مشاعره سنتی

[مهدی]

تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد

[shokofe]

دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش
که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس

[topic_sun]

سوگند به خورشید و به ماهی که ندارم
شب قسمت من شد،به گناهی که ندارم

[shokofe]

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز

[topic_sun]

زیر این گنبد ماتم زده ی خاک آلود
روی این تپه ی پاییزی خاموش و کبود

[shokofe]

دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد

[مهدی]

دلا در عشق تو صد دفترستم
که صد دفتر ز کونین ازبرستم

[shokofe]

مقام عیش میسر نمی‌شود بی‌رنج
بلی به حکم بلا بسته‌اند عهد الست

[مهدی]

تا چند زنم بروی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت‌پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت

[shokofe]

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت