تشکر بهنام بابت پاسخت در یکی دیگه از تاپیکها..
اونجا هم تذکر اموزشیی داده بودم که مثلا باید در این تاپیک به کار میبستی..
پستت رو ویرایش کن بعد متن رو سلکت کن
وبعد از اون روش 2-3 بار
بزن تا نوشته ت چیزی شبیه این در بیاد که خوندش ساده تر باشه
در دسامبر 1851، بلافاصله بعد از كودتاي لويي ناپلئون بناپارت، ويكتور هوگو كه مبارزين را بر ضد اين كودتا بسيج كرده بود، مورد تهديد قرار گرفت. او با پاسپورت يك كارگر چاپخانه، عضو يكي از خانواده هايي كه از دوستان نزديك ژوليت دروئه بودند، فرانسه را ترك كرد و در جزاير انگليسي ـ نورماندي ژرسه مقر گزيد. سپس، بعد از اينكه به دفاع از يك محكوم به اعدام برخاست، مجبور شد اين جزاير را ترك كرده و به گرنوزه پناه بياورد. در اولين برگزيده هاي اشعارش در تبعيد “ مجازاتها” احساسات انساني را مي سرايد كه از وطنش به دور است. ابتدا از رفتن مي گويد : آواز آنان كه بر درياها مي روند : وداع وطن ! موج ديوانه شده است وداع وطن، لاجورد وداع خانه. درختهاي مو با ميوه هاي رسيده، وداع گلهاي طلايي ديوار كهنه” ولي در عين حال مي جنگد، در ترانه اي ديگر و بصورتي ساده اينطور مي سرايد : “ دنياي گيرنده، بدون قانون و بدون قاعده متعلق به ظالمان است با طوفان بجنگيد، با كفهاي دريا بجنگيد صخره ها، ستمديده ها” نگرانيش آشكار است، همچنين درد گمشدن وطن : “ ستمديدگان به چه مي انديشند ؟ به مزرعة جو يا كاهوشان به عرابه اشان، به ابزار كارشان به فرانسة بزرگ شكست خورده تبعيد شدة بينوا رنج مي كشد و دعا مي كند :