بازگشت   پی سی سیتی > سایر گفتگوها > مطالب آزاد

مطالب آزاد در این تالار مطالبی که موضوعات آزاد و متفرقه دارند وجود دارد بدیهیست که کنترل بر روی محتوای این تالار بیشتر خواهد بود

موضوع بسته شد
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 12-10-2008
ALIMAGIC آواتار ها
ALIMAGIC ALIMAGIC آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Oct 2008
نوشته ها: 41
سپاسها: : 0
در ماه گذشته یکبار از ایشان سپاسگزاری شده
Lightbulb انگشت سبابه را محکم فشار بده

يارو لنگ بوده با کشتي ميره مسافرت وقتي برميگرده دوستش ميگه خوش گذشت. ميگه نه همش استرس داشتم دوستش ميپرسه چرا؟ ميگه همش ميگفتن لنگرو بندازين تو آب.
------------------------------------------------

يه بار مورچه ها به خونه يه اصفهانیه حمله مي کنند . بعد چند روز از گشنگي مي ميرند
-----------------------------------------

به يکي ميگن با بالش جمله بساز ميگه:يه پرنده داشت از تو آسمون رد مي شد با تير زدم به بالش .ميگن:اين بالش نه،اون بالش،ميگه:يه پرنده داشت رد ميشد با تير زدم به اون بالش.ميگن:با دُشک جمله بساز ميگه:دُشکم،نميدونم زدم به اين بالش يا اون بالش.ميگن:با پتو جمله بساز ميگه:پَتّو بودي که منو دوشک کردي که زدم به اين بالش يا اون بالش.
--------------------------------------------------------------

آسمان را ستاره زيبا مي كند باغ را گل، عشق را محبت ، چشم را اشك و تو را عمل بيني
------------------------------------------------
قبل از ازدواج

?-مرد:نميتونم منتظت بمونم

?-زن:ميخواي از پيشت برم

?-مرد: نه فکرشم نکن

?-زن: منو دوست داري

?-مرد: البته

?-زن: تا حالا به من خيانت کردي

?-مرد: نه چرا اين سوال و ميپرسي

?-زن: منو مسافرت ميبري؟

?-مرد: البته

??-زن: منو کتک ميزني؟

??-مرد: به هيچ وجه

??-زن: ميتونم بهت اعتماد کنم؟

بعد از ازدواج همين متنو از پايين به بالا بخون.
----------------------------------------------------
خدا خر را آفريد و به او گفت:

تو بار خواهي برد، از زماني که تابش آفتاب آغاز مي شود تا زماني که تاريکي شب سر مي رسد. و همواره بر پشت تو باري سنگين خواهد بود. و تو علف خواهي خورد و از عقل بي بهره خواهي بود و پنجاه سال عمر خواهي کرد.

خر به خداوند پاسخ داد:

خداوندا! من مي خواهم خر باشم، اما پنجاه سال براي خري همچون من عمري طولاني است. پس کاري کن فقط بيست سال زندگي کنم و خداوند آرزوي خر را برآورده کرد.



خدا سگ را آفريد و به او گفت:

تو نگهبان خانه انسان خواهي بود و بهترين دوست و وفادارترين يار انسان خواهي شد. تو غذايي را که به تو مي دهند خواهي خورد و سي سال زندگي خواهي کرد.

سگ به خداوند پاسخ داد:

خداوندا! سي سال زندگي عمري طولاني است. کاري کن من فقط پانزده سال عمر کنم و خداوند آرزوي سگ را برآورد.


خدا ميمون را آفريد و به او گفت:

تو از اين سو به آن سو و از اين شاخه به آن شاخه خواهي پريد و براي سرگرم کردن ديگران کارهاي جالب انجام خواهي داد و بيست سال عمر خواهي کرد.

ميمون به خداوند پاسخ داد:

بيست سال عمري طولاني است، من مي خواهم ده سال عمر کنم. و خداوند آرزوي ميمون را برآورده کرد.


و سرانجام خداوند انسان را آفريد و به او گفت:

تو انسان هستي. تنها مخلوق هوشمند روي تمام زمين. تو مي تواني از هوش خودت استفاده کني و سروري همه موجودات را برعهده بگيري و بر تمام جهان تسلط داشته باشي. و تو بيست سال عمر خواهي کرد.

انسان گفت:

سرورم! گرچه من دوست دارم انسان باشم، اما بيست سال مدت کمي براي زندگي است. آن سي سالي که خر نخواست، آن پانزده سالي که سگ نخواست و آن ده سالي که ميمون نخواست زندگي کند، به من بده. و خداوند آرزوي انسان را برآورده کرد.

و از آن زمان تا کنون انسان فقط بيست سال مثل انسان زندگي مي کند!

و پس از آن، ازدواج مي کند و سي سال مثل خر کار مي کند مثل خر زندگي مي کند، و مثل خر بار مي برد!

و پس از اينکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه اي که در آن زندگي مي کند، نگهباني مي دهد و هرچه به او بدهند مي خورد!

و وقتي پير شد، ده سال مثل ميمون زندگي مي کند؛ از خانه اين پسرش به خانه آن دخترش مي رود و سعي مي کند مثل میمون نوه هايش را سرگرم کند!

و اين بود همان زندگي که انسان از خدا خواست!
-----------------------------------------------------------
قرمزته!
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 12-11-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

علی مجیک عزیز
بیزحمت برو بخش ادبیات طنز اونجا تاپیکهایی هت که این مطلب رو جداد جدا و نه درهم برهم اونجا بزنی
من این یکی رو قفلش میکنم زحمت زدن تفکیکی این پست در مکان کناسب در تاپیکهای ادبیات طنز با خودت
اوکی برادر؟
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
موضوع بسته شد


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 03:44 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها