#1  
قدیمی 08-06-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض ارزش زن در ایران باستان




ارزش زن در ایران باستان


۱- زن از خود خرد و اگاهی دارد و در هنگامه ی سختی و نیاز می اندیشد و راه بهین را بر می گزیند.و با دلیری بدان پای می گذارد و از چیزی نمی هراسد.

همان گونه که فرانک پس از کشته شدن آبتین به دست سربازان ضحاک و خوراک ماران دوش او شدن ، و پس از آن که پسران نوزاد را می کشند فریدون را بر میدارد و راهی برای نجاتش پیدا میکند:

خردمند مام فریدون چو دید
که بر جفت او بر چنان بد رسید
فرانک بدش نام و فرخنده بود
به مهر فریدون دل اگنده بود

....

دوان مادر آمد سوی مرغزار


چنین گفت با مرد زنهار دار

که اندیشه ی در دلم ایزدی

فراز آمد ست از ره بخردی

و پسر را پیش آن مرد زنهار دار پنهان می کند.تا از دست ضحاکیان جان به در برد.




۲- بر خلاف آن چه در بیشینه ی افسانه های ملل بوده که پهلوانان و قهرمانان از وصلت خدایان با مردم و از اله ها به دنیا می ایند در
شاهنامه تمام قهرمانان از بطن زن به دنیا می آیند. این زنان هستند که پهلوانان را به دنیا می آورند.
همان طور که همه ی جمعیت جهان از پشت فریدون و سه پسر او هستند.و این سه پسر یعنی سلم و تور و ایرج از شکم شهرناز و ارنواز خواهران جمشید به دنیا آمده اند.

به بالا چو سرو و به رخ چون بهار

به هر چیز ماننده ی شهریار
از این سه دو پاکیزه از شهرناز

یکی کهتر از خوب چهر ارنواز


رستم پهلوان بزرگ و ملی ایرانیان از زنی زمینی با نام رودابه به دنیا می آید.

یکی بچه بد چون گوی شیرفش

به بالا بلند و به دیدار کش
شگفت اندرو مانده بد مرد و زن

که نشنید کس بچه ی پیل تن


سهراب نیز از یک زن به نام تهمینه و نه از یک اله به دنیا می آید.

چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه

یکی پورش آمد چو تابنده ماه
تو گفتی گو پیلتن رستم ست

و گر سام شیرست و ار نیرمست
چو خندان شد و چهره شاداب کرد

ورا نام تهمینه سهراب کرد


کی خسرو پادشاه آرمانی ی ایرانیان نیز از فرنگیس زاده میشود.در یک واقعه ی معمولی و زنانه ی زایمان .هر چند خودش پایانی معمولی ندارد.

همی رفت گل شهر تا پیش ماه

جدا گشته بود از بر ماه شاه



۳-ایرانیان داشتن فرزند پسر را تنها نشانه ی ادامه ی نسل خود نمی دانستند.

همان گونه که نسب پاشاه بزرگی که کین نیای خود ایرج را می گیرد و سال ها با تورانیان می جنگد یعنی منوچهر. از سوی مادر و آن هم پس از دو پشت که هر دو زن بودند به ایرج می رسد.و در اصل نیای وی ماه آفرید می باشد.

یکی خوب چهر پرستنده دید
کجا نام او بود ماه آفرید
چو هنگامه ی زادن امد پدید

یکی دختر امد ز ماه آفرید
جهانی گرفتند پروردنش

برآمد به ناز و بزرگی تنش

و این دختر پس از زناشویی با پشنگ منوچهر را به دنیا می آورد....



__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 08-06-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض در ایران باستان این زنان بودند که از مردان خواستگاری می کردند

۴- در ایران باستان این زنان بودند که از مردان خواستگاری می کردند.

آن سان که رودابه چون ویژه گی های زال را میشنود دل می افروزد و با وی نرد عشق می بازد.

چوبشنید رودابه ان گفت و گوی
برفروخت و گلنارگون کرد روی
دلش گشته پر اتش از مهر زال
از او دور شد خورد و ارام و هال

و پس از مدتی پنهانی به کومک پرستنده گان خود به زال خبر دل باختن خود را می دهد و وی را به خلوت گه خویش دعوت می کند.

خرامد مگر پهلوان با کمند
به نزدیک دیوار کاخ بلند
کند حلقه در گردن کنگره
شود شیر شاد از شکار بره


تهمینه نیز خودش از مرد دلخواه خود خواستگاری می کند:

یکی بنده شمعی معنبر به دست
خرامان بیامد به بالین مست
پس پرده اندر یکی ماه روی
چو خورشید تابان پر از رنگ و بوی
دو ابرو کمان و دو گیسو کمند
به بالا به کردار سرو بلند
روانش خرد بود و تن جان پاک
تو گفتی که بهره ندارد ز خاک
از او رستم شیردل خیره ماند
برو بر جهان آفرین را بخواند
بپرسید زو گفت نام تو چیست
چه جویی شب تیره کام تو چیست
چنین داد پاسخ که تهمینه ام
تو گویی که از غم به دو نیمه ام
یکی دخت شاه سمنگان منم
ز پشت هژبر و پلنگان منم
به گیتی ز خوبان مرا جفت نیست
چو من زیر چرخ کبود اندکیست
کس از پرده بیرون ندیدی مرا
نه هرگز کس آوا شنیدی مرا
...
ترا ام کنون گر بخواهی مرا
نبیند جز این مرغ و ماهی مرا
یکی آن که بر تو چنین گشته ام
خرد را ز بهر هوا کشته ام
و دیگر که از تو مگر کردگار
نشاند یکی پورم انر کنار


منیژه نیز خود دل به بیژن می بندد و دایه را می فرستد تا او را به منزل گاهش بیاورد.

منیژه چو از خیمه کردش نگاه
بدید آن سهی قد لشگر پناه
به رخساره گان چون سهیل یمن
بنفشه گرفته دو برگ سمن
...
به پرده درون دخت پوشیده روی
بجوشید مهرش دگر شد به خوی
فرستاد مر دایه را چون نوند
که رو زیر ان شاخ سرو بلند
نگه کن که ان ماه دیدار کیست
سیاوش مگر زنده شد گر پریست
بپرسش که چون امدی ایدرا
نیابی بدین رزمگاه اندرا
پریزاده ای گر سیاوشیا
که دل ها به مهرت همه جوشیا
و گر خاست اندر جهان رستخیز
که افروختی اتش مهر تیز
که من سالیان اندر این مرغ زار
همی جشن سازم همه نو بهار
بدین بزمگه بر ندیدیم کس
ترا دیدم ای سرو آزاده بس


کتایون دختر قیصر نیز خودش می بایست همسر خود را انتخاب کند.که طی مراسمی تمام پسران واجد شرایط زناشویی گرد می آیند و کتایون از میان آن ها یکی را بر میگزیند.که پس از چندی سرانجام چشمش به گشتاسپ می افتد و دل به او می بندد.

چنان بود قیصر بدان گه به رای
که چون دختر او رسیدی به جای
چو گشتی بلند اختر و جفت جوی
بدیدی که آمدش هنگام شوی
یکی گرد کردی به کاخ انجمن
بزرگان فرزانه و رای زن
هر انکس که بودی مر او را همال
ازان نامداران براورده یال
ز کاخ پدر دختر ماه روی
بگشتی بران انجمن جفت جوی
...
چو از دور گشتاسپ را دید گفت
که ان خواب سربرکشید از نهفت
بدان مایه ور نامدار افسرش
همانگه بیاراست خرم سرش
چو دستور آموزگار آن بدید
هم اندر زمان پیش قیصر دوید
که مردی گزین کرد از انجمن
به بالای سرو سهی در چمن

فراموش نکنیم در شاه نامه قیصر ایرانی و از نژاد سلم است.

برآورده ی سلم جای بزرگ
نشستنگه قیصران بزرگ
یا:
همان قیصر از سلم دارد نژاد
ز تخم فریدون با فرو داد
همان سلم پور فریدون گرد
که از خسروان نام شاهی ببرد


این گویش و گفتار حتا در بخش های تاریخی ی شاه نامه نیز دنبال میشود.گل نار کنیزک اردوان که در کنار او زنده گی ی خوش و آسوده دارد دل به طویله دار او یعنی اردشیر میبندد و شبانه به خواب گاه او می رود و پس از گفتن راز دل با او به همراهش فرار می کند.

یکی کاخ بود اردوان را بلند
به کاخ اندرون بنده ای ارجمند
که گلنار بد نام ان ماه روی
نگاری پر از گوهر و رنگ و بوی
بر اردوان همچو دستور بود
بران خواسته نیز گنجور بود.
...
چنان بد که روزی برآمد به بام
دلش گشت زان خرمی شادکام
نگه کرد خندان لب اردشیر
جوان در دل ماه شد جای گیر
همی بود تا روز تاریک شد
همانا به شب روز نزدیک شد
کمندی بران کنگره بر ببست
گره زد برو چند و ببسود دست
به گستاخی از باره آمد فرود
همی داد نیکی دهش را درود
بیامد خرامان بر اردشیر
پر از گوهر و بوی مشک و عبیر
ز بالین دیبا سرش برگرفت
چو بیدار شد تنگ در بر گرفت
نگه کرد برنا بران خوب روی
بدان موی و آن روی و آن رنگ و بوی
بدان ماه گفت از کجا خاستی
که پر غم دلم را بیاراستی
چنین داد پاسخ که من بنده ام
ز گیتی به دیدار تو زنده ام
دلارام و گنچور شاه اردوان
که از من بود شاد و روشن روان
کنون گر پذیری تو را بنده ام
دل و جان به مهر تو اگنده ام
بیایم چو خواهی به نزدیک تو
درفشان کنم روز تاریک تو


مالکه دخت نوبهار دختر نرسی که طایر غسانی پس از حمله به تیسپون و زناشویی او با نوبهار به دنیا آمده نیز با پیروی از نیمه ی ایرانی خویش خود از شاپور دوم(شاپور ذوالاکتاف) خواستگاری می کند:

بگویش که با تو ز یک گوهرم
هم از تخم نرسی ی کنداورم
همان نیز با کین نه هم گوشه ام
که خویش توام دختر نوشه ام
مرا گر بخواهی حصار ان توست
چو ایوان بیایی نگار آن توست


...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 08-06-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض آن گاه که مردان از اندیشه باز می ماندند زنان وارد میدان انیشه و کار میشدند

۵- در ایران باستان این زنان بودند که حلقه ی نشان(حلقه ی نامزدی) به مردان می دادند.

این رودابه است که پس از ان که زال رضایت پدر و شاه را برای زناشویی با او جلب می کند برایش هدیه ها و حلقه ی نشان می فرستد.

فرستاده پیشآمد از پیش سام
ابا شادمانی و فرخ پیام
سبک پاسخ نامه زن را سپرد
زن از پیش او بازگشت و ببرد
به نزدیک رودابه امد چو باد
به دین شادمانی ورا مژده داد
پری روی بر زن درم برنشاند
به کرسی ی زر پیکرش برنشاند
یکی شاره سربند پیش آورید
شده تار و پود اندرو ناپدید
همه پیکرش سرخ یاقوت و زر
شده زر همه ناپدید از گهر
یکی جفت پرمایه انگشتری
فروزنده چون بر فلک مشتری
فرستاده نزدیک دستان سا
م بسی داد با او درود و پیام


۶- آن گاه که مردان از اندیشه باز می ماندند زنان وارد میدان انديشه و کار میشدند و گره ها را باز می کردند.
در ایران باستان زنان خانه نشینان و معشوقه های ابله و نادان نبودند.


سین دخت که میبیند شوهرش مهراب سخت نگران و وامانده از نبرد با ایران و ارتش منوچهر شاه است خود جلو میرود تا مشکل را از راه دیپلماسی حل بکند.

چو در کابل این داستان فاش گشت
سر مرزبان پر ز پرخاش گشت
بر آشفت و سین دخت را پیش خواند
همه خشم رودابه بر وی براند
بدو گفت اکنون جزین رای نیست
که با شاه گیتی مرا پای نیست
که آرمت با دخت ناپاک تن
کشم زارتان بر سر انجمن
مگر شاه ایران از این خشم و کین
برآساید و رام گردد زمین
...
بدو گفت سین دخت کای سرفراز
بود کت به خونم نیاید نیاز
مرا رفت باید به نزدیک سام
زبان بر گشایم چو تیغ از نیام

و به این ترتیب همانند یک فرستاده که با مردان هیچ تفاوتی ندارد با هدایایی چند از کابلستان به سمت سیستان می رود و با سام گفت و گو می کند و آتش خشم وی را که می خواست کابلستان را بسوزاند فرو می کشد.

آن گاه که گژدهم به دست سهراب دستگیر می شود دخت او گرد آفرید که خود را نگاه بان دژ سپید می داند ننگ سکوت را بر نمی تابد و با پوشیدن زره و پنهان کردن گیسوان خود زیر کلاه همانند یک مرد به نبرد سهراب می رود.آن سان که سهراب به سختی می تواند وی را شکست دهد.

چو اگاه شد دختر گژدهم
که سالار آن انجمن گشت کم
زنی بود بر سان گردی سوار
همیشه به جنگ اندرون نامدار
چنان ننگش امد ز کار هژیر
که شد لاله رنگش به کردار قیر
بپوشید درع سواران به جنگ
نبود اندر ان کار جای درنگ
نهان کرد گیسو به زیر زره
بزد بر سر ترگ رومی گره
فرود امد از دژ به کردار شیر
کمر بر میان بادپایی به زیر
به پیش سپاه انر امد چو گرد
چو رعد خروشان یکی ویله کرد
که گردان کدامند و جنگ آوران
دلیران و کار آزموده سران


__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 08-06-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض زن از خطر نمی هراسد و هم گام مردان به آغوش سختی ها می رود

۷- زن از خطر نمی هراسد و هم گام مردان به آغوش سختی ها می رود.

مانند فرنگیس که پا به پای گیو و کی خسرو از جیهون رود که می بایست با کشتی از آن عبور کرد با اسپ از آن می گذرد.و تفاوتیش با پادشاه و یک پهلوان بزرگ کی خسرو و گیو نیست.

به آب انر افکند خسرو سیاه
چو کشتی همی راند تا باژگاه
پس او فرنگیس و گیو دلیر
نترسد ز جیهون و زان آب گیر
بدان سو گذشتند هر سه درست
جهان جوی خسرو سر و تن بشست


۸- دلیری و شجاعت از ویژه گی هایی است که در وجود زنان شاه نامه درخشان بوده و به چشم می آید.


پس از آن که فرود به دست سپاه توس کشته میشود.جریره مادرش برای این که زنان و ثروت دژ به دست ان ها اسیر و تاراج نشود دژ را آتش میزند و خود و دیگر زنان را می کشد.

پرستنده گان بر سر دژ شدند
همه خویشتن بر زمین بر زدند
یکی آتشی خود جریره فروخت
همه گنج ها را به آتش بسوخت
یکی تیغ بگرفت زان پس به دست
در خانه ی تازی اسپان ببست
شکمشان بدرید و ببرید پی
همی ریخت از دیده خوناب و خوی
بیامد به بالین فرخ فرود
یکی دشنه با او چو آب کبود
دو رخ را به روی پسر بر نهاد
شکم بردرید و برش جان بداد


گاهی که لهراسپ به دست ترکان کشته می شود و گشتاسپ در سیستان است این زن گشتاسپ است که خود سوار اسپ می شود و پنهانی(چو شهر به دست ترکان است.) و به شتاب راه سیستان پیش می گیرد و شوهر را آگاه میکند.

زنی بود گشتاسپ را هوشمند
خردمند از بد زبانش به بند
زآخر چمان باره ای بر نشست
به کردار ترکان میان را ببست
از ایران ره سیستان برگرفت
ازآن کارها مانده اندر شگفت
نخفتی به منزل چو برداشتی
دوروزه به یک روزه بگذاشتی
چنین تا به نزدیک گشتاسپ شد
به اگاهی ی درد لهراسپ شد


گردیه خواهر بهرام چوبین نیز از خسرو پرویز می خواهد به وی هنگامه دهد تا توانایی های خود را آشگار نماید.آن گاه به رسم سواران زره به تن می کند و سوار بر اسپ دستکاری از خود نمایان می کند:

بشد گردیه تا به نزدیک شاه
زره خواست از ترک و رومی کلاه
به شاه جهان گفت دستور باش
یکی چشم بگشا ز بد دور باش
بن نیزه را بر زمین بر نهاد
ز بالا به زین اندر امد چو باد
به باغ اندر آوردگاهی گرفت
چپ و راست بیگانه راهی گرفت
همی هر زمان باره برگاشتی
وز ابر سیه نعره برداشتی



....

__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 08-06-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض در ایران باستان زنان به پادشاهی نیز برگزیده می شدند

۹- در ایران باستان زنان به پادشاهی نیز برگزیده می شدند.چهره ی این زنان در شاه نامه بسی درخشان است.


همی گیتی از دادش اباد گشت
نخستیم که دیهیم بر سر نهاد
جهان را به داد و دهش مژده داد


پوران دخت زن دیگری است که در عهد ساسانیان به پادشاهی می رسد.

برآن تخت شاهیش بنشاندند
بزرگان بر او گوهر افشاندند
چنین گفت پس دخت پوران
که من نخواهم پراگندن انجمن
کسی را که درویش باشد ز گنج
توانگر کنم تا نماند به رنج
مبادا ز گیتی کسی مستمند
که از درد او بر من آید گزند
ز کشور کنم دور بد خواه را
بر آیین شاهان کنم گاه را


آزرم دخت دیگر زنی است که پس از پوران دخت به پادشاهی می رسد.

یکی دخت دیگر بد آزرم
نام ز تاج بزرگان رسیده به کام
بیامد به تخت گیان بر نشست
گرفت این جهان جهان را به دست
نخستین چنین گفت کای بخردان
جهان گشته و کارکرده ردانهمای چهرزاد دخت بهمن نخستین زنی است که در شاه نامه پادشاه ایران شده است.وی سی و دو سال پادشاهی کرده است.

همای آمد و تاج بر سر نهاد یکی راه و آیین دیگر نهاد
سپه را سراسر همه بار داد
در گنج بگشاد و دینار داد
به رای و به داد از همه برگذشت

همه کار بر داد و آیین کنیم

کزین پس همه خشت بالین کنیم


گردیه نیز پس از ابراز لیاقت و کاردانی از سوی خسروپرویز به شهربانی ی ری برگزیده میشود.شهری که پیش از ن به دست مرد بد نام و رخساره زرد ویران شده بود.

ابا گردیه گفت کز آرزوی
چه باید بگو ای زن خوب روی
زن چاره گر برد پیشش نماز
بدو گفت کای شاه گردن فراز
به من بخش ری را خرد یاد کن
دل غمگنان از غم آزاد کن
ز ری مردک شوم را بازخوان
ورا مرد بدکیش و بدساز دان

در کنار این ها پریزاد(پریزاتس) همسر داریوش دوم نیز هست که چندی پادشاهی می کند.و یا دینک همسر یزدگرد دوم که پس از مرگ شوهر و پیش از پادشاهی ی هرمزد سوم با نام بانبشنان بانبشن(ملکه ی ملکه ها) نیابت پادشاهی را برعهده دارد.همین گونه از دریادار آرتمیس فرمانده ی نیروی دریایی ارتش ایران نیز می توان نام برد هرچند که در شاه نامه نامشان نیامده است....

__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 08-06-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

۱۱- زنان شاه نامه دارای احساسات لطیف زنانه هستند.آن چه که در افسانه های سایر ملل کمتر میبینیم.
و وجودشان تنها برای جاذبه ی جنسی و جنگ نیست.ان چه که در افسانه های سایر ملل بیشتر میبینیم.
ورجاوندی ی شاه نامه نیز به دلیل همین جریان روح زنده گی در آن است.

آنان از به خطر رفتن فرزندان دلگیر و پریشان میشوند.
هنگامی که رستم به نبرد مازندران می رود رودابه این گونه پریشان هال میگردد:

چو رستم به رخش اندر آورد پای
رخش رنگ بر جای و دل هم به جای
بیامد پر از آب رودابه روی
همی زار بگریست دستان به روی

همین رودابه در مرگ نوه اش سهراب سوگواری میکند:

چو رودابه تابوت سهراب دید
ز چشمش چو باران خوناب دید
بدان تنگ تابوت خفته جوان
بزاری بگفت ای چراغ گوان
همی گفت زار ای گو سرفراز
زمانی ز صندوق سر برفراز
به مادر نگویی همی راز خویش
که هنگام شادی چه آمد به پیش
به روز جوانی به زندان شدی
بدین خانه ی مستمندان شدی
نگویی چه آمدت پیش از پدر
چرا بردریدت بدینسان جگر


تهمینه نیز در نبود سهراب پسرش سوگواری می کند و جان خود را از دست می دهد.

به مادر خبر شد که سهراب گرد
به تیغ پدر خسته گشت و بمرد
بزد چنگ و بدرید پیراهنش
درخشان شد از لعل زیبا تنش
براورد بانگ و غریو و خروش
زمان تا زمان او همی شد به هوش
مر آن زلف چون تاب داده کمند
بر انگشت پیچید و از بن بکند
ز رخ میچکیدش فرود آب خون
زمان تا زمان اندر امد نگون
همه خاک ره را به سر بر فکند
به دندان همه گوشت بازو بکند
به سر برفکند آتش و برفروخت
همه جعد و موی سیاهش بسوخت
همی گفت ای جان مادر کنون
کجایی سرشته به خاک اندرون
غریو و نژند و اسیر و نزار
به خاک اندرون آن سر نامدار
دو چشمم به ره بود گفتم مگر
ز فرزند و رستم بیابم خبر
...
به درویش داد آن همه خواسته
زر و سیم و اسپان آراسته
ببخشید آن جمله گی رخت اوی
به گرد اندر آمد سر بخت اوی
در کاخ در بست و تختش بکند
ز بالا درآورد و پشتش فکند
در خانه ها را سیه کرد پاک
ز کاخ و ز ایوان برآورد خاک
سرانجام هم در غم او بمرد
روانش بشد سوی سهراب گرد


هنگامه ای که اسفندیار آهنگ رفتن به نبرد رستم می کند نیز کتایون به نزد پسر میرود و از او می خواهد که به این سفر نرود.

کتایون چو بشنید شد پر ز خشم
به پیش پسر شد پر از آب چشم
چنین گفت با فرخ اسفندیار
که ای از کیان جهان یادگار
ز بهمن شنیدم که از گلستان
همی رفت خواهی به زابلستان
ببندی همی رستم زال را
خداوند شمشیر و گوپال را
ز گیتی همی پند مادر نیوش
به بد تیز مشتاب و چندین مکوش


منیژه هم گاه رفتن از مرغزار دل کندن از بیژن نمی تواند.برای همین به او داروی هوشبر می دهد تا با خودش ببرد.

چو هنگام رفتن فراز آمدش
به دیدار بیژن نیاز آمدش
بفرمود تا داروی هوشبر
پرستنده آمیخت با نوش بر
بدادند مر بیژن گیو را
مران نیک دل نامور نیو را
منیژه چو بیژن دژم روی ماند
پرستنده گان را بر خویش خواند
عماری بسیچید رفتن به راه
مران خفته را اندر ان جایگاه


و آن گاه که همین بیژن به چاه می افتد منیژه گریان و نالان بر سرچاه اشگ میریزد و زمان را کنار محبوبش میگذراند.و برای او خوراک تهیه می کند.

خروشان بیامد به نزدیک چاه
یکی دست را اندرو کرد راه
چو از کوه خورشید سربرزدی
منیژه ز هر در همی نان چدی
همی گرد کردی به روز دراز
به سوراخ چاه اوریدی فراز
به بیژن سپردی و بگریستی
بران شوربختی همی زیستی

و چون خبر آمدن کاروانی از ایران به گوشش می رد به نزد کاروانیان میرود تا از انان پیرامون رستم بپرسد که کجاست و کی به رهایی بیژن به توران زمین می آید.

منیژه خبر یافت از کاروان
یکایک به شهر اندر آمد دوان
برهنه نوان دخت افراسیاب
بر رستم امد دو دیده پر آب

داستان بیژن و منیژه از زیباترین و خواندنی ترین بخش های شاه نامه است که در گاهی بهتر به برشمردن بیشتر آن خواهیم پرداخت.

و از همه شگفت تر و زیباتر داستان رودابه پس از مرگ رستم و دیگر پسرش زواره است.که چه گونه حالت نهیلیستی و افس ۱۲-رده گی به وی دست داده و چندی به بیماری ی روانی (اسکیزوفرنی)مبتلا میشود.

چنین گفت رودابه روزی به زال
که از داغ و سوگ تهمتن بنال
همانا که تا هست گیتی فروز
از این تیره تر کس ندیده ست روز
بدو گفت زال ای زن کم خرد
غم ناچریدن بدین بگذرد
برآشفت رودابه سوگند خورد
که هرگز نیابد تنم خواب و خورد
روانم روان گو پیلتن
مگر باز بیند بران انجمن
ز خوردن یکی هفته تن باز داشت
که با جان رستم به دل راز داشت
ز ناخوردنش چشم تاریک شد
تن نازکش نیز باریک شد
ز هر سو که رفتی پرستنده چند
همی رفت با او ز بیم گزند
سر هفته را زو خرد دور شد
ز بیچاره گی ماتمش سور شد
بیامد ببستان به هنگام خواب
یکی مرده ماری بدید انر آب
بزد دست و بگرفت پیچان سرش
همی خواست کز مار سازد خورش
پرستنده از دست رودابه مار
ربود و گرفتندش اندر کنار
کشیدند از جای ناپاک دست
به ایوانش بردند و جای نشست
به جایی که بودیش بنشاختند
ببردند خوان و خورش ساختند



....
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 08-06-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض در شاه نامه زنان کارهایی می کنند که مردان از انجام آن ناتوان هستند

۱۲- در شاه نامه زنان کارهایی می کنند که مردان از انجام آن ناتوان هستند.

دخت مهرک نوش زادان دلوی را از چاه بیرون می کشد که سربازان شاپور از بالا کشیدن آن ناتوان هستند و زور بازوی وی شاپور را شگفت زده می کند.خود شاپور هم دلو آب را به سختی بالا می کشد.

یکی دختری دید برسان ماه
فروهشته از چرخ دلوی به چاه
چو آن ماه رخ روی شاپور دبد
بیامد بر او آفرین گسترید
که شادان بدی شاه و خندان بدی
همه ساله از بی گزندان بدی
کنون بی گمان تشنه باشد ستور
بدین ده رود اندرون آب شور
به چاه اندرون آب سردست و خوش
بفرمای تا من بوم آب کش
بدو گفت شاپور کای ماه روی
چرا رنجه گشتی بدین گفت و گوی
که باشند با من پرستنده مرد
کزین چاه بی بن کشند آب سرد
ز برنا کنیزک بپیچید روی
بشد دور و بنشست بر پیش جوی
پرستنده ای را بفرمود شاه
که دلو آور و آب برکش ز چاه
پرستنده بشنید و آمد دوان
رسن برد بر چرخ دلو گران
چو دلو گران سنگ پر آب گشت
پرستنده را روی پر تاب گشت
چو دلو گران بر نیامد ز چاه
بیامد ژکان زود شاپور شاه
پرستنده را گفت کای نیم زن
نه زن داشت این دلو و چندین رسن
همی برکشید آب چندی ز چاه
تو گشتی پر از رنج و فریاد خواه
بیامد رسن بستد از پیشکار
شد ان کار دشوار بر شاه خوار
ز دلو گران شاه چون رنجه دید
بران خوب رخ آفرین گسترید

در کارنامه اردشیر پاپکان همین داستان آمده است منتها در آن جا نخست شاپور به تندی و بدی با دخت مهرک نوش زادان سخن می گوید.که فردوسی گفت و گو ها را محترمانه و در اندازه ی ادب بانوان آورده است.در عوض در کارنامه اسوباران(سواران) یعنی چندین نفر از سربازان شاپور به کشیدن دلو می روند و نمی توانند.




...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 3 نفر (0 عضو و 3 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها