منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از
www.ephilosophy.ws
ما، در كنار هم، در يك جهان طبيعي، هرچند پيچيده، زندگي مي كنيم و دانش علمي ما از آن هم بايد به همين نحو، يكي شده باشد. اما، در حال حاضر، علوم مجموعاً ساختاري بسيار پيچيده را تشكيل مي دهند، كه قسمت هايي از آن با هم ارتباطات دارند، قسمت هايي ارتباطي ندارند و قسمت هايي هم ناسازگارند. اين شرايط را چگونه بايد توضيح داد و از وحدت در علم چه انتظاري مي توان داشت؟
در دوران گذشته فرض رايجي وجود داشت كه بايد روش علمي عام و منحصر بفردي وجود داشته باشد كه دانش علمي عام و منحصربفردي ايجاد مي كند. هم وحدت روشي و هم وحدت توصيفي، تلويحاً، پذيرفته مي شد. اما چگونه ممكن است علوم اجتماعي را با محتواي هنجاري و فرهنگي شان با علمي توصيفي، غير فرهنگي و طبيعي يكي شود؟ حتي ادعا شده است كه علوم شناختي، هم در روش و هم در محتوا، از علوم طبيعي مستقل هستند، زيرا علوم شناختي به كار با نمادهاي منطقي هستند، در حالي كه علوم طبيعي به علل طبيعي مي پردازند. و گفته شده است كه در ميان علوم طبيعي، علوم زيستي كه به سيستم هاي انطباقي و فرآيندهاي برگشت ناپذير و مسرفانه توجه دارند، از فيزيك مستقل و حتي با آن متناقض هستند. حتي در درون فيزيك، تفاوت هاي زيادي در ميان روش و نظريه ذره اي و ميداني وجود دارد (زير را ببينيد). اين تفاوت ها را چگونه بايد درك/حل كرد؟
شرايط فعلي علم ممكن است يك يا چند تا از توضيحات متمايز زير را داشته باشد. ممكن است (1) ناكامل بودن و خطاي جزئي علم معاصر، (2) فقدان وحدت در جهان ما، (3) ماهيت توصيفي را كه موجودات متناهي مي توانند از جهاني متحد اما پيچيده بسازند، منعكس نمايد. ماهيت اين توضيحات چيست؟ تا چه حدي مصداق دارند، يا بايد داشته باشند؟
نمي توان انتظار داشت كه در اين فرصت كوتاه اين مسائل پيچيده را به قدر كفايت مورد بررسي قرار داد. هدف بحث زير، فقط طرح مسائل و بيان چند نكته مهم است كه بتوان از آن، به كار ادامه داد.