيط در او پرورش داده است، نيست بلكه آن چيزي است كه عالم در او آفريده است.انسان پيوسته درباره دنياي بزرگ و بيانتهايي كه در قالب تن جا خوش كرده انديشيده است.
عشق را پديده نخست ميتوان خواند. همانطور كه ميدانيم قديم در برابر حادث و به معني آنچه كه براي پديد آمدن آن نتوان زماني تعيين كرد، گفته ميشود و حادث تمام پديدههاي هستي است، كه براي پيدايي و زندگي آنان ميتوان آغازي تعيين كرد. عشق نيز نه به مفهوم عاميانه و محدودي كه همگان از آن فهم ميكنند بلكه به مفهوم برتر و گستردهتر، آن مايه و پايه استواري و ماندگاري جهان مادي و معنوي است و نيرويي است كه هستي را به كمالجويي و حدوث تازهتر و كاملتر از ناقص برميانگيزد.
پس عشق نسبت به ذات پروردگار كه آن را قديم اول بايد خواند حادث و نسبت به هر پديده ديگر قديم است زيرا كه عشق مايه بهوجود آمدن جهان هستي و اجراي اراده قديم اول و مبدأ كل است.
ديرينگي عشق نسبت به عرفان اين نكته را به اثبات ميرساند كه عرفان برآمده از عشق است. گوياترين گواه اين معني را در حكمت فلوطين و تفسير وي از عشق معنوي و پيوند آن با خير و نيكويي و جمال ميتوان يافت.از ديد اين فيلسوف عارف آدمي داراي مقام علوي بوده و جاي در ملكوت اعلا دارد و بر اثر دلبستگي به تعلقهاي دنيوي و سر نهادن بر خواهشهاي نفساني كه خاستگاه انواع آلودگيها و زشتيها و پليديها است به نزول ارزشها و فروافتادگي از مقام انساني گرفتار آمده و از اصل خويش جدا مانده است.
آنان كه از اين جدايي سينهاي شرحه شرحه دارند و آرزوي پيوستن به اصل و مبدأ كل را در سر ميپرورانند، ناگزير از تزكيه و تهذيب نفس و پرهيز از هوسهاي نفس هستند تا سبكبال و سبك بار راه وادي دوست را پيش گيرند.
مولوي نيز در مثنوي منشأ اصلي روح و هبوط آن به دنياي ماده و نيز بازگشت دوباره به منزلگه حقيقي را مطرح ميكند. به اعتقاد او انسان با ايثار و تواضع امكان دست يافتن به واقعيت خود را مييابد و همواره از نيروي دروني انسان و شكوه شگرف آن سخن گفته است.
دفتر اول كه با شكايت و حكايت ني آغاز ميشود، شكايت از دوري است.
دوري از معشوقي كه جان ني را به فغان واداشته و از حسرت اين فراق و سوز و داغ اين جدايي چنان مينالد كه هر صاحب ذوق را با خود و با درد خود همراه ميكند. تنوع در مباحث گوناگون مثنوي باعث نميشود كه خواننده صاحب دل پي به اين موضوع نبرد كه زمينه اصلي تمامي اين مباحث عشق است كه مانند رشتهاي آنها را به هم پيوسته است. حركت به جهت مشخصي كه همانا مبدأ هستي و عشق است، در تمام مثنوي مشهود است.
مولوي پس از بيان شكايت ني، بلافاصله داستان عشق پادشاه و كنيزك را آورده است. در اين حكايت نيز همانند بقيه حكايتهاي مثنوي مسائل با رمز و اشاره بيان شده است و سپس به تفسير آن پرداخته شده است.
در اين داستان به عشق انسان به انسان در نوع ابتدايي و مجازي آن اشاره شده است كه اين نوع عشق در كل پديدههاي هستي مشهود است و همانند كشش و ميل دوجانبهاي است كه خاك و گياه و باران و آفتاب و نر و ماده را در تمام عالم به سوي هم ميكشاند و عشق را نيروي محرك تمامي كائنات ميسازد. اين عشق كه قانون وجود است در همه عالم قاهرست و عشق جسماني انسان نيز از همين مقوله و در اين مرحله از عشق كه به قلمرو حيات حيواني مربوط است با ساير انواع حيوان تفاوت ندارد.
معهذا در انسان عشقي هم هست كه ناشي از ماهيت انساني اوست و نه فقط در قياس با عالم حيواني بلكه در قياس با عالم ملائك هم مايه امتياز است و ناشي از نوعي دانش و شناخت است كه شايد آن را معرفت بايد خواند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-14-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ای دل
ای دل، شکایتها مکن، تا نشنود دلدار من
ای دل، نمی ترسی مگر از یار بی زنهار من
ای دل، مرو در خون من، در اشکِ چون جیحون من
نشنیده ای شب تا سحر آن ناله های زار من؟
یادت نمی آید که او می کرد روزی گفت و گو؟
می گفت : « بس، دیگر مکن اندیشۀ گلزار من!
اندازۀ خود را بدان، نامی مبر زین گُل سِتان
این بس نباشد خود ترا، کآگه شوی از خارِ من؟.»
گفتم : « امانم ده به جان، خواهم که باشی این زمان
تو سَردۀ و من سرگران، ای ساقی خمّار من.»
خندید و می گفت : « ای پسر، آری، و لیک از حد مَبر.»
و انگه چنین می کرد سر، ک«ای مست و ای هشیار من.»
چون لطف دیدم رای او، اُفتادم اندر پای او
گفتم : « نباشم در جهان، تا تو نباشی یار من.»
گفتا : مباش اندر جهان، تا روی من بینی، عیان
خواهی چنین، گُم شو چنان، در نفی خود دان کار من.»
گفتم : « منم در دام تو؛ چون گُم شوم بی جام تو؟
بفروش یک جامم به جان، وانگه ببین بازار من» « مولانا»
افاضات :
این غزل شماره 290 از کتاب « گزیده غزلیات شمس » اثر جلال الدین محمد بلخی است که به کوشش دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی در سال 1352 انتخاب و چاپ شده است .
بنظر میرسد این غزل مولانا یکی از کلیدهای اصلی فهم شور و شیدایی اوست . هر بیتش فصلی از ابواب عشق و عاشقی و اسرار آنست .
در بیت آخر معنای لطیفی از « توفیق» جلب توجه میکند . در این بیت مفهوم «جام » به معنی توفیق است یعنی اینکه تمام عالم و آدم بنوعی دام آن معشوق ازلی و ابدی محسوب می شوند و از این جهت بدون توفیق (جام) از جانب او نمی توان به هیچ چیز دیگری امید بست.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-14-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نیایش برای صلح
خداوندا، مرا وسیلۀ صلح خویش قرار بده.
آنجا که کین است، بادا که عشق آورم.
آنجا که تقصیر است، بادا که بخشایش آورم.
آنجا که تفرقه است، بادا که یگانگی آورم.
آنجا که خطا است، بادا که راستی آورم.
آنجا که شک است، بادا که ایمان آورم.
آنجا که نومیدی است، بادا که امید آورم.
آنجا که ظلمات است، بادا که نور آورم.
آنجا که غمناکی است، بادا که شادمانی آورم.
خداوندا، بادا که بیشتر در پی تسلّی دادن باشم تا تسلّی یافتن،
در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن،
در پی دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن.
چه با دادن است که می گیریم،
با فراموشی خویشتن است که خویشتن را باز می یابیم،
با بخشودن است که بخشایش را به کف می آوریم،
با مردن است که به زندگی برانگیخته می شویم.
« فرانچسکوی قدّیس »
افاضات :
روح حاکم بر نیایش و ضرب آهنگ هر جمله با جمله دیگر، سمفونی صلح و صفا را تداعی می کند . این نیایش حاکی از لطافت طبع انسانی دارد که معنای زندگی حقیقی را دریافته است.
کتاب « رفیق اعلی » (روزنه ای به زندگی فرانچسکوی قدّیس) اثر کریستین بوبَن نویسنده سرشناس ادبیات معاصرفرانسه است که مجموعه ای از سه اثر ایشان در طی سالهای 1992-1990 بوده و با ترجمه پیروز سیّار تابحال چهار بار تجدید چاپ شده است ، ضمناً اولین چاپ این کتاب در سال 1375 بوده است .
این نیایش در سال 1945 از تریبون سازمان ملل متحد در نیز خوانده شده است ...
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-14-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هیهات!
جُرَه بازی بُدُم رَفتُم به نخـــــــــجیر
سیه دستی زده بر بال مُو تیـــــــر
بُوره ! غافل مَچَر در چشمه ساران
هر آن غافل چَرِه ، غافل خُوره تیر
تو که ناخوانده ای علم سماوات
تو که نابرده ای ره در خـــــرابات
تو که سود و زیان خود نــــدانی
به یاران کی رسی ؟ هیهات ! هیهات
« بابا طاهر »
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-14-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
زیبائی
« زیبائی آن است که آن را می بینی و دوست داری که همواره به تو ارزانی دارند و از تو باز پس نگیرند.
زیبائی همان است که در عمق جانت ریشه دارد و تو را به سوی خود می کشاند و هموست که می خواهی به تو ارزانی دارند و از تو باز پس اش نگیرند.
زیبائی آن است که به هنگام پدیدار شدنش، احساس می کنی که از ژرفای وجودت دستی دراز می شود و می خواهد آن را به عمقِ جانت پیوند دهد.
زیبایی اُنسی است بین اندوه و شادمانی. »
جبران خلیل جبران
افاضات :
تعریف بالا یکی از بهترین تعاریف در باره زیبائی است . گر چه زیبائی و پدیدۀ زیبا تا حدود زیادی توسط جامعه تعیین می شود ولی زیبادوستی در عمق جان ما ریشه دارد .
در مورد اینکه انسانها چه چیزی را زیبا می دانند تفاسیر بسیاری موجود است . برخی زیبایی را به کیفیت اندازه در پدیده ها مربوط می کنند یعنی اندازه ها در امور زیبا، چنان دقیق و حساب شده است که زیبا را از نازیبا متمایز می سازد؛ برخی دیگر زیبائی را به وجود تقارن و هارمونی در پدیده ها مربوط می دانند؛ بعضی ها هم زیبا را به پدیده هایی مر بوط می دانند که باعث لذّت بردن انسانها از آن امور می شود بعبارتی می گویند که زیبائی، لذّت عینی شده است .
امّا هر چه که هست، زیبایی چنان است که ما را به سوی خود می کشاند و « زیبائی آن است که به هنگام پدیدار شدنش، احساس می کنی که از ژرفای وجودت دستی دراز می شود و می خواهد آن را به عمقِ جانت پیوند دهد. »
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-14-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دشت هایی چه فراخ !
کوه هایی چه بلند !
در گلستانه چه بوی علفی می آمد !
من در این آبادی، پی چیزی می گشتم :
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی .
پشت تبریزی ها
غفلت پاکی بود، که صدایم می زد.
پای نی زاری ماندم، باد می آمد، گوش دادم :
چه کسی با من حرف می زد؟
سوسماری لغزید. راه افتادم.
یونجه زاری سر راه،
بعد جالیز خیار، بوته های گل رنگ
و فراموشی خاک.
لب آبی گیوه ها را کندم، و نشستم، پاها در آب:
« من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هشیار است !
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه.
چه کسی پشت درختان است ؟
هیچ، می چرد گاوی در کرد .
ظهر تابستان است .
سایه هایی بی لک،
گوشه ای روشن و پاک،
کودکان احساس! جازی بازی اینجاست.
زندگی خالی نیست :
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست .
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد.
در دل من چیزی است، مثل یک بیشۀ نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم، که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است، که مرا می خواند »
سهراب سپهری
افاضات :
آواهای درگیری، جنگ و معامله از جامعه، روزنامه ها ، رادیو و تلویزیون و خلاصه روابط بینابینی بلند است گاهی گیج و مبهوت در « زیست جهانِ خودم » سر فرو می کنم تا آرامشی بیابم.
مدتی است که حال و احوالم بوی گلستانه را می دهد . انگار که در گلستانه هستم ! زندگی را دوست دارم . همچنین نوعی بیتابی در وجودم گرد و خاک می کند . همیشه از این می ترسم که اندوه ها و اضطراباتِ هزار رنگِ روزگار وانفسا ، مرا در خودش غرق کند . بیشتر از همیشه به کنج خلوتی نیاز دارم که در آن با کسانی که دوستشان دارم از عشق و محبت بگویم .
چقدر این شعر گلستانه زیباست . خودم گر چه طبع شعری ندارم ولی لذتی که از خواندن بعضی اشعار می برم وصف ناپذیر است . اشعار خودشان نوعی « زیست جهان » را به خواننده عرضه می کنند، یعنی نوعی زندگی و نگاه به زندگی را به خواننده نشان می دهند . خواننده با خواندن اشعار بنوعی با « زیست جهانِ شعر » هم آوایی کرده و با بازی زبانی ، با آن یکی می شود . آری تا شقایق هست زندگی باید کرد
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-14-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
یک قدم بیشتر
آورده اند که چون شقیق بلخی را وفات رسید ، اهل بلخ جمع شدند و شاگرد او حاتم اصّم را گفتند : « برای ما مجلس موعظه منعقد کن » . او گفت : « من لایق این شغل نیستم » . الحاح کردند ، گفت : « یک سال به من مهلت دهید تا شما را وعظ گویم » .
پس در خانه شد و یک سال پیوسته عبادت کرد ، و چون مدت تمام شد تقاضای مردمان و مریدان پیاپی شد . حاتم روزی به صحرا برون آمد ، بر درختی دید که گنجشکان بسیار نشسته بودند ؛ چون به نزدیک درخت رسید جمله پریدند . حاتم به خانه آمد ؛ مردمان را گفت :« من هنوز شایسته وعظ گفتن نیستم . مرا یک سال دیگر زمان دهید » . یکسال دیگر عبادت کرد . چون سال تمام شد ، به نزدیک همان درخت رفت و پیش گنجشکان رفت ؛ ایشان نپریدند ؛ لکن چون دست دراز کرد ، پریدند . حاتم به خانه بازگشت و به عمل مشغول شد ؛ یک سال دیگر عبادت کرد و در طاعت گذرانید . چون سه سال شد، مریدان التماس مجدّد گردانیدند. حاتم نزدیک همان درخت رفت؛ گنجشکان نشسته بودند ؛ دست دراز کرد و هیچ از آن مرغان نپریدند ، و او بر پشت ایشان دست فرو می مالید ، و ایشان از وی نمی گریختند . حاتم به خانه آمد و میدان را گفت : « فردا شما را وعظ خواهم گفتن. »
پس خلق در مجلس او گرد آمدند و جمعیّتی کردند ؛ و چون او به منبر آمد ، خلق بعضی نشسته بودند و جماعتی دیگر بر در ایستاده بودند . بر سر منبر بایستاد و گفت :
« خدایش بیامرزاد که از آنجا که هست پاره ای پیش آید . »
این بگفت و از منبر فرود آمد ، و خلقی بیهوش شدند و توبه کردند .
افاضات :
سخن گفتن برای دیگران و نصیحت آنان، کار بسیار مشکلیست . برخی بی محابا شروع به موعظه و نصیحت می کنند در حالیکه سخنان آنان ممکن است تاثیر معکوس بر افراد داشته باشد . سخنی که از دل برخیزد بر دل می نشیند . سخنگو برای اینکه سخنش در دیگران تاثیر داشته باشد باید که خودش از روی صدق و یقین سخن بگوید که در اینصورت یک کلمه اش برابر با هزار جمله آدم دروغگو و شکاک ارزش و اثر خواهد داشت .
حاتم با گفتن آن یک جمله با گفتن یک واقعیت به حقیقت دیگری نیز اشاره کرد . از طرفی چون جمعیت زیادی در مجلس اجتماع کرده و عده ای در آخر مجلس ایستاده بودند با گفتن آن جمله قصد داشت که جا برای دیگران نیز باز شده تا آنها نیز بنشینند و گفت : خدا کسی را که در جای خویش متوقف نشود ، بیامرزد و اندکی جلوتر بیاید . و از طرف دیگر قصد داشت به موضوع سخنرانی خود اشاره کند یعنی خدا بیامرزد کسی را که در طول زندگی لحظه ای از افزودن کمالات انسانی باز نایستد ، و همیشه جلوتر رود .
این داستان را از کتاب « جوامع الحکایات و لوامع الروایات » نوشته سدیدالدین محمد عوفی به کوشش دکتر جعفر شعار نقل کردم . این کتاب شامل داستانهای بسیار زیبائیست که هر گاه در ایام فراغت آنها را مرور می کنم . این کتاب بزرگترین اثر داستانی قرن هفتم بوده و بسیاری از داستانهای آن جزء حقایق تاریخی و برخی نیز داستانهای فولکلوریک است و از این حرفها .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-14-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
جنگ و صلح
تاریخ بشری از ابتدا تاکنون شاهد جنگهای بسیاری بوده است . جنگ بر سر زمین ، غذا ، شرف ، مکتب ، ایدئولوژی و... سراسر تاریخ بشر زمینی را آکنده از خشم ها و نفرت نموده است . در جامعه شناسی جنگ ،کسانی حتی جنگها را جزو پدیده های طبیعی اجتماعی ! قلمداد نموده اند . در علم تاریخ نیز بعضی از تاریخ دانان از جنگها (مثلا جنگهای یونان و روم یا صلیبی یا جنگ جهانی اول) بعنوان سرفصلهای تاریخی استفاده می کنند .
چه ما خوشمان بیاید و چه نیاید جنگها بوده اند و خواهند بود امّا انسانهای امروز بالاخره باید به اشتباه بزرگ خود و به نکته ای مهم اعتراف کنند که برای شروع جنگها بهانه ها عمدتاً متوجه « عاملان جنگ» است در حالیکه وقوع جنگ فقط برای عاملان آن خسارت ببار نخواهد آورد و چه بسیار کودکان ، نوجوانان ، زنان و مردان بیگناهی که در این میانه کشته ، اسیر و مورد شکنجه و آزار قرار می گیرند ؛ کسانی که هیچ اراده ای برای کسب قدرت نداشته و فقط در پی حیاتی مسالمت آمیز هستند .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 13 نفر (0 عضو و 13 مهمان)
|
|
ابزارهای موضوع |
|
نحوه نمایش |
حالت خطی
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 12:34 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|