بازگشت   پی سی سیتی > هنر > فیلم سينما تئاتر و تلویزیون Cinema and The Movie > سینمای ایران

سینمای ایران در این بخش به سینما تلویزیون و تئاتر ایران و اخبار مربوط به آن میپردازیم

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 07-13-2010
LP Girl آواتار ها
LP Girl LP Girl آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: غرب تهران
نوشته ها: 1,075
سپاسها: : 0

20 سپاس در 19 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید گفت‌وگو با مهناز افشار درباره «پسر آدم دختر حوا»

گفت‌وگو با مهناز افشار درباره «پسر آدم دختر حوا» و کارنامه بازیگری‌اش
اگر بازيگر دستمزد خوبي بگيرد، مجبور نمي‌شود در هر فيلمي بازي کند

متن کامل مصاحبه فرانک آرتا در ماهنامه صنعت سینما با مهناز افشار درباره فیلم «پسر آدم دختر حوا» و بازیگری و کارنامه این بازیگر را این‌جا می‌خوانید.



وقتي بازي‌هاي چند سال اخير شما را مي‌بينيم، تصوري از شما در ذهن‌مان درج مي‌شود که خيلي پرانرژي و پرتحرک هستيد. نمونه موفق اين ويژگي آتش‌بس است. ولي بعد مي‌بينيم اين خصوصيت در بعضي از فيلم‌ها تکرار مي‌شود، به طوري که در حق شما جفا مي‌شود. به اين معني که يا از استعدادهاي شما درست استفاده نمي‌شود، يا اين‌که شما مسير را درست انتخاب نمي‌کنيد. اصولاً وقتي فيلمي را بازي مي‌کنيد، چه معيارهايي براي انتخاب داريد؟

کاملاً با شما موافقم که نمونه خوب کارم مي‌تواند آتش‌بس باشد. من هميشه روند کاري‌ام را به دو بخش تقسيم مي‌کنم؛ قبل از سالاد فصل و بعد از آن. شروع کار من با شور عشق و دوستان بود که پرانرژي بودن من را در آن‌ها هم مي‌بينيد. وقتي قصه‌اي را مي‌خوانم، برايم مخاطب خيلي مهم است و دوست دارم مهناز افشار شيطوني باشم که بتواند حق خودش را از نوع خودش بگيرد. ما بازيگران بسيار موفقي داريم که به نوع‌هاي ديگري حق خود را مي‌گيرند. ديدم در آتش‌بس نمونه زن موفق و شيطوني را داريم که با همسرش چالش دارد و مي‌خواهد حقش را بگيرد و با او بحث مي‌کند. در زمان پسر آدم دختر حوا، من در ابتدا مخالفت کردم و گفتم اين فيلم شبيه آتش‌بس است و براي منِ بازيگر نظر مخاطبم مهم است. ما اين بحث را داشتيم و من مدتي از ايران رفتم و بعد با من تماس گرفتند که دوباره روي قصه کار کرده‌ايم. در ابتدا قرار بود جاي آقاي کميلي، شهاب حسيني بازي کند. حتي ايشان قرارداد داشت. ولي بعداً قراردادشان منتفي شد، به دلايلي که خودشان داشتند. بعد آقاي کميلي آمدند. تمام اميدم اين بود که قصه، قصه‌اي است که حرفي براي گفتن دارد. دو وکيل هستند که دنبال کار مي‌گردند، باسوادند و حقوق خوانده‌اند. کم‌کم به نظرم رسيد که قصه به اندازه کافي از آتش‌بس دور شده است. من در زندگي عادي‌ام درست است که پرانرژي باشم، ولي لحظاتي هم آرام و قابل تأمل هستم. پسر آدم، دختر حوا اين جاي کار را براي من داشت که سعي کنم بازي متفاوتي انجام دهم که شبيه آتش‌بس نباشد. فيلم در روزهاي آخر جشنواره فجر رسيد و با مردم نشستيم و فيلم را ديديم. مردم فيلم را دوست داشتند و به نظرم آقاي کميلي بسيار خوب بازي کردند که حتي معتقدم خيلي جاها من را جا گذاشته و آفرين به ايشان. حالا سوال شما اين است که آيا با آگاهي کار را انتخاب مي‌کنم؟ همان‌طور که گفتم، سالاد فصل نقطه عطف کارنامه من است. بعد از آن در شبانه‌روز، هم قصه فضايي خاص به من داد و هم کارگردان‌ها هدايتم کردند و هم من تلاش کردم که شبيه قبل نباشم.

به همين دليل گفتم بازي‌هايي که از شما ديده‌ايم، نشان مي‌دهد که توانايي براي اجراهاي متفاوت داريد.

خب فضا من را در شرايطي قرار داد که در آتش‌بس، پسر آدم دختر حوا و پوپک و مش ماشاءالله اين‌گونه باشم. باز در تسويه‌حساب خيلي اين‌جوري نبودم. با اين‌که همراه بقيه دختران يک گذشته پر از خشم داريم، ولي سعي کردم دختر را نرم و شکننده بازي کنم. مي‌خواهم اين را بگويم که يک موقع‌هايي کارگردان به من مي‌گويد همان شيطوني‌ها و آن دست تکان‌دادن‌ها و... را مي‌خواهم و اين‌جا ديگر از دست من خارج است. اما فيلم‌هايي هم دارم مثل کارگران مشغول کارند...

يا چه کسي امير را کشت؟

بله. اين‌ها هم بوده و به خودم مي‌گويم خيلي خب، مهناز افشار، پس مي‌تواني نقش‌هاي دروني‌تر را هم بازي کني، حالا خوب يا بد. اما نمي‌دانم چگونه بگويم که پسر آدم، دختر حوا مي‌طلبيد که اين‌گونه باشم، چون فضا، فضاي پرانرژي‌اي بود. من در همه گفت‌وگوهايم از فيلمي مثل امشب شب مهتابه به‌خوبي ياد نمي‌کنم. چون معتقدم در عين اين‌که همه گروه براي اين فيلم زحمت کشيدند، اما انرژي‌اي که من گذاشتم نه‌تنها اضافه بود، بلکه به فيلم لطمه زد و من از خودم در آن فيلم متنفرم. من هيچ فيلمي را بدون آگاهي و اين‌که مجبور باشم انتخاب نکرده‌ام. البته امشب شبه مهتابه تا حدودي اين‌جوري بود. چون دائماً با خودم کلنجار مي‌رفتم که اين نقش مال من نيست و مي‌گفتم اجازه بدهيد من نيايم، ولي خب رفتم.

بله، بازيگر هر چقدر هم مؤلف باشد، ولي همچنان بايد از خواسته‌هاي کارگردان تبعيت کند و نمي‌تواند خارج از فضاي ذهني کارگردان عمل کند. اما دايره سوالم وسيع‌تر است. مي‌گويم شما که داراي قابليت‌هايي وسيع‌تر هستيد، چرا شرايطي فراهم نمي‌کنيد که همان‌قدر که در سينماي تجاري موفق هستيد، در فيلم‌هاي هنرمندانه‌تر هم حضور فعال‌تري داشته باشيد؟

خب معتقدم يک تعداد بازيگر از قبل داشتيم و الان هم داريم که تکرارنشدني هستند. اين‌ها آدم‌هاي ويژه هستند. کساني مثل بهروز وثوقي، سوسن تسليمي، فاطمه معتمد‌آريا و... از همين دسته هستند. حتي ليلا حاتمي که من بسيار دوستش دارم. حالا مي‌خواستم به اين نکته برسم که ديگر اين‌جا بحث سبک و سليقه مطرح مي‌شود.

سليقه شما در اين مورد چيست؟

مثلاً هر وقت از من مي‌پرسند بازيگر مورد علاقه‌ات کيست؟ خب بازيگران آسياي دور و اروپا را مي‌گذاريم کنار، چون خيلي پيچيده است اگر بخواهيم وارد آن فضا شويم. به بازيگران هاليوود نگاه مي‌کنيم. همه مريل استريپ و نيکول کيدمن را دوست داريم. ولي من در انتخاب‌هايم کامرون دياز، چارليز ترون و آنجلينا جولي هم هست. شايد اين سليقه من است.

در حالي که مريل استريپ و نيکول کيدمن بازيگران بهتري هستند.

حالا يک موقع بحث تکنيک مطرح مي‌شود که مبحث جداگانه‌اي است که برمي‌گردد به سواد، تجربه و آگاهي. ولي يک موقع سليقه است. من معتقدم آدمي که به سينما مي‌آيد تا فيلم ببيند، مي‌تواند تا حالا در زندگي‌اش فيلم نديده باشد، دو خط شعر و کتاب نخوانده باشد و هيچ‌گونه آگاهي نسبت به جامعه و پيرامون خودش نداشته باشد و بيايد فيلمي ببيند و لذت هم ببرد. نمونه‌اش اخراجي‌هاست. من هميشه مي‌گويم اخراجي‌ها 1 برايم قابل تأمل‌تر از اخراجي‌ها 2 است، ولي نمي‌دانم چرا از اخراجي‌ها 2 استقبال شد. البته نمي‌توانيم به شعور تماشاگر توهين کنيم.

منظورم درجه روشنفکري و دانايي بازيگر و نحوه احاطه بر کارش است. در واقع يک بازيگر چگونه به تشخص مي‌رسد؟

اين مساله امسال براي من اتفاق مي‌افتد. من بيست‌ويکم خرداد 33ساله مي‌شوم. همه به من مي‌گويند چرا سن‌وسالت را اعلام مي‌کني!؟ من هم مي‌گويم سن عدد است. درست است که واقعيت است، ولي عددي بيش نيست. وقتي خيلي مسائل را بداني، ديگر خيلي تيترها برايت بي‌اهميت مي‌شود. سليقه من اصولاً کارهاي پرتحرک است. مثلاً کتاب‌خوان را با بازي کيت وينسلت مي‌بينم و اين فيلم را دوست دارم و بعضي اوقات از بعضي نگاه‌هايش شوکه مي‌شوم. يا در فيلم قبلي‌اش جاده انقلابي که شوهرش کارگرداني کرده بود هم بازي قابل قبولي دارد و نگاه‌هايش بسيار تاثيرگذار است.

همين بازيگر با تايتانيک کارش را شروع کرد.

بله. منظورتان را متوجه شدم. ديگر زمان درجا زدن نيست. من مي‌گويم مهناز افشار زماني سليقه‌اش اين بوده که در بيشتر کارها پرتحرک و پرانرژي باشد. اما از اين‌جا به بعد تصميم گرفته‌ام که مهناز، ديگر وقت درجا زدن نداري و تصميم دارم در اوج، اين مسير را کنار بگذارم. دغدغه‌هاي ديگري دارم، مجسمه‌سازي مي‌کنم، درس مي‌خوانم. با روحيه‌اي که دارم نمي‌خواهم تا ابد کار کنم، بلکه براي خودم سقف قائلم. حالا ديگر مي‌خواهم کارنامه خوبي داشته باشم. به همين دليل يک سال است که کار نکرده‌ام. اما معتقدم که مخاطبم را بايد همچنان حفظ کنم.

اصلاٌ بازيگر نمي‌تواند به مخاطب فکر نکند.

کاملاً. به همين دليل منتظر نتيجه طبقه سوم هستم.

چطور؟

چون خودم را در آن فيلم دوست ندارم.

ولي فيلم بدي نبود و اتفاقاً شما هم در آن‌جا متفاوت بوديد.

يکي از منتقدان هم همين را گفت. معتقد بود فيلم خوبي است.

شايد به اين دليل است که آن‌قدر در کار به خودتان نزديک مي‌شويد که خيلي از مسائل را نمي‌بينيد.

به اين علت است که از نزديک دوازده سالي که در سينما کار مي‌کنم، حدود ده سالش را به همين شکلي که شما گفتيد کار کرده‌ام. اما در طبقه سوم نيم ساعت اول فيلم را بايد سکوت مي‌کردم که خيلي برايم سخت بود.

ولي براي چرخش در کارتان به اين فضا احتياج داشتيد.

بله، اما نمي‌دانيد که در آن فيلم چقدر اذيت شدم.

اصلاً همه حرکات دست در اين فيلم از شما گرفته شده بود.

آقاي ميرباقري دائماً گوشزد مي‌کردند که حرکات اضافي نداشته باشم.

تحليل شما از کارتان کاملاً حسي است.

همين‌طور است. اگر الان مي‌گويم فيلم را دوست ندارم، چون تازه تغيير روش داده‌ام. در آن فيلم لخ‌لخ راه مي‌رفتم، اما خودم آدمي نيستم که اين‌طوري راه بروم. لباسي که انتخاب شده بود، گريمي که داشتم و... به گونه‌اي بود که نمي‌توانستم حرکات اضافي داشته باشم. حتي نمي‌توانستم اضافه پلک بزنم. موافقم که حالا بايد فيلم‌هايي متفاوت را بازي کنم، ولي در عين حال معتقدم که همان کار را بايد مخاطب دوست داشته باشد.

مخصوصاً براي شما که زبان بدن ياbody language تان خيلي زياد است.

البته من معتقدم که body language در سينماي ايران خيلي کم است. اگر من هم استفاده مي‌کنم نشانه هوشم نيست، بلکه ناشي از مهناز افشار تربيت‌شده در خانواده‌اش است که اين‌طوري بار آمده. همين الان که با شما حرف مي‌زنم هزار جور حرکت دارم. اما حالا ديگر بازيگري برايم رسالتي دارد و ديگر فقط بپر بالا نيست. مثلاً انعکاس فيلمي است که برايش احترام زيادي قائل هستم...

يکي از بازي خوب شما در آن فيلم، لحظه‌اي بود که در ماشين کنار حميد گودرزي نشسته بوديد و در نماي کلوزآپ حرف‌تان را مي‌زايد.

اتفاقاً يک نفر ديگر هم همين حرف را به من زد. اگر در آن‌جا هم دقت کرده باشيد، خيلي از حرکت‌هايم را گرفته بودم و عملاً آن‌جا فقط نگاه بود. هميشه معتقدم ما قبل از اين‌که بازيگر باشيم شخصيت خودمان هستيم. حالا بازيگر وقتي در قالب نقش مي‌رود، اگر به خودش نزديک‌تر باشد راحت‌تر است، ولي اگر از او دور باشد اذيت مي‌شود. من در آکواريوم در نقش زني شکست‌خورده بودم. آن‌جا هم سعي کردم ديگر دختر شيطون نباشم. همه اين‌ها را گفتم که بگويم پله‌پله بالا آمدم. سليقه واقعي‌ام مهناز افشار در آتش‌بس است، ولي قرار نيست مهناز افشار با سليقه‌اش در سينما کار کند. صحنه‌اي در تسويه‌حساب داريم، آن‌جا که ناپدري‌ام مرده و مريم را کنار مي‌کشم و حالم خيلي بد شده. همه به من اعتراض کردند که چرا دستت را آوردي جلوي صورتت و نگذاشتي که ما آن حالت تو را ببينيم؟ حالا من جزو بازيگراني هستم که از يک ماه قبل در قالب نقش نمي‌روم. ادعايي نيست. من در لحظه در صحنه هستم. بعضي‌ها حتي به من مي‌گويند چرا ديالوگ‌ها را حفظ نمي‌کني؟ براي اين‌که به تازگي‌اش اعتقاد دارم، مگر اين‌که مونولوگ باشد. مثلاً در چه کسي امير را کشت؟ بايد متن را دقيقاً حفظ مي‌کرديم تا آن را بگوييم. به طور کلي بازيگري براي من در لحظه اتفاق مي‌افتد. به همين دليل در آن صحنه تسويه‌حساب حالم دگرگون شد و نفهميدم چرا جلوي صورتم را گرفتم.

کارگردان به شما چيزي نگفت؟

اتفاقاً خانم ميلاني به من گفتند «مهناز جان، جلوي صورتت را نگير.» گفتم خانم ميلاني، در اين سکانس/ پلاني که گرفتيد، من ديگر مهناز نبودم که بدانم چه مي‌کنم. آن‌قدر حالم بد بود که مي‌گفتم من دوازده سالم بود که ناپدري‌ام به من تجاوز کرد که در اين فاصله جمله‌ام را مي‌گويم و بعد جلوي صورتم را مي‌گيرم. البته اين صحنه حذف شد و به همين دليل درنيامد. ولي با همه اين حرف‌ها با شما موافقم. به همين دليل يک سال است که کار نکرده‌ام. قبل از عيد امسال با آقاي جيراني کار کردم که از آن‌دسته فيلم‌هايي است که بسيار دوستش دارم. اسم فيلم قصه پريا است. اول از همه از همکاري با باران کوثري و مصطفي زماني بسيار لذت بردم. اصولاً کار کردن با آقاي جيراني را دوست دارم. جدا از آقايان حاتمي‌کيا، کيميايي و خانم ميلاني که کار کردن با ايشان را هم دوست دارم، آقاي جيراني حسي به من مي‌دهد که دوست دارم تمام انرژي‌ام را جلوي دوربينش بگذارم.

فکر کنم اولين کسي بود که درباره استعدادهاي شما در بازيگري صحبت کرد.

بله. بنابراين خيلي دوست دارم که اين فيلم را ببينيد. براي اين‌که مسير وحشتناکي در آن داشتم. يک دختر فعال که مواد مصرف مي‌کند و بعد مادر مي‌شود. قبل از عيد وقتي فيلم تمام شد و به مسافرت رفتم، سه روز مريض بودم.

چرا؟

براي اين‌که من بازيگري تکنيکي نيستم. بازيگري حسي هستم. چقدر مصطفي زماني بده‌بستان خوبي با من داشت و خيلي خوب به من کمک کرد. بعد از اين‌که يکي از پلان‌هايم تمام شد، رفتم اتاق گريم و هق‌هق گريه کردم. قلبم داشت مي‌ايستاد. بچه‌ها مي‌گفتند اين چه جور بازيگري است؟ خانم محترم، داري مي‌ميري، برو يک ذره تکنيک ياد بگير! به همين دليل دارم زياد فيلم مي‌بينم و کتاب مي‌خوانم تا يک ذره تکنيک به کارم اضافه کنم و ديگر ضربه نبينم. الان سر کار آقاي ميري مي‌روم که مي‌گويند نقش پيچيده‌اي است. حالا اين کار را مي‌کنم تا ببينم نتيجه‌اش چه مي‌شود.

چقدر خوب است که از نظرات استقبال مي‌کنيد.

بله، مثلاً در جشنواره به من گفتند که قرار است براي طبقه سوم نامزد بشوي. گفتم تو رو خدا با من بازي رواني نکنيد. براي من جايزه حتماً مهم است. يک نوع تشويق است که دوازده سال در اين سينما کار کرده‌ام و هيچ ادعايي ندارم، ولي همچنان مي‌گويم بازيگري عشق من است. بازيگري را زماني شروع کردم که خانواده‌ام مخالف با کارم بود. از فضاي خانواده‌اي آمدم که مي‌گفتند تو بايد دکتر يا مهندس شوي.

همه‌مان روزي قرار بوده مهندس يا دکتر شويم!

خانواده من مذهبي/ روشنفکر هستند که بازيگري را براي من مناسب نمي‌ديدند. در صورتي که معتقدم شما مي‌توانيد هر شغلي را که مورد علاقه‌تان است انتخاب کنيد. مي‌توانيد يک فروشنده باشيد و در عين حال از کارتان لذت ببريد. من اگر به هر دفتري مي‌روم که برايم احترام قائل مي‌شوند، مي‌گويم: «پدرم، خدا رحمتت کند که من را اين‌گونه تربيت کردي» يا «مادرم، متشکرم از شما که معيارهايي را براي زندگي به من آموختيد و يک چارچوب براي من ساختيد.» به همين دليل تغير مسير دادم تا سرم را هم مقابل مردم و هم منتقدان بي‌غرض بالا نگه دارم. اگر شما جلوي من نشسته‌ايد و مي‌گوييد مهناز افشار، من از شما فيلمي ديدم که متفاوت بوديد، برايم قابل احترام است و در قلب من ثبت مي‌شود.

البته به نظرم در گذر زمان مجموع کار يک هنرمند مورد ارزيابي قرار مي‌گيرد.

متاسفانه همه مثل شما نگاه نمي‌کنند. خيلي خوب است که شما بي‌غرض هستيد، به دليل اين‌که در کلام‌تان مي‌خواهيد آگاهي هم بدهيد. من مي‌گويم منتقد عزيزي که از هر بازيگري نقد مي‌کنيد، بگوييد خيلي بد بازي کرديد، ولي مي‌توانيد بهتر هم باشيد. مثل معلم مدرسه‌اي که من صفر بگيرم و او دائماً بر من خشم بگيرد، آن‌وقت ديگر تلاش نمي‌کنم که بيست بگيرم.

خب بخشي از اين مشکلات ناشي از اين است که خيلي از بازيگران ما اهل مطالعه نيستند. استعداد شرط لازم است، ولي کافي نيست. چون آن استعداد بايد پرورش پيدا کند.

جمله جالبي آقاي شريفي‌نيا در فيلم دعوت گفت، در اپيزودي که با هم بازي داشتيم. گفت «شيدا شدن راحت است، شيدا بودن سخت است.» من به خودم مي‌گويم وارد شدن به سينما راحت است. در مورد خودم مي‌گويم که آقاي عبدالله اسکندي و خانم شمسي فضل‌اللهي معرف من در سينما بودند و هميشه از آن‌ها ياد و تشکر خواهم کرد. حالا خانم افشار، شما وارد سينما شدي، چه چيزي براي ارائه داري؟ من کتاب "چرخ بازيگر" را هميشه سالي يک بار مطالعه مي‌کنم. براي اين‌که خيلي کتاب‌ها را مي‌خوانيم و بعد مي‌بنديم و مي‌گذاريم توي کتابخانه و چون ديگر استفاده نمي‌شوند و چون بستري براي استفاده از مطالبي که مي‌خوانيم و فيلم‌هايي که مي‌بينيم نيست، خب فراموش مي‌شوند. من مي‌گويم بياييم فيلم‌هاي خوب و کتاب‌هاي مورد علاقه‌مان را دوباره ببينيم يا بخوانيم. بانوي زيباي من را سعي مي‌کنم هر چند وقت يک بار ببينم، چون عاشق اين فيلم هستم. يا کتاب مورد علاقه‌ام "مرشد و مارگريتا" است. هر بار که مي‌خوانم ايده جديدي از آن مي‌گيرم. يا الان فيلم‌هاي جديدي که در اسکار آمده‌اند، مي‌نشينم و نگاه مي‌کنم. مي‌گويم لئوناردو دي‌کاپريو نمونه يک بازيگر سوپراستار تجاري است که حالا مي‌آيد جزيره شاتر را هم بازي مي‌کند و بعد مي‌بيني که در رومئو و ژوليت، تايتانيک و... هم بازي کرده است.

براي اين‌که تکليف‌شان با بازيگري روشن است.

بستر هم آن‌جا فراهم است، ولي اين‌جا خيلي بستر کارها مشخص نيست. چرا فيلم‌هاي هنري را فقط به يک تعداد بازيگراني مي‌دهند که چهره ويتريني ندارند يا فقط به چهره‌هاي تئاتري پيشنهاد مي‌دهند؟ اتفاقاً يک چهره تئاتري را در يک فيلم تجاري هم بياورند يا برعکس. بالاخره آن شرايط بايد فراهم شود. مثلاً من بعد از دوازده سال مي‌گويم که خب خانواده‌ام را دارم، دستم به اندازه خودم به دهنم مي‌رسد و لنگ نيستم. پس ديگر در هر فيلمي بازي نمي‌کنم و صبر مي‌کنم يک فيلم خوب بازي کنم. ولي اين اتفاق ممکن است براي خيلي‌ها نيفتد. وقتي شرايط نباشد تو فرصت جبران خيلي چيزها را از دست مي‌دهي. اصولاً چون به تقدير، خلقت و آفرينش اعتقاد دارم، معتقدم برخي‌ها مسيرشان هدايت شده است و البته بايد تلاش هم بکنند. معتقدم مسيرم از طريق خالقم که عاشقش هستم هدايت مي‌شود، ولي قرار نيست من هيچ کاري نکنم و فقط دست روي دست بگذارم.

شما چه رشته‌اي خوانديد؟

در دبيرستان، تجربي خواندم و بعد تدوين، آن‌موقع که سيستم‌ها ويدئويي بود. کار تدوين براي آدم پرهيجاني مثل من خيلي سخت بود. چون بايد ساعت‌ها پشت ميزي مي‌نشستم و کار مي‌کردم. ولي به من کمک کرد کادر را بشناسم و خيلي چيزها. به طوري که دغدغه‌ام بعد از بازيگري، فيلمبرداري است. اگر پشت صحنه پسر آدم، دختر حوا را ببينيد، حتي گاهي ريل جابه‌جا مي‌کردم! اعتقاد دارم بايد از دستياري چهار شروع کنم. چون اصلاً جسارت نمي‌کنم به دستياران فيلمبردار که سال‌ها در اين زمينه کار کرده‌اند و خبره شده‌اند. نمي‌خواهم بگويم که جايگاهي دارم، ولي براي همين موقعيت هم واقعاً تلاش کردم. من پله يک را به دو رساندم، ولي دو را دوباره به يک برگرداندم. باور مي‌کنيد در پسر آدم، دختر حوا خودم خواستم که از پنجره ايوان آويزان شوم؟ گفتم فوقش مي‌ميرم. از اين اتفاقات خيلي داشتيم. فقط مي‌توانم بگويم به گوش آقاي حاجي‌ميري نرساندند، چون نمي‌گذاشتند. خانم موگويي آن طرف بالکن يک گوسفند نذر کرد. من آن روز تلفن مادرم را جواب ندادم، چون مي‌دانستم به من مي‌گويد خيلي خوب دخترم، بازيگري ديگر بس است. داشتم پشت صحنه يکي از فيلم‌هاي خون‌آشام را مي‌ديدم، چون اين فيلم‌ها را خيلي دوست دارم. در آن‌جا يک دختر بايد در دره‌اي پرآب شيرجه مي‌زد. پيش خودم گفتم لذت بازيگري براي ما بيشتر از آن‌هاست. شما در فيلم‌هاي آن‌ها آن‌قدر تکنيک مي‌بيني، چهار دوربين همزمان مي‌بيني و... که ديگر حسي از بازي‌ات نمي‌ماند. چون من تدوين خوانده‌ام، راکوردهايم را دارم. سر فيلم آقاي جيراني يک سکانس/ پلان داشتيم که گفتم بعدش گريه کردم. به آقاي جيراني گفتم کلوزآپم را نگير. به خدا در اين صحنه دوست ندارم کلوزآپ داشته باشم. نمي‌توانم آن بازي را کنم. ولي اگر دو سه دوربين وجود داشت کار بازيگر اين‌قدر سخت نمي‌شد.

در پسر آدم، دختر حوا چه ايده‌هايي براي بازي بهتر داشتيد؟

گفتم که شغل اين دو نفر متفاوت است و با هم چالش هم دارند. چالش در آتش‌بس فقط يک نمونه از چالش‌هاي ميان زن و شوهرها بود. اولين چيزي که در اين‌جا مدنظرم بود، اين بود که شبيه آتش‌بس بازي نکنم. هنوز هم خانم ميلاني مي‌پرسند شبيه آتش‌بس بازي کردي يا نه؟ مي‌گويم نمي‌دانم. هدايت کارگردان و تاثير بازيگر مقابل به هر حال روي تغيير است و متفاوت بازي کردن بازيگر تاثير مي‌گذارد.

رامبد جوان چه تاثيري بر شما گذاشت؟

رامبد جوان به قدري روي من تاثير گذاشته بود که صحنه‌اي داشتيم که حامد کميلي دارد با پدرم حرف مي‌زند و من دارم حرص مي‌خورم. منتها به جاي اين‌که روي صورتم از بالا به پايين دست بکشم، ناخودآگاه عکس آن را انجام دادم. بعد وقتي فيلم را ديدم به آقاي جوان گفتم چرا من اين کار راکردم؟ اين از تاثيرات کارگردان بود. حامد کميلي تازه وارد سينما شده و چند کار از او ديده‌ام، ولي در اين فيلم چيز ديگري است و همان بازي ديگري از من طلبيد.

پس به بازيگر مقابل متکي هستيد؟

کاملاً. چون معتقدم سينما کار گروهي است و اگر يک نفر بد کار کند، کل کار صدمه مي‌بيند. اين کار بخش عمده‌اش در پلاتو ضبط مي‌شد. يعني دفتر وکالت‌مان پلاتو بود. کار کردن در آن فضا خيلي سخت است. در اين فيلم اول از همه به آقاي حاجي‌ميري اعتماد کردم و بعد هم به آقاي جوان.

چطور؟

چون انعکاس را با آقاي حاجي‌ميري کار کرده بودم و نتيجه مثبت داده بود، در اين کار هم به ايشان اعتماد کردم. سبک کار رامبد جوان را هم مي‌شناختم و مي‌دانستم که فضاسازي ظنزش متفاوت است. به هر حال جزو فيلم‌هايي است که دوستش دارم.

ميانه‌تان با تهيه‌کنندگان چه طور است؟

معمولاً خوب است. تا الان خدا را شکر با هيچ تهيه‌کننده‌اي مشکلي نداشته‌ام.

با بازيگران مقابل‌تان چگونه هستيد؟

معمولاً با همکارهاي خانم مشکلي ندارم. البته از آن‌دسته بازيگراني هستم که فيلم‌هاي پربازيگر را چندان دوست ندارم.

چرا؟

حاضرم بروم در سالاد فصل نقش مکمل خانم حاتمي را در چهار سکانس بازي کنم، ولي در فيلم پربازيگر بازي نکنم. يکي از مخالفت‌هاي من در تسويه‌حساب حضور زياد بازيگران دختر بود. فرصت رسيدگي به نقش وقتي تعداد زياد باشد، کم مي‌شود. درباره الي استثناست که کارگردان فرصت رسيدن به اين‌همه ماجرا و شخصيت را داشته است. حتي قرار بود در آن فيلم هم بازي کنم که نشد. البته حتماً صلاح بوده، چون ممکن بود من درآن بازي کنم و فيلم خوبي نشود.

نظرتان در مورد دستمزدهاي اعلام‌شده چيست؟

ما بازيگران هر دستمزدي هم بگيريم، حتي نجومي در مملکت‌مان، باور کنيد يک‌سوم دستمزدهاي باليوود هم نيست. ولي چرا که نه؟ فيلمي مي‌فروشد، تهيه‌کننده n تومان مي‌گيرد، بعد مي‌رود جشنواره و بعد وارد شبکه ويدئويي مي‌شود، خب بازيگر هم حق زندگي دارد. به همين دليل مي‌گويم اگر بازيگر دستمزد خوبي بگيرد، مجبور نمي‌شود در هر فيلمي بازي کند. ولي اتفاق بد اين‌جاست که در فيلم‌هاي خيلي معمولي به تو دستمزد بالا مي‌دهند. پس اين فرصت را در اختيار آدم مي‌گذارند و بعد هم اعتراض مي‌کنند. خب اگر اعتراض داريد چرا در فيلم‌هاي معمولي پيشنهاد دستمزد بالا مي‌دهيد؟ من دستمزدي مي‌گيرم که مبتني بر واقعيت باشد و به اندازه تمام زماني که کار کرده‌ام و به اندازه تواني که گذاشته‌ام، باشد. من معمولاً تخفيف خيلي خوب مي‌دهم، به فيلمي که واقعاٌ بودجه نداشته باشد. منتها هيچ‌وقت چک سفيد امضا نمي‌کنم. دوستان و خانواده‌ام به من مي‌گويند که خيلي روراست هستم. درست است که من هم مثل همه آدم‌ها بدي‌هايي دارم، ولي ياد گرفته‌ام که اگر ضرري مي‌رسانم به خودم برسانم و نه به ديگران.

پسر آدم، دختر حوا چه چيز جديدي برايتان داشت؟

اول از همه قبل از تجربه بازيگري من، کار کردن با رامبد جوان برايم لذت‌بخش بود، چون تا حالا با هم بازي نکرده بوديم. کل عوامل پروژه هم برايم جذاب بودند. بعد تا حدي با وکالت و حقوق آشنا شدم. به نظرم يکي از رشته‌هاي بسيار سخت تحصيلي است. بعضي از ديالوگ‌هايش را نمي‌توانستم بگويم و مي‌گفتم معني‌اش را نمي‌فهمم. البته ما مشاور داشتيم در بخش وکالت تا الکي از خودمان حکم ندهيم. بعد تجربه داشتن فضاي فيلمبرداري متفاوت، چون تا حالا در پلاتو کار نکرده بودم. در اين‌جا با برداشتن ديوارها بازي‌ات را ادامه مي‌دهي و حست را از دست نمي‌دهي. در سينماي ايران مرسوم است که وسط بازي حسي قطع مي‌دهند، ولي ما در اين فيلم فضاي تداوم حسي را داشتيم.

و حرف آخر؟

خيلي از مصاحبه‌ها که از من چاپ مي‌شود، اصلاً مال من نيست. من مدت‌ها بود مصاحبه‌اي نداشتم تا اين اواخر با نشريه "چلچراغ"، که از آن اصلاً خرسند نيستم. غلط‌هاي املايي زيادي داشت که تصحيح نکردند، بدون اين‌که ويرايش نهايي را به من نشان دهند و من اعتماد کردم و الان خرسند نيستم از اعتمادي که کردم.
__________________
http://irupload.ir/images/6dzyzrzy0mmq77104rb.jpg

ژست بي خوابي و منگي واسه من نگير دوباره! كسي كه جلوت نشسته عصبي و لت و پاره!
توي پائيز مجاور، وسطاي ماه آذر، شد قرارمون كه باهم بزنيم به سيم آخر!


Babak Rahnama (New Song) :: Khodaye Man
پاسخ با نقل قول
 

برچسب ها
مهناز افشار


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 11:43 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها