مشاعره سنتی

[tanha]

دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد

[haj_amir]

در سلک نظم از سر فکرت کشيدمي
صد در که کس نيافتي اندر هزار کان

[mary.f]

نه هركه چهره برافروخت دلبري داند
نه هركه آينه سازد سكندري داند

[دانه کولانه]

میخواستم یه شعر از سعدی که خیلی بهش علاقه دارم و خیلی تعجب کردم که چرا تا حالا نذاشتم رو بنویسم که دلیلشو یادم اومد چون با اواز شجریان خونده شده گذاشتم وقتی که اوازو اپلود کردم بذارم
پس فعلا یه شعر از اوحدی مراغه ای

دیوانه می شـد از غم او گاه گاه ، دل
زآن بســـتم اندرآن سر زلف سیاه ، دل
دل را در این حــدیث ملامت نمیــکنم
این جــرم دیـده بود ، نـدارد گنـــاه ، دل دلخسته ام، ولی نتوان رفت هر نفس
پیـــش رُخ چـــو آیـــنه او کــه: آه ، دل بسیار می کـِـشد به زنخــــدان او دلم
ای سینه ! همـّتی که نیفــتد به چاه ، دل ای دیده مردمی کن وچشمی براه دار
آخر نه هم به قول تو، گم کرده راه، دل جانا چو زلف، با دل شوریده بد مشو
دانی که هست روی تورا نیکخواه ، دل گر شمع صورت تو نگشتی دلیل جان
هرگز به کوی عشـق نمی برد راه ، دل در جان نهاد مهر تو را، اوحدی مگر
ترســد از آنکه راز نـــدارد نـــگاه ، دل

[haj_amir]

لنگر مهره‌ي طاقت مگر ايمن دارد
از سبک دستي آن شعبده پرداز مرا

[زکریا فتاحی]

ای که در کوی خرابات مقامی داری جم وقت خودی ار دست به جامی داری

[haj_amir]

يکي فضيلت حج ديگري ثواب جهاد
مراست ذکر جميلت هميشه ورد زبان

[زکریا فتاحی]

نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است

[haj_amir]

نرگس طلبد شيوه چشم تو زهي چشم
مسکين خبرش از سر و در ديده حيا نيست

[زکریا فتاحی]

ترکیب پیاله ای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمیدارد مست