شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |
07-15-2012
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241
3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گاهی دلت بهانه هایی میگیرد که خودت انگشت به دهان میمانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت میکنی...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...
گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری ،انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانوهایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای ،گوشه ترین گوشه ای ! که میشناسی بنشینی و "فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ میشود...
گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید...
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
|
4 کاربر زیر از ماهین سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
07-16-2012
|
|
مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693
7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
متن ترانه های لحظه های دلتنگی ما
از خودم می گریزم...
از جای پای خودم در باتلاق فراموشی...
که هر لحظه در آن پایین تر میروم...
چیزی از پایین مرا میکشد...
گمانه هایم به سمت تو میدود...
خودت نه...
خاطره های فراموش شده ات...
هر لحظه یادی از تو مرا پایین تر میکشد...
اینجا آخر دنیاست...
من بی صدا فریاد میزنم...
تو پر هیاهو سکوت میکنی...
من از یاد تو لبریز میشوم...
تو از نام من بیزار...!
|
5 کاربر زیر از hossein سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-19-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
یه جوری عاشقت هستم که خوابم با تو بیداره
میخوام تنها بشم اما خیال تو نمیزاره
یه جوری عاشقت هستم که تو شاید نمیدونی
ولی بازم یه احساسی به من میگه نمیمونی
چرا نشکسته میمونن همه بغض های ناخونده
بگو تا مرز آغوشت چقدر دلواپسی مونده
کدوم خوابه که دور از تو هنوز آروم آرومه
نمیدونم شبم تا کی از آغوش تو محرومه
از این تنهایی میترسم از این آینده ی مبهم
از اینکه هردومون باشیم ولی دور از نگاه هم
اتاق و سقف نزدیک و یه قاب عکس و بیداری
ببین تو خلوتت آیا توهم حال منو داری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا نشکسته میمونن همه بغض های ناخونده
بگو تا مرز آغوشت چقدر دلواپسی مونده ...................
|
6 کاربر زیر از افسون 13 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-20-2012
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Oct 2010
محل سکونت: خراب آباد
نوشته ها: 1,032
سپاسها: : 577
868 سپاس در 544 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
قيمت نگاه نازت... خيليه...مثل صداقت
قيمت نگاه نازت... خيليه...مثل صداقت
مثل خوب بودن تو سختي واسه اثبات رفاقت
توي خرداد گل ياسي توي آبان گل مريم
چه شكنجه ي قشنگي مي كٌشي منو تو كم كم
چه تفاهمي تو عاقل دل من با تو ديوونه
درمونم دست چشماته... اينم آخرين بهونه
دل تو يه وقتا سنگه يه روز هم مثل بلوري
شبا گاهي قرص ماهي يه روز هم يه تيكه نوري
حوصله كه داشته باشي دو سه جمله ميگي گاهي
اما ميلت كه نباشه نداري حتي نگاهي
چون غروب خيلي قشنگه... تو خودِ خودِ غروبي
چي بگم قد يه واژست... هر چي هستي خيلي خوبي
عكست نازت رو گذاشتم گوشه ي سفيد دفتر
تا ديگه هيچكي نبينه هر چي پنهون باشه بهتر
يه روزي ميشي يه دريا فرداش هم يه كوهي
هر چي كه دلت مي خواد باش هر جا باشي باشكوهي
لااقل خوب شد كه لطفي كردي و واسم نوشتي
معني حرف تو اين بود كه مطيع سرنوشتي
دلم رو دادم به دست تو براي يادگاري
قابلي نداره بردار مي دونم دوستم نداري
وقتي كه بارون ميگيره چشمام از عشق تو خيسه
دل برات به قول سهراب زير بارون مي نويسه
تنها آرزوم همينه... تا يادم نرفته راستي
كاش يه روزي بهم بگي كه من همونم كه مي خواستي
تنها آرزوم همينه... تا يادم نرفته راستي
كاش يه روزي بهم بگي كه من همونم كه مي خواستي
|
5 کاربر زیر از yad سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-23-2012
|
|
مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693
7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ستاره های سربی
فانوسک های خاموش
من و هجوم گریه
از یاد تو فراموش
تو بال و پر گرفتی
به چیدن ستاره
دادی منو به خاک
این غربت دوباره
دقیقه های بی تو
پرنده های خسته ن
آیینه های خالی
دروازه های بسته ن
اگه نرفته بودی
جاده پر از ترانه
کوچه پر از غزل بود
به سوی تو روانه
اگه نرفته بودی
گریه منو نمیبرد
پرنده پر نمیسوخت
آینه چین نمیخورد
اگه نرفته بودی
و
اگه نرفته بودی
شبانه های بی تو
یعنی حضور گریه
با من نبودن تو
یعنی وفور گریه
از تو به آینه گفتم
از تو به شب رسیدم
نوشتمت رو گلبرگ
تو رو نفس کشیدم
از رفتن تو گفتم
ستاره دربدر شد
شبنم به گریه افتاد
پروانه شعله ور شد
اگه نرفته بودی
جاده پر از ترانه
کوچه پر از غزل بود
به سوی تو روانه
اگه نرفته بودی
گریه منو نمیبرد
پرنده پر نمیسوخت
آینه چین نمیخورد
اگه نرفته بودی
و
اگه نرفته بودی
ستاره های سربی
فانوسک های خاموش
من و هجوم گریه
از یاد تو فراموش...
__________________
گاهی حس میكنم
گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند
كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
|
3 کاربر زیر از hossein سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-24-2012
|
|
کاربر بسيار فعال
|
|
تاریخ عضویت: May 2012
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 1,251
سپاسها: : 8,172
4,786 سپاس در 1,493 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ای بی تو شبهای من شهر خاموشی چه بیصدا پرت شکست
ای شهر خاموشی وای از فراموشی چه باده هر صدا رو بست لبارو بست
ای بال و پر کشیده خواب ستاره دیده کوچ شبانه تو روشن تر از سپیده
تا مرز قصه رفتی پلک شبا رو بستی پرواز آخرت بود پرپر زدی شکستی
شهر ما سکوتش تلخه شهری که شهر خوابه حوضاش پر از شرابه
گلاش تو باغچه سوختن درختا سایشونو به عابرا فروختن
قلب ما سقوطش تلخه وقتی هوا نباشه من و تو ما نباشه
برای این سوارا یه اسب چوبی حتی تو قصه ها نباشه
این تن تنها شکسته زیر آوار قاصد ابرا برو خدا نگهدار
_________________________
زنده یاد منوچهر طاهرزاده
__________________
معنی فلفل نبین چه ریزه است را روزی فهمیدم.....که اشک هایم به این کوچکی پر از حرف ها و غم های بزرگ شد
|
2 کاربر زیر از پریشان سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-24-2012
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241
3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تو می دونستی اینجا راه بستست
تو می دونستی اینجا غم فراوون
تو می دونستی کمه حرفای تازه
می دونستی من اینجا ریشه کردم
نمی تونم پامو بیرون بذارم
می دونستی من این وابستگی رو
قد دلخستگی ها دوست دارم
نه روی ماه شب می خواست نه زیر گنبد کبود
نه پشت سر خاطره داشت نه روبه رومون گل و عود
ما مثل هم نمی شدیم قصه خیلی ساده بود
می تونستی بری اما نرفتی
تو گفتی با من این عشقه این اسیری
خودت خواستی بمونی حیف من شی
خودت خواستی منو جدی بگیری
منو وادار کردی باورم شه
که با من قصه خوشحالی نداره
منو منت کش این قصه کردی
عزیزم باشه اشکالی نداره
من و زمین و خستگی،تو و ستاره و صدف
من مثل ماهی رو آب ،تو مثل تور و موج و کف
قصه خیلی ساده شد...
من این طرف تو اون طرف!
مسعود امامی
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
ویرایش توسط ماهین : 07-24-2012 در ساعت 10:32 PM
|
4 کاربر زیر از ماهین سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-24-2012
|
|
مدیر تالار انگلیسی
|
|
تاریخ عضویت: Apr 2008
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 1,577
سپاسها: : 3,750
4,670 سپاس در 1,282 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بستی تو تا بار سفر از خونه ی ما
خاموش و سرده بی تو این کاشونه ی ما
رفتی سفر ای بی خبر از ماتم دل
جای تو غم شد همدم و هم خونه ی ما
هر جا میرم یادت همیشه
هر گز ازم جدا نمیشه
هرچند که این سفر کوتاهه
اما دلم رضا نمیشه
...
تو در این سفر خدایا
ز بلا نگه بدارش
که دل امیدوارم به خیال او نشسته
شبی از درد فراغش
رو به میخانه نمودم
دیدم از بخت سیاهم
در میخانه ببسته .. .
فقط آرزوم همینه
که تو از سفر بیایی
نکنه یه وقت بمیره
دلم از غم جدایی . . .
|
3 کاربر زیر از مهرگان سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-24-2012
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241
3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
یه مو از سر تو کم بشه
اگه حال و روزت پر از غم بشه
دلت خونه ی بغض و ماتم بشه
میمیرم
اگه کاری از دست من بر نیاد
اگه قلبت از عشق چیزی نخواد
یه مهمون ناخونده از در بیاد
میمیرم
اگه خوابت از من فراری بشه
شب و روز تو گریه زاری بشه
نگاهت واسم یادگاری بشه
بری با دلی خون و چشمای خیس
بری جایی که راه برگشتی نیست
بسازن واست کلی حرف و حدیث
میمیرم
بی تو دیگه سرد و غمگینم و ناامید
چرا لحظه ی تلخ رفتن رسید
بی تو دیگه سرد و غمگینم و نا امید
چرا لحظه ی دل بریدن رسید
که جای تو رو هیچ کسی پر نکرد
که قلبم به عشقت تظاهر نکرد
که گرمم با یادت توو روزای سرد
فقط عشق من زود برگرد
نمی دونی تنهایی درد برام
به جز تو چی از کل دنیا بخوام
تو نیستیو من گیج و سر به هوام
بیا عشق من زود برگرد
بی تو من سرد و غمگینم و نا امید
چرا لحظه های تلخ رفتن رسید
بی تو دیگه سرد و غمگینم و نا امید
چرا لحظه ی دل بریدن رسید
میلاد تهرانی
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
|
3 کاربر زیر از ماهین سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
10-17-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خودم با خودم آشتی میکنم
خودم با خودم هی بهم می زنم
من اونقدر تنها شدم بعد تو که با سایه ام اینجا قدم میزنم
بدون بهونه بدون دلیل برای خودم عطر و گل میخرم
مثل آدمهایی که دیوونه اند صدات میکنم اسمت رو میبرم
ته تنهایی همینجاست که میگن
این همون آخر دنیاست که میگن
خودم با خودم زندگی میکنم
خودم میگم و هی خودم میشنوم
دلم خیلی از دست دنیا پُره صدای تورو دیگه کم میشنوم
خودم با خودم درددل میکنم تا از گریه از غصه خوابم بره
می دونم نمی فهمی توی این اتاق چقدر زندگیم بی تو سخت میگذره
ته تنهایی همینجاست که میگن
این همون آخر دنیاست که میگن !!
|
2 کاربر زیر از افسون 13 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
ابزارهای موضوع |
|
نحوه نمایش |
حالت خطی
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 01:20 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|