بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 03-05-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض نخستین حضور اشک در پشت پلکها

نخستین حضور اشک در پشت پلکها

صبوری کن تمام دلم!! - اهل:قلیل>باطل:کثیر



عاشورا نقطه ی عطف

این که در میان تمامی روزهای قدسی، عاشورا نقطه ی عطف قرار گرفته، شاید به این دلیل باشد که عاشورا نمایشی عظیم بوده است از تمامی اصول و فروع اسلام. و کسی که بتواند این همه را در یک روز و نه در کلام و سخنرانی که در قالب هنرمندانه ترین و ظریف ترین حرکات و اعمال بنمایاند تنها حسین است. سلام الله علیه.
امام علیه السلام حتی اگر در عاشورا سخنی از توحید نگفته باشد و اگرپرنده ی «الهی رضاً برضائک صبراً علی قضائک، لا معبود سواک» از بام حنجره درد آلوده اش به سوی ملکوت اعلا پر نکشیده باشد؛ حضورش در عاشورا توحید محض است.
حنجره اش، دهان و خونش تسبیح می شوند، پاسخ می گردند، لبیک می گویند، به آسمان می پاشند و بر زمین جاری می شوند. حسین بارها و بارها با کردار و گفتار خویش اعلام می کند که برای تداوم اصل نبوت است که به میدان فتوت آمده است «خرجت لطلب الإصلاح فی امه جدّی». برای استمرار حکومت رسول است که پا نهادن به دشت آتش را عاشقانه قبول کرده است.
سروش عشق از نای آلوده ی او سرود: «لیرغب المومن فی لقاء ربه محقاً» سر می دهد و سر بریده اش حتی در زیر ضربات چوب های خیزران برای دشمن تداعی معاد می کند.
امام علیه السلام مفسر و مبین عدل خداوند است. درد جانگداز حسین «إن الحقّ لا یعمل به» است و غم جگر سوز او «إن الباطل لا یتناهی عنه».
زمان و حرکت حسین به کربلا زمانی است که مردم به طواف بیت الله مشغولند و اگر پیشاپیش مردم هم چنان برگرد کعبه می گشت امامت را مطرح نکرده بود.
او زمانی مردم را به میدان کارزار می خواند که خیل مردمان به طواف کعبه مشغولند و او زمانی فریاد «هل من ناصر ینصرنی» سر می دهد که هنوز عده ای در حرم خداونداند و این بدان معناست که:...
سروش عشق از نای آلوده ی او سرود: «لیرغب المومن فی لقاء ربه محقاً» سر می دهد و سر بریده اش حتی در زیر ضربات چوب های خیزران برای دشمن تداعی معاد می کند.


غم شگرف مصیبت امام حسین علیه السلام

این چه خبر حزنی است نهفته در نام تو که بی اختیار، دل ها را می شکند و اشک را در پشت پلک ها بی قرار می کند؟
این چه غم شگرفی است که تداعی خاطره ی جانگداز تو بر قلب ها می نشاند و جگرها را خواه و ناخواه به آتش می کشاند؟
آدم که برای پذیرش توبه ی خویش، خدا را به اسمای حسنای او سوگند می داد وقتی به نام تو رسید یا قدم الاحسان بحق الحسین بی اختیار دلش شکست و برای اول بار حضور اشک را در چشم ها تجربه کرد، از جبرئیل پرسید که چه سری است در این نام که فرق دل را می شکافد و آسمان چشم را بارانی می کند؟

آن گاه جبرئیل علیه السلام مصیبت عاشورای تو را بیان کرد. آدم سیر گریست و تازه به راز « إنی اعلم ما لا تعلمون» خداوند پی برد:...
چگونه می شود که تو بر فراز قله ی حقیقت بایستی و فریاد بزنی: «هل من ناصر ینصرنی» آیا کسی هست مرا یاری کند؟ و ما در حسرت این چهارده قرن دیرتر شنیدن فریاد استمداد تو، در خویش مچاله نشویم؟



مصیبت بی همتا

دل ما چگونه خون نباشد از این مصیبت جانسوز؟
چگونه می شود که تو بر فراز قله ی حقیقت بایستی و فریاد بزنی: «هل من ناصر ینصرنی» آیا کسی هست مرا یاری کند؟ و ما در حسرت این چهارده قرن دیرتر شنیدن فریاد استمداد تو، در خویش مچاله نشویم؟
تو در پاسخ زینب که در آخرین لحظات وداع عرضه داشت: «أعزمت للموت» گفته باشی: « چگونه عزم مرگ نکند آن کس که میان خیل کفار بی یاور و معین مانده است؟» و ما آتش نگیریم از این کلام؟
تو به قمر بنی هاشم گفته باشی: «الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی» اکنون پشتم شکست و راه چاره ام اندک شد و پشت آسمان نشکند و قلب اضطرارا از هم ندرد؟
چگونه ممکن است تو به سکینه گفته باشی:«لا تحرقی قلبی» تک حروف این کلام خاکستر نشود؟
سجاد تو این معنای آیه ی فاستقم این آمیزه ی جهانسوز زنجیر و استقامت و صبر، بر دروازه ی شام گفته باشد:« یا لیت أمی لم تلدنی» کاش مادرم مرا نزاییده بود و ما از شرم زنده بودن خویش نمیریم؟
اما در آن همه مصیبت بی همتا که بر تو و زینب گذشته است. یک التیام هست و آن التیام برای رهروان اکنون توست، آن این که هر کسی که عزیز یا عزیزان را از دست می دهد، به اوج مصایب عاشورای تو به زینب و بازماندگان عاشورای تو و می نگرد و می رسد به این واقعیت که « لا یوم کیومک یا ابا عبدالله» التیام می یابد.


بر گرفته از «آفتاب در حجاب، اثر سید مهدی شجاعی» با تصرف و تلخیص
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:01 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها