پای صحبت یک مادر کورد !
سلام مادر، مي توانم خواهش كنم معرفي بفرمائيد، اسمتون، طايفه تون و اينكه چند سالتونه ....
مادر : از طايفه كاويانم. اسمم گلتين ام پدرم مديار بود و مادرم نازگل، خدا رحمتشون كنه، هر دو ... .
مادر مي بينم كه لباس كردي به تن داريد، آيا فقط تو مجالس و مراسم عروسي لباسا رو مي پوشيد يا هميشه و چرا؟
مادرك من با اين لباس بزرگ شدم، نفس كشيدم و زندگي كردم، با اين لباس، تو دامن كوه و طبيعت با گلهاي چيرم و شقايق با نسيم بهار رقصيدم، زمستونناي سرد و پر از برف رو با دلخوشي به گلها و نقش نگار اين لباس چون بهار گذروندم. . لباس عروسيم بوده، چه قدر زيبا بود، روبند قرمز و دامن گل گلي و سرخ و سفيد و سبز و زرد و ... واي خدايا سوار ماديون، همسرم هم سوار اسب. آره پسرم خيلي زيبا بود. با همين لباس رفتم خونه بخت. اين لباس منو از هر نامحرمي پوشونده. حتي حين كار و تلاش و دشواريهاي زندگيم، اصلاً اين لباس كه تنم بود، پر از انرژي و روحيه اي شاد و انقلابي داشتم، هنگام سختي ها زره ام بود، و هنگام شادي ها زينت و زيورم. خيلي ها سعي كردن منو متقاعد كنند كه ديگر این لباسم را نپوشم ولي من هميشه مي گفتم بايد همين لباس كفنم باشه، و آرزومه اگه مردم بزارن، تو همين لباس بميرم.
كمي دلگيرم پسرم!
چرا مادرجان؟
وقتي كه شهر می يام، نگاهم به اين طرف و آنطرفه كه يك آشنا، يك محرم و يك دوست پيدا كنم كه راحت سوار ماشينش بشم ـ راحت ازش خريد كنم، بي هيچ دغدغه اي، بي هيچ اضطرابي، راحت راحت، مثل يك مادر و فرزند، مثل ... آه ... همه غريبه شده اند، تنها شايد گاهي از حالت صورت و چشم و ابروي كسي بفهمم كه همزبان است و به زبان خودم هم كلامش شده و با آرامش خاطر كارم را انجام دهم و خريد كنم و برگردم خانه ام.
بعضي وقتها یا من اشتباه مي كنم يا طرف اظهار به ندانستن زبان كردي مي كند يا واقعاً ارزشش را نمي داند.
خوب اگر در خيابان و بازار مثل من خانمي يا آقايي با لباس كردي ببينم، خيلي صميمي و راحت باهاش صحبت و درد دل مي كنم، ولي ... ولي حالا احساس غريبي مي كنم.
مادر، اگر يك روز از خواب بيدار شد يد، بريد داخل كوچه روستا و ببينيد، همه، بدون استثنا، لباس كردي، به تن دارند، چه حسي و حالي پيدا مي كني؟
خوب قطعاً نمي توانم شاديم را به زبان بياورم، اون روز ديگه ... آرزو مي كنم، اونروز هرگز غروب نكنه.
مادرجان، اسمتون گلتين بود، مي توني معني اسمتو برام بگي؟
پسرم معني نمي خواد، گل كه گله، تين هم، يعني گرماي مطبوع و خوش آيند.
گلتين يعني گلي كه گرما مي بخشد، به زندگي و همه كس، من خودم نديدم ولي از مادرم شنيده بودم كه گلي زيباست كه در دل برف مي شكفد و وقتي كه بوته جدا مي كني در دستت گرمِ گرم مي شود. نمي دانم يك گله ديگه.
خوب مادرگل، دوست مهربان، گلتين بزرگوار، چند تا بچه داري و كجان؟
مادر : بچه هام ... واقعاً بچه ان، بالاي 40 سالشونه ولي بچه ن، يكي شماله، يكي جنوبه، يكي غرب و يكي شرق. هي پسرم، بچه هام اسير شدن، اسير زندگي سخت و ماشيني و تجملات و نمي دانم، خيلي كم به فكر من اند، هر از گاهي يكي شون سري به من مي زنه، ولي ... خيلي وقت بود كه وقتي بچه هام رو مي ديدم كه دارن با بچه هاشون فارسي صحبت مي كنند و دريغ از حتي يك كلمه كردي من نمي تونستم با نوه هام رابطه برقرار كنم، چون معادلي براي كلمه هاي زيبا و محبت آميز پيدا نمي كردم ـ وقتي كه مي خواستم بگم كچكا دلال ـ هيچ كلمه اي منو راضي نمي كرد ـ آخر دلال، يعني زيباترين ـ مهربانترين ـ نزديكترين ـ با احساس ترين ـ خوب ترين ـ عزيزترين و ... تمام صفتهاي برتر خوب شكر خدا چند ساليه كه كم كم بچه هام دارن به ارزش هاشون، توجه مي كنن و دارن به خودشون ميان و بچه هاشون هم ... در ديدار آخر با نوه كوچولوم ـ يك شعر كردي برام خوند خيلي زيبا بود ـ خلاصه من اميدوار شده ام.
مادر نازنين، محل زندگي ات بي نهايت زيباست ـ اين همه دار و درخت و سرسبزي و رودخانه و كوه و اين همه باغات ميوه و واقعاً انگار قطعه اي از بهشته، هر انساني آرزو دارد يك ساعت و اينجا با خودش و طبيعت و خداي خودش سپري كنه و لذت ببره.
مادر : راست مي گي فرزندم، كم كم چهار تا بچه هام ـ تصميم گرفتند برگردند و اينجا يك شركت بزنند، يك كارخونه، من زمين تا دلشون خواست بهشون هديه مي دم، قدمشون رو چشام.
منم آرزو مي كنم يه روز فرزندانت به آغوش مادر مهربان و بزرگواري چون شما برگردند و در كنار هم، توي اين بهشت زيبا با شادي و سرفرازي زندگي كنيد.