بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 08-23-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض نمونه‌ای از اشعار شاعر مدرنیست قرن بیستم اسپانیا

نمونه‌ای از اشعار شاعر مدرنیست قرن بیستم اسپانیا

Pedro Salinas







روحی چنان فراخ و روشن داشتی كه مرا هرگز توان ورود بدان میسر نشد. باریك میانبری جستم، در امتداد بیراهه‌های باریك...




نمی‌خواهم برای زیستن
جزایر، قصرها و برجها را.
چه لذتی فراتر از
زیستن در ضمایر!
اكنون دگر بركن لباست را
نشانیها و تصاویر را.
من،
تورا اینگونه نمی‌خواهم
هماره در هیبت دیگری،
دخترِ همیشه از چیزی.
تو را ناب می‌خواهم، آزاد
تو؛ بی هیچ كاستی.
می‌دانم آنگاه كه بخوانم تو را میان همه جهانانیان،
تنها تو، تو خواهی بود.
و آنگاه كه بپرسی مرا،
اوكه تو را می‌خواند كیست؟
او كه تو را از آن خویش می‌خواهد.
مدفون خواهم ساخت نامها را،
عناوین را، تاریخ را.
همه چیز را درهم خواهم شكست
تمامی ‌آنچه را كه پیش از زادن بر من آوار كرده‌اند.
و به گاه ورود به گمنامی ‌و عریانی ابدی سنگ و جهان
تو را خواهم گفت:
”من تو را می‌خواهم، این منم.“

--------------------------

روحی چنان فراخ و روشن داشتی
كه مرا هرگز توان ورود بدان میسر نشد.
باریك میانبری جستم، در امتداد بیراهه‌های باریك،
و از پس گامهای بلند و دشوار …
لیك،
گذر به روح تو از راههای گشوده بود.
بلند نردبانی مهیا كردم
ــ دیواری بلند در رویا
حافظ روحت می‌دیدم ــ
لیك روح تورا نه دیواری بود و نه حفاظی.
در پی باریك رهی به روحت گشتم،
اما روحت چنان روشن و زلال بود
كه ره آمدی نداشت.
از كجا می‌شد آغاز؟
به كجا می‌یافت پایان؟
و من تا ابد در بدر
در مرز گنگ آن نشسته ماندم

----------------------

پیاپی
بگذار بنوازمت بآرامی‌،
بگذار تجربه ات كنم آهسته،
ببینم كه حقیقت داری،
امتدادی از خودت در تو جاری است،
با شگرفی
موج در موج می‌تراود نوری از پیشانی ات
بی آشفتنت
می‌شكنند كفهاشان را
هنكّام بوسه بر پاهایت، به آرامی
در ساحل نوجوانی.
تو را اینگونه می‌خواهم
روان و پیاپی،
نشأت تو از خودت، از تو؛
ای آب سركش
ای نغمه رخوتناك!
تو را اینگونه می‌خواهم
در محدوده های كوچك، اینجا و آنجا
همچون تكه ها
زنبق، رز و آنك یگانگی تو
ای نور رویاهای من.

از كتاب: درنای واقعی





-----------




Mientras haya

alguna ventana abierta,
ojos que vuelven del sueño,
otra mañana que empieza







Cayó ciega. La soltó,
la soltaron a seis mil
metros de altura, a las cuatro.
¿Hay ojos que le distingan
a la Tierra sus primores
desde tan alto?






...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 07:42 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها