هر شام و سحر ملائک علیین
آیند به طرف حرم خلد برین
مقراض به احتیاط زن، ای خادم
ترسم ببری، شهپر جبریل امین
***
ای عاشق خام، از خدا دوری تو
ما با تو چه کوشیم؟ که معذوری تو
تو طاعت حق کنی به امید بهشت
رو رو! تو نه عاشقی، که مزدوری تو
***
رویت که ز باده لاله میروید از او
وز تاب شراب، ژاله میروید از او
دستی که پیالهای ز دست تو گرفت
گر خاک شود، پیاله میروید از او
***
خواهم که علیرغم دل کافر تو
آیینهی اسلام نهم، در بر تو
آنگه ز تجلی رخت، بنمایم
نوری که به طور یافت پیغمبر تو
***
زاهد نکند گنه، که قهاری تو
ما غرق گناهیم، که غفاری تو
او قهارت خواند و ما غفارت
آیا به کدام نام، خوش داری تو؟
***
هرچند که در حسن و ملاحت، فردی
از تو بنماند، در دل من دردی
سویت نکنم نگاه، ای شمع اگر
پروانهی من شوی و گردم گردی
***
ای هست وجود تو،ز یک قطره منی
معلوم نمیشود که تو چند منی
تا چند منی ز خود که: کو همچو منی؟
نیکو نبود منی، ز یک قطره منی
***
تا از ره و رسم عقل، بیرون نشوی
یک ذره از آنچه هستی، افزون نشوی
من عاقلم، ار تو لیلی جان بینی
دیوانهتر از هزار مجنون نشوی
***
ای دل، که ز مدرسه به دیر افتادی
وندر صف اهل زهد غیر افتادی
الحمد که کار را رساندی تو به جای
صد شکر که عاقبت به خیرافتادی
***
ای دل، قدمی به راه حق ننهادی
شرمت بادا که سخت دور افتادی
صد بار عروس توبه را بستی عقد
نایافته کام از او، طلاقش دادی
***
ای چرخ که با مردم نادان یاری
هر لحظه بر اهل فضل، غم میباری
پیوسته ز تو، بر دل من بار غمیست
گویا که ز اهل دانشم پنداری
***
زاهد، به تو تقوی و ریا ارزانی
من دانم و بیدینی و بیایمانی
تو باش چنین و طعنه میزن بر من
من کافر و من یهود و من نصرانی