بازگشت   پی سی سیتی > تالار علمی - آموزشی و دانشکده سایت > دانشگاه ها > رشته های هنر

رشته های هنر در این زیر تالار به بحث و گفتگو در مورد مطالب مربوط به هنر پرداخته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 09-04-2013
چرو آواتار ها
چرو چرو آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247

554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید تایپیک سبکهای هنری جهان:آشنایی ومعرفی انواع سبکهای هنری،هنرمندان این سبکها

تایپیک سبکهای هنری جهان:آشنایی ومعرفی انواع سبکهای هنری،هنرمندان این سبکها


هرچندتاريخ هنررامي توان براساس دوره هاي تاريخي رده بندي كرد.مرزبندي قاطعانه مكاتب وگرايش هاي هنري كارغيرمنطقي است لكن اين مجموعه براين مبناسعي دارداولاً تقسيم بندي عناوين براساس دوره هاي تاريخي باشدثانياًتاحدامكان تنهامعناي هريك ازعنوانهاارائه شودبرخي هنرمندان رابخاطراستقلال شيوه كارآنان درهيچ يك ازسبك هاي موردبحث نمي توان جادادهمچنين بعضي ازنام آوران هنرويژگيهاي دو ياچندسبك مختلف رادرآثارخودگردآوردند.
هنرپيش ازتاريخ
درآخرين بخش ازدوره زمين شناسي كه ازچهل تاده هزارسال پيش ازميلاد ادامه يافت بشراندك اندك به زندگي دستجمعي روي آورداين دوران پارينه سنگي نام گرفت ازآن دوران نقاشي هايي برروي سقف وديوارغارها،كنده كاري هاروي سنگ هابادوده ذغال يااستخوان مخلوط باپيه جانوران باموضوع صحنه هاي شكاريارقص هاي دستجمعي كه با اشكال بسيار ساده ومحتواي جادويي كشيده شده بودعمده آثاربجامانده ازآن دوران نقاشي هاي روي صخره هاي غارآلتاميرادرشمال اسپانيااست.
بعدازاين دوران هشت هزار سال پيش ازميلاددوران ديگري آغازشدكه دوره نوسنگي نام گرفت ازمهمترين خصيصه هاي اين دوره سفالگري رنگي يامنقوش بادست ومهرهاي چهارگوش برجسته برخاك است مراكزپيدايش اين تمدن بين النهرين ،جنوب غربي ايران ،مصر، آسياي شرقي و جنوب شرقي آسيابوده است.
بطوركلي آنچه ازهنرپيش ازتاريخ مي توان نتيجه گرفت اين است كه بشر آن روزهابه قصد تفنن به هنرنمي پرداخته است بلكه به مثابه ابزاري برلاي ادامه حيات بوده است.
هنربين النهرين
ازآغازهزاره چهارم پيش ازميلادعهدتمدن عظيم سومروبابل درجنوب وآكد وآشوردرشمال بين النهرين بوده است.ابداع خط ميخي توسط سومردرآن زمان بوده كه بواسطه آن به ترويج فرهنگ پرداختندوپيشرفت عمده آكدي هادرزمينه فلزكاري بوده است ازآثاربرجسته اين دوران لوح پيروزي ناراميس است .
تمدن بابل دراوائل هزاره دوم قبل ازميلاد توسط حمورابي معروفترين پادشاه بين النهرين تأسيس شدهنردراين دوران بطورخاص درنقش برجسته كاري متبلورشد. نمونه آن ديوارنگاره هاي بابليان درجنوب بين النهرين است . آشورهزاره قبل ازميلاددرنقش برجسته كاري باموضوع جنگ وشكارومراسم ديني جايگاه والاتري داشت .
هنرمصر
بطوركلي هنرمصرهنري بودكاملاًاشرافي كه باورمصريان به حيات پس ازمرگ تأثيرات فراواني برآن نهاده بود. درپيكرتراشي وساخت تنديس هاي تخيلي همچون ابوالهل ...متداول بودنقاشي هاي ديواري كه حاكي ازهنراستثنايي اين قوم بودسبكي خاص داشت . درآنهاپرسپكتيو رعايت نمي شدوافراد تنهابادرنظرگرفتن مقام ورتبه شان كوچك يابزرگ مي شدند خطوط منحني ومواج اين نقاشيهادرمقابل خطوط خشك وشكسته ي نقاشيهاي پيشين قرارگرفت .
هنرغرب باستان
1- هنراژه اي : درياي اژه دوتمدن مينوسي درجزيره كرت وتمدن ميسني درجنوب غربي يونان بودكه اين دو راسرچشمه اصلي هنريونان بر شمردند . تمدن مينوسي به سه دوره سفالينه هاومجسمه ها،دوره دوم ساخت كاخهاي كهن پادشاهي ودوره سوم ساخت كاخهاي جديداست وتمدن هنرميسني وام گرفته ازهنرمصري بودوكاخهاي عظيمي مانند«تيرونز»و«ميسن»بناكردند.
2- هنريونان : مهمترين هنريونان دردوره هندسي سفالينه هاي مزين به نقوش هندسي است دردوره كلاسيك كه معروف به عصرطلايي تمدن بوده است . تمامي هنرهاي اصلي دراوج خودقرارگرفتندمعماري يوناني ازاثرگذارترين معماريهاي جهان بوده است وويژگي اصلي آن اهميت واصالت بوده كه براي ستون قائل شده انداين دوران زنده كننده هنرنقاشي بودكه ناديده پنداشته شده بود.
3- هنراتروريا(اتروسك): اتروريايي هابا تلفيق هنريوناني واشكال هندسي سبكي براي خودابداع
كردندكه شامل نقاشي روي ديوار،سفالينه ،پيكرسازي ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، معماري ، فلزكاري ،زرگري وجواهركاري مي باشدمردم اين دوره به دنياي مردگان اهميت زيادي مي دادند .
4- هنررومي : اين هنرآميزه اي بودازهنريونان واتروريايي . درمعماري رومي هااز خودابداعاتي بجا گذاشتندوبااتكا به تزئينات داخلي بنا كمي خودراازقيدمعماري يوناني رهاساختند. نقاشيهاي روميان نيزشامل نقاشيهاي ديواري در كاخهاوخانه هاي اشرافيان ونقاشيهاي تدفيني برروي ديوارمقابربوده است .
هنرصدرمسيحيت
1- هنربيزانس : هنري مسيحي وبدورازمسائل دنيوي وجسماني دانسته اندكه درطول دوران امپراطوري شاهد سه عصر طلايي بوده است ودرتمامي زمينه هاي نقاشي ، معماري ، پيكرتراشي وهمواره بسوي خداوندو مسيح بوده است البته هنرهاي تزئيني همچون فلزكاري ، جواهرسازي ، پارچه بافي و. . . نيز سيرصعودي خودراپيمودند .
2- هنررومي وار(رومانسك ): اين هنرابتدا به سبك معماري اختصاص يافته بودوبازهم دين جايگاه ويژه اي داشت پيكرتراشان نيزدرتزئين كليسا همت گماشتندونقش برجسته باموضوعات دين مسيح ومصائب آن خلق شدند. خصوصيت اصلي اين نقاشيهابي سايه بودن تصاويروبگونه اي ساده به شرح حال قديسان وحكايات انجيل مي پرداختند.
3- هنرگوتيك : اين سبك ازنيمه قرن دوازدهم ميلادي آغازوتانيمه قرن پانزدهم ادامه يافت وداراي چهار مرحله مي باشد.
الف – گوتيك ابتدايي : دراين مرحله عناصررومي وارباهلال اسلامي درآميختندوشيوه اي نوبوجودآوردند .
ب - گوتيك شعاع سان : عنصر ساختماني براي نگهداري ساختمان عنصرتزئيني همچون شيشه بندي هاي منقوش درآن بخوبي بكار رفته است .
ج – گوتيك شعله سان : نام گيري آن بخاطر بام هاوسردرهاي دوشيبه ،سرمناره هاي مخروطي نوك تيز شبيه به شعله بود .
د- گوتيك بين المللي : بيشتربه هنرهاي تزئيني وتجسمي همچون پيكرتراش ونقاشي رادربرمي گرفت .
كلاسيسيسم
كلاسيسيسم عبات است ازاصول وقواعدياكيفيت هاي زيبايي شناختي كه درهنريونان وروم باستان يافت مي شود وموضوع اصلي آن انسان بوده است ومعتقدندانسان مي توانست ازطريق خودشناسي به روح زيبايي دست يابدازهنرمندان نامي اين دوره مي توان ازلئوناردوداوينچي ،ميكل آنژ،بوتي چلي وبروگل يادكرد.
منريسم
منريسم ياشيوه گري حدوداًازسال 1530پايان رنسانس آغازشدوتاسال 1590به طول انجاميداين نهضت هنري خبرازاستفاده افراطي ازشيوه واسلوبي اختصاصي وشخصي ، شگردهاي سبك پردازانه وبياني دقيق تر،مكتبي تقليدي والتقاطي ارائه ميدهد . بنابرين منريستهاآثارخودرانه برپايه دريافت هاي بصري بي واسطه بلكه براساس باورهاي ذهني بوجودآوردند ومدلهاي خودرانه درطبيعت بلكه درآثاراستادان خودجستجو كردندوغالباًبه فيگورانساني پرداختندازجمله نقاشان اين سبك تي سين ،برونزوينووپيكرسازان جيوواني بولونيامي باشند.
باروك
دردهه پاياني قرن شانزدهم رفته رفته بساط منريسم برچيده شدوابتدادرايتالياوسپس درسراسرقاره اروپااين سبك پابه عرصه نهاداين اصطلاح درلغت به معناي پيرايه بندي شده وپرتكلف است وبه سبكي درمعماري وهنر اطلاق مي شودكه درآن به جاي خطوط مستقيم ازقوس هاومنحني ها وآرايش هاي پيچيده استفاده شده باشدوبامايه انسانگري حق تقدم رابه احساس درخدمت مذهب شكوه وعظمت دوچندان به كليسا بخشيدهنرمندان بزرگي چون رامبراند ، روبنس ، كاراواجووپوسن بودند.
روكوكو
منظورازركوكوشيوه اي هنري است كه درواقع واكنشي بودندبرعليه شكوه وجلال وتجمل افراطي كاخ ورساي ودراصطلاح به معناي سنگريزه مخصوص كه به سنگها وصدف هاي كوچكي گفته مي شودكه درتزئينات داخلي بعضي خانه هاي ييلاقي كه به شكل غار ساخته مي شوندبكارمي رود.بطوركلي ركوكوهنري است تزئيني كه ظرافت وحساسيت راجايگزين ابهت وواقعگرايي باروك كردآنتوان واتويكي ازنقاشان اين سبك مي باشد .
نئوكلاسيسيسم
نئوكلاسيسيسم عنوان گرايشي است كه درنيمه قرن هجدهم ازروم آغازشدوبه سرعت به نقاط ديگرگسترش يافت ازمشخصه هاي اين سبك برتري فرمهاي خطي ومتقارن ونيزارجحيت دادن به فرمهاي تخت به جاي حجمي شكل بودوتفاوت عمده آن باديگرگرايشهاي كلاسيك درآن است كه هنرمندان اين سبك براي نخستين باربطورآگاهانه خودرابه هنرباستاني محدودكردندوازهنرمندان اين سبك درآثارداويدمشاهده مي شودچهره هاي سرشناس ديگرآن بازي، كانووا، فلاكسمان ، هاميلتون ، منگزوپيرانزي هستند.
رومانتيسيسم
اين مكتب درميانه قرن نوزدهم ودرواكنش به سنت تعادل وتعهد به ايمان ،اخلاق وقهرمان پرستي نئوكلاسيسيسم باگرايش به مسائل رومانتيك شكل گرفت.«خوب» ازنظرهنرمندرومانتيك ،آن اثري نبودكه تناسبات واجزاءهماهنگ وموزون داشت، بلكه اثري بودكه عواطف خوشاينددربيننده ايجادكند. ازمضمون هاي ديگردرنقاشي اين دوره ترحم ، ترس ، دردمندي ، ميهن پرستي وعصيانگري بود. دلاكرواوژريكودوتن ازمشهورترين هنرمندان رومانتيك هستند.
رئاليسم
رئاليسم ياواقع گرايي تفكري است مبني براين اعتقادكه وجودوهستي اشياءوپديده هامستقل ازادراك وحواس بشراست وبيشتربه تجسم حقايق وواقعيت هامي پردازد.وجه تمايز عمده رئاليسم باسايرمكاتب اين است كه ازهرگونه خويشاوندي بامضامين مي پرهيزد،شعارپردازي نمي كندووعده هاي شيرين نمي دهدواقعيت راهمانگونه كه هست ارائه مي دهدوازهرگونه گرايش تعلق خاطروكمال بخشي ايده الي به تصويردرمي آورد.ازهنرمندان اين سبك «گوستاوكوربه »نقاش بزرگ فرانسوي بامشهورترين اثر«صدقه گدابه گدا» است .
امپرسيونيسم
امپرسيونيسم عنواني است كه به مسخره كردن مهم ترين پديده قرن نوزدهم ونخستين حركت نوين هنري داده شد. هدف اصلي اين مكتب دست يافتن به يك طبيعت گرايي تازه براساس تجزيه وتحليل دقيق رنگهاووالورهاي سايه روشن بود. امپرسيونيسم هامي خواستندبازي نوربرروي اشياء رانشان بدهندكه دراين كاربه نتايج تحقيقات علمي دانشمنداني چون شورول تكيه ميكردند. طرف داران اين سبك بدنبال درك لحظه اي مملوازاحساس راازذهن خودبه بيننده منتقل سازند. بعدهااين شيوه تقريباًبه صورت نيمه علمي درآمد نئو امپرسيونيسم هاكه درآن رنگ هاباروش علمي بكارمي رفتندوتركيب هابسيارنظام يافته بودومعتقدبه روش صداقت بصري بودندازنقاشان اين سبك مي توان به سوراوسينياك اشاره كرد.
سمبوليسم
سمبوليسم يانمادگرايي شيوه اي است كه واقعيت رانه بطورمستقيم بلكه بصورت نمادهاياسمبول هايي ت‍أثيرگذارارائه مي كرد. مضامين اين هنربغرنج ومعماگونه انداين شيوه تا1890 درسراسراروپاگسترش يافت دراصل يك شيوه معماري وتزئينات داخلي بودهنرمندان مشهوراين سبك گوستاوكليمت وآرنوو،ونيزويليام موريس بودند.
اكسپرسيونيسم
اكسپرسيونيسم عبارت است ازشيوه اي كه درآن بهتربيان كردن حالت هاي دروني ازاغراق دررنگهاوشكلهااستفاده مي شود. شيوه اي عاري ازطبيعت گرايي وواقع گرايي كه اشكال فرم حقيقي ندارندبلكه طبق ذهنيات نقاش به تصويردرمي آيندتاحالات عاطفي هرچه روشن ترنمايانده شود. اين شيوه باونگوك بوجود آمدواز1911به بعدرواج يافت نمايندگان اين سبك لوترك ،اميل نولده وماكس بكمن بودند.
كوبيسم
كوبيسم اين منشأتمام هنرهاي آبستره رانمي توان به سادگي تعريف كرد.زيرانه ازفلسفه خاصي الهام گرفته ونه برنظريه زيبايي شناختي معيني تكيه مي كرد.وبااين اعتقاد بوجود آمده بود كه روش وقراردادهاي مرسوم هنري به خصوص نقاشي نادرست وكهنه اندولذانسل هنرمندان جوان مي بايدوسيله بيان تصويرتازه اي وكشف ياابداع كند . براك وپيكاسوباالهام ازنظريات سزان مبتني بربه تصويردرآوردن تمامي مشهودات به واسطه وحجم هاي هندسي منتظم اين سبك را پايه گذاري كردندوداراي سه مرحله سزاني ، تجزيه اي وتركيبي است . كلاژهاازمحصولات اين سبك اند .
فوتوريسم
فوتوريسم گرايشي هنري بودكه اندكي پيش ازجنگ جهاني اول توسط برخي ازنقاشان ايتاليايي پايه گذاري شد .وبه مخالفت باسنت گرايي رايج زمان خودبرخاسته بودند ومي خواستندباكنارگذاشتن فرم قراردادي وباتأكيدبرسرعت ،شتاب وخشونت عصرماشين ،حركت وجنبش رابه تصويردرآورند.به اعتقاد آنهاحركت ونور، جوهراشياءرادرهم مي ريخت.بيانيه فوتوريسم رابوچيوني ،كارا،روسولووسوريني امضاءكرده بودند .
دادائيسم وسورئاليسم
«دادا»مكتبي بودضدهنر كه طي جنگ جهاني اول توسط گروهي هنرمندوبه رهبري تزارا،شاعرروماني درزوريخ شكل گرفت . اين حركت عصيانگرانه حاصل نوعي هيجان وشوك عصبي ناشي ازجنگ بودوآنچه رابشرپيش ترمعقول ومقبول مي دانست طرد كردندوبه تخريب آنهاهمت گماشتند.مشهورترين اثردادائيست ،تصويري ازموناليزابودكه دوشان فرانسوي براي آن سبيل گذاشته بود. اين جنبش ازمباني سورئاليسم است .اين سبك يا «وهمگري»ازاتحادبعضي جنبه هاي كوبيسم ،نظير كلاژبوجودآمد درواقع اين سبك رؤياوواقعيت رادرهم آميخت ودردومسيرفانتزي (بازيگونه)محض وديگري بازسازي آگاهانه جهان رؤيارشدكرد . چيريكو،ماگريت وسالوادوردالي ازجمله چهره هاي مشهوراين سبك هستند .
فوويسم
فوويسم نخستين تحول هنري قرن بيستم است ونتيجه اتحادواجتماع تعدادي نقاش باانگيزه مشابه بودحركت آنهاچندصباحي بيشتردوام نياورد. آثارآنهاباسطوح تندرنگي وشكل هاي اغراق آميزهمراه بود. ازفوويسم به عنوان آغازجنبش مدرن ياد مي كنند .ازجمله رهبران اين سبك ماتيس ، درن ، ماركه وولامنك بودند .
باهاوس
باهاوس به زبان آالماني به معناي خانه ساختماني نام مشهورترين مدرسه معماري طرح وپيشه عصرنوين بودكه برشيوه هاي آموزش تمام دنياتأثيرقابل ملاحظه اي گذاشت . اين مدرسه تمامي هنرهارابامحوريت معماري گردهم آورده بودند. اهميت اين مكتب به واسطه مواجهه آن بامسأله توليدماشيني ودنياي مدرن صنعتي بود .
آبستره
هنرآبستره ياهنرتجريدي وياانتزاعي ،هنري است كه به مضمون اثرهنري اعتقادندارد، بلكه صرفاًبرارزش هاي زيبايي شناختي فرم ورنگ تأكيدمي كند.حيطه هنرآبستره بيشتردرآثارهنري صرفاًتزئيني بدون موضع مشخص مي باشد. ازهنرمندان اين سبك واسيلي كاندينسكي است. اين سبك مشتقات گوناگوني ازجمله آبستره اكسپرسيونيسم، اكشن پين تينگ وتاشيسم دارد .
آبستره اكسپرسيونيسم
ابن سبك تركيبي است ازهنرآبستره واكسپرسيونيسم كه دردهه 1940 درنيويورك تجلي يافت .دراين شيوه باابداع شكل هاولكه هاي تصادفي رنگ ،به ضميرنيمه خودآگاه اجازه داده مي شدكه خودرابيان كند .
كنستروكتيويسم
كنستروكتيويسم ياساخت گرايي ، يكي ديگرازشاخه هاي هنري آبستره ، دراصل يك شيوه روسي بودكه مالويچ روس آن رابنيان نهاد . ازمباني اين هنرديدهندسي سزان ازطبيعت بود. اينان معتقدندكه هنربايدبازتاب تمدن نوين باشدوبراساس اين اعتقاداستفاده ازمصالح نوين ،نظيرورقه هاي فلزي ،پلاستيك وسيم دراين سبك متداول شد.دراين سبك عاطفه واحساس عنلاًنقش فرعي دارد. ولاديمير،تاتلين ، نائوم گابووپوسنرازجمله هنرمندان اين سبك مي باشند .
اُپ آرت
اين شيوه هنري دهه 1960 برمبناي اين تفكربوجود آمدكه نقاش ياپيكره ساز مي تواندتأثراتي چشمي بوجود آوردمه بيننده رابه توهم بصري دچاركنند. مثل نقوشي كه وازارلي يابريجت رايلي ساخته اند. به خودي خود، بي حركت وساكن اند، اماچشم بيننده راخيره مي سازدكه بيننده آنرامتحرك مي بيند.
پاپ آرت
پاپ آرت ياهنرعاميانه ، شيوهاي است كه دراواخرسالهاي 1950 درانگلستان ودرسالهاي 1960درامريكابوجودآمد . اساس اين هنراستفاده ازدست ساخته ها، عكس ها ، ورقه هاي تبليغاتي ، كميك استريپ وبسته بندي كالاهاوبطوركلي ، ايده هاي مصرف گرايي آميخته به طنزوسرگرمي است . بنيان گذاراين سبك درانگلستان پائولوزي وهاميلتون ودرآمريكاگاسپرجانز، رشن برگ وروي ليختن اشتاين مي باشند .

از کتاب :آشنایی با سبک های هنری جهان
اثر محسن کرامتی

ویرایش توسط چرو : 09-04-2013 در ساعت 12:50 AM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از چرو به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 09-05-2013
چرو آواتار ها
چرو چرو آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247

554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید تایپیک سبکهای هنری جهان: آشنایی ومعرفی انواع سبکهای هنری،هنرمندان این سبکها

هنر پيش از تاريخ


هدف تاريخ هنر عبارت است از شناخت و ارزيابى هنر از هر زمان و مکانى که آمده باشد. هنر و تاريخ تنها در عرصهٔ فرهنگ اين‌چنين در کنار هم قرار مى‌گيرند. هر اثر هنرى رويدادى است پايدار؛ اين اثر متعلق به هر دوره‌اى که باشد، تا مدت‌هاى مديد پس از روزگار خويش باقى مى‌ماند و به حياتش ادامه مى‌دهد. اثر هنرى همزمان يک شى‌ء و يک رويداد تاريخى به شمار مى‌آيد.
قدمت تمدن و فرهنگ در خطّهٔ فلات ايران به چند هزار سال قبل از ورود آريائى‌ها باز مى‌گردد. اقوام آريايي، احتمالاً از اوايل هزارهٔ اول ق.م در فلات ايران ساکن شده و نام خود را بر آن نهادند. واژه ايران مشتق از صورت قديمى آريانا، يعنى سرزمين آريايى‌هاست. بنابراين تاريخ هنر ايران، آثار متنوعى را از دوران‌هاى ماقبل تاريخ تا سده‌هاى اخير در محدودهٔ اين سرزمين وسيع در بر مى‌گيرد. هنر ايرانى داراى ويژگى‌هاى ماندگارى است که آن‌را از ساير هنرهاى جهان متمايز و مشخص مى‌سازد. ◊ تمدن زیویه و حسنلو ◊ تمدن سیلک چشمه علی و تپه حصار ◊ دوره مفرغ ◊ عصر آهن ◊ هنر اَملَش و مارلیک
بررسى و تشخيص عميق‌ترين ريشه‌هاى هنر ايرانى براساس يافته‌هاى باستان‌شناسان به‌طور کامل امکان‌پذير نيست.
ساکنين فلات ايران از عصر پالئوليتيک (پارينه‌سنگي) تا عصر نئوليتيک (نوسنگي) در کوهستان‌هاى محيط بر اين فلات زندگى مى‌کردند و آثارى از فرهنگ بروى خود به جا گذاشتند. بعدها که دره‌ها شروع به خشک شدن نمودند، آنها به غارها مهاجرت کردند. طى حفرياتى که در ناحيهٔ کرمانشاه انجام شد و کاوش‌هاى غار بيستون، ابزارهايى همراه بقاياى استخوان‌هاى انسان در لايه‌‌هاى غار کشف شد. در خلال دوران غارنشيني، انسان بيستون در ساخت ابزار و آلات دقيق‌تر شد. اين وسايل با آن‌چه در سوريه و شمال عراق ساخته مى‌شد قابل مقايسه است.

تصاوير منقوش بر صخره در غارهاى لرستان از قديم‌ترين آثار مکشوفه در فلات ايران به‌شمار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آي ؛ موضوع اين تصاوير جانوران به‌همراه آدميان است که با رنگ‌هاى زرد، سياه و قرمز کار شده است. قدمت اين آثار را حدود پانزده هزار سال ق.م تخمين زده‌اند که تقريباً مقارن با تصاوير غار لاسکو در فرانسه مى‌باشد.
صاحبان اين آثار از طريق شکار دسته‌جمعي، صيد ماهى و جمع‌‌آورى ريشه و برگ گياهان غذاى خود را به‌دست مى‌‌آوردند.
موضوعات مورد علاقهٔ هنرمند پيش از تاريخ عموماً نقوش حيوانات محل زندگيش بوده است که علاوه بر جنبهٔ تزئيني، بيانى براى بيم‌ها، اميدها و علائمى براى استعانت از قواى طبيعت درم مبارزهٔ دائمى حيات به‌شمار مى‌‌آيد.
از دورهٔ پارينه‌سنگى نجد در ايران، در کاوش غارى در تنگ پَبده (کوه‌هاى بختيارى شمال شرقى شوشتر) ابزارها و سلاح‌هايى از سنگ ناصاف (چکش سنگي، پيکان و تيغه تبرسنگي) به‌‌دست آمده است.
دورهٔ نوسنگى در ايران از ميانهٔ هزارهٔ هفتم ق.م آغاز مى‌شود و آثار برجاى مانده از آن عمدتاً ابزارهايى از سنگ صيقل خورده‌اند.
کشاورزى و اهلى کردن حيوانات احتمالاً از حدود هزارهٔ ششم ق.م در ايران آغاز شده است. دربارهٔ اين دوران کهن، يافته‌‌ها و مدارک موجود، ناکافى به‌نظر مى‌رسد.


در سده‌هاى نخستين هزارهٔ چهارم ق.م تزئينات واقع‌گرايانه جايگزين اشکال ساده و نامنظم برروى سفالينه‌ها شدند. انسان با کمک ابزارهاى بهتر جام‌هايى به رنگ سرخ توليد کرد و تصاويرى از حيوانات را با خطوط سياه‌رنگ بر آن نقش نمود. به‌طورکلى در هزارهٔ چهارم قبل از ميلاد شکل ظروف پيچيده‌تر شدند. با کمک چرخ، سفالينه‌ها بهتر و ظريف‌تر ساخته شدند و ظروف سفالين به دليل ساخته شدن کوره‌ها رنگ‌هاى متنوعى به خود گرفتند. گرايش به ساده‌گرايي، برجسته نمايى يکى از ويژگى‌ها و ترکيب‌گرايى بيشتر شد.
در اواخر هزارهٔ چهارم ق.م قومى به نام عيلاميان، تمدن عيلام را در جنوب غربى ايران، شامل خوزستان و قسمتى از فارس کنونى و نيز بخش جنوبى زمين‌هاى پَست دجله و فرات بنياد نهادند که پايتخت‌شان شهر شوش بود. سفالينه‌هاى نخودى رنگ مکشوف در کاوش‌هاى شوش که به زيبايى و ظرافت مشهورند، نمايانگر صنعت پيشرفتهٔ سفالگرى آن سامان‌اند. عيلاميان ابتدا خط تصويرى و سپس نوعى خط ميخى به کار مى‌بردند و همواره با سومرى‌ها و بابلى‌هاى ارتباط داشتند. به‌نظر مى‌رسد که تمدن عيلامى از نظر زبان و ديگر جنبه‌هاى فرهنگ ويژگى‌هاى مستقل داشته است. زيگورات چغازنبيل واقع در نزديکى شوش به معابد برج مانند بين‌النهرين شبيه است. حجارى نقوش برجسته، فلزکارى و آجرهاى لعابدار منقوش در عيلام رايج بود. همچنين عيلاميان در زمينهٔ بافندگى و قلابدوزى پيشرفته بودند.
از همان ميانهٔ هزارهٔ پنجم ق.م در بخش‌هاى مرکزى و شمال شرقى ايران، تمدن‌هايى چون تپه سيلک [کاشان] و تپه حصار [دامغان] شکل گرفتند.



پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از چرو به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #3  
قدیمی 09-06-2013
چرو آواتار ها
چرو چرو آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247

554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید تایپیک سبکهای هنری جهان: آشنایی ومعرفی انواع سبکهای هنری،هنرمندان این سبکها

هنر بین النهرین



درّه مابین دو رود دجله وفرات،به دوقسمت تقسیم می شده است،قسمت پست تریاتحتانی که حاصلخیزتربوده بابل،وقسمت فوقانی که کم محصولتربوده،آشور نامیده می شد.درهمین دره است که چهارتمدن مهم جهانی ظهور کرده است:
1-سومریها(باتمدنی آمیخته به تمدن سامی)
2-آشوریها
3-کلدانیها
4-ایرانیهای هخامنشی

هنر سومریها



سومریهامرد می کشاورزبودند که طرز مهار کردن سیل را آموختند وشهرهایی با دیوارهای حصین ساختند،ماننداوروک یا وارکای کنونی و لاگاش یا تلوه امروزی.
پس ازگذشت چند سده، شبانان چادر نشین سامی ازصحرای غربی به این سوآمدند، کشاورزی راهمراه بابسیاری از دیگردستاوردهای فرهنگ سومری فرا گرفتند،وشهرهای خودرا درشمال این سرزمین تأسیس کردند(کیش، اکد، ماری وبابل).
درطی چند صدسال، حاگمیت بین این دو قوم دست به دست می شد،ولی سامیان توانستنددوپادشاه قدرتمندبه نامهای سارگون وحمورابی راازمیان خود به قدرت برسانند.درزمان حمورابی، بابل پایتخت اولین امپراطوری بابلیها شد.
سومریهابه جهان آخرت توجهی نداشتند، بنابراین توجّه خاصّی نسبت به مراسم تدفین مردگان مبذول نمی کردند،فقط در تدفین پادشاهان وسایل خانه ای که با آنان به خاک سپرده می شد درخورجلال و مقام آنان بودوالاّآرامگاههابرخلاف مقابرمصریهاهیچگونه تزیین ونقش ونگار نداشت، در حقیقت میتوان گفت که:هنر مصری هنر مرگ بود وهنرسومری هنرزندگی. به همین سبب سومریهابه ساختن قصوری می پرداختند که موجبات آسایش درآنهافراهم بود. وهمچنین معابدی رامی ساختندکه خدایان ازآنجابند گان خود رابه نعمات مادی متنعّم میساختند.
برجسته ترین بخش معبدودرواقع شناخته ترین ساختمان دردره بین النهرین، زیگورات نامیده می شد.
درزمینه معماری، سومریهابا فقدان مصالح روبروبودند وتنها مصالح آنها گل ولای بستررود بود که ازآن آجروخشت می ساختند. اساس معماری سومریهارا طاقهای ضربی یاهلالی تشکیل می داد. یکی ازنمونه های معماری اولیۀ سومریها معبدی است نزدیک شهر" اور" که برای پرستش الهه " نین کورساگ" ساخته شده. سومریها درایجاد نقش ها برروی فلزات مهارت داشتند. دراین میان بیشترازمس، برای تهیۀ ظروف استفاده می شده است. درضمن اینکه به ظروف زریّن نیز علاقه داشته وبرای تزیین اسباب وادوات خودازطلا نیزاستفاده می کرده اند.
در یک بررسی کلی:
مردم سومر، زارع وتجارت پیشه بوده اند.علاقمند به زندگی این جهان، دارای مذهب خدایان پرستی. تنها مصالح ساختمانی آنها آجر، و مجسمه های آنان که به سبب فقدان سنگ نادر بود دارای درخشش حیات وسّرزندگی بوده اند.

هنرآشوریها:



آشوریان، از ساکنان بین النهرین شمالی بوده اند،کشف دو دسته بناهای معتبر که از شاهکارهای هنری محسوب می شوند مارا بخوبی با مشخصه های ویژۀهنری مردمان این سامان آشنا می سازد.
دسته نخست، بناهایی است مربوط به شهرتلو(که از شهرهای باستانی است)و دسته دوم،بناهایی است مربوط به نینوا(پایتخت کشورآشور).
یکی از شاهکارهای پر ارزش که ازکاخ تلّوبدست آمده وهم اکنون در موزۀ لوورجای دارد،مجموعۀمجسّمه هایی است مرسوم به کرکسها یا شاهزاده "سیرپورلا".
همچنین نقش برجسته های زیادی از سنگ مرمرسفیدمتعلق به600 تا800 سال ق.م
در نینوا بدست

می گرفتند. مهمترین کاخ ازآن دوران قصِر"سارگون دوم" میباشد.

هنر آکد:



در اواسط هزارۀسوم ق.م دولت سومرزیرسلطۀ آکدیها، که قومی سامی بودند، قرارگرفت. آکدیهافرهنگ سومریهاراجذب کرده به همین جهت بیشترآثارباقی مانده ازآنهامشاهبت زیادی به آثارسومریهادارداز جمله سردیس سارگون فرمانروای مقتدرآکدیهادرنینواکه به شیوه سومریها ساخته و پرداخته شده است.
مقام خداگونه ای راکه پادشاهان اکدبرای خودمدعی بودند،درشاهکاردیگری ازهنرآکدی به نام " لوح پیروزی نارام سین " نیزمیتوان دید.
پیشرفتهاودستاوردهای اکد دراثرتاخت وتازقبایل کوه نشین موسوم به " گوتیان " که نزدیک به شصت سال برسراسر بین النهرین مرکزی وسفلی تسلط یافتندمتوقف شد.

هنربابل:




مردمان مهاجمی که درحدود 2000ق.م به سرزمین سومرواقع دربین النهرین وارد شدند دسته ای ازاقوام سامی بودندکه " آموری" نام داشتندآنان پس از تصرف حکومت سومر، دولتی بوجودآوردندکه به دولت بابل معروف شده است. بابلیها(آموری) بااستفاده ازدستاوردهای تمدّن سومری دولت نیرومندی ساختندوتمامی ساکنان بین النهرین را به اطاعت خوددرآوردند اوج قدرت وشکوه فرهنگی دولت بابل درزمان پادشاه معروف آن حمورابی بوده است. اوحدود1800
سال ق.م حکومت می کرد وعلاوه بر بین النّهرین ، دیکرنواحی اطراف آن رانیز در تصرف داشت وپایتخت را شهربزرگ ومعروف بابل قرار داد.
شهرت وقدرت حمورابی به خاطرمجموعه آثاری است که به نام قوانین حمورابی به روی سنگ استوانه ای شکل کار شده است که آن را در مرکز شهر قرار داده بودند.
اکثرآثارهنری این دوره برروی لوحهایی از جنس سنگ و خشت بوده است.چهره نیمرخ وچشمان درشت از جمله خصوصیات مجسّمه های بابل می باشد. بابلیها در ساخت آجروخشتهای لعابدارومنقوش نیزشهرت دارند.
ازمعروفترین سردمداران بابل نوین،میتوان از" بُخت النّصر" یا" نبوکدنصر" نام برد.
پرستش خورشید ورب الّنوع، از مهمترین جنبه های مذهبی انان بوده است.





هنردوران هخامنشی

نبوکدنصر، یا " شاهِ شاهان" به روایت کتاب دانیال نبی، لاف زنان می گوید:من دیواری محکم را برآن داشتم که گرداگرد بابل کشیده شود...تادشمنی که قصدحمله به ماراداشته باشد نتواند تهدیدمان کند...وشهربابل رابه یک دژمستحکم تبدیل کردم.
لیکن پس ازحکاکی این دستخط بر روی دیوارمزبور، شهر به تصرف کورش پادشاه ایران درآمد وعمرسلسلۀ نبوکدنصر به پایان رسید.انگیزۀگسترش قلمروامپراطوری ایران، ایرانیان را به نقاطی بس دورترازبابل کشانید. مصردرسال525 ق.م در برابر ایرانیان تسلیم شد.در سال 480 ق.م امپراطوری ایران ازرود سند تا رود دانوب گسترده بود وفقط مقاومت پیروزمندانۀ یونانیان درسدۀپنجم پیش ازمیلاد توانست مانع الحاق اروپای جنوبی به این امپراتوری شود.
کورش کبیرامپراطوری خودراازدریای مدیترانه تاسرحدهندوستان بسط داد، به آبادکردن مملکت وساختن بناهای عظیم پرداخت.عالیترین بنای این عصر، درشهر" پا سارگاد"که پایتخت ایران بود تأسیس شد که به خاطراهمیت آن به شرح برخی از آثارآن می پردازیم.
مدخل ودرگاههای این کاخ عظیم درعرض بنا واقع شده وبه توسط گاوهایی که بالهای بزرگ داشتند محافظت می شد. یک جفت ازاین مجسمه ها درمدخل تخت جمشید دیده می شودکه سر انسان دارند. در سمت شمال، بر یک سنگ آهکی به درازای سه متر، فرشته ای حجاری شده است. در شمال غرب این کاخ تالارپذیرایی واقع است. در قسمت مرکزی تالاراصلی، دوردیف ستون به ارتفاع 13 مترموجود است. سراین ستونها معمولاًبه شکل سراسب، سرگاونرویا شیر شاخ داربوده است.
بعدازپاسارگاد، بهترین آثارهخامنشیان را در بیستون وآنگاه در تخت جمشید میتوان ملاحظه کرد. پیش ازآنکه ذکری از بیستون وتخت جمشید بنماییم، بد نیست سخنی در باره کتیبه های هخامنشی بگوییم :
خطِ رسمی دولتی درزمان هخامنشی، خط میخی بوده است که حدود سی وشش علامت داشته وهر علامتی نماینده صدایی یا سیلابی بوده است که تا به امروزهجده علامت برای اعداد و چهار علامت برای اشیاءمعین ودو علامت برای جدا کردن کلمات،خوانده شده است.
عالیترین کتیبه هخامنشی کتیبه بیستون است که درآن داریوش کبیر شرح وقایع اوایلِِ سلطنت خود وسرکوبی دشمنان را به شیوایی گزارش می دهد.نقش برجسته بیستون مرکب است از پیکرۀ داریوش بزرگ ودوازده تن دیگر که در یک ردیف، بر روی دیوارۀ بلندی در بیستون ساخته شده است.

داریوش در سال 521 ق.م احتمالاً" شوش" را پایتخت نموده ودستور داده روی تپه مجاورآپادانا، تالار بارعام رابنا سازند.
شوش در آن زمان بزرگترین پایتخت جهان ودرخورجاهِ سلطنت هخامنشی بوده است. چهار رود از آن می گذشت و دورشهر خندقی تعبیه شده بود پرازآب که شهر را به صورت جزیره ای درآورده بود.
معماری کاخ تحت تأثیر هنر بابلی بود وروی دیوارهای خشتی با کاشی های مینایی تصویر سربازان جاودان، شیر، گاو نروموجودات خیالی نقش شده بود. تخت شاهی در قسمت عقب تالار و در جایی نیمه تاریک قرارداشت تا شاه به زحمت دیده شود.
سپس داریوش، تخت جمشید را پایتخت قرارداد.هنرمندان ومباشرانی که کارساختمان شوش رابه انجام رسانده بودند برای ساختمان آپادانا به تخت جمشید احضار شدند وبزرگترین پایتخت جهان در تخت جمشید تقریباً از روی نمونهای که در شوش ساخته شده بود، منتهی عظیم تروباشکوه تر ساخته وپرداخته گردید.
بزرگترین اثرمعماری ومجسمه سازی زمان هخامنشی درتخت جمشید است که یونانیها آن را پرسپولیس می نامند.
به طورکلی هنرهخامنشی هنری است شاهانه ودارای عظمت وجلال. عظمت درموادومصالح ساختمانی(سنگ، آجر، چوب، عاج، طلا، نقره)، عظمت در اندازه ها(اندازۀستون ها، تعداد آنها، وسعت تالارها)، عظمت در رنگ که با پرده ها وسایرتزیینات به عمل می آمده است.
هنر ایرانی هخامنشی، هرچندهنری است شاهانه اما غیر انسانی نیست. پلکان دو طرفۀ وسیع وپهن و نقش برجسته های دیواره های این پلکان این مطلب را تأیید می کند، نشان دادن جمعیت در نقش برجسته های تخت جمشید، ضمن اینکه قدرت پادشاهی و نشان دادن تعداد زیاد باج گذاران را به بیننده القاء می کند، مبین نهایت مهارت حجّاران درکار سنگ تراشی و نهایت ذوق ایرانی برای تزیین می باشد.ایرانیان در کارفلز، یعنی در طلا سازی،نقره کاری، برنز ومس سازی نیزمهارت داشته اند.


منابع:
هنر در گذر زمان نوشته هلن گاردنر
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از چرو به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #4  
قدیمی 09-06-2013
چرو آواتار ها
چرو چرو آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247

554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید تایپیک سبکهای هنری جهان: آشنایی ومعرفی انواع سبکهای هنری،هنرمندان این سبکها

هنرمصرباستان




هنر مصر هنری است ایستا و ابدیّت گرا؛ هنری کاهنی و جادویی، مشخّص و منفرد که نه بر پایه ملاکها و سنتهای یونانی و غربی به تجزیه و توجیه درمی آید، و نه بر پایه ملاکها و سنتهای اقوام بدوی و خاوری. هنر مصر هنری است غیر تقلیدی و تقلید نشدنی؛ هنری که موقوف است به وصف صورتهای اصلی و تغییرناپذیر، و مضامین صریح و دور از تصرف زمان و مکان، و نیز پدیده های مثبت و واقعی، و یا پایبند است به این پندار که هر چه به نقش و تجسم در آید واقعیت و اثبات دایمی می یابد؛ و پس هنری است که به جنبه های مثبت و امیدبخش زندگی می پردازد، و نیایش رمزآمیز خود را وسیله ای برای جلب عنایات رب النوعها قرار می دهد، و صحنه پیروزی در جنگ و شکار، یا خوشی در بزم و ضیافت را به نقش در می آورد تا به آنها واقعیت جاودان بخشد. هنر مصری را باید هنری فخیم و آرمانگر، و انباشته از مفاهیم و ضوابط تمدنی بلند پایه دانست.
مصریان نیز چون یونانیان برای هنر واژه ای خاص نداشتند و هنر را از صناعات دستی، و هنرمند را از پیشه ور متمایز نمی شمردند. در نظر این قوم که اعتقاد به جادو داشتند و آن را یکی از نیروهای بسیط مکنون در عالم آفرینش می دانستند، مسلّم می نمود که چون صورت چیزی به درستی بازسازی شود امکان آن حاصل است که با اجرای آیینی در خور، به آن چیز وجود واقعی می بخشند؛ پس ممکن می بود که نه تنها موجودات زنده و اشیاء و وسایل مادّی، بلکه همچنین فعالیتها و موقعیتها و نیازمندیهای نامختوم را از نو در عرصه وجود آورند. پیکره ای که به بازنمایی عینی رب النوعی یا انسانی ساخته می شد جایگاه بالقوه ای بود شایسته اقامت همیشگی جوهر روح یا «کا»ی رب النوع یا آن فرد آدمی، و به اعتباری دیگر کالبدی که فرد آدمی می توانست پس از مرگ این دنیایی و انتقال یافتن به «دنیای مغرب» یا دنیای پس از مرگ، در آن بزید. بر همین اساس تمثالی که از صاحب قبر در حال کامرانی و برخورداری از خوشیهای این جهانی بر دیوار اتاق تدفین متوفّا، یا از صحنه های پیروزی بر دشمنان یا اجرای مراسم نیایش، در آرامگاه فرعون کنده کاری یا نقاشی می شد، ادامه همان نعمتها و کامیابیها، و حصول همان پیروزیها یا نزول همان عنایات ربانی را تضمین می کرد؛ مگر نه این بود که بازنمایی صحنه های مراسم دینی موجب تأمین مسرت خاطر خدایان و جلب الطاف ایشان می شد؟ بر اثر انقیاد هنرمندان مصری به همین باور بنیادی بود که از بازنمایی عناصر بدخیم و مضامین ناخوشایند تا مدتی دراز پس از برقراری نخستین سلسله پادشاهی و تکوین هنر رسمی و پایدار - یا هنر کلاسیک - مصر اجتناب می شد، مبادا که به آنچه مکروه یا زیانبخش است موجودیت و بقا داده شود.
در هنر مصر صفات اصلی و خواص انتزاعی یا رمز یا نمودگاری نشان داده می شد؛ از جمله برای بیان اهمیت افراد هر صحنه هیکل آنها را به نسبت بلند پایگی مقامشان با تناسباتی بس بزرگتر از دیگران مجسم می کردند. شکل بخشیدن به مخلوقاتی تخیلی چون ابوالهول، با شیر یا سر شاهین و مانند آن در میان پیکره سازان و نقاشان معمول بود. در بازنمایی شباهت کامل فردی به صورت تندیس، رنگ کردن چهره و بدن و جامه پیکره با رعایت مقررات خاص متداول بود، و نیز برای گزارش واقعه صحنه، یا روشن کردن مضمونی مبهم در پاره ای کنده کاریها و نقاشیهای روی دیوار نشانه های توصیفی و حتی نوشته های صورتنگاشتی (هیروگلیف یا نقوش رمزی کاهنان مصر که از آغاز سلسله پادشاهی نخستین مورد استفاده قرار گرفته بود) به کار برده می شد. در معماری و پیکره سازی مصر اساس توجه و اسلوب کار هنرمند مبتنی بود بر ایجاد خطوط مستقیم و اشکال توده مانند و جسیم و حجهای مکعبی و ستبر.
در اینجا لازم است گفته شود که تاریخ مستند و رسمی مصر از 3200 ق م، یعنی زمانی که نارمِرمِنِس مدبّر و توانا اتحاد میان مصر علیا و مصر سفلی را برقرار می سازد، آغاز می یابد. یازده سلسله نخستین پادشاهان مصر دوره ای به نام «پادشاهی کهن» را به وجود آوردند که از 3200 ق م تا حدود 2040 ق م ادامه یافت. سپس «پادشاهی میانه» روی کار آمد که آغازش سال 2040 و پایانش سال 1567 ق م تعیین شده است، و در آن تاریخ سلسله هفدهم از میان رفت و «پادشاهی جدید» با سلسله هیجدهم به جایش نشست. از 1567 تا 1085 ق م سه سلسله «پادشاهی جدید» به فرمانروایی خود ادامه دادند، و از سلسله بیست و یکم تا سی ام یا آخرین سلسله پادشاهی مصر، یعنی فاصله زمان میان 1085 تا 332 ق م، به نام «دوره متأخر» ضبط تاریخ شده است. در سال 332 ق م، اسکندر مقدونی مصر را مسخّر ساخت، و جانشینان وی تا 305 ق م بر مصر حکومت کردند. از 305 تا سال 30 ق م سلسله بطالسه بساط سلطه خود را در آن سرزمین برقرار داشتند [بطلمیوس اول از مصریان مقدونی اصل آن سلسله را تأسیس کرد]. از سال 30 ق م تا 309 میلادی مصر در زیر حکومت رومیان باقی ماند، و از 395 تا 640 میلادی دولت بیزانس بر آن فرمانروایی کرد، و از آن پس دوره اسلامی مصر آغاز شد.
نیز به اختصار افزوده شود که در مسیر تاریخ مستمر پادشاهی مصر دو دوره آشوب و فترت به وقوع پیوست: اولی در میان سلسله های ششم و هفتم، و دومی با طول مدتی بیش از 200 سال در میان سلسله های دوازدهم و سیزدهم [1990 تا 1790]. در 1674 قوم آسیایی هیکسوس بر دولت فرمانده فرعونها تاختند و دو سلسله پانزدهم و شانزدهم را بر پا ساختند، تا آنکه در 1567 ق م شاهزادگان طیبه [پایتخت مصر] قیام کردند و بساط سلطه هیکسوسها را از میان برچیدند. در سلسله پادشاهی بیست و هفتم، و همچنین سی ام، ایرانیان دوباره کشور مصر را مسخر خود ساختند، لیکن حکومتی در آن برپا نکردند.
خوی محافظه کار مصریان از سویی، و از سوی دیگر محدودیت حاصل از معتقدات جادوییشان، طبعاً از پویایی اندیشه و ابتکار هنرمند می کاست و از بروز تحولات عمده هنری جلوگیری می کرد. با این همه، نباید تصور کرد که هنر مصر در سراسر تاریخ طولانی خود، از نخستین سلسله پادشاهی تا ظهور مسیحیت، کاملاً جامد و انعطاف ناپذیر بوده است. بیشک بسیاری خصوصیات اصلی هنر مصر از حدود 2800 ق م تا قرن اول پیش از میلاد به طور ثابت قابل شناسایی باقی ماندند، لیکن باز انشعابات و تحولاتی فرعی در آن مسیر کلی هنر به حصول پیوست که جلب نظر می کنند، و ذکرشان به تفصیل ضبط تاریخ است. از جمله در دوره کوتاهی که آخناتن انقلابی در جامعه مصر به وجود آورد [حدود 1375 ق م]، و پایتخت مصر را از طیبه (یا طیوه) به تلّ العمارنه منتقل ساخت، و دین نوین یکتاپرستی خورشیدی را دین رسمی کشور قرار داد، شیوه مستمر و سنتی هنر نیز دچار انقطاع و تحولی واقعی شد.
خاصیت توصیفی هنر مصر بیش از همه در نقش برجسته و نقاشی روی دیوار متجلی می شود. در واقع دو نوع هنر نامبرده در مصر هنری واحد به وجود می آوردند، زیرا نقش برجسته مصری چیزی جز نقشی منقور با شیار خفیف نبود، و هیچ گاه خاصیت سه بعدی برجسته کاری واقعی را نیافت.








پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از چرو به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #5  
قدیمی 09-06-2013
چرو آواتار ها
چرو چرو آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247

554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید تایپیک سبکهای هنری جهان: آشنایی ومعرفی انواع سبکهای هنری،هنرمندان این سبکها

آغاز هنر مصر
از دوره پارینه سنگی مصر، که باید گفت هنوز به خوبی شناسایی نشده و پایان آن به تقریب هزاره ششم ق م رقم خورده است، ابزارهای سنگی خوش ساخت و نقوش کنده شده بر صخره ها - از جمله در نوبه - به دست آمده است. اما به قراین بسیار معلوم است که در هزاره ششم ق م دوره نوسنگی آن خطه با زندگی ده نشینی و صنایع نساجی و سفالگری و بوریا باقی آغاز شد. نخستین تمدنی که حدود 5000 سال ق م در مصر شناسایی و نامگذاری شده تمدن قوم «بَداری» است؛ و از نیمه دوم هزاره چهارم ق م کشف آثار باقیمانده از تمدن «نَجادی» به میان می آید، و این هر دو تمدن سفالینه های بسیار بر جا گذارده اند.
از سال 3200 ق م - به یقین تاریخی - نخستین سلسله «پادشاهی کهن» در مصر تأسیس می یابد، و گواه معتبر آن نوشته منقور بر «لوح تشریفاتی» فرعون نارمرمِنِس است که معلوم می دارد: «پادشاهیهای دو سرزمین» (مصر علیا و سفلی) به دست نارمر کشوری واحد شده و در آن نوشتار و آبیاری معمول بوده است. از معماری آن دوره های نخستین اثری به دست نیامده، زیرا مصالح ساختمانی چیزی جز چوب و نی و جَگَن نبود: اما از مشاهده نقوش و تصاویر کنده کاری شده بر لوحهای مزار که از سلسله پادشاهیهای اول و دوم [3100 تا 2700 ق م] بر جا مانده به چگونگی نخستین کاخها و مقابر اشرافی (مصطبه ها) پی می بریم. همچنین در چندین کتیبه مکشوف ذکر بر پا شدن تعدادی پرستشگاه به میان آمده است.
از همان دوران دیرین خصوصیات بنیادی هنر مصر که بر سه محور - عالم ربانی، حیات پس از مرگ، و الوهیّت مقام فرعون - استوار بود، تکوین و تثبیت یافت، به نحوی که سیر تاریخی هنر آن قوم جز اندک تحول و تغییر، که در فاصله زمانهای دراز به حصول پیوست، گزارش بیشتری عرضه نمی دارد. درواقع، همان اصول هنری که در آغاز پادشاهی کهن تکوین یافت و تا حدود 2300 ق م به ذروه کمال خود رسید سرمشق و معیار تقریباً ثابت دوره های بعدی قرار گرفت.
در معماری مصر از ابتدا ساختن پرستشگاه و کاخ و مزار، با شکوه و تفصیل بسیار، معمول بود، و آثار مکشوف در سقّاره [مصر سفلی کناره غربی نیل] و ابیدوس [مصر علیا نزدیک رود نیل] مؤید این معنی است. این بناها نخست با خشت خام برپا می شد، ولی چندی نگذشت که سنگ جانشین آن شد و معماری مصر به اوج شکوه و صلابت خود رسید. اتاق بزرگ تدفین به عمق زیاد در زیرزمین حفر می شد، و بر روی آن مِصطَبِه [اتاقکی سکو مانند و چهارگوش و ستبر با دیواره های مایل به سوی مرکز که حجم ذوزنقه ای به وجود می آورد] برپا می شد. از این ساختمان، پلکانی تقریباً عمودی به سوی تالار تدفین در زیرزمین گشوده می شد، و در فضای اطراف تالار تدفین اتاقی مخصوص نیایش [و بعداً اتاقهای دیگری به عنوان انبار یا خزانه] و باز سردابی پنهانی اضافه می شد. از همان اوایل پادشاهی کهن مصطبه فرعونها به رقابت با اشرافیان شکوه و تفصیل بیشتر یافت، تا آنکه زوسِر فرعون سلسله سوم معمار و مشاور مخصوص خود ایمحوتپ را به ساختن نخستین هرم پلکانی و کوه پیکر مأمور کرد [حدود 2650 ق م] که هنوز بر کناره غربی رود نیل در محل سقاره بر پا مانده و دیده و اندیشه جهانگردان و پژوهشگران را به سوی خود جلب می کند. در فضای گسترده و زیرزمینی آرامگاه فرعونی گذشته از تالار تدفین و خزانه های مخصوص اشیاء آیینی و نذورات، اتاقهای متعدد و راهروها [با هواکش] و رودیّه ای که با شیبی تند به سطح زمین می پیوست تعبیه می شد. از آن زمان که ایمحوتپ با پشتگرمی به توانایی و توانگری فرعون زوسِر معماری سنگی را جانشین ساختمان با چوب و جگن و بوریا کرد، و هرم شکوهمند را به عنوان آرامگاه ابدی فرعون جانشین مصطبه اشرافیان ساخت، تا دوران سلسله پادشاهی چهارم [حدود 2500 ق م] ساختمان هرم متدرجاً حجم و بلندی کوه آسا یافت؛ از جمله هرم خئوپس پادشاه سلسله چهارم [در شهر جیزه کنار رود نیل] که بلندی اصلیش 146/5 متر بود و اکنون بر اثر فرسایش حدود شش متر کوتاه شده است. از سلسله پادشاهی پنجم به بعد ابعاد ساختمانی اهرام رو به کاهش گذاشت، و در عوض اهتمام و توان بیشتر در بنا کردن پرستشگاه وابسته به آرامگاه فرعون به کار رفت، که نمونه بارز آن ساختمانهای پر تفصیل و شکوهمند آرامگاه فرعون به کار رفت، که نمونه بارز آن ساختمانهای پر تفصیل و شکوهمند آرامگاه و پرستشگاه حَتشِپسوت، ملکه سلسله هیجدهم [آغاز پادشاهی جدید]، در دیر البحری است. در معماری سنگی مصر عموماً ستونهای کوتاه و کلفت و نسبتاً نزدیک به هم به کار می رفت، و سر ستونها به سه شکل «پاپیروسی» و «برگ نخلی» و «غنچه نیلوفری» ساخته می شد.
در اندیشه مصریان شکل هرم نمودگار پلکانی بود که فرعون را به سوی «رِع» یا «خورشید خدا» بالا می برد؛ و مشاهده می شود که برخی از هرمها به شکل پلکانی چهار سمت ساخته شده اند. از سوی دیگر، عقیده شان بر این بود که عظمت پیکر هرم موجب جذب هر چه بیشتر انوار فیض بخش «خورشید خدا» بر بدنه مزار، و سپس حلول آن انوار در کالبد فرعون می شود. در سلسله پادشاهی هفدهم [1650 تا 1570 ق م]، ساختن اهرام برای مدت زمانی متروک ماند.
عقیده مصریان باستان بر این بود که پس از مرگ روح آزاد شده به نام «کا» نیاز به کالبدی یا جایگاهی دارد تا در آن به زندگی خود در «سرزمین مغرب» - یا جهان پس از مرگ - ادامه دهد. بنابراین، از فقیر تا فرعون در طول حیات خود کوشش و هدفی جز این نداشت که وسایل و جایگاه زندگی دیگر دنیاییش را با رفاه و فراخی هر چه تمامتر تدارک بیند. همین است که مشاهده می کنیم در مقبره دولتمندان و فرعونان همه گونه ظروف و نذورات و اثاثه و زیورآلات در دسترس متوفّا گذارده می شده، و حتی تصاویر و نقش برجسته هایی از شخصیت و امور عادی زندگی و صحنه های پیروزی و شکار و بزم و شادکامی وی تعبیه می گردیده است. در تدفین فرعون ساختن تابوت با قالب هیکل، و روی در تابوت با بازنمایی چهره و اندام برجسته وی نیز به منظور تأمین مؤکد کالبدی آماده برای بقای «کا»ی فرعون در سرزمین مغرب می بوده است. در این مسیر فکری، مومیایی کردن جسد فرعون را نیز نباید از نظر دور داشت.
در زمینه پیکرتراشی مستَمر مصر به طور کلی دو مسیر یا مکتب شمالی و جنوبی، با پاره ای خصوصیات متمایز، شناسایی شده اند. مکتب شمالی آرمانگر و الهام پذیر از آثار کلاسیک «پادشاهی کهن» بود، و به عبارت روشنتر القای اندیشه و ایمان را بر اجرای شباهت و توصیف مشهودات مرجّح می شمرد، از جمله اینکه به چهره و شخصیت فرعون حالتی آیینی و وقاری ربّانی می بخشید؛ و مکتب جنوبی، بر عکس، جانب جنبه های عملی زندگی را مرعی می داشت، و واقعنمایی و شباهت جسمانی را به شدت اجرا می کرد. پیکره سازی فردی رفته رفته جنبه انسانی بیشتر یافت و از قالب پیکره سازی تدفینی بیرون آمد. هنر نقش برجسته در زمان سزوستریس اول، فرعون سلسله دوازدهم [پادشاهی میانه، ح 1900 ق م]، به مراحل کمال رسید، و گواه آن آثار مکشوف در پرستشگاهی است که از زمان فرمانروایی آن فرعون در شهر کَرَنک بر جا مانده است.
نقاشیهای دیواری به دست آمده از کاوشگاه بنی حسن [متعلق به حدود 2000 ق م] نمایانگر آزادی ابتکار، و دقت در نمایش خصوصیات تماشایی هر صحنه و نیز رنگهای رقیقی است که نقاشان مصری با بهره گیری از نفوذ تمدن مینوسی - و با به کار بردن نوعی رنگ لعابی چسبناک - در هنر خود به کار می بستند. سفالگری لعابی از دوره پیش از سلسله پادشاهی در مرحله ای پیشرفته رواج یافته بود. بعداً ساختن مُهره و تعویذ و کاسه و گلدان و صَنَمک، و به خصوص کاشی برای تزیین بناها با سفال لعابدار متداول شد. از سلسله چهارم به بعد مُهره ها و اشیاء کوچک تزیینی با سفال بدون لعاب و به رنگ آبی با نوعی خمیر گِل ساخته شد. شیشه نیز در دوره سلسله پادشاهی هیجدهم برای ساختن ظروف و اشیاء تزیینی کوچک به کار رفت.[حدود 1550 ق م].
چنانکه قبلاً نیز اشاره شد در مصر نقاشی از زمره صنایع دستی، یا به اعتبار امروزی از انواع هنرهای فرعی - کاربردی - به شمار می آمد، و ویژگیهای آن خاصیت قانونمندی و ضابطه بندی پدیده ای سنتی را می داشت. می توان گفت که نقاشی دیواری برای کاخ و مزار فرعونها و معابد و سردابهای تدفین اشرافیان چون جزئی از بنّایی، و دارای اهمیت و اعتباری بیش از نقاشی بوده است. [رک. د. در پایان همین بخش] از همان دوران پیش از سلسله پادشاهیها صنایع دستی مصر اشیائی با ارزش هنری به وجود می آوردند، و در آن میان صناعت زرگری و جواهرسازی و مرصّع کاری منزلت و نفاست منحصر به فرد داشت، که از مزارهای بزرگان کشور تا بازارهای جهان مجاور را به زیورهای خود می آراست.
هنر مصر (یادداشت های الحاقی)
الف- هنر مصر با پیوستگی نزدیک از تحولاّت تاریخی و سیاسیش پیروی می کرده، زیرا تولید آثار هنریش کلاً در تبعیت تمایلات و صلاحدیدهای دو قدرت بزرگ یعنی دربار و روحانیّت آن کشور قرار می داشته است. شیوه های هنری مصر در دوران سلسله پادشاهیهای چهارم، دوازدهم، و هیجدهم به اوج شکوفایی خود رسیدند. خوب است که دوره های عمده تاریخ مصر باستانی تا آغاز میلاد مسیح با بخشبندی کلی و سنه هایی تقریبی (تا پیش از سده هفتم ق م) زیر بر خاطر خواننده نقش بندد:
پارینه سنگی از 18000 سال تا هزاره ششم ق م
نوسنگی (شامل دوره های بداری و نجادی اوّل) از هزاره ششم تا 4000 ق م
دوره پیش از سلسله پادشاهی (شامل دوره نجادی دوم) 4000- 3100 ق م، و آغاز سلسله پادشاهی (سلسله های 1 و 2) 3100 - 2685 ق م
پادشاهی کهن (سلسله های 3 تا 6) 2865 - 2180 ق م
دوره میانجی اول (سلسله های 7 تا 11) 2180 - 2040 ق م
پادشاهی میانه (سلسله های 11 و 12) 2040 - 1785 ق م
دوره میانجی دوم (سلسله های 13 تا 17 و شامل دوران استیلای هیکسوسها از 1675 تا 1567) 1785 - 1567 ق م
پادشاهی جدید (سلسله های 18 تا 20 و شامل دوره عمارنه) 1567 - 1085 ق م
دوره متأخر یا دوره انحطاط (سلسله های 21 تا 30 و شامل دو بار سلطه ایران بر مصر: 525 - 405 ق م، و 343 - 332 ق م) 1085 - 332 ق م استیلای، و جانشینان اسکندر 332 - 305 ق م
پادشاهی بطالسه یونانی تبار (305 - 30 ق م
ب- برپا سازی خانه و اقامتگاه گروهی در کناره های رود نیل از اواخر دوره نوسنگی - هزاره پنجم ق م - و با مصالحی چون نی و جگن و ساقه های گیاهی و گل رس موجود در محل آغاز شد. با تحول یافتن کاربرد گل بر روی دسته های نی - که به منزله ستونهای باربر بودند - و بر سطح حصیرهای بافته از جگن - که کار دیوارهای جداگر و سقف را انجام می دادند - خشت خام و متدرجاً آجر در بنّایی به کار رفت، و این زمانی بود که مصر علیا با مصر سفلی وحدت یافت و تاریخ آن سرزمین تابان گردید و حروف هیروگلیف اختراع شد و ظروف مسی به دست آمد - اواخر هزاره چهارم ق م - و معماری آن قوم از آن پس در مسیر ایجاد بناهای سنگی چون کاخها و معابد و مزارها و قلاع تا اهرام کوه پیکر گام برداشت.
مصریان که معتقد بودند «کا» یا همزاد متوفا بای بقای دیگر جهانی خود نیاز به کالبدی سالم دارد تا در آن حلول کند و جاودانه بزید، نه تنها جسد مرده را مومیایی می کردند و در تابوتی از سنگ یا چوب سخت می گذاردند، بلکه همچنین انواع لوازمات و ابزار زندگی روزمره را به فراخورشان و توانگری متوفّا در کنار جسدش قرار می دادند. چنانکه خوشبختانه از توصیف دقیق هرودوت درباره روش مومیایی کردن مصریان معلوم شده است: ایشان نخست مُخ مرده را با چنگکی از راه بینی بیرون می کشیدند، و بعداً درون جمجمه را با داروهایی معین شستشو می دادند. سپس با سنگی لب تیز پهلوی جسد را می شکافتند و امعاء و احشاء را از آن بیرون می آوردند. آنگاه درون شکم را با شراب خرما می شستند و بر آن ادویه و گردهای خوشبو می پاشیدند و حفره های شکم را با گیاهانی چون مُرّ خالص و فلوس و داروهای معطر مخصوص پُر می ساختند، و شکاف پهلو را به صورت نخست می دوختند. از آن پس به موجب قانونی مقرر جسد را مدت هفتاد روز در حمامی از مایع دارویی قرار می دادند، و هنگامی که آن را بیرون می آوردند با نوارهای پارچه ای آغشته به موم جسد را محکم نوارپیچ می کردند و روی آن را با لایه ای از ماده صمغی که چون سریشمی بود به طور کامل درزگیری می کردند.
ج- پیکرتراشی مصر خواه دینی بود یا تدفینی، درباری بود یا رمزی و نمودگاری، هیچ گاه جنبه شبیه سازی و واقعنمایی را در اساس کار از دست فرو نمی گذاشت. علت اصلی، چنانکه از نظر گذشت، اعتقاد راسخ مصریان بر این باور بنیادین بود که هر پیکره با نقش آدمی جایگاهی است برای مأوا گزینی «کا» در جهان جاویدان. از این رو شیوه واقعگری در نمایاندن هیئت آدمی از سمت مقابل با قوانین تقارن و تشابه جسمانی، و نیز صلابت و پایداری مادّی پیکره در طول هزاره های تاریخی از اصول ثابت آن مقوله هنری شمرده می شد. در راه این مقصود انواع کار ماده های بادوام چون سنگهای سخت یا نرم، چوب سفت با بتونه گچی رنگ آمیزی شده و گاه با حدقه های چشمان در جاکار گذارده و نیز ورقه های مس چکش خورده مورد استفاده قرار می گرفت. پیکره ها به اندازه طبیعی یا کوچکتر از مرد و زن، خواه ایستاده با دو دست آویخته بر پهلو و گاهی به پیش نهاده، یا نشسته با دست چپ تا شده بر سینه و دست راست خوابیده روی زانو ساخته می شدند. تندیس فرعونها با اندامی ستبر و هیئتی موقّر و نگاهی رو به نقطه و آینده ای دور، در شکلهای راستبُر و بر مسندی مکعبی، گاه با عصای فرمانروایی در دست چپ رو به جلو گرفته، و گاه با کلاه آیینی یا جثه عقاب نگهبان بر بالا و پشت سرش، همان گونه که پیکره های کاتبان چمباتمه زده بر زمین، به اجرای هنری در می آمده است. و اما در تمدن مصر نقش برجسته کاری عموماً با اندک برجستگی و گاه در زمینه ای گود نشسته [که نقش کم برجسته از لبه قاب تو نشسته بلندتر نمی ایستاده است] اجرا می شده و از ویژگیهای رمزگری، گزارشگری وقایع تاریخی، بازنمایی مراسم آیینی و مرده پرستی، یا توصیف صحنه های شکار و دامداری و امور خانگی و مانند آن برخوردار می بوده است. باید افزود که هنر پیکرتراشی مصر در دوره متأخر، یعنی از سلسله پادشاهی بیست و پنجم، رو به انحطاط گذارد و متوالیاً ویژگیهای برتر خود را از دست داد.
ب- در دیوارنگاره های مصری از آغاز سلسله پادشاهیها ضوابط زیر مستمراً به کار بسته می شد: فرعون، فرمانده پیروز، یا روحانی بزرگ که شخصیت اصلی صحنه بود با هیکلی بس درشت تر از دیگران، و در وضعی مسلط بر بخش مرکزی صحنه نشان داده می شد. رنگهای سنتی عبارت بودند از سیاه برای طراحی و سطوح عمده؛ آبی کم رنگ مایل به خاکستری برای خاک و گل، آبی پُررنگ برای آب؛ قرمز مایل به قهوه ای برای مردان و رنگهای زرد اُخرایی برای زنان؛ سبز برای گیاهان و قرمز برای نی و چوبهای خشک. حامل رنگهای دیوارنگاره نوعی صمغ بود، که برای به کار بردن آن نخست اندود نازکی از گچ یا گل صورتگری بر سطح دیوار سنگی یا تخته سنگ بزرگ صیقل خورده کشیده می شد. دیوارنگاره ها از همان آغاز سلسله سوم پادشاهی زینت بخش معابد و کاخها و سردابهای تدفین شدند، تا در سلسله ششم پادشاهی رونق و رواج یافتند، و در دوران پادشاهی جدید (1567 - 1085) به ذروه کمال خود رسیدند.
منبع: مرزبان، پرویز؛ (1386)خلاصه تاریخ هنر، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هجدهم.





پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از چرو به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #6  
قدیمی 09-06-2013
چرو آواتار ها
چرو چرو آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247

554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید تایپیک سبکهای هنری جهان: آشنایی ومعرفی انواع سبکهای هنری،هنرمندان این سبکها

هنر غرب باستان

هنر اژه ای



تمدن اژه ای، یکی از کهن ترین تمدن های اروپاست که در سه حوزه سیکلاد، مینوس و هلادی(میسنی) فعال بوده است.



اگر بر کشتی بنشینیم و از دلتای نیل در جهت شمال غربی دریای مدیترانه به حرکت درآیین نخستین سرزمینی که از اروپا جلب نظر می کن ، گوشه ی شرقی جزیره ی کرت خواهد بود. در شمال این جزیره به گروهی از جزایر کوچک به نام جزایر سیکلاد می رسیم. اندکی بعد "زمین لاد" یونان را می بینیم که در آنسوی دریای اژه و رو به آسیای صغیر واقع شده است. در نظر باستان شناسان، " اژه ای" صرفا یک اصطلاح جغرافیایی نیست. آنان این اصطلاح را برای توصیف تمدن هایی به کار می برند که در طی هزاره های دوم و سوم پیش از میلاد و پیش از گسترش تمدن یونانی در این منطقه رونق یافتند.
در میان تمدن های اژه ای ، سه تمدن وجود دارند که پیوند های درونی محکمی با هم دارند و در عین حال از یکدیگر متمایزند:
1- تمدن مینوسی: که از نام مینوس پادشاه افسانه ای اخذ شده و در جزیره ی " کرت" بود است.
2- تمدن سیکلادی: که در مجمع الجزایر سیکلاد واقع بوده است.
3- تمدن هلادی(عصر آهن) : که در " زمین لاد" یونان است و " موکنای" (میسن) را نیز در بر می گیرد.
هر یک از این تمدن ها به نوبه ی خود به سه مرحله ی آغازین ، میانی، و پسین تقسیم شده است که تقریبا با پادشاهی های کهن ، میانه و جدید در مصر مطابقت دارند.
مهم ترین بقایا و بزرگ ترین دستاوردهای هنری ، به بخش اخیر مرحله ی میانه و مرحله ی پسین مربوط می شوند.
نخستین حفاری ها ، توسط " هاینریش شلیمان" در دهه ی 1870 در آسیای صغیر و یونان و توسط " سر آرثر اوانز" در یونان و در آستانه ی ورود به سال 1900میلادی، صرفا به به منظور محک زدن بر درستی این افسانه ها صورت گرفتند. از آن روزگاران تا کنون انبوه عظیمی از اطلاعات جالب و ارزشمند به دست آمده است که به مرتب بیش از آن چه بر اساس منابع ادبی می توان انتظار دست یافتن بدان ها را داشت می باشد.


تمدن اژه ای، تا سال ها پیش فقط از روی گزارش هومر درباره ی " جنگ تروا" (تروی) در کتاب " ایلیاد " و از روی افسانه های یونانی بر محور جزیره ی کرت شناخته می شد. نخستین حفاری ها ، توسط " هاینریش شلیمان" در دهه ی 1870 در آسیای صغیر و یونان و توسط " سر آرثر اوانز" در یونان و در آستانه ی ورود به سال 1900میلادی، صرفا به به منظور محک زدن بر درستی این افسانه ها صورت گرفتند. از آن روزگاران تا کنون انبوه عظیمی از اطلاعات جالب و ارزشمند به دست آمده است که به مرتب بیش از آن چه بر اساس منابع ادبی می توان انتظار دست یافتن بدان ها را داشت می باشدو اما اطلاعات ما درباره ی تمدن اژه ای، حتی امروز که در مقایسه با شناختی که از مصر و خاور نزدیک باستانی داریم، خیلی محدودتر است.


در جزیره کرت، در حدود 2000سال پیش از میلاد ، یک دستگاه نوشتاری شکل گرفت. شکل جدیدی از این دستگاه نوشتاری مینوسی با نام خط B، که تا حدود شش سده بعد در سرزمین های کرت و یونان رواج داشت در اوایل دهه ی 1950 خوانده شد. زبان خطB، یونانی است، اما این ظاهرا همان زبانی نیست که دستگاه نوشتاری مینوسی پیش از سده ی پانزدهم قبل از میلاد براب نوشتنش بکار می گرفت. به همین دلیل ، توانایی خونادن خط B، کمکی به درک انبوه کتیبه های آ؛ازین مینوسی نمی کند. گذشته از این ، اغلب متن های نوشته شده به خط B، سیاهه ها و صورتحساب ها و گزارش های اداری هستند. گرچه اطلاعات مختصری درباره ی تاریخ، دین، و تشکلات سیاسی مردمی که آن ها نوشته اند نیز در آ؟ن ها ثبت شده است، اما هنوز اطلاعات لازم برای شناخت هنر اژه ای را به قدر کافی در اختیار نداریم.
شکل های هنر اژه ای با آن که از یک طرف با مصر و خاور نزدیک و از طرف دیگر با هنر یونانی ارتباط دارند ، صرفا مرحله ای انتقالی بین این دو جهان به شمار نمی روند. این شکل های زیبایی خیره کننده ای مختص خود دارند که به هیچ یک از آن دو متعلق نیست. در میان خصوصیات بسیار غریب هنر اژه ای و شاید خیره کننده ترین خصوصیت آن، سرزندگی و خودانگیختگی آن است که ما را مجبور می کند از یاد ببریم که اطلاعاتمان درباره ی معنی آن چقدر کم است.
آنچه در این میان مسلم و محرض است آن که هنر شکوهمند یونانی که بعدها در طول تاریخ همواره تاثیرگذار باقی ماند، بر »ده از هنر اژه است و ریشه در نگرشهای مردمان این تمدن دارد. می توان گفت تمدن اژه پیش درآمد و پیش زمینه ی بزرگ ترین تمدن اروپا یعنی تمدن یونان است.










پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از چرو به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #7  
قدیمی 09-06-2013
چرو آواتار ها
چرو چرو آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247

554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید تایپیک سبکهای هنری جهان: آشنایی ومعرفی انواع سبکهای هنری،هنرمندان این سبکها

هنر غرب باستان


هنر در یونان باستان


حکومت یونان از هزار سال پیش از میلاد تا سال نخست میلادی ( از زمان هومر تا مسیح ) ادامه داشت .



در آغار هنر یونان به علت عدم آگاهی از تمایز طبقاتی ( مانند هنر مردمان مناطق دیگر ) با دعا و افسون و جادو توام بوده و هنری ائینی تلقی می شده است . این هنر بیانگر احساسات – پندارها و خواسته های مشترک اجتماع اولیه در سازمانهای آنها می باشد که به خاطر ابتدایی بودنش – خام و ناهنجار و خالی از احساسات شخصی ( هنرمند ) است . از این رو اثری فردی یا طبقاتی در این عصر دیده نمی شود .
یونانیان در عصر پهلوانی گری به علت جنگها و پیروزی های مختلف با فرهنگهای پیشرفته و متمدن آشنا شدند و به داد و ستد و تبادل فرهنگی دست یافتند . و به علت پیروزی و سلطه بر مردمان متمدن تر و با استفاده از سیستم بهره کشی در جهت اهداف سلطه جویانه به ترک اعتقادات نیاکان خویش پرداختند . این مسئله سبب بروز روحیه سرکشی و بی اعتنایی به قوانین گردید . به طوری که خصلتهای فردی را بر سنت و قانون ترجیح می دادند .
به مرور نظام اجتماعی سلطنتی به اتکای وفاداری امیران به زمین داران بزرگ – جایگزین نظام قبیله ای پیشین که فاقد وابستگی و پیوند های خویشاوندی پیشین بود – می گردد . از این رو پیوندها و مناسبات اخلاقی – فردی و عقلانی می شوند . طی سالها به علت تجزیه تدریجی قبیله ای و وفاداری امیران به ارباب و شهروندان به شهر با وجود تکیه اشراف به وحدت خانواده بالاخره مردم سالاری به پیروزی می رسد . با این تحولات و دگرگونی های اجتماعی و فرهنگی – وظایف و شرائط و موقعیت های اجتماعی هنرمند به کلی دگرگون می شود و از گمنامی رهایی می یابد . هنر از شکل جمعی و آیینی خود خارج و به شکل دنیوی و غیر روحانی تجلی می یابد و با اتخاذ شیوه حماسی به حیات خود ادامه می دهد .
یونانیان مانند مصریان به هنر کاربردی ارزش و بهای کمتری می دادند تا به هنر انتزاعی . به این دلیل برای ادیبان و شعرا بیشتر از نقاشان و سنگ تراشان که با مواد سخت چون سنگ و گل سر و کار داشتند ارزش قائل بودند و فاصله اجتماعی زیادی بین هنرمندی که کار فکری می کرد و هنرمندی که با دستهای خود مشغول به کار بود وجود داشت . چنانکه شعرا که کار فکری داشتند از طرف اشراف و امیران حمایت می شدند در صورتی که نقاشان و سنگ تراشان از این امتیاز برخوردار نبودند . به همین خاطر از هنرهای دستی ( بصری – مکانی ) اطلاع کمتری در دست است تا هنرهای انتزاعی ( بیانی – زمانی ) و بیشتر مطالب ارائه شده در زمینه هنرهای بیانی ( مخصوصا شعر ) است تا هنرهای بصری .
با حمله و هجوم – دوریها – که مردمانی خشن و فاقد علائق هنری بودند عصر پهلوانی گری به پایان می رسد و شیفتگی آنها به ماجراجوئی کاهش می یابد .
یونانیان مانند مصریان به هنر کاربردی ارزش و بهای کمتری می دادند تا به هنر انتزاعی . به این دلیل برای ادیبان و شعرا بیشتر از نقاشان و سنگ تراشان که با مواد سخت چون سنگ و گل سر و کار داشتند ارزش قائل بودند و فاصله اجتماعی زیادی بین هنرمندی که کار فکری می کرد و هنرمندی که با دستهای خود مشغول به کار بود وجود داشت . چنانکه شعرا که کار فکری داشتند از طرف اشراف و امیران حمایت می شدند در صورتی که نقاشان و سنگ تراشان از این امتیاز برخوردار نبودند.


ثروت به صورت گسترده تری توزیع می گردد و به کاهش تظاهر طبقات بالا می انجامد . آنه در زندگی شیوه فروتنانه تری را در پیش می گیرند . با تغییرات اجتماعی و اقتصادی موقعیت اجتماعی هر و هنرمند دگرگون می شود . بار دیگر هنر از شکل فردی – جداگانه و مستقل خود خارج می گردد و شکل جمعی و گروهی به خود می گیرد . هنرمندان با وحدت معنوی و کار گروهی مشترک به خلق آثار هنری می پردازند . این تغییرات به پیدایش نوع جدیدی از هنر می انجامد . این عصر فاقد عصر یادبودی ( بنائی و ساختمانی ) است و در آن از کاخ و پرستشگاه نشانی یافت نمی شود .
در قرن هفتم پیش از میلاد با پیدایش زندگی شهری شکل بندی های زندگی روستایی به سستی می گراید . در این دوره داد وستد رشد می یابد و اشرافیت در صنعت و سوداگری سهیم می شود . آثار این تحولات در هنر نمودار می شود . چنانکه هنر این دوره سنت گریز و فاقد دید محدود و ایستای روستایی است . با آغاز فعالیت گسترده پیکر تراشی و معماری یادبودنی – کاخها و پرستشگاه های باشکوه بنا می گردند . علیرغم این تحولات اصول نظری بر هنر این دوره حکمفرماست و با خود مهر و نشان اشرافیت را دارد . زیرا هنوز اشرافیت آن اقتدار را دارد تا ب دستگاه های حکومتی نظارت داشته باشد .
از قرن هفتم و ششم پیش از میلاد به این طرف به مرور موقعیت اقتصادی و سیاسی اشراف متزلزل می شود و توسط سوداگران از رهبری اقتصادی خلع می گردند . از آنجا که سوداگران بر خلاف اشراف زمیندار میل به اصالت فردی داشتند با پیروزی و پیشرفت در زمینه های اقتصادی – اجتماعی – فردگرائی جایگزین نظریه خویشاوندی می گردد . رشد و تسلط این ایده در زمینه های فرهنگی و هنری سبب شد که هنرمند به پرورش و بیان احساس خویش پرداخته شیوه فرداگرایانه را اتخاذ نماید .


روحیه فردگرائی و خردگرائی سبب کاهش هنر درباری ( نمایشات عظیم و باشکوه ) گشت و به سستی انگیزه ها و پیوند های مذهبی در هنر انجامید . با تضعیف شدن نفوذ مذهب بر هنر – آثار دنیوی جایگزین آثار قبلی شد . هنر با رهائی از سمبل های جادوئی – دیگر خدمتگزار مذهب نیست . ( البته از قدرت مذهب کاسته نمی شود فقط در هنر تضعیف می گردد ) .
از این پس مسیر هنر تغییر می یابد و به جای وسیله نفوذ بر خدایان – ارواح و انسانها به کشف زیبایی پرداخته و در خود شکوفا می شود و از قید و بندهای جادو گران – ثنا گوئی – ابزار تبلیغ و... رهایی می یابد .
در تاریخ برای اولین بار هنر با خارج شدن از حیطه ابزار کار با هدف در مسیر نهایی خود گام بر می دارد و در زمینه های گوناگون راه کمال می پیماید . بزرگترین تحول در تاریخ هنر ( هنر برای هنر ) صورت می گیرد . بررسی و پزوهش به صورت آزاد به وجود می آید و آثار هنری در خودشان خلق می شوند . اینگونه تحولات به دوره خاصی مربوط نیست بلکه سیر تکامل طبیعی نسل ها و قرنهای متمادی است . چنین است که برای اولین بار – دانش از خرافه های مذهبی و هر نوع اندیشه سوداگرانه – رهایی می یابد و هنر از جادو و مذهب جدا و مستقل می گردد . ( البته این گفتار به این منظور نیست که هنر کاملا از قید مذهب خارج گردیده است بلکه منظور شکل گیری هنر غیر مذهبی می باشد . چنانکه موسیقی به هر دو شکل مذهبی و غیر مذهبی مطرح بوده و به موازات هم با کیفیت های گوناگون رشد کرده است . هنرهای دیگر هم این روند را طی می کنند . )
آثار هنری زاییده شرائط اقتصادی اجتماعی است . در این عصر و به خاطر کسب در آمد – تجارت گسترش می یابد و مبادله پایاپای اولیه منجر به تقسیم کالا و ایجاد داد و ستد می گردد . همین امر سبب آشنایی عمیق تر در مورد پدیده های مشترک می شود . با متمایز شدن محتوا و شکل یک پدیده از یکدیگر این تصور پیش آمد که شکل می تواند مستقل عمل کند . بین این پندار و رشد ثروت و تخصصی شدن کار که در رابطه با آن است که موجب اندیشه مجرد می گردد و در نهایت به استقلال اشکال ذهنی می انجامد . آزادی برخی عناصر به منظور خلق شیوه های مستقل ( بدون چشم داشت مالی ) بیانگر رشد ثروت و اوقات فراغت است . حاکمان جامعه به منظور به خدمت درآوردن هنر ( فاقد هدف ) به پرداخت هزینه هایی در این زمینه می پردازند .
تحولات و دگرگونی های این عصر یونان را می توان در نمادهایی جستجو کرد که از فرهنگهای بیگانه بر یونانی ها اثر می گذاشت . بیگانگان سبب آگاهی آنان به رشد همه جانبه شئونات فرهنگی شان گردیدند و خود آگاهی را در آنان ایجاد کردند که به خودمختاری و خود انگیختگی شان منجر شد و شرائط اقتصادی هنر و فرهنگ آنها را هدایت کرد .
روحیه فردگرائی و خردگرائی سبب کاهش هنر درباری ( نمایشات عظیم و باشکوه ) گشت و به سستی انگیزه ها و پیوند های مذهبی در هنر انجامید . با تضعیف شدن نفوذ مذهب بر هنر – آثار دنیوی جایگزین آثار قبلی شد . هنر با رهائی از سمبل های جادوئی – دیگر خدمتگزار مذهب نیست . ( البته از قدرت مذهب کاسته نمی شود فقط در هنر تضعیف می گردد ) .


در قرن پنجم پیش از میلاد اشرافیت تجاری جایگزین اشرافیت دودمانی گردید و مشتی ربا خوار جای دولت طائفه ای را گرفت . در این دوره ( قرن پنجم پیش از میلاد ) هنر کلاسیک یونان آغاز وشکوفا می گردد . هنر آن عصر را عهد تکامل ( کلاسیک ) و هنر پیش از آن را عهد باستان ( آرکائیک ) نامیدند . در این دوره مهم ترین و ثمر بخش ترین کشفیات در زمینه طبیعت گرائی صورت گرفت به طوریکه در هر اثر – طبیعت گرائی و گرایش به انتزاع در هم پیوند خوردند .
هنر کلاسیک یونان در این عصر ( قرن پنجم پیش از میلاد ) به مفهوم امروزی خود کلاسیک نبود . بلکه خصوصیات و جلوه های مخصوص به خود داشت . در این سده – دموکراسی در یونان شکوفا می شود و از محدودیت هایی که بر آزادی فرد اعمال می شد کاسته می گردد . از قید و بندهایی که مانع آزادی می گردید خبری نبود – سنتهای موروثی محو می گردد . در نیمه دوم این قرن مضامین جدیدی که بر پایه دانش – اندیشه منطقی و ذهن پرورش یافته است جای آرمانهای اشرافی را می گیرد جنبش سوفسطائیان و گسترش لیبرالیسم که تحولی فلسفی و بازتاب شرائط اجتماعی است ظاهر می شود و دموکراسی بر هنر و اجتماع حاکم می شود . در پایان این سده اهمیت عناصر طبیعت گرایانه – عاطفی و فرد گرایانه در هنر افزایش می یابد و وهم گرائی و ذهنیت این دوره بیانگر لیبرالیسم اقتصادی و مردم سالاری می باشد . مردم این عصر انسان را معیار و مقیاس همه چیز می دانستند و بیشتر به خود مدیون و متکی بودند تا به نیاکانشان .
در سده چهارم به علت جنگ و ناکامی ها – هنر به سرنوشت شومی دچار شد زیرا بعد از جنگ سو استفاده کنندگان که شامل طبقه جدید و ثروتمند و زائیده شکوفائی تجاری بودند به منظور حفظ منافع خود سرمایه گذاری در آثار هنری را آغاز کردند و آن را به تملک خویش در آوردند . از این پس سیر تبلیغاتی هنر که به منظور مقاصد گوناگون و مفید خلق می شد تغییر یافت . لذت جوئی و معیار های زیبا شناسی جایگزین محتوا و مضمون گردید و هنر در خدمت تبلیغات طبقات ثروتمند درآمد .

















پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از چرو به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #8  
قدیمی 09-06-2013
چرو آواتار ها
چرو چرو آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247

554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید تایپیک سبکهای هنری جهان: آشنایی ومعرفی انواع سبکهای هنری،هنرمندان این سبکها

هنر غرب باستان

هنر اتروسک



در حدود هزار سال قبل ازمیلاد طوایفی که از" لیدی " ( یکی از کشورهای آسیای صغیر) به ایتالیای مرکزی مهاجرت کرده بودند با اهالی بومی توافق نمودند و کشورهای متحده اتروسک را پایه گذاری کردند. اتروسکها به عنوان دریا نوردانی ماهر(یا راهزنان بد نام دریایی) درروزگار باستان شهرت فراوان داشتند ودردورۀ موسوم به " خاورمآبی" درصحنۀ تاریخ پدید آمدند.

ممالک متحده اتروسک در سال 283 توسط رومیان تسخیر شد، بنابراین " اتروریان " خواه ناخواه با تمّدن مترقی رومی آشنا گشتند و تا تاریخ فوق ودرطول چهارصد سال که این تمدن درآن نواحی استقرارونفوذ داشت بدان انس گرفتند و آثاری با ارزش به شیوۀ رومی ابداع کردند.

معابد عظیم، قبور بزرگی که با نقّاشیها تزیین شده، مجسّمه ها، سنگهای مزار، اشیاء سفالین وآثارمختلف مفرغی وآلات زرّین ازجمله آثاری است که مربوط به این عصر می باشند و بر اثر کاوشهای متعدد مکشوف گشته اند. گلدانهای معروف و منقوش که به نام اتروسک خوانده می شود اغلب همانهایی است که از" آتیک " آورده اند.

آنچه در این تمّدن نوظهور و بدیع است محتوای خشن ایتالیایی آن آثار می باشد و مابقی انعکاس هنر یونان است. اهالی اتروسک ضمن تقلید از هنر سایر کشورها، خود شخصاً دارای سلیقه ای خاص بودند که در اغلب آثار هنری جهان منعکس می باشد، به بیان دیگر در اتروسک مکاتبی تأسیس شد که محصولات آنها با اینکه عموماً تقلید از سبک یونانیان بود ولی به وضوح سلیقه و ذوق اتروری در آنها مشاهده می گردید. یکی از آثار مهمّی که در گور فرانسوای اول در " ولسی " کشف شده، فرسکی است که " اشیل" را در حین قربانی کردن محبوسی به نیّت آمرزش روح اصحاب، مجسّم می سازد، موضوع این نقّاشی یونانی است، لیکن تجسّم آن به شیوه ای کاملاً اتروری صورت پذیرفته است.

اتروسکها گورستانهای خویش را در نقطه ای خارج از شهرهایشان می ساختند. از صدها مقبره که به طرز منظم در امتداد شبکه ای از خیابانهای متعدد یافت شده اند چنین بر می آید که اتروسکها شهر هایی بهمعنی کامل واژه برای مردگان می ساخته اند(نکروپولیس).رایج ترین نوع مقبرۀ اتروسکها " تومولوس" یا ساختمان مدوّری است که بخش بسیار اندکش خاکبرداری شده و سپس با خاک پوشانده شده است. این مقبره بیشتر در " چروتری" ساخته میشد و نظر به شکل گنبدوارش، به نظر می رسد که دنبالۀ یک سنت باستانی برخاسته از حوضۀ مدیترانه باشد.

تارکوینی ها بر خلاف کائره ایها،دیوارهای اتاقکهای تدفینی زیر زمینی خویش را با نقاشیهای خوش رنگ و زندۀ دیواری تزیین می کرده اند. با آنکه موضوعات نقاشی مقبره ای در" اتروریا " گاهی ازافسانه های یونانی مایه می گیرند، غالباً به نمایش صحنه هایی از میهمانی و شادمانی اختصاص دارند،همچنان که در مقبرۀ پلنگان در تارکوینی دیده می شود.
در مقبرههای اتروسک، اسباب و اثاثیۀ قابل توجهی از گِل و مفرغ به صورت پیکره برجامانده است وحکایت ازآن دارد که اتروسکها ظاهراً گِل و مفرغ را بر مواد دیگر ترجیح می داده اند.
پیکرۀ آپولون از ویی که پیکره ای ایستاده بر خط الرأس تیرافقی یک معبد اتروسک است، دلالت بر آن دارد که اتروسکها نیز چون یونانیان از پیکره در معماری استفاده کرده اند.
یکی از پر آوازه ترین جانوران در تاریخ هنر جهان یعنی ماده گرگ ازکاپیتول شهرتش را نه فقط به قدمت و شکوه خود به عنوان یک اثر هنری مدیون است بلکه قرنها توتم یا نمادِ شهر بوده است.
از دیگر مختصات فرهنگی مشرق زمین که توسط اتروسکها به رومیان انتقال داده شد رسم غیب شناسی یا کهانت بود که به اعتقاد آنروزیان، آینده یعنی حاصل عملکرد نیروهای مرموز(در لباس خدایان و دیوها) را می شد تا اندازه ای پیش بینی و حوادثش را پیشگویی کرد.
به طور کلی اگر بخواهیم هنر مردم اتروریا را با یک جمع بندی ساده بنمائیم

اولاً: تأثیر هنر بومی سرزمین ایتالیارا که اهمیت کمتری دارد در آن می بینیم
ثانیاً : تأثیر هنر هشرق زمین یا خاورمآبی را که بعدها قطع گردید مشاهده می کنیم
ثالثاً : تأثیر هنر یونان را که دارای اهمیت بیشتری می باشدرا آشکارا داریم که همۀ آنها در بنیان فرهنگی روم قرار دارند و سرانجام هنررومی مستقل را ایجاد می نمایند.

منابع:
هنر در گذر زمان نوشته هلن گاردنرترجمۀ محمد تقی فرامرزی
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از چرو به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #9  
قدیمی 09-06-2013
چرو آواتار ها
چرو چرو آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247

554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید تایپیک سبکهای هنری جهان: آشنایی ومعرفی انواع سبکهای هنری،هنرمندان این سبکها

هنر غرب باستان

هنر روم باستان





(نام روم را نباید با رم یکی دانست . روم نام امپراتور بزرگ باستانی و رم نام شهری " پایتخت روم " است که از عجایب دنیای باستان به شمار می رود . هرآنچه به کشور باستانی مربوط می شود " رومی " و آنچه به پایتخت آن است " رمی " نامیده می شود . اکنون کشور ایتالیا بر بخش گوچکی از روم باستان جای گرفته و پایتخت آن همان پایتخت باستان " رم " است . )

هنر روم باستان

با آغاز امپراتوری روم به مرور هنر این کشور بر هنر یونان تفوق یافت و جا یگزین آن گردید . هنر روم بر اساس امپراتوری متحد الشکل این کشور اجاد گردید و به امکانات نسبتا واحدی دست یافت و در عرصه وسیعی گسترش پیدا کرد . در سده های اول و دوم میلادی – هنر هلنی ( یونانی ) که از خصایص و ویزگی های سودا گرایانه ای برخوردار بود بر هنر امپراتوری روم برتری داشت . بر اساس هنر یونان – پیکر تراشی که یکی از هنرهای برجسته و اصلی به شمار می رفت ججایگزین نقاشی ( هنر رومی ) گردید . به مرور زمان ویزگی های هنر رومی رو به افزونی نهاد و نسبت به هنر یونانی پیشی گرفت به طوری که در قرن سوم پیش از میلاد – نمونه برداری و تقلید از آثار هنری یونان به پایان می رسید و هنر رومی بر هنر هلنی که به بن بست رسیده بود و هنری اشرافی محسوب می شد – تفوق حاصل کرد . این هنر ( رومی ) با رشد و نمو و توسعه چشمگیر به احراز مقام پیکر تراشی عصر کلاسیک یونان دست یافت .
روم که از ابرقدرتهای شگفت انگیز دنیای باستان بود بعد از مرگ امپراتور " تئودوسیوس کبیر " به دو کشور پهناور تقسیم شد ( 395 میلادی ) : روم شرقی ( بیزانس ) و روم غربی ( ایتالیا ) .
اواخر دوران امپراتوری روم غربی به علت پایگاه طبقاتی سرداران از پایین ترین صفوف و جایگزینی آنها بر اشرافیت هنر ویزگیهای کلاسیک خود را از دست داد و خصلت های مردمی و شهری به خود گرفت و هنر یونان را از میان به در برد .
آثار هنری روم به علت اوضاع اقتصادی – اجتماعی و حاکمیت سیاسی – بر خلاف آثار هنری یونان که بنابر شرائط اقتصادی اجتماعی – یادبودی و فاقد حماسه و دراماتیک با خصلتها و ویزگیهای تشریفاتی و انفرادی بود – شکلی حماسی – تاریخ نگاری و دراماتیک به خود گرفت .

موسیقی در روم باستان

بعد از یونان امپراتوری بزرگ روم آغاز گردید که پنج قرن به طول انجامید . حیات فرهنگی رومی ها در ابتدا تحت تاثیر و نفوذ یونانیان بود و در همه زمینه ها از آنان بهره می گرفت به خصوص موسیقی که از اهمیت فراوانی برخوردار بود . آنها تعلیمات موسیقی را از یونانیات فرا گرفتند . ( حتی تعلیم موسیق به عهده یونانیان بود ) به این طریق موسیقی و سازهای موسیقی یونان در روم رواج پیدا کرد و به دنبال آن موسیقیدانان رومی ( حرفه ای ) به وجود آمدند . از کارهای مهمی که توسط آنها صورت می گرفت اجرای مراسم مذهبی و جشنهای درباری بود . البته موسیقی بیشتر در میهمانی ها و جشن ها به کار می رفت تا در مراسم مذهبی .
قدمت موسیقی در روم به 3000 سال پیش از میلاد می رسد .
در این کشور افراد فقیر به نوازندگی و خوانندگی به طور سیار پرداختند و اولین خنیاگران دوره گرد به وجود آمدند . به طوریکه با سفرکردن از شهری به شهر دیگر و با اجرای نمایشهای خیابانی – نوازندگی – خوانندگی و شعبده بازی موجب سرگرمی مردم می شدند که بعدها با اقتباس از آنها اپرا شکل گرفت .
وقتی که مسیحیت در روم استوار گردید در آنجا عناصری از ملوپه ( آوازی موزون که دکلااسیون را همراهی می کند ) یونانی و لاتین با تلاوت آیات عبری ( Pslamedic نوعی شعر خوانی آوازگونه ) در هم آمیخت . آواز کلیسایی مسیحی در نتیجه اختلاط موسیقی کنیسه ها ( از راه کلیسای سوریه ) که سرشار از ظرافتهای تزیینی بود با موسیقی همو فونیک یونانی که گرایشی به خواندن اشعار داستانی داشت پدیدار گشت . گفتنی هست که یونانیان هرآنچه را که از انطباق سیلاب بر نت بدور بود مردود می شمردند و خود را چون موسیقی مجلسی به شدت از کروماتیسم بر حذر می داشتند . این موسیقی به مناسبت اجرای وحدتش با اجرای مراسم مذهبی هرگونه تمایل به توازی را مردود می ساخت . به این سبب به پلان شن ( آواز بدون میزان نزدیک به دکلاماسیون ) معروف گردید .
هم اکنون می توان تاثیر نغمات و کلام یونانی را در اروپای غربی مشاهده نمود . به طوریکه در امپروپریا که متشکل از آیین نماز و نیایش بود و در روزهای بخصوصی اجرا می شد وقتی یک گروه به لاتین آواز می خواند دسته مقابل جواب آنها را به یونانی می داد و نواهای آنها از رنگ و بوی یونانی برخوردار بود . حتی رسالات و اناجیل اربعه که در مس های ایینی پاپ در کلیسای سن پیتر توسط راهبان اجرا می گردید اول به زبان لاتین سپس به زبان یونانی خوانده می شد . اکنون نیز قطعه شعر آللویا که در دیر بارکینگ باقی مانده است متناوب به زبان یونانی و لاتین در مراسم مخصوصی خوانده می شود .
در روم مانند عصر طلائی یونان زمان – زمان پیشرفت و تمدن بود . بیشتر امپراتوران آنها به موسیقی علاقه داشتند و به رشد و گسترش آن کمک بسیار می کردند . اهمیت آن به حدی رسید که بعضی از نمایشها را بدون کلام و فقط با موسیقی اجرا می کردند که به آن پانتومیم گفته می شود . ( پانتومیم بعد از رومی ها به کلی فراموش گردید و از یاد رفت تا اینکه چارلی چاپلین طنزپرداز و نابغه بزرگ سینما مجددا این هنر را زنده کرد و جلوه آن ا بازگردانید . )






پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از چرو به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 09:10 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها