بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 11-08-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض نفرین مادر

امام محمد باقر ع فرمود:در میان بنی اسراییل عابدی به نام جریح بود .او همواره در صومعه ای به عبادت می پرداخت .روزی مادر جریح نزد وی امد و او را صدا زد اما جریح چون مشغول عبادت بود به مادرش پاسخ نداد .مادر به خانه اش باز گشت و بار دیگر پس از ساعتی به صومعه امد و او را صدا زد اما باز هم جریح به مادر اعتنا نکرد .برای بار سوم مادر امد و او را صدا زد و جوابی نشنید .از این رفتار فرزند دل مادر شکست و او را نفرین کرد .فردای همان روز زن ناخوبی که حامله بود نزد او امد و همانجا بچه ای به دنیا اورد و نزد جدیح گذاشت و ادعا کرد که ان بچه فرزند نامشروع این عابد است . این موضوع شایع شد و سر زبانها افتاد .مردم می گفتند کسی که مردم را از زنا نهی می کرد و سرزنش می نمود اکنون خودش بدان مبتلا شده است .ماجرا به گوش حاکم وقت رسید بنابراین حاکم فرمان اعدام عابد را صادر کرد .در ان هنگام که مردم برای تماشای اعدام عابد جمع شده بودند مادرش نیز حاضر شد . وقتی او را این گونه دید از شدت ناراحتی به صورت خود زد و گریه کرد.جریح به مادر رو کرد و گفت :مادرم ساکت باش نفرین تو مرا به اینجا کشانده وگرنه من بی گناهم .وقتی مردم این سخن را شنیدند به او گفتند :ما از تو نمی پذیریم مگر اینکه ثابت کنی.عابد که مادرش دیگر از او راضی شده بود گفت:طفلی را که من نسبت می دهند پیش من بیاورید .طفل را اوردند و او به صورت واضح گفت:پدرم فلان چوپان است . به این ترتیب پس از رضایت مادر خداوند ابروی از دست رفته عابد را باز گردانید و تهمت هایی که مردم می زدند بر طرف شد .پس از ان جریح سوگند یاد کرد که هیچگاه مادر را از خود ناراضی نکند و همواره در خدمت او باشد
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 11-09-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض راه توبه

مردی خدمت حضرت رسول اکرم ص شرفیاب شد و عرض کرد :ای پیامبر خدا من در زندگی بسیار گناه کرده ام و اکنون پشیمانم و می خواهم توبه کنم چه راهی دارم که خداوند زود از گناهان من بگذرد ؟حضرت فرمود :از پدر و مادرت کدام زنده اند ؟مرد عرض کرد:فقط پدرم.حضرت فرمود:برو و به پدرت خدمت کن .وقتی که ان جوان حرکت کرد و رفت رسول خدا ص فرمود:اگر این مرد مادر داشت و به مادرش خدمت می کرد زودتر گناهان او مورد عفو قرار می گرفت و گذشته اش جبران می گردید
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 11-09-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض سفارش مادر

شیخ بهایی در مخلاوه اورده است که پروردگار متعال سه هزار و پانصد ایه بر حضرت موسی ع فرو فرستاد پس از ان حضرت موسی ع عرض کرد :خدایا به من سفارش فرما /خداوند فرمود:تو را سفارش می کنم به مادر و این سفارش را سه بار تکرار کرد و انگاه فرمود :ای موسی خشنودی وی خشنودی من و خشم وی خشم من است
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 11-09-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض امین

رسول اکرم ص روزی بر بالای منبر رفت و هنگام بالا رفتن چون بر پله اول قدم گذاشت گفت :امین .انگاه بر پله دوم قدم نهاد و گفت امین .و س بر پله سوم پا گذارد وگفت:امین و بعد روی منبر نشست.اصحاب پرسیدند :برای چه امین گفتید ؟حضرت فرمود :جبریل نزد من امد و گفت :بینی کسی که در نزد او نام تو برده شود و بر تو صلوات نفرستد بر خاک مالیده شود من گفتم امین /انگاه گفت:بینی کسی بر خاک مالیده شود که پدر و مادر را درک نکرد پس داخل بهشت نگردد ومن گفتم امین/سپس جبریل گفت:بینی ان کس که ماه رمضان را درک کند و امرزیده نشود بر خاک مالیده شود من گفتم امین
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 11-10-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض به پدرت

مردی خدمت رسولخدا ص امد و عرض کرد :به چه کسی احسان کنم؟ پیامبر ص فرمود:به مادرت.مرد دوباره گفت:سپس به چه کسی خدمت کنم؟ پیامبر فرمود:به مادرت.ان مرد باز عرض کرد :سپس به چه کسی خدمت کنم ؟حضرت باز هم فرمود به مادرت .ان مرد عرض کرد:انگاه به چه کسی؟حضرت در بار اخر فرمود:به پدرت//////////////////////////////////یکی از عرفا می گوید:من فرزند سی ساله دارم و تا کنون به او امر نکرده ام زیرا ترسیدم مبادا غرور جوانی باعث شود از امر من سرپیچی کند و مستحق عذاب خداوند شود
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 11-10-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض راه کسب مقام

بزرگی را پرسیدند کاین مقام و شهرت را میان خلق به چه یافتی؟گفت:به دعای مادر إ او شبی از من اب خواست .من رفتم از جوی اب اوردم ولی چون خفته بود تا صبح ایستادم .مادرم بیدار شد پرسید :چرا ایستاده ای>جریان را گفتم .مادرم برخاست تناز خواند و دعا کرد که :الهی همان طور که این پسر مرا بزرگ وعزیز داشت اندر میان خلق اورا بزرگ و عزیز گردان
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 11-10-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض حق مادر

زکریا پسر ابراهیم با انکه پدر و مادر و همه فامیلش نصرانی بودند مسلمان شد و به مقررات اسلام گردن نهاد.او در موسم حج در مدینه به حضور امام صادق ع رسید و ماجرای اسلام اوردن خود را برای امام صادق تعریف کرد .سپس جوان پرسید:پدر و مادر و همه فامیلم نصرانی هستند مادرم نا بینا ست و من با انها هم غذا می شوم تکلیف من چیست/امام فرمود:ایا انها گوشت خوک می خورند؟زکریا گفت نه.امام فرمود معاشرت تو با انها مانعی ندارد.انگاه حضرت فرمود :مراقب حال مادرت باش و تا زنده هست به او نیکی کن و وقتی مرد جنازه او را به دیگری وا مگذار و خودت عهده دار تجهیز جنازه اش باش. در اینجا به کسی نگو با من ملاقات کردی انشا الله در منا همدیگر را می بینیم .جوان در ایام منی امام را دید .ایام حج به اخر رسید و جوان به کوفه بر گشت او به سفارش املام به خدمت مادر پرداخت و لحظه ای از مهربانی و محبت کوتاهی نکرد .وی با دست خود به مادرش غذا می داد .این تغییر روش برای مادر شگفت اور بود تا اینکه یک روز علت را از پسرش پرسید.زکریا گفت :مادر جان إمردی از فرزندان پیغمبر ما به من اینطور دستور داد .مادر گفت:پسرم دین تو بسیار دین خوبی است ان را به من معرفی کن .جوان شهادتین را به مادر اموخت و او مسلمان شد و اداب نماز را نیز فرا گرفت.مادر نماز ظهر و عصر را به جا اورد و توفیق نماز مغرب و عشا را نیز پیدا کرد.در اخر شب حال مادر تغییر کرد و در بستر افتاد .او پسر را طلبید و گفت:یک بار دیگر ان چیزها را که به من تعلیم دادی تکرار کن إپسر بار دیگر شهادتین و سایر اصول اسلام را برای مادرش تکرار کرد و مادر به همه انها اقرار و به زبان جاری کرد و جان به جان افرین تسلیم نمود .پسر صبح بر جنازه مادر نماز خواندو با دست خود او را به خاک سپرد
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 11-10-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض هم نشین موسی

روزی حضرت موسی ع هنگام مناجات با خدا عرض کرد:خدایا مایلم یکی از هم نشینان بهشتی ام را ببینم.خداوند مرد قصابی را به او معرفی کرد.حضرت موسی ع با کمال اشتیاق به درب دکان مرد قصاب رفت و از دیدن او خوشحال شد .با خود گفت:چقدر خوب است اعمال و کردار او را تحت نظر قرار دهم .تا ببینم او چه عمل فوق العاده ای دارد که سزاوار چنین مقامی است.موسی ع پس از بررسی احوال جوان چیزی جز فروش گوشت ندید .هنگام شب که جوان قصاب مغازه خود را تعطیل کرد و راهی منزل شد .موسی ع پیش امد و بدون اینکه خود را معرفی کند از جوان قصاب خواست که میهمان او باشد.جوان قصاب پذیرفت و موسی ع را به منزل خود برد .جوان پس از احترام به مهمان ریسمانی را از دیوار باز کرد و در این هنگام زنبیلی از سقف اتاق به زیر امد .پیرزنی در قنداق پیچیده در زنبیل بود .جدان غذای رقیقی اورد و قاشق قاشق در دهان ان پیرزن ریخت.زن گاهگاهی نگاهی به اسمان می کرد و چیز هایی می گفت ولی مفهوم او معلوم نبود .مرد جوان از میهمان پذیرایی کرد و سپس هر دو خوابیدند .قصاب فردا صبح از مادر و مهمان پذیرایی نمود و دوباره وی را در میان همان زنبیل گذاشت و به سقف اطاق اویزان کرد .موسی و جوان از منزل خوارج شدند .حضرت از جوان پرسید :این پیر زن چه کسی بود ؟جوان گفت : مادرم .حضرت پرسید :چرا مادرت را به سقف اویختی ؟جوان گفت:برای اینکه کسی را در منزل ندارم و می تر سم حیوانی او را بیازارد .موسی گفت :مادرت در حین غذا خوردن به اسمان نگاه می کرد او چه می گفت؟جوان گفت:مادرم می گوید خدایا فرزندم را روز قیامت با حضرت موسی محشور گردان إ حضرت فرمود :بر تو مژده باد که من موسی هستم .از خداوند متعال خواستم که هم نشینم را در بهشت به من نشان بده و او تورا معرفی کرد .حال دانستم که این عمل پسندیده موجب شده است که هم نشین من باشی
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 11-10-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض اویس قرنی

اویس قرنی شتر بانی می کرد و از اجرت ان مخارج خود و مادر ش را تامین می کرد .او روزی از مادر اجازه خواست تا برای دیدار پیغمبر اکرم ص به مدینه برود .مادر ش گفت :اجازه می دهم به شرط اینکه بیش از نصف روز در مدینه توقف نکنی .اویس قبول کرد و حرکت نمود.زمانی که او به مدینه رسید حضرت حضور نداشت به ناچار پس از مدتی توقف پیامبر ص را ندیده به یمن باز گشت .هنگامی که رسول خدا به مدینه امد و به خانه رسید پرسید این نور کیست که در این خانه تابیده است ؟گفتند :شتربانی که اویس نام داشت برای زیارت شما به اینجا امد و باز گشت .پیامبر فرمود:اری اویس در خانه ما این نور را به هدیه گذاشت و رفت .پیامبر در باره او فرمود:نسیم بهشت از جانب یمن و قرن می وزد و چه بسیار مشتاقم به دیدارت ای اویس قرنی
پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 11-10-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض پدر کشی

متوکل از پست ترین خلفای عباسی بود.وی تنها خلیفه ای است که به حضرت زهرا ع توهین کرد.منتصر از پدرش متوکل شنید که او حضرت فاطمه را دشنام می دهد و ناسزا می گوید .او از دانشمندی پرسید کیفر کسی که به حضرت فاطمه دشنام می دهد چیست ؟مرد دانشمند پاسخداد:چنین فردی کشتنش واجب است ولی بدان هر کس پدرش را بکشد عمرش کوتاه می شود.منتصر گفت:من از کوتاهی عمرم که در راه اطاعت و فرمان برداری خدا باشد باکی ندارم.منتصر پدرش را کشت و پس از ان بیشتر از هفت ماه زنده نماند
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 11:57 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها