مصاحبه با علی رضا قربانی
مصاحبه با عليرضا قربانی
در ابتدا كمي از خودتان بگوييد و اينكه چطور به آوازخواني روي آورديد.
-- من متولد 1351 هستم. از ششسالگي آموزش قرائت و لحن قرآن را شروع كرده و آن را بسيار جدي دنبال كردم. خيليها اين كار را شروع ميكنند اما با جديت ادامه نميدهند. من در اين زمينه تا سن دوازدهسالگي بسيار فعال بودم. از سال 1363 بهطور رسمي آموختن موسيقي ايراني را شروع كردم و با رديفهاي آوازي آشنا شدم. اساتيد من آقايان خسرو سلطاني، بهروز عابديني، استاد مهدي فلاح، مرحوم استاد دكتر حسين عمومي، استاد احمد ابراهيمي و مرحوم استاد علي تجويدي بودند. از كسانيكه خيلي براي من زحمت كشيدند و برايم بسيار مثمر ثمر بودند، مرحوم علي تجويدي بودند ؛ در واقع ايشان مرا به اركستر ملي ايران و جناب استاد فرهاد فخرالديني معرفي كردند. البته استاد فخرالديني نيز از جمله اساتيد بنده بودهاند. هنوز هم در محضر برخي از اين اساتيد بهرمند هستم.
چگونه از قرائت قرآن به سمت آواز در موسيقي ايراني روي آورديد؟
-- ميتوانم بگويم فقط و فقط علاقه، همواره نيز گفتهام آن چيزي كه باعث شد من از سمت قرائت قرآن بيشتر به سمت آواز گرايش پيدا كنم و تمركز بيشتري روي اين بخش داشته باشم، علاقهي خيلي زياد من بوده است. آواز بسياري از اساتيد گذشته بر من مؤثر بوده... بهويژه آواز مرحوم بنان. در واقع جملهاي كه هميشه بيان كردهام اين بوده است كه: « آواز ايراني نوعي شيدايي و شوريدگي در من ايجاد كرده و ميكند. » و اين شيدايي موجب سمتگيري من در جهت آواز خواندن شد.
نقش كداميک از اساتيد و موسيقيدانان را در كار خود مؤثرتر ميدانيد؟
-- بيشترين تأثير را مرحوم بنان داشتهاند. از ابتدا تا به امروز، آثار مرحوم بنان را از قويترين كارهاي موسيقايي ميدانم. مرحوم بنان براي من جايگاه ويژهاي دارند و جزو معدود اساتيدي بودند كه آثار ايشان جامعيت داشته است. اين جامعيت شامل تصنيفخواني، كاركردن با اركسترهاي بزرگ مانند اركستر گلها و همچنين اركسترهاي كوچک بوده است و نيز آوازهاي مختلفي كه خواندهاند نشان از اين جامعيت دارد. گوناگوني آوازها از ديگر موارد جامعيت ايشان است. ايشان از اولين كساني بودهاند كه آواز را همراه پيانو اجرا نمودهاند. البته اساتيد ديگري نيز بر من مؤثر بودهاند از جمله مرحوم طاهرزاده، مرحوم ظلي و مرحوم اديب خوانساري. اما باز تأكيد ميكنم كه مرحوم بنان بيشترين تأثير را بر من داشتهاند.
به صورت حضوري از محضر كدام استاد بهره بردهايد؟
-- مرحوم دكتر حسين عمومي بر من تأثير زيادي داشتهاند و جزو معدود افرادي بودند كه خواندن ايشان به شدت مرا منقلب ميكرد. ايشان در مكتب آوازي اصفهان بينظير بودند. خدا ايشان را رحمت كند. دورهي كامل رديفها را نزد استاد مهدي فلاح گذراندم.
آواز در موسيقي امروز ايران چه جايگاهي دارد و آيا ارتباط درست و منطقي بين آواز و ساير بخشهاي موسيقي ما وجود دارد؟
-- منظور شما از ارتباط منطقي چيست؟
منظورم موسيقي باكلام و بدونكلام است و همچنين ارتباط شما به عنوان آوازهخوان با ساير اعضاي گروه، اعم از آهنگساز، سرپرست گروه و نوازندگان. آيا تعاملي بين آنها وجود دارد؟
-- از دو منظر ميتوان به اين موضوع پرداخت. اگر بحث مقايسه و تطبيق بين موسيقي باكلام و بدونكلام مورد نظر باشد ؛ موسيقي باكلام ما خيلي جلوتر از موسيقي بدونكلام ماست. به اين دليل كه سالهاي بيشتري روي آن كار شده است و در واقع سابقهي موسيقي باكلام بيشتر است. موسيقي باكلام بهدليل استفاده از شعر، نفوذ بيشتري بر شنونده دارد. شما يک اركستر بزرگ را كه خواننده دارد در نظر بگيريد ؛ هنگامي كه خواننده شروع به خواندن ميكند، بدون اصرار شما، به طور ناخودآگاه بيشترين توجه و تمركز متوجه خواننده ميشود. اين موضوع قدري ديدگاه را نسبت به جايگاه خواننده، حساستر ميكند. البته خيليها در جهت تقويت موسيقي بيكلام تلاش نمودهاند و كارهايي انجام دادهاند. اما اين به مفهوم تحت فشار قرار گرفتن موسيقي باكلام نيست. در تمام دنيا اين آثار باكلام هستند كه براي مردم جايگاه بالاتري دارند. البته جايگاه موسيقي بيكلام غير قابل انكار است.
به نظر شما در موسيقي ايران، « خوانندهسالاري » وجود دارد؟
-- من خوانندهسالاري را بهطور مطلق قبول ندارم. بهطور طبيعي هرگاه خوانندهاي بزرگ در كنار آهنگساز و نوازنده قرار بگيرد، آنها را تحتالشعاع قرار ميدهد. شايد منشأ خوانندهسالاري اين است كه همهي نگاهها بهطور ناخودآگاه متوجه خواننده ميشود.
يک سوليست وقتي در اركستري بزرگ مينوازد، اگر براي ده دقيقه بنوازد، اسمش را جدا از بقيه مينويسند و علت آن اين است كه او به هرحال يک سوليست است. براي همين وقتي يک خواننده با اين فرهنگ مكتوب غني ما ميخواند، مگر ميتواند سوليست نباشد؟ مگر ميتواند حائز اهميت نباشد. در تمام دنيا اين همه خوانندهي پاپ را همه ميشناسند ؛ ولي كمتر كسي نوازندگان همان آثار را به همان خوبي ميشناسد.
اما در عين حال برخي از خوانندگان به رشد كافي نرسيدهاند. بهعنوان مثال وقتي ميخواهند لباسي متفاوت از ديگر اعضاي گروه داشته باشند. موضوعات پيشپاافتادهاي از اين قبيل چندان خوشايند نيست. حالا شما فرض كنيد من در كنار دوستانم نشستهام، وقتي كه كار من مانند يک سوليست است و شعر ميخوانم، خودبهخود به چشم ميآيم. همه كنجكاو ميشوند كه ببينند من چهكار ميكنم. در واقع خواننده بهدليل اينكه يک سوليست محسوب ميشود، بهچشم ميآيد ولي اگر خواننده بگويد، « من » اين كار را ميكنم و يا « من » اين تصميم را دارم، يا لباس « من » چنين باشد و غيره، اين « خوانندهسالاري » است.
از همكاري خود با آقاي فخرالديني و اركستر ملي ايران بگوييد و آيا تمايل به ادامهي همكاري با اين اركستر داريد؟
-- متأسفانه نزديک به دو سال است كه برخي مطبوعات در اين مورد اخبار را خوب انتشار ندادهاند. بارها از قول خودشان يا فرد غيرمسئولي نوشتهاند كه فلاني ديگر با اركستر ملي همكاري نميكند. واقعيت اين است كه اگر در اين دو سال همكاري نداشتهام فقط بهدليل مشغلهي فراوان خودم بوده است. در اين دو سال تعداد زيادي كنسرت در ايران و خارج از ايران داشتهام و همچنين در فستيوالهاي زيادي شركت كردهام. در ضمن كار ضبط آلبوم فصل باران آقاي درخشاني را نيز داشتم. از طرفي موظف بودم بهدليل قول همكاري كه به جناب فخرالديني دادهام ؛ هفتهاي دو روز سر تمرينها حاضر شوم ؛ كه عملاً امكانپذير نبود. اما بهزودي همكاري دوبارهي ما شروع خواهد شد و بار ديگر در تمرينها حاضر خواهم شد.
پس شايعات مربوط به اختلاف شما با آقاي فخرالديني صحت ندارد؟
-- خير، به هيچ وجه. در اين مورد اخبار بهدرستي منتشر نشدهاست. به هرحال همانطوري كه گفتم برنامههاي متعدد من در خارج و داخل كشور مانع از همكاري بنده با آقاي فخرالديني ميشد و در اين مورد با استاد فخرالديني صحبت كردم و از ايشان اجازه خواستم كه مدتي را مرخصي داشته و در ساير مواقع نيز به صورت پارهوقت در تمرينها حاضر شوم.
شما با برخي سريالهاي تلويزيوني همكاري داشتهايد. از اين همكاريها بگوييد.
-- بعضي از كارها مثل « كيف انگليسي » و يا « روشنتر از خاموشي » كار استاد فخرالديني بودند و « شب دهم » نيز كار آقاي فردين خلعتبري بود. به كارهاي آقاي فخرالديني به شدت علاقمند بودم. به ويژه سريال « روشنتر از خاموشي » كه كار بسيار سنگيني بود. براي « شب دهم » نيز قضيهي خاصي پيش آمد كه من اين كار را انجام دادم. راستش دليلي براي اينكه اين كار را انجام ندهم، نداشتم. از طرفي آقاي خلعتبري دوست صميمي و نزديک من است و كارهاي او را نيز دوست دارم. دليل ديگر عاشوراييبودن اين سريال بود. به دوستان خود نيز گفتم كه بهخاطر عاشوراييبودن اين سريال حاضرم براي آن بخوانم. اميدوارم اين كار ارتباط خوبي با مخاطب برقرار كرده باشد. خواندن براي سريالها يكي از راههاي ارتباط بيشتر با مردم است.
شما با اركسترهاي مختلفي از جمله گروه خورشيد (آقاي درخشاني) و گروه آقاي پژمان طاهري همكاري داشتهايد. به نظر ميآيد شما ـ برخلاف برخي از موسيقيدانان ما ـ به گروههاي جوان روي خوش نشان ميدهيد و آنها را ياري ميكنيد. اين را ميتوان از ويژگيهاي نيكوي شما محسوب نمود. در اين مورد چه نظري داريد؟
-- اين سؤال را دوست دارم بهدليل اينكه به آنچه شما در سؤالتان فرموديد، اعتقاد دارم. من ميدانم كسي كه در اين زمينه از پشتيباني برخوردار نباشد كار سختي پيش رو خواهد داشت و پيشرفت او بسيار مشكل خواهد بود. بسياري از خوانندگان، آهنگسازان و نوازندگان بهدليل ارتباط و حمايتهاي خاص راحتتر پيشرفت ميكنند. حتي برخي آشنايي نداشته و يا از حمايت خوبي برخوردار نيستند، اما پشتوانهي مالي خوبي دارند. بنابراين براي اين گروه نيز كار راحتتر است. من و شما ميدانيم كه بسياري با پشتوانهي مالي، سفارش ساخت آهنگ ميدهند.
پيشروي براي كساني كه از تواناييهاي مالي و حمايت برخوردار نيستند بسيار سخت است. بعضي از بزرگان موسيقي بنده را به عنوان هنرجويي كه خواهان ترقي هنر خود بوده، ميشناسند. من نيز سالها سختي كشيدهام ؛ بدون اينكه براي بهروي صحنه رفتن و پخش كارهايم از تلويزيون عجلهاي داشته باشم. زماني بود كه كارهاي خيلي از دوستان من در تلويزيون پخش ميشد و عليرغم اينكه خيلي از من تقاضا ميشد و كم و بيش مرا ميشناختند، من نرفتم و حتي يک آهنگ هم نخواندم. باور بفرماييد در اين فستيوالهايي كه در آنها شركت ميكنم، ميتوانم از افراد صاحبنامتري نيز استفاده كنم. اما اين را خالصانه عرض ميكنم كه تمايل دارم از جوانان مستعد كه نميتوانند جايي كارشان را عرضه كنند استفاده كنم. تا آنجايي كه توان داشتهام از آنها خواستهام كه با من همراهي كنند تا آنها را هم به نوعي معرفي كرده باشم.
دليل دوم شايد كمي سختگيرانه باشد و آن هم اينكه ميگويم، بزرگان و نامآوران كار خودشان را كردهاند و اگر خيلي بزرگ باشند شما تحت تأثير قرار ميگيريد و ضمناً خيلي از بزرگان از نظر حسي با شما جفتوجور نميشوند، منظورم از شما خواننده است. در هر حال استفاده از جوانان باعث دگرگوني و پيشرفت موسيقي ما ميشود و از طرفي شور و حال جوانان موجب پيشرفت و رشد ميشود. من دست همهي بزرگان موسيقي را ميبوسم و منكر جايگاه بلند ايشان نيستم و افتخار ميكنم كه اگر قسمتم شد با اين بزرگان نيز همكاري كنم ؛ اما جايگاه جوانان در موسيقي و همراهشدن با آنها نيز بسيار بلند است
شما اخيراً در بزرگداشت مولانا كه در كشور فرانسه برگزار شد، شركت داشتهايد. كمي در مورد آن بگوييد.
-- سازمان يونسكو سال 2007 ميلادي را سال جهاني مولانا نامگذاري كرده. البته پيش از اعلام رسمي اين موضوع من حدود هفت ماه قبل اين موضوع را ميدانستم و بههمين دليل با مسئولين ارشاد وارد رايزني شدم. فرانسويها از من خواستند كه در اين رابطه تعدادي كنسرت در فرانسه و ساير كشورهاي اروپايي برگزار كنم. اين كنسرت در شهر نانت فرانسه برگزار شد و جزو اولين كنسرتهاي بزرگداشت مولانا بود. در اين رابطه كارهاي ديگري مانند توليد آلبوم هم انجام خواهد شد. خيلي از كشورها در اين رابطه فعال شدهاند. اشعار خواندهشده در اين كنسرت همگي از حضرت مولانا بود. چهار نفر از دوستانم مرا در اين كنسرت همراهي ميكردند و اين كار براي من و دوستانم بسيار پر زحمت بود. استقبال بسيار خوبي از اين كنسرت بهعمل آمد. اميدوارم چنين برنامههايي استمرار داشته باشد.
آقاي قرباني، همين حالا شما فرموديد كه با « چهار نفر از دوستانتان » اين كار را انجام دادهايد. يكي از ايرادهايي كه به موسيقي ما وارد ميشود اين است كه كارهاي موسيقي ما با تعداد محدودي اجرا ميشود. نظر شما در اين مورد چيست؟
-- شايد بهتر باشد كه اركستر بزرگتري براي اجرا مهيا گردد. اما شما كداميک از كارهاي ايران را با كارهاي خارجي مطابقت ميدهيد؟ وضعيت اجتماعي، اقتصادي و غيره را قياس كنيد. ما در بسياري از زمينهها ضعيفتر از آنها هستيم. اما در موسيقي به آنها قدري نزديک شدهايم. همان كاري كه عرض كردم، قرار بود با سه نفر اجرا شود اما با اصرار من تعداد به پنج نفر رسيد. دليل آن هم اين است كه از سوي نهادهاي ذيربط حمايت كافي از هنرمندان جهت سفرهاي خارجي نميشود. حتي گروههاي بزرگي مانند كامكارها به طور كامل در كنسرتهاي خارج از كشور شركت نميكنند و از تعداد كمتري استفاده ميكنند.
آيا در مورد اركسترهاي بزرگي مانند اركستر سمفونيک و ملي نيز چنين حمايتهايي وجود ندارد؟
-- اركستر ملي مربوط به خود وزارت ارشاد است و از همين رو حمايتهاي بيشتري از آن صورت ميگيرد كه البته كافي نيست و بايد بيشتر مورد حمايت قرار گيرد. چند وقتي است كه ما به همراه اركستر ملي در شهرها كنسرت ندادهايم. استقبال در شهرستانها بسيار خوب است. بهعنوان مثال در زاهدان نزديک به 6000 نفر و در يزد نزديک به 8000 نفر براي يک شب از كنسرت ديدن كردند. اينها را شايد كسي نداند ولي من خودم خوانندهي آن اركستر بودم و از نزديک شاهد استقبال مردم بودم. بنابراين در استقبال مردم مشكلي نيست و فقط بايد حمايت بيشتري براي برگزاري كنسرتها در شهرستانها و حتي كشورهاي خارجي صورت بگيرد.
برخي از منتقدين شما اعتقاد دارند كه عليرضا قرباني بيشتر يک « تصنيفخوان » است تا يک « آوازهخوان ». آيا اساساً اين نظر را قبول داريد؟
-- خب حتماً به اين نتيجه رسيدهاند كه ميگويند... البته نميدانم چگونه به اين نتيجه رسيدهاند؟ اميدوارم معيارهاي آنها درست باشد. شما اگر شب دهم را گوش كرده باشيد [ كه در سال 1380 پخش شده ] ؛ در آن يک آواز شوشتري دارد. من اين آواز را درسال 80 در يک استوديوي خانگي بدون هيچ وقفهاي خواندم. خودم حرف خاصي ندارم. آنها كه چنين فكر ميكنند ميتوانند اين آواز را مورد توجه قرار دهند.
شايد اين نظر بيشتر به دليل نوع كارهاي انتشاريافتهي شماست.
-- ممكن است. اما باز خاطرنشان ميكنم كه آن منتقدين ببينند كه ميتوان بدون ساز، يک آواز را به آن شكل خواند؟ من دفاع خاصي ندارم.
آيا گروه شما داراي اسم خاصي است؟
-- ما هنوز اسمي پيدا نكردهايم و دنبال اسم ميگرديم. از اين هم كه گروه را به نام من بشناسند پرهيز دارم. بهخاطر اينكه امكان دارد اين توهم پيش آيد كه اين گروه تنها براي من است. يكيدو ماه هست كه به دنبال اسم ميگرديم. دنبال يک اسم كوتاه و كهن هستيم كه در ارتباط با موسيقي و فرهنگ ما باشد. شما اگر ميتوانيد به ما كمک كنيد!
از قول آقاي فخرالديني در برخي محافل از شما به عنوان « شجريان دوم » ياد شده است؟ آيا اين گفته صحت دارد؟
-- البته صحت اين گفته را بايد از جناب استاد بپرسيد. آقاي فخرالديني پدر معنوي و موسيقايي بنده هستند. يک بخش اين گفته ناشي از محبت ايشان نسبت به من است. ميدانيد كه كار با اركستر بزرگ بسيار مشكل است. برخي از اين كارها به گونهاي بوده كه من تنها با دو يا سه جلسه تمرين به روي صحنه رفتهام. تقريباً كسي كه نت نداند و بهقدر كافي باهوش نباشد، نميتواند با اين تعداد جلسه تمريني به روي صحنه رود. البته جناب فخرالديني بسيار به من كمک كردهاند. جاهاي مختلفي ايشان ديدهاند كه من چگونه از عهدهي كار برآمدهام. فكر ميكنم دلايل آن گفتهي ايشان در همين نكات باشد. خود مردم هم كار خوب را تشخيص ميدهند. بارها شده است كه آقاي فخرالديني در بخش بيز از من خواستهاند كه خود به روي صحنه روم. البته من از اين كار پرهيز دارم ؛ بهويژه مواقعي كه خوانندهي ديگري در كنارم باشد. اميدوارم من لياقت اين محبت استاد را داشته باشم.
شما چندي پيش در ميزگرد موسيقي آوازي ايران از اينكه تنوع آوازي در موسيقي ايراني در چند سال اخير ازبين رفته و اين روند كمكم به سوي « تکصدايي » پيش رفته، نظراتي ارائه نموديد. در اين مورد بفرماييد.
-- دوست دارم در اين بخش كمي مانور بدهم. همان حساسيتي كه بر روي بحث خوانندهسالاري هست، دليلش اهميت خواننده و بهچشم آمدن اوست. كسي به اين قسمت قضيه توجه نكرده، اما من دقت كردهام. هر كسي كه تار مينوازد ميخواهد شبيه به لطفي يا عليزاده بنوازد. اگر بگوييد «نه»؛ اشتباه كردهايد. هر كسي كه سنتور ميزند، ميخواهد شبيه به آقاي مشكاتيان بزند. ولي اين را كسي تشخيص نميدهد. اين « تکصدايي » نيست؟ چون اين را اغلب افراد تشخيص نميدهند، چندان به نظر نميآيد. اما يک نوازندهي خبرهي تار يا سنتور كه گوشي آموزشديده و دقيق دارد متوجه اين تلاشها براي شبيهسازي ميشود. چهطور همه ميخواهند چهارگاه بسازند مانند « دستان » آقاي مشكاتيان ميسازند؟ تا سال 74 هركسي چهارگاه ميساخت، مانند دستان بود. پس چرا خردهاي به اين شبيهسازيها گرفته نميشود؟ البته اين كار اشتباه است. عدم وجود تكثر در نوازندگي، آهنگسازي و آواز اشتباه است. اين يعني ركود.
آيا به نظر شما اين بد است كه كسي آقاي مشكاتيان و يا امثال ايشان را بهعنوان هدف و معيار قرار دهد و هدفش رسيدن به كيفيت كارهاي ايشان باشد؟
-- نه، اين خوب است ؛ ولي اينكه همهاش به آن سمت كشيده شود، خوب نيست. وقتي كه يک مبتدي ميخواهد آواز را شروع كند، ميگويد: « ميخواهم به جايي برسم كه شجريان رسيده است. » و بر اين اساس تا آخر در اين خط ميماند و تحريرها، نوع جملهبنديها و يا انتخاب اشعارش مانند ايشان ميشود. اين بد است حتي اگر من هم انجام دهم.
بهتر نيست كه بگوييم، الگو قرار دادن و تلاش كردن در مسير رسيدن به بزرگان با حفظ شخصيت ويژه كار خوبي است. يعني در عين الگو قراردادن، خودمان باشيم.
-- يک زماني بالاي در كلاس استاد ابوالحسن صبا نوشته بودند: « هنر با تقليد آغاز ميشود ولي واي به آن روزي كه در تقليد باقي بماند. » اين جمله خيلي قشنگ است. خود مرحوم دكتر حسين عمومي، بارها و بارها به من گفتند كه من براي مرحوم اديب خوانساري ميخواندم و آقاي اديب كه در سن و سال پيري بودند، ميخنديدند. من ميگفتم: « به چه ميخنديد؟ » ايشان ميگفتند: « اينقدر شبيه به من نخوانيد! » دكتر عمومي ميگفتند كه من در شما ذوب شدهام ؛ نميتوانم خود را از شما جدا كنم. بنابراين ذوب شدن و تحتتأثير قرار گرفتن براي همه وجود دارد. بهويژه در آواز. چون بحث، بحث يک نفر است كه استادانه كار خود را ارائه داده است و همه را تحتالشعاع قرار داده. البته بيش از همه بايد خودم تلاش كنم كه در بند تقليد گرفتار نشوم.
در همين ميزگرد، يكي از بحثهاي مطروحه اين بود كه يک آوازخوان غير از آواز و تمرينات مرتبط با آن بايد مطالعات جانبي نيز داشته باشد. بهنظر ميرسد هنرمندان موسيقي ما دو دسته هستند. دستهي اول هنرمنداني كه فقط به صورت حرفهاي به كار خودشان ميپردازند و مطالعات جانبي ندارند و دستهي ديگري كه غير از كار موسيقي خودشان، داراي مطالعات جانبي نيز هستند. نظرتان را در اين مورد بفرماييد.
-- من دو دسته نميكنم. من ميگويم آنهايي كه درجهيک هستند و به اعتلاي هنري رسيدهاند ؛ همهي آنها يک دسته هستند. آنهايي كه اطلاعات عموميشان از حواشي هنر خيلي بالاست. تکتک ميتوانم مثال بزنم. مثل آقاي مشكاتيان. وقتي كنار ايشان بنشينيد و با ايشان صحبت كنيد، ممكن است ساعتها از ايشان بشنويد، اما نه راجع به موسيقي. بهنظر من ايشان يكي از نوابغ موسيقي ما هستند. آنقدر اين مرد اطلاعاتش در مورد مسائل غيرموسيقايي مانند فلسفه، شعر، تاريخ و بهطور كلي ادبيات زياد است كه متعجب ميشويد. بنابراين كساني كه درجهيک هستند با همين مطالعات جانبي درجهيک شدهاند. خيليها هم نوازندگان خوبي هستند ؛ اما اطلاعات خوبي ندارند حتي راجع به موسيقياي كه كار ميكنند نيز كماطلاع هستند. همينطور ميشود كه گروهي نقش هدايتي پيدا ميكنند و گروهي ديگر مقلد ميشوند. به هرحال كساني كه در عرصههاي مختلف سياسي، هنري و غيره صاحبانديشه ميشوند، نقش هاديان جامعه را بازي ميكنند.
ميخواهم برگشتي به سؤال قبلي داشته باشم. فكر ميكنم كه دليل تقليد ديگران همين باشد كه اطلاعات كافي ندارند.
-- آفرين! چون آنان افراد باهوشي نيستند. من اعتقاد دارم كه خيلي از اين بزرگان بهغير از خوب تمرين كردن، خيلي باهوش بودهاند كه توانستند بفهمند چطور بخوانند، چطور ساز بزنند و چطور آهنگسازي كنند. فرم در موسيقي را خيلي خوب ميشناسند. مرحوم بنان ميگويند: « صدايتان را خوب بشناسيد تا بتوانيد خوب از آن استفاده كنيد. » و اين خوب شناختن نيازمند هوش كافي است. ممكن است خيليها به صورت ذاتي خوب بخوانند، ولي آنها كه به صورت ذاتي خوب نميخوانند يا خوب ميخوانند، اگر باهوش باشند خيلي راحتتر تشخيص ميدهند كه چطور بايد بخوانند و چگونه مشكلات خود را رفع كنند. صد در صد آني كه باهوش هست ميداند كه الآن بايد خودش باشد و بايد يک خط فكري خاص براي خود تعريف كند.
آخرين آلبوم شما « فصل باران » با گروه خورشيد بود. آيا آلبوم ديگري هم در دست کار داريد؟
-- دو كار در دست انتشار دارم. يكي از آنها كاري است براي حضرت مولانا كه براي سال مولانا روانهي بازار ميشود و همهي اشعار آن از حضرت مولاناست ؛ در همان فضاي « از خشت و خاک ». البته انشاءالله در اين كار چند بخش آوازي هم گنجانده خواهد شد.
يعني از سازهاي كوبهاي و دونلي و بالابان استفاده كردهايد؟
-- بله.
از ساير علايق خود بگوييد؟
-- تمام فرصت، توان و انرژي من صرف خوانندگي و موسيقي ميشود. اگر فرصتي باشد ورزش ميكنم و كتاب ميخوانم. يک روز در هفته هم تدريس ميكنم و چون كارهايم خيلي فشرده است، كلاسهاي آزاد دانشگاه هنر را تعطيل كردهام و بيشتر مشغول مطالعه و موسيقي هستم
برگرفته از وبلاگ همايون شجريان