پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد |
03-28-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ی
یابو برش داشته
یابوی اخته و مرد كوسه سن و سالشون معلوم نیست
یابوی پیش آهنگ آخرش توبره كش میشه
یا خدا یا خرما
یاربد، بدتر بود از یار بد
یارب مباد آنكه گدا معتبر شود
یار در خانه و گرد جهان میگردیم
یارقدیم ، اسب زین كرده است
یار، مرا یاد كنه ولو با یك هل پوك
یا زنگی زنگ باش یا رومی روم
یا علی غرقش كن منهم روش
یا كوچه گردی یا خانه داری
یا مرد باش یا نیمه مرد یا هپل هپو
یا مرگ یا اشتها
یا مكن با پیلان دوستی --- یا بنا كن خانه در خورد پیل !" سعدی "
یعنی كشك
یكی رو تو ده راه نمی دادند سراغ كدخدارو میگرفت
یك ارزن از دستش نمی ریزه
یك مرده بنام به كه صد زنده به ننگ
یك انار و صد بیمار
یك بز گر گله را گر میكند
یكخورده شاخ بهتر از هزار ذرع دمه
یك داغ دل بس است برای قبیله ای
یكدم نشد كه بی سر خر زندگی كنیم
یك ده آباد بهتر از صد شهر خراب
یك بار جستی ملخه، دو بار جستی ملخه، آخر به دستی ملخه
یه بام و دو هوا
یه پا چارق، یه پا گیوه
یه پاش این دنیا یه پاش اون دنیاست
یه پول جیگرك سفره قلمكار نمیخواد
یه تب یه پهلوان و میخوابونه
یه تخته اش كمه
خل و كم عقل است
یه جا میل و مناره را نمی بینه یه جا ذره رو در هوا میشماره
یه مثقال گه توی شكمش نیست میخواد به شمس العماره برینه
یه چیز بگو بگنجه
یه حموم خرابه چهل تا جومه دار نمیخواد
یه خونه داریم پنبه ریسه ، میون هفتاد ورثه
یه دست به پیش و یه دست به پس
یه دست صدا نداره
یه دستم سپر بود، یه دستم شمشیر، با دندونام كه نمیتونم بجنگم
یه دیوانه سنگی به چاه میندازه كه صدعاقل نمیتونه بیرون بیاره
یه روده راست توی شیكمش نیست
یه روزه مهمونیم و صد ساله دعاگو
یه روز حلاجی میكنه سه روز پنبه از ریش ور میچینه
یه سال بخور نون و تره صد سال بخور نون و كره
یه سال روزه بگیر آخرش با فضله سگ افطار كن
یه سوزن بخودت بزن و یه جوالدوز به مردم
یه سیب و كه به هوا بندازی تا بیاد پائین هزار تا چرخ میخوره
یه شكم سیر بهتر از صد شكم نیم سیر
یه عمر گدائی كرده هنوز شب جمعه رو نمیدونه ! یه كاسه چی صد تا سرناچی !
یه كفش آهنی میخواد و یه عصای فولادی
یه كلاغ و چهل كلاغ
یه گوشش دره یه گوشش دروازه
یه لاش كردیم نرسید دو لاش كردیم كه برسد
یه لقمه نون پرپری من بخورم یا اكبری
یه مرید خر بهتر از یه ده شیش دانگ
یه مو از خرس كندن غنیمته
یه مویز و چل قلندر
یه نه بگو، نه ماه رو دل نكش
یه وقت از سوراخ سوزن تو میره یه وقت از در دروازه تو نمیره
یكی به نعل و یكی به میخ
یكی چهارشنبه پول پیدا میكنه یكی گم میكنه
یكی كمه، دوتا غمه ، سه تا خاطر جمه
یكی مرد و یكی مردار شد یكی به غضب خدا گرفتار شد
یكی میبره یكی میدوزد
یكی گفت : مادرم را میفروشم . گفتند : كه چطور مادرت را میفروشی ؟ گفت : قیمتی میگم كه نخرند
یكی میمرد ز درد بینوایی - یكی میگفت خانوم زردك میخواهی ؟
یكی نون نداشت بخوره پیاز میخورد كه اشتهاش واشه
یكی یه دونه یا خل میشه یا دیوونه !
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
03-28-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
لالایی ها نخستین شعرهای نانوشته ی زنان ایرانی
پیرایه یغمایی
"لالایی" نخستین پیمان آهنگین و شاعرانه ای است که میان مادر و کودک بسته می شود. رشته ای است، نامریی که از لب های مادر تا گوش های کودک می پوید و تاثیر جادویی آن خواب ژرف و آرامی است که کودک را فرا می گیرد. رشته ای که حامل آرمان ها و آرزوهای صادقانه و بی وسواس مادر است و تکان های دمادم گاهواره بر آن رنگی از توازن و تکرار می زند. و این آرزوها آن چنان بی تشویش و ساده بیان می شوند که ذهن شنونده در این که آن ها آرزو هستند یا واقعیت، بی تصمیم و سرگردان می ماند. انگار که مادر با تمامی قلبش می خواهد که بشود و می شود.
"لالایی" ها از جمله ادبیات شفاهی هر سرزمینی هستند، چرا که هیچ مادری آن ها را از روی نوشته نمی خواند و همه ی مادران بی آن که بدانند از کجا و چه گونه، آن ها را می دانند. انگار دانستن لالایی و لحن ویژه ی آن از روز نخست برای روان زن تدارک دیده شده است.
زن مادر باشد یا نباشد، لالایی و لحن زمزمه ی آن را بلد است و اگر زنی که مادر نیست در خواندن آن ها درنگ می کند، برای این است که بهانه ی اصلی خواندن را فراهم نمی بیند، اما بی گمان اگر همان زن بر گاهواره ی کودکی بنشیند، بی داشتن تجربه ی قبلی، بدون این که از زمینه ی شعر و آهنگ خارج شود، آن ها را به کمال زمزمه می کند. گوِیی که روان مادرانه از همان آغاز کودکی به زن حکم می کند که گوشه ای از ذهنش را برای فراگیری این ترانه های ساده، سفید بگذارد.
شاید بتوان گفت که لالایی ها طیف های رنگارنگی از آرزوها، گلایه ها و نیایش های معصومانه ی مادرانه هستند که سینه به سینه و دهان به دهان از نسل های پیشین گذشته تا به امروزیان رسیده و هنوز هم که هنوز است، طراوت و تازگی خود را حفظ کرده اند، به گونه ای که تا کنون هیچ ترانه ی دیگری نتوانسته جایشان را بگیرد.
در حقیقت لالایی ها - این دیرپاترین ترانه های فولکلوریک - آغاز گاه ادبیات زنانه در پای گاهواره ها هستند که قدمت شان دیگر تاریخی نیست، بلکه باستان شناختی است.
از دو بخشی که هنگام خواندن یک لالایی به دست می آید، یعنی آهنگ و شعر، آهنگ به کودک می رسد و شعر از آن مادر است. زیرا آن چه از نظر شنیداری برای کودک گاهواره ای دارای بیش ترین اعتبار است. ضرب آهنگ لالایی است، وگرنه همه می دانیم که شعر لالایی زبان فاخری ندارد و تازه اگر هم داشته باشد کودک گاهواره ای آن را دریافت نمی کند. تنها زمزمه و لحن گیرای مادر است که به کودک لذت می دهد و او را می خواباند. مادر چه خوش صدا باشد و چه نباشد، کودک با زمزمه ی او الفتی به هم می زند و لحن او چون جویباری در گوش های کوچکش حظ و طراوت می ریزد.
از طرفی دیگر تجربه نشان می دهد که کودکان با این که با لالایی بزرگ می شوند، هرگز شعر آن را یاد نمی گیرند و ذهن خود را موظف به فراگیری لالایی نمی کنند و زمانی هم که به حرف می آیند، هرگز لالایی را به عنوان ابزار خیال خود به کار نمی گیرند. حتا دختران هم هنگام خواباندن عروسک خود، برایش لالایی نمی خوانند بلکه بیش تر سعی دارند که روی او را بپوشانند و به او امنیت بدهند. زیرا در هنگام بازی بیش تر می خواهند عروسک را دریابند، نه این که او را بخوابانند. اما اگر همین دخترکان بخواهند خواهر یا برادر کوچک تر خود را بخوابانند، بر اساس داشتن روان مادرانه، حتمن برایش لالایی می خوانند.
آهنگ لالایی ها نیز تناسب مستقیم با نوع گاهواره و وسعت تاب آن دارد و چون نوع گاهواره در شهرهای ایران مختلف است، از این رو لحن زمزمه ی مادران نیز متناسب با آن متفاوت می شود. مثلن گاهواره هایی که در جنوب و نقاط مرگزی ایران برای خواباندن کودک به کار می رود، "ننو" نام دارد که بی گمان این واژه از کلمه ی ننه گرفته شده است [*] (چون گاهواره را مادر دوم کودک نیز می گویند.) ننوها را به جایی می بندند. چنان که یک لالایی ملایری می گوید :
لالالالا کنم ایواره وختی للوته بونم، شاخ درختی
که در مجموع یعنی غروب هنگام، تو را لالایی می گویم و للویت (= نانو = ننو) را بر شاخه ی درختی می بندم. (ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨٦)
برای بستن ننو در اتاق اغلب دو میخ بزرگ به دو زاویه ی روبروی هم، به دیوار اتاق می کوبند و گهواره را که معمولن از جنس چرم یا پارچه ی سختی است، با طناب های محکم عَلـَم می کنند. وسعت تاب این گاهواره بسیار زیاد است، یعنی با یک تکان دست، از این سوی اتاق تا آن سوی دیگر تاب برمی دارد و گاه صدای تاب گهواره و حتا صدای کلیک میخ طویله با زمزمه ی لالایی می آمیزد، که حال و هوای خوشی به وجود می آورد.
اما گاهواره های شمالی، که به آن ها گاره (= گهواره) می گویند، از چوب است و زیر آن حالت هلالی دارد و تقریبن هم سطح زمین است. تکان های "گاره" کوتاه و پشت سر هم و مقطع است.
اما شعر لالایی ها از آن مادر است، زیرا مادر با خواندن لالایی در حقیقت با کودک گاهواره ای خود گفت و گو می کند و اگرچه می داند که او سخنش را نمی فهمد، اما همین قدر که کودک به او گوش فرا می دهد برایش کافی است. شعر های لالایی ها اگرچه بسیار ساده است و گاهگاهی هم از وزن و قافیه خارج می شود، اما از نظر درون مایه ی احساسی بسیار غنی و همواره حامل آرزوهای دور و نزدیک مادر است و از نظر مضمون نیز چندان بی زمینه نیست،
به طور کلی لالایی ها را می توان به شیوه ی زیر دسته بندی کرد:
١- لالایی هایی که مادر آرزو می کند کودکش تندرست بماند و او را به مقدسات می سپارد:
لالالالا که لالات می کنم من نگا بر قد و بالات می کنم من
لالالالا که لالات بی بلا باد نگهدار شب و روزت خدا باد !
(فرهنگ عامیانه ی مردم ایران، برگ ٢١۷)
لالاییت می کنم خوابت نمیاد بزرگت کردم و یادت نمیاد
بزرگت کردم و تا زنده باشی غلام حضرت معصومه باشی
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٩١)
٢- لالایی هایی که مادر آرزو می کند، کودکش بزرگ شود، به ملا برود و با سواد شود:
لالالالا عزیز ترمه پوشم کجا بردی کلید عقل و هوشم
لالالالا که لالات بی بلا باد خودت ملا، قلمدونت طلا باد !
(ترانه های ملی ایران، برگ ١٤۷)
لالالالا عزیز الله قلم دس گیر، برو ملا بخوون جزو کلام الله
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨٢)
٣- لالایی هایی که مادر آرزو می کند کودکش به ثمر برسد:
لای لای دییم یاتونجه گؤ زلرم آی باتونچه
( لالایی می گویم تا به خواب روی ادامه می دهم تا ماه فرو رود)
سانه رم الدوز لری سن حاصله یتوننچه
(و ستاره ها را می شمارم تا تو بزرگ شوی و به ثمر برسی)
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨۷)
٤- لالایی هایی که مادر در آن ها به کودک می گوید که با وجود او دیگر بی کس و تنها نیست:
الا لا لا تو را دارم چرا از بی کسی نالم ؟
الا لالا زر در گوش ببر بازار مرا بفروش
به یک من آرد و سی سیر گوش (گوشت)
(تاریخ ادبیات کودکان ایران، برگ ٢٩)
لالالالا گل آلاله رنگُم لالالالا رفیق روز تنگُم
لالالالا کنم، خووت کنم مو علی بووم و بیارت کنم مو
(خوابت کنم من) (علی گویم و بیدارت کنم من)
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨٦)
۵- لالایی هایی که مادر آرزو می کند کودکش بزرگ شود و همسر بگیرد و او عروسی اش را ببیند:
لایلاسی درین بالا یو خو سو شیرین بالا
(کودک نازم که لالایت سنگین است خوابت شیرین است)
تانریدان عهد یم بودو تو یو نو گؤ روم بالا
(با خدا عهد کرده ام که عروسی تو را ببینم)
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨٦)
قیزیم بویوک اولرسن بیرگون اره گیدرسن
(دخترم روزی بزرگ خواهی شد به خانه ی شوهر خواهی رفت)
الله خوشبخت ایله سین بیرگون ننه ایله سین
(خدا تو را خوشبخت کند ! که روزی مادر خواهی شد)
(ترانه و ترانه سرایی در ایران،برگ ١٨٨)
گاه در این دسته از لالایی ها رگه هایی از حسرت و رشک ورزی به چشم می خورد:
گل سرخ منی زنده بمونی ز عشقت می کنم من باغبونی
تو که تا غنچه ای بویی نداری همین که گل شدی از دیگرونی
(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، برگ ۷۷٣)
٦- لالایی هایی که مادر آرزو می کند هنگامی که کودکش بزرگ شد قدرشناس زحمات او باشد:
لای لای د یم آد یوه تاری یتسون داد یوه
(لالایی گفتم به نام تو خداوند یاور و داد رس تو باشد)
بویو ک اولسان بیرگون سن منی سالگین یاد یوه
(روزی که بزرگ شدی زحمات مرا به یاد آوری)
(ترانه و ترانه سرایی در ایران،برگ ١٨۷)
اما خود پیشاپیش می داند که کودک فراموش خواهد کرد:
لالاییت می کنم با دس پیری که دسّ مادر پیرت بگیری
لالاییت می کنم خوابت نمیاد بزرگت می کنم یادت نمیاد
(فرهنگ عامیانه ی مردم ایران (هدایت)، برگ ٢١۷)
۷- لالایی هایی که مادر در آن ها از نحسی کودک و از این که چرا نمی خوابد گلایه می کند. این لالایی ها گاه لحنی ملامت بار، گاه عصبی و گاه طنز آمیز دارد:
لالالالا گلم باشی تو درمون دلم باشی
بمونی مونسم باشی بخوابی از سرم واشی
(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، برگ ۷۷۵)
نمونه ی دیگر:
لالالالا گل پسته شدم از گریه هات خسته ...
(همانجا)
نمونه ی دیگر:
لالالالا گل زیره چرا خوابت نمی گیره ؟
به حق سوره ی یاسین بیا یه خو تو را گیره
(بیاید خواب و تو را فرا گیره)
(تاریخ ادبیات کودکان ایران، برگ ٢٩)
گاهی در این دسته از لالایی ها، مادر پای "لولو" را هم به میان می کشد و از او کمک می گیرد. روانشناسی این دسته از لالایی ها بسیار جالب است، چون مادر با شگردی که به کار می گیرد، لولو را از بچه می ترساند، نه بچه را از لولو ! و در ضمن یک اعتماد به نفس لفظی هم به کودک می دهد. مثلن می گوید:
" لولو برو ! بچه ی ما خوب است. می خوابد." یا " تو از جان این بچه چه می خواهی ؟ این بچه پدر دارد و دو شمشیر بر کمر دارد." و خلاصه چنین است و چنان:
لالالالا لالالایی برو لولوی صحرایی
برو لولو، سیاهی تو برو سگ، بی حیایی تو
که رود من پدر داره دوخنجر بر کمر داره
دو خنجر بر کمر هچّی دو قرآن در بغل داره
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ های ١٩٠-١٩١)
نمونه ی دیگر:
برو لولوی صحرایی تو از بچه چه می خواهی ؟
که این بچه پدر داره که خنجر بر کمر داره
(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، برگ ۷۷۵)
نمونه ی دیگر:
لالالالا گل چایی لولو ! از ما چه می خواهی؟
که این بچه پدر داره که خنجر بر کار داره
(همانجا)
نمونه ی دیگر:
برو لولوی صحرایی تو از روُدم چه می خواهی؟
که رود من پدر داره کلام الله به بر داره
(گذری و نظری در فرهنگ مردم، برگ٣٣)
٨- در دسته ی دیگری از لالایی ها مادر افزون بر آن که کودک را با کلام ناز و نوازش می کند، لالایی را به نام او مُهر می زند:
لالالالا گلم باشی انیس و مونسم باشی
بیارین تشت و آفتابه بشورین روی شهزاده
که شاهزاده خداداده همون اسمش خداداده
(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، برگ ۷۷٣)
نمونه ی دیگر، ترجمه ی یک لالایی ترکمنی:
اسم پسر من آمان است
کوه های بلند را مه فرا می گیرد
انگشتری یارش
همیشه در انگشتش است
بچه ی من داماد می شود
در هر دستش یک انار نگه می دارد
وقتی که در جشن ها می گردد
دختر ها به او چشم می دوزند ...
(تاریخ ادبیات کودکان ایران، برگ ٣٢)
٩- دسته ای از لالایی ها واگویه ی داستان کوتاهی است. از این رو طولانی تر از یک لالایی کوتاه چهار خطی است:
لالالالا گل نسری (= نسرین) / کوچه م (به کوچه ام) کـَردی درو بسّی (= بستی) / منم رفتم به خاک بازی / دو تا هندو مرا دیدن / مرا بردن به هندسون / به سد نازی بزرگم کرد / به سد عشقی عروسم کرد / پسر دارم ملک جمشید / دختر دارم ملک خورشید / ملک جمشید به شکاره / ملک خورشید به گهواره / به گهواره ش سه مرواری (مروارید) / کمربندی طلا کاری / بیا دایه، برو دایه / بیار این تشت و آفتابه / بشور این روی مهپاره / که مهپاره خداداده
(فرهنگ عامیانه ی مردم ایران (هدایت)، برگ ٢١٨)
این لالایی توسط شاعر معاصر منصور اوجی به این صورت هم ضبط شده است:
سر چشمه ز او (= آب) رفتم / سبو دادم به خو (= خواب) رفتم / دو تا ترکی ز ترکسون (= ترکستان) / مرا بردن به هندسون (=هندوستان) / بزرگ کردن به سد نازی / شوور (= شوهر) دادن به سد جازی (= جهازی) / لالالالا بابا منصور / دعای مادرم راسون (= برسان) / دو تا گرجی خدا داده / ملک منصور به خو رفته / ملک محمود کتو (= کتاب، اشاره به مکتب) رفته / بیارین تشت و آفتابه / بشورین روی مهپاره
(کتاب هفته، شماره ی١٣)
گاهی این لالایی های داستان گونه، زمینه ی مذهبی دارند:
لالا لالای لالایی / شبی رفتم به دریایی / درآوردم سه تا ماهی / یکی اکبر، یکی اصغر / یکی داماد پیغمبر / که پیغمبر دعا می کرد / علی ذکر خدا می کرد / علی کنده در خیبر / به حکم خالق اکبر
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٩٢)
١٠- بسیاری از لالایی ها از نظر جامعه شناسی ارزشی ویژه دارند. مثلن در بیشتر لالایی ها مادر ضمن نوازش کودک و مانند کردن او به همه ی گل ها - حتا گل قالی ! - به این اشاره دارد که پدر کودک بیرون از خانه و مادر تنها است:
لالالالا گل قالی بابات رفته که جاش خالی
لالالالا گل زیره بابات رفته زنی گیره
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨٣)
نمونه ی دیگر:
لالالالا گل نازی بابات رفته به سربازی
لالالالا گل نعنا بابات رفته شدم تنها
لالالالا گل پسته بابات رفته کمر بسته
لالالالا گل خاشخاش بابات رفته خدا همراش
لالالالا گل پسته بابات بار سفر بسته
لالالالا گل کیشمیش بابات رفته مکن تشویش
(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، برگ۷۷٣)
یا در این لالایی که مادر شادمانی خود را از آمدن مرد خانه به کودک می گوید:
لالالا گل سوسن بابات اومد چش ام روشن
(همان جا)
این لالایی ها افزون بر آن که به پیوندهای عاطفی میان زن و شوهر اشاره می کنند، نشانگر بافت خانوادگی و چه گونگی وظایف پدر و مادر در آن زمان ها هم هستند.این که پدر برای فراهم آوردن هزینه ی زندگی باید بیرون از خانه باشد و مادر مسوول امور داخل خانه و به ثمر رساندن کودکان است.
١١- برخی از لالایی ها - بی آنکه عمدی به کار رفته باشد - اشاره ی واضح به روابط بازرگانی دوره ی خود دارد:
لالا لالا ملوس ململ که گهوارت چوب صندل
لحافت چیت هندستون که بالشتت پَر سیستون
لالا ای باد تابستون نظر کن سوی هندستون
بگو بابا عزیز من برای رودم کتون (= کتان) بستون
دکتر باستانی پاریزی در مورد این لالایی کرمانی می گوید:
"این ترانه، اشاره ی جالبی دارد به کالایی که از سیستان به کرمان آمده و آن پر قوست. سیستان به علت وجود هیرمند و دریاچه ی هامون، مرکز تجمع قو و مرغابی و پرندگان دیگر دریایی بود و سال ها مردم سیستان علاوه بر حصیر بافی از جگن، کالای عمده ای را که صادر می کردند پر بود و این پر از طریق راه میان بُر میان سیستان و خبیص (شهداد کنونی) حمل می شد".
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، پانویس برگ ١٩١)
١٢- بعضی از لالایی ها به موقعیت جغرافیایی شهر و خانه ی کودک اشاره می کند.
مانند لالایی زیر از اورازان که یک نکته ی فلسفی نیز در خود پنهان دارد و مادر ضمن خواندن آن به کودک هشدار می دهد که عمر به شتاب آب روان می گذرد:
بکن لالا، بکن جون دل مو شمال باغ ملا، منزل مو
شمال باغ ملا نخلسونه که عمر آدمی آب روو نه
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨٤)
١٣- در برخی از لالایی ها که از مفاهیم عمیق و زیبا سرشارند، مادر آن گونه با کودک گهواره ای خود درد دل می کند و از غم ها و نگرانی های خود به او می گوید که گویی با یک آدم بزرگ سخن می گوید.
مانند لالایی زیر که نشانگر آن است که پدر مرده و فرزند روی دست مادر مانده است. در این لالایی مادر از اندوه این عشق از دست رفته و از تنهایی ناگزیرش برای کودک شِکوه می کند. این لالایی با تمامی لطافتی که دارد بیانگر یک زندگی به بن بست رسیده است:
گلم از دس برفت و خار مونده به من جبر و جفا بسیار مونده
به دستم مونده طفل شیرخواری مرا این یادگار از یار مونده ...
(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، برگ ۷۷٤)
یا این لالایی دیگر که از بی وفایی ها و تنگناها حکایت دارد:
لالالالا عزیزم ، کبک مستم میون هرچه بود دل بر تو بستم
لالالالا که بابات رفته اما من بیچاره پابند تو هستم ...
(همان جا)
١٤- بسیاری از لالایی های کردی، بلوچی، آذری و دیگر نقاط ایران به سبب گویش محلی خود نگهدارنده ی زبان سرزمین خود هستند و واژگان و اصطلاحاتی که در آن ها به کار رفته قابل درنگ است.
این لالایی ها اگر با گویش خود خوانده شوند حال و هوای پر شوری به دست می دهند و برگردان آن ها نیز تا حد گیج کننده ای زیباست. از قبیل این لالایی بلوچی که تکرار ترجیع بند "... در خواب خوش فرو روی" آن را دلنشین تر می کند :
لولی لول دیان لعل ءَ را من فرزند همانند لعل خود را لالایی می دهم
لکّ مراد کسان سالءَ را چون برای او صدها هزار آرزو دارم، و او هنوز کودک است
لولی لول دیان تراوشین واب تو را لالایی می دهم تا در خواب خوش فرو روی
وشّین واب منی دراهین جان خواب خوش ببینی و جان سالم من فدای تو باد ! ای همه ی وجودم
لولی لول دیان تراوشین واب تو را لالایی می دهم تا در خواب خوش فرو روی
لکّ مراد کسان سالءَ را چون برای او صدها هزار آرزو دارم، و او هنوز کودک است
دردپین شکر گال ءَ را لعل من دهان دُر گونه دارد و سخنانی شکر وار دارد
لکّ مراد کسان سالءَ را چون برای او صدها هزار آرزو دارم، و او هنوز کودک است
وش بواین ز باد مالءَ را لعل من مثل زباد بوی خوش می دهد
بچّ گون خدایی دادان فرزندم هدیه ی خداوند است
من اچ خالقءَ لولو کون و من از خداوند تنها خواهان او هستم ...
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨۵)
یا ترجمه ی این لالایی بسیار زیبای ترکی که معنایش درنگ می طلبد:
از سر و صدای لالایی من
مردم از خانه ها گریزانند
هر روز یک آجر می افتد
از سرای عمر من
(تاریخ ادبیات کودکان ایران، برگ٣۵)
در لالایی خصلتی است که آن را تنها روان زنانه دریافت می کند. مادر لالایی را از خود آغاز می کند و در آن لحظه به جز به کودک و گهواره و حال دل خویش به چیز دیگر نمی اندیشد. او روایت دل خود را می خواند ممکن است این روایت قصه ی جامعه باشد، ممکن است نباشد. حتا اگر هم باشد، این مادر نیست که آن را به جامعه تعمیم می دهد، بلکه خود لالایی است که قصه ی دیگران هم می شود. از این رو بسیاری از شاعران مرد که سعی کرده اند، لالایی بسرایند، در این زمینه موفق نبوده اند، چرا که لالایی را از اجتماع آغاز کرده اند یا به زبان ساده تر لالایی را دستاویز گفته های اجتماعی خود کرده اند که از خصلت این ترانه های ساده بیرون است.
در میان لالایی های سروده شده توسط شاعران مرد که حضور این خصلت را دریافته اند، می توان تنها به لالایی دکتر "قدمعلی سرامی" شاعر معاصر اشاره کرد که از احساسی شگفت انگیز برخوردار است. دریغمان می آید که از کنار این لالایی ناخوانده بگذریم. پس نوشتار را با یادآوری بخشی کوتاهی از آن به پایان می بریم:
سوزنم شعاع خورشید و
نَخَم رشته ی بارون
از حریر صبح روشن
می دوزم پیرهن الوون
واسه تو بچه ی شیطون
لالالالا لالالالا
پیشونیت آینه ی روشن
دوتا چشمات،دو تا شمعدون
مثه مهتاب توی ایوون
دیگه چشمات و بخوابون
لالالالا لالالالا
پانوشت:
[*] به نقل از دکتر قدمعلی سرامی، مقاله ی "چگونه با بچه ها ارتباط برقرار کنید"، روزنامه ی همشهری - شماره ی ٣١٤٠ - دوشنبه ٢۷ مرداد١٣٨٣.
منابع:
١- تاریخ ادبیات کودکان ایران (ادبیات شفاهی و دوران باستان) جلد اول، محمد هادی محمدی و زهره قایینی - نشر چیستا- تهران ١٣٨٠.
٢- ترانه و ترانه سرایی در ایران - محمد احمد پناهی "پناهی سمنانی" - انتشارات سروش - چاپ اول ١٣۷٦.
٣- ترانه های ملی ایران - پناهی سمنانی - ناشر مؤلف - چاپ دوم زمستان ١٣٨٦.
٤- فرهنگ عامیانه ی مردم ایران - صادق هدایت - به کوشش جهانگیر هدایت - نشر چشمه تهران - چاپ سوم- پاییز ١٣۷٩.
۵- کتاب کوچه (جامع لغات، اصطلاحات، تعبیرات، ضرب المثل های فارسی) - حرف ب، دفتر اول - احمد شاملو - انتشارات مازیار- تهران ١٣۷٨.
٦- گذری و نظری در فرهنگ مردم - سید ابوالقاسم انجوی شیرازی - انتشارات اسپرک - تهران - چاپ اول- پاییز ١٣۷١.
منبع : پایگاه پژوهشی آریا بوم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
03-28-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اشعار و ضربالمثلهای مشهدی
هَمسَیَه كه از هَمسَیَه برمِگِردَه مِگَه گوسَلَهت پایِ سَگِمَه دِندون گریفتَه
همسایه كه از همسایه بر میگردد میگوید گوسالهات پای سگم را دندان گرفته است
به جایی مُرُم كه روی وا ببینُم نِه دِرِ وا
به جایی میروم كه روی گشاده ببینم نه در گشاده
دیفال رَه یگ رویه كاگل كِردَن
دیوار را یك رویه كاهگل كردن
منظور: كار را فقط از یك جنبه در نظر گرفتن
مرد به پارو می اَرَه زن به جارو بِدَر مِنَه
مرد با پارو میآورد و زن با جارو بیرون میاندازد
منظور: مرد با زحمت مال میاندوزد اما زن بیملاحظه خرج میكند
نِه خورده و نِه برده گیریفته دردِ گُرده
نه خورده و نه برده گرفته درد گرده
منظور: در كار دخالتی نداشته ولی همه زحمات و زیانها متوجه او شده است
نِدار خرِه داش و مرده شور جمتاسه
ندار خری داشت و مردهشوی جام برنجی بزرگی
منظور: ندید بدید است
ماس بریزه جاش مِمَنَه دوغ بریزه جاش چیمَنَه؟
ماست بریزد جاش میماند, دوغ بریزد جایش چه خواهد ماند؟
شعری از اصغر میرخدیوی با لهجهی شیرین مشهدی
در مشهد و فکر کنم خراسان از جاهای دیگهی ایران بیخبرم به سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماه شعبان میگن "چراغ برات". مردم به قبور درگذشتگانشون سر میزنن و برای شادی روح اموات، خیرات میکنن. این شعر هم از مرحوم "اصغر میرخدیوی" در مورد مراسم چراغ براته. امیدوارم خوشتون بیاد.
ماه شعبون ماهیه یکسره خیر و برکات
مشدی نیمه ای ماه ره مگه چراغ برات
از سه روز به نیمه مانده، سر خاکا محشره
مین قبرستونا گوش آدم از صدا کره
سور و سات قاریا خوبه و پولی مستنن
سبیل همه شا بسکه چربه، پوز مگردنن
مستنن پولی که الرحمن و یاسین بخنن
دو سه خط نخونده زود در مرن و جیم مکنن
سر قبرا مندزن قالیچه و روشم چراغ
شیخ قاریم نشسته خوش و شاد و سردماغ
ختم قرآنی ره باید بخنه، ای دو سه روز
پولشم خیلی خوبه توش نداره هیچ سوخت و سوز
سر قبرا جوونا لاله و گلدون مذارن
قوم و خویشاش همه هی نقل و نباتم می یرن
ای سه روز تو هر خنه روغن جوشی پخته مره
قبایه که بری مرد خنه دخته مره!
شیرینی سیوا، آجیل و میوه سیوا، حلوا سیوا
خیر و خیراتشم از زنا سیوا، مردا سیوا
از شکر، آرد برنج، تر حلوای زعفرونی
همه شم چرب و چیلی و لای لقمه ی نونی
رسم ایه بین گداها همه ره رسد کنن
اما چون خوشمزه یه، نره لاتا یم مستنن
همه ی اهل مشد چراغ برات شادن دگه
اعتقاد درن که مرده هایم آزادن دگه
سر قبرستون و خیر و خیراتاشا، یک طرف
خیر و خیرات میون خنه هاشا یک طرف
ای سه روز تو هر خنه روغن جوشی و حلوایه
که بری هم مبرن، ای رسم از او قدیمایه
باز خوبه همی جوری به یاد امواتشاین
هم خودشا مخورن هم مرده هاشا ره مپاین
سور فراوونه، پلو قیمه و آبگوشت و شله
هر جایم سوری باشه، قیله و قال و غلغله
ای سه روز چراغ براته همه جا ورد زبون
تا شب تولد حضرت صاحب الزمون (ع)
شعر زیر از یك شاعر معروف مشهدی است
كه با لهجهی مشهدی سروده شده
عید نوروز که امد، پشت سرش بهار میه
دوباره گل مشه زنده، تا به اعتبار میه
مگه ای نشاطه که همه ی گلا ره کرده بزک
به تماشاش آدم، یکدفعه یاد یار میه
وقتی یاس ره مبینی اوجور پیچیده به درخت
نا خداگاه یادم از گیسو های سِـگار میه
مرغ بیداره و شب، تو غرق توی خواب نازی
خواب خرگوشی بسه، عید آمده بهار میه
این متن به نقل از کتاب "اشعار مشهدی"، سرودهی شاعر معاصر مشهدی، "مرحوم اصغر میرخدیوی"، در مورد مراسم شب چهارشنبه سوری در مشهد قدیم است.]
شو چارشنبه سوری ولوله یه
سر هر کوچه مگی زلزله یه
شب چهارشنبه سوری ولوله است و انگار سر هر کوچه زلزله است
گله نفتیه که هی هوا مره
بعضی وقتا فتنه هم بپا مره
گلوله ی نفتی رو میندازن بالا، بعضی وقتا هم دعوا میشه
میون هر کوچه آتیش و الو
بچه ها به دور آتیشا ولو
وسط هر کوچه آتیشه و بچه ها دورش جمعن
خرمن بته ره آتیش مزنن
آتیشا را با پاشا پیش مزنن
بوته ها رو آتیش میزنن و با پاهاشون مرتب میکنن
مرن از او دورا دورخیز مکنن
از روی آتیشا هی ورمیجی ین
دورخیز میکنن و از رو آتیش میپرن
مگن ای زردی مو از تو بشه
سرخی تو ای آتیش، از مو بشه
میگن زردی من از تو، سرخی تو از من
زنا یم میون حولیا خوشن
بری آتیشا خوشا ره موکوشن
زنها هم اون وسط خوشن و برای آتیش بازی خودشون رو میکشن!
دیره زنگوله دار دست پری
او میون مشغول رقصه، گل زری
پری دایره زنگی دستشه و گل زری اون وسط میرقصه
شور و شادی افتاده تو بچه ها
یکیشا مفته میون آتیشا
بچه ها شادن و یکی میفته تو آتیش
خشتکش الو گیریفته پسره
همه ی کارا او شو، خنده دره
شلوارش آتیش گرفته. همه ی کارهای اون شب خنده داره
زنا با خوداشا نیت مکنن
هر کدوم چیزی تو کوزه مندزن
زنا با خودشون نیت میکنن و هرکدوم یه چیزی تو کوزه میندازن
بعدش از توی کوزه در میرن
همه شم به فال نیکو مگیرن
بعد از توی کوزه در میارن و همه چیز رو به فال نیک میگیرن
ساعتی بعد تو کوچه پس کوچه ها
سر چارسو و کنار گذرا
چند ساعت بعد تو کوچه ها
زنا هی دوتا دوتا با همدگه
ویستادن که رهگذر چیزی بگه
زنها دوتا دوتا می ایستن و به حرفهای رهگذرها گوش میدن
جوونی اگر بخوانه یک غزل
توی او کوچه میفته به هچل
اگه یه جوون رهگذر غزل بخونه توی دردسر میفته
غزلش اگه که شاد شاد بشه
مین شعرش امید زیاد بشه
اگر غزل شاد و پرامید بخونه
با او نیت اونا دربیه جور
مندزه تو دل اونا شوق و شور
و با نیت زنها جور باشه، توی دلشون شادی میندازه
اما وای یه وقته شعره بد بشه
ماجرا ببین کجاها مکشه
ولی وای اگه اون شعر بد باشه، کار به کجاها میکشه!
لنگ کفشه مخوره توی سرش
با قلنبه مزنن توی پرش
با لنگه کفش و مشت میزنن اون رهگذر رو!
تزه از فالگوشی که راحت مشن
چادراشا ره تو روواشا مکشن
تازه وقتی فالگوش ایستادن تموم شد، چادرهاشون رو توی صورتشون میکشن
که کسی نشنسشا توی محل
مگیرن یک کیسه ای زیر بغل
تا شناخته نشن و یه کیسه زیر بغلشون میگیرن
یک ملاقه دستشا در خنه ها
به گدایی و به دنبال بچه ها
یه ملاقه میگیرن و با بچه ها در خونه ها به گدایی میرن
گاهیم مردی بری خوشمزگیش
تو چادر مره با یک عالمه ریش
گاهی هم یه مرد چادر سرش میکنه!
ماجرای شو چارشنبه سوری
از قدیم همیشه بوده ایجوری
از قدیم ماجرای شب چهارشنبه سوری اینجوری بوده
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
03-28-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چند ضربالمثل سمنانی
اِسبِه وِفا, ویشتِری میردونه.
وفای سگ, بیشتر از وفای مردان است.
اَفتووینَه ما یه تو هی شی تا،ا، وِری یون.
به آفتاب میگوید تو غروب كردی كه من در آیم.
اَكو حَموم دَبیچون هِلاكون, تو كو هیزم دَبیچی, چه مستِه!!...
منكه حمام بودهام از خستگی هلاكم، تو كه به هیزم كشی بودهای چه مستی!!
اِن ایمام زاده, كور مِكِره، شفا منادِه.
این امام زاده, كور می كند, شفا نمیدهد.
پیرَه جِنیكا بیِه می چی, بیوه جنیكن پی شی قرض ها گیره.
پیرزن آمد, از بیوه زن شوهر قرض كند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
03-28-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ضربالمثلهای جهرمی
جهرم شهرستانی است در جنوب استان فارس كه قدمتی چند هزار ساله دارد.
یه كفی نون بر بری من بخورم یا اكبری
یه نصفه نون بربری من بخورم یا اکبری
این ضرب المثل وقتی بکار میره که چیز کمی هست وخواهان زیاد داره
دریا كه پاك پاكه لق لق سگ چه باكه
با آب دهان سگ دریا نجس نمی شود
كوزه گر اوشه بكه
كوزه كر از كوزه شكسته می خورد
اگه به امید ننه زیبا نشینم بسی صبحها بی ناشتا بمونم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
03-28-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چیستان وضرب المثل های لری
چیستان با گویش لری
اِسرپ سننی تره, اِ شكر شیری تره
از سرب سنگینتر و از شكر شیرینتر
"خواب"
حونه پاتشا, بیدرز و بیدوز
خانه پادشاه, بدون دوخت و درز
"تخم مرغ"
دمی سرخ و قیامت, د در تنن و علامت, ترمیره حوشگ در میا
از داخل سرخ و قیامت, از بیرون تنگ و علامت, تر میرود و خشك در میآید
"تنور و نان"
سوز و سرخ و حنایی, كارد تیز و قصاوویی
سبز و سرخ و حنایی, كارد تیز قصابی
"هندوانه"
سیه چی زغال, اسبیه چی شیر, حله چی كمو, خدننه چی تیر
همچون زغال سیاه است, چون شیر سفید, چون كمان كج, و چون تیر خدنگ است
"چشم و ابرو"
ریش اسبی اَغل مَغل, دس دجیو و پا در بغل
ریش سفید عجیب و غریب, دست تو جیب و پا در بغل
"لاك پشت"
چی یه دیدیم دئی دش, ارّه پا و نوژی چش
چیزی دیدیم در این دشت, پا مانند ارّه و چشم مثل عدس
" ملخ"
ضربالمثلهای لری
تا كچكی نكی و گپی نمیرسی
تا كوچكی نكنی به بزرگی نمیرسی
یادآوری به افرادی است تا از فرمانبرداری بزرگترها و استادان رنجیده خاطر نشوند موفق نمی شوند.
تراز گـُروَه تا در كَه دو
مسیر راست و همیشگی گربه تا در انبار كاه
كنایه به افرادی است كه رفت و آمد بجای معین دارند.
بزم میره, بالا می شینه
بدگویی و غیبت می كند,در صدر هم می نشیند.
كنایه به افراد از خود راضی و دورواست.
چش دخوش سی بی سرمه داخلش كرد
چشم از خودش سیاه بود, سرمه هم تویش كشید
دوباره كاری و انجام كارهای زائد و غیر لازم.
د دیت كور بیم و تشت روشه نویم
از دودت كور شدم, با آتشت روشن نشدم( گرم نشدم)
كنایه به افراد بی سود و زیان آور است.
زیه و هفتا آوو, قاووش ترنیه
به هفتاد آب زده, مچ پایش هم خیس نشده
افراد هفت خط و زرنگ را گویند.
ملیچك امسال, جیكه جك پارسال
گنجشك امسال, جیك جیك پارسال
ادعای بیش از توان كردن.
ضربالمثلهای الیگودرز (بختیاری)
ایر كلا آقاسه نیده بید, ادعا شایی اِكرد.
اگر كلاه پدرش را ندیده بود, ادعای شاهی می كرد.
خودبزرگ بینی و تكبر بی مورد
دَدَر و داآ اِبره کُرو بوه
دختر به مادر شبیه است و پسر به پدر
در مورد شباهتهای اخلاقی بین فرزندان و پدر و مادرشاناین مثل آورده می شود.
ز خاك ورداشتن چو كنیش دِ خره
از خاك برداشتن,كاشتن تو گل
از بندی به بند سخت تر گرفتار شدن
كور ز تیاس ترسه، كچل ز سرس
كور از چشمهاش می ترسد و كچل از سرش
هر كسی از نقطه ضعف خودش ترس دارد.
و كچل گتن سی چه سر ته شنه نكنی، گت: خوشم ز ئی قرتی گریا نیا
به كچل گفتن چرا سرت را شانه نمی كنی، گفت: از این قرتی گریها خوشم نمیاد
هر كس در كاری سود نداشته باشد آنرا مناسب نمی داند
کُر خو سی هر كه با سرمایه نیخوا
پسر خوب برای هر كس باشد سرمایه نمی خواهد
اشاره به غیرت و جوهر داشتن پسرهای خوب است.
ترانه سیت بیارم، تك بیتهایی که در لرستان در وصف عروس و داماد می خوانند
سیت بیارم, سیت بیارم, باری گل باری حنا
بارهای گل و حنا برایت بیاورم
حنایا سی دس و پاته, گلیا سی سر جا
حناها برای دست و پایت است و گلها برای داخل حجله
ژیره كفتم, ژیره بختم, گرتژیره وم نشس
زیره كوبیدم و بیختم, گرد زیره بر من نشست
شادوماد در دروما, سر تا پا گل وم نشس
شاداماد از در كه درآمد غرق در گل شدم
ئی انارون نشگنی تو, مر ایما انار حریم
این انارها را نشكنید ما نیامده ایم انار بخوریم
سوز كیونه, زین كنیتو, ایمانیش عروس بریم
مادیان سفید عروس را زین كنید, آمده ایم عروس را ببریم
ای برارو, ای خوورو, سر من قوربون تو
ای برادر و خواهرانم سر من قربانی سر شما
ایقدر خدا نكشم, سی حنا و نون تو
آرزو می كنم زنده باشم و حنا بندان شما را ببینم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
03-28-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ضربالمثلهای ترکمنی
اسب برای تركمن با ارزشترین چیزهاست برای همین در ضرب المثلها هم اسب را بكار می برند.
آت آدمینگ قاناتی دیر
اسب بال و پر انسان است
آت آریق لیقده, قیز غریب لیقده
اسب را در لاغری و دختر را در غریبی بیازمای
آت اوركن یریندن, اُرقورقان یریندن
اسب از هر جا كه رم كند می ترسد و مرد از جایی كه ترس دارد پرهیز می كند
آتینگ یوریك بولا نیندن, بختنگ یوریك بولسون
الهی كه بختت از تك اسب تند رو هم تیزتر باشد
آت قدرین مینن بیلار, اوق قدرینی آتان
قدر اسب را سوار داند و قدر كمان را تیر انداز
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
03-28-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ضرب المثل های تهرانی:
اگر تو سه ساله كالسكه چی شده ای، من سی ساله كالسكه سوار میشم.
حرف كهنه كار به تازه كار پر مدعا
با آب حموم مهمون می گیره
به كسی كه به غذا، یا سفره ی دیگری تعارف بكند.
برادر خورده شیشه م باشه باید قورتش داد.
نظر خواهر نسبت به برادر در اجبار به قبولی او اگر چه آزارنده ترین باشد.
به شل گفتن چرا بد می رخصی؟ گفت اتاق كجه.
عذر نامربوط، مشابه عذر بدتر از گناه.
پیش قاضی و معلق بازی؟!
پیش همه فن حریف ادعای زیركی كردن.
تا پارسال تاپاله رو عوض نون تافتون می گرفت و اه تفو عوض شاهی سفید.
كنایه به تازه بدوران رسیده.
تا كاسه آب نشكنه آب ازش نمی چكه.
تا دلت نشكست اشكت رونقی پیدا نكرد.
جلوی زبون مردمو نمی تونی بگیری در گوشتو بگیر.
بی اعتنایی به حرف مردم.
چاله نكنده منارشو دزدیده.
كار بی محاسبه انجام دادن.
حالا قلقلكش كنی سال دیگه خبر می شه
كنایه ازتنبلی و بی حالی زیاد از حد است.
دنیا همین صد سال اولش سخته.
در دنیا آسودگی نمی باشد.
صفای هر چمن از روی باغبان پیداست.
نظر به برخورد صاحبخانه با مهمان.
كالسكه یدكم بالای قر یار
جمله ای در تلف آخرین سكه یا ته مانه ی جیب
سلمونیا كه بیكار میشن سر همو میتراشن
به كسی كه از بیكاری سر خود به بیگاری گرم بكند.
سبزی آش همسایه, گوشواره گوشاشه همسایه
دستور قناعت و دور و بر زندگی را گرفتن به زن
در خانه ای زنی از باقیمانه های سبزی همسایه كه از شلخته گی بیشتر سبزی ها را در پاك كردن دور می ریخت و او سبزی خود را از آنها تامین نموده از پس انداز پولشان گوشواره خریده بود, روزی آنها را به گوش كرده وسط حیاط به خواندن و رقصیدن بر آمد كه: سبزی آش ....
نذر می كنم نذر سرم, خودم می خورم با پسرم
نذوری كه میان خود و اقارب پخش بشود
نعل پیدا كرده پی اسبش می گرده
طماع, خام طمع
نفهم تر از گوساله پرس ( پرست) مرده پرس!
به كس یا كسانی كه حیات افراد را توجه نداشته, در مماتشان زاری و اشك نثار نموده بزرگ و چنین و چنانش بكنند!
نه كلاگیس, گیس میشه, نه مرد بی قباله شوور
بی اعتباری معاملات پا در هوا
نه دو بند انگشت, نه صد من منت!
رد محبت و عنایت منت گذار
عسل در باغ هست و غوره هم هست // زلیخا هست و فاطمه كوره هم هست
نظر به خوب و بد و زشت و زیبا با هم بودن
خوب و راحت مطلق وجود نداشتن, دوری جستن از انتظار دوست و همسر و روزگار بدون نقصان و عیب.
توی این قبر كه بالاش زار می زنی مرده نیس
متوجه كردن كسی كه امید به شخص و جا و وعده های پوچ بسته, یا خیال و نظر توقع تمنا داشته باشد.
آب داشتی, تخم داشتی, تو بودی كه نكاشتی؟!
افسوس و شمات, حیرت به حال كسی كه فرصتی بس مناسب از كف نهاده باشد!
آب به آب بخوره زور ور میداره
مثل: دو دست كه به هم بخوره از توش صدا در میاد
منظور فایده اتحاد
آبرووِ, آب كه نیس از جوب گرفته باشم.
حرف كسی كه بخواهند در كاری خلاف یا به وساطت, میان دو بیمنطق دخالتش بدهند.
آتیش كی بوده كه دود نداشته باشه!!
كدام خانهای بوده كه تویش حرف و سخنی نبوده, كدام دعوایی بوده كه فحش نداشته؟!
هر كی خر شه ما پالون, هر كی در شه ما دالون
حرف بیطرفها و سر بهكار خودها و كنارهجوهای از سیاست و مانند آن
بودم بودمو ولش كن, هسم هسمو حساب كن
به لاف زن, به گزافهگو به كس كه به راست یا دروغ, وصف چنین و چنان بودن خود بكند.
نه سرمو بشكن, نه گردو تو جیبم بكن
نه آزارم بده, نه قربان صدقه ام برو
هر كی باید دسشو به زانوی خودش بیگیره
دستور به قطع امید از دیگران و متكی به خود بودن
پاكیزگی تو یقه چركیناس
راستی و درستی نزد فقراست
همه میترقن, ما وا می ترقیم!
همه ترقی می كنند, ما ترق معكوس میكنیم!
تهرون جاییه كه رستم توش گرزشو گرو یه نون سنگك گذاش
دامنگیری خاك تهران و گرفتارشدن در آن.
روایتی از گرز زیر طاق چهارسو بزرگ: در گچكاری طاق چهارسوق بزرگ, گچكار خوش ذوق آن گرز مانندی از گچ ساخته سمت جنوب شرقی پا طاق آن قرار داده, اسمش را گرز رستم گذارده بود و به مرور زمان این نظر بر آن افزوده شد كه آن را رستم به بهای نان سنگكی نزد نانوای چهار سو گذارده.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
03-28-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ضرب المثل های بجنوردی
بیحیا بیل باقلده, بیچاره قاچ سن گری
بیحیا که بیل برداشت, بیچاره باید فرار کند
پیس, پیسه تاپیه, سو چُغر تاپیه
بد, بد را پیدا میکند, آب گودال را پیدا میکند
ملا اِلَنِه تاپیه
ملا مرده را پیدا میکند
خاتِن بارده, خاتن لرین نقشده
زن هست که نقش تمام زنهاست
خاتن بارده آرپه دن آش اِ دیه
زن هست که از آرد جو آش میپزد
خاتِن بارده, اَرِنِن ایرینه خوش اِدیه
زن هست که دل شوهرش را خوش میکند
خاتِن بارده اَرِه تورپاق باش اِدیه
زن هست که شوهرش را خاک بر سر میکند
با تشکر از آقای ژیان ساعدی
علی سه دله ولی سه دله قرلمیشن نمامسه دله
علیشم دیوانه ولیاشم دیوانه از دم یکطرف همشون دیوانه
دورده دورده , دِه دِه , دََوَه
صبر کرد صبر کرد گفت دوه
این ضرب المثل وقتی بکار میره که کسی حرفی رو بیموقع بزنه
بوئیلکه قوش بیلدرکنه جیو جیو ارگته
گنجشک امسالی به گنجشک سال قبلی جیک جیک یاد میده
توئی دَن سوئره تومبلی
بعد از عروسی بزن و بکوب
این مثل وقتی بکار میره که کاری رو بیموقع انجام میدن
تصنیف عاشقانه به زبان كردی بجنوردی (كرمانجی)
سر زلفان قاچی مَكَه
لاوكِه خَلكِه عشقی مَكَه
عشقی دَكی بی دل مَكَه
ها لیلا نِه , لیلا نِه وا مُقامِه د رنَه جانِه
سر رویِ تَه دَ گِرِم
زار و ضَرور دَفِكِرِم
وَ وی دردا از دَ مِرِم
ها لیلا نِه, لیلا نِه وا مُقامِه د ر نَه جانِه
شیلوارِه خَه چینِه پدِدِه
وَ گُلاوِه بینِه پِدِه
شَوِ جارِه شو نِه پِدِه
ها لیلا نِه, لیلا نِه وا مُقامِه د رنَه جانِه
تو دستی خَه حمایل كَه
لَه گَردَنی مِن سایِل كَه
اَزی گالِم مِن جایل كَه
ها لیلا نِه, لیلا نِه وا مُقامِه د رنَه جانِه
سر زلفان خود را قیچی مكن
پسر مردم را عشقی مكن
اگر عشقی می كنی بیدل مكن
درنه جان به این مقام می خواند: ها لیلا نه, لیلا نه
سر راه تو را می گیرم
زاری كنان در اندیشه ام
با این درد من می میرم
درنه جان به این مقام می خواند: ها لیلا نه, لیلا نه
شلوار خودت را چین بده
با گلاب آنرا بو بده
شبی یكبار مرا در كنار خود جا بده
درنه جان به این مقام می خواند: ها لیلا نه, لیلا نه
هر دو دستت را حمایل كن
در گردن من از روی محبت
من پیر شده ام جوانم كن
درنه جان به این مقام می خواند: ها لیلا نه, لیلا نه
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
03-28-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ضرب المثلهای ایلامی
دَلیا و گپ سَگ حَر م نِیو
دریا به دهن سگ حرام نمی شود
منظور: با بدگویی كردن نسبت به فرد متشخصی از شخصیت و فضیلت او كاسته نمی شود
دِما سگ سِخو وِرچِنَه
به دنبال سگ استخوان جمع می كند
منظور از طماع بودن است
دو بهارو, طَنَی روزگارو
دوغ بهاران, طعنه روز گاران
منطور: انسان نباید بخشش توام با منت دیگران را بپذیرد
سَوغات خرس هَپَلوكه
سوغات خرس پیاز كوهی
داشتِم داشتِم حَسَونِی, دارِم دارِم حَسَوَه
داشتم داشتم حساب نیست, دارم دارم حساب است
سگیل همه وَ دَو, سگِ گیوَه كش هم وَ دَو
سگها همه به دو, سگ گیوه كش هم به دو
انسان باید با توجه به شرایطش و موقعیتش عمل كند و خود را هم طراز طبقات متمول نكند
د ختِر بَنچینَه سنگی, بَختِش مِیا یَه رَنگی
دختری كه با وقار بنشیند, بخت خوبی به سراغش می آید
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 6 نفر (0 عضو و 6 مهمان)
|
|
ابزارهای موضوع |
|
نحوه نمایش |
حالت خطی
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 03:03 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|