گفتگو با با نیما شاهرخ شاهی درباره حضورش در «فاصلهها» و سریال ماه رمضان
زمانی بود که گروهی از بازیگران که از سینما شروع کرده بودند تمایلی به حضو در تلویزیون نداشتند و کمتر شاهد حضور آنها در تلویزیون بودیم. اما اکنون بازیگران سینما در تلویزیون حضور فعالی دارند.
نیما شاهرخشاهی در سینما یک بازیگر باتجربه است که در طول ۸ سال در این عرصه جایگاه خوبی هم پیدا کرده اما حضورش در تلویزیون هم میتواند سرآغازی برای طی کردن مسیر جدیدی در کارنامه حرفهایاش باشد.
این شبها او با سریال
فاصلهها (حسین سهیلیزاده) مهمان تلویزیون است و درست پس از پایان این سریال و شروع ماه رمضان با مجموعه
ملکوت (محمدرضا آهنج) مهمان خانهها خواهد بود. به هر حال همه اینها بهانهای شد برای یک گفتگو…
روزی که برای گفتگو با نیما شاهرخشاهی قرار گذاشتیم، سر صحنه مجموعه ملکوت بود و فرصت کوتاهی که گروه برای استراحت داشت، مجالی شد برای پرسشهای ما و جوابهای او.
از حضور و نقشی که در مجموعه
ملکوت داری برایمان بگو.
مجموعه هنوز پخش نشده و توضیح زیادی نمیتوانم بدهم. نقش سامان، نوه حاج فتاح (با بازی محمدرضا شریفینیا) را بازی میکنم که طی داستان دچار یک ارتباط عاطفی میشود و اتفاقاتی در این میان رقم میخورد.
ملکوت اولین مجموعه مناسبتی است که در آن حضور داری؟
بله، ولی ۳-۲ مجموعهای هم که در آن بازی داشتهام مجموعههای روتین و تقریبا هر شبی بودند؛ شمسالعماره که به عنوان مهمان حدود یک هفته در آن حضور داشتم، فاصلهها که در حال حاضر پخش میشود و بعد هم مجموعه ملکوت.
تا آنجا که میدانم قصه ملکوت ماورایی است. طی سالهای اخیر بخصوص در مجموعههای مناسبتی زیاد از این گونه سوژهها برای ساخت سریال استفاده شده است. فکر میکنی ملکوت چه ویژگی متمایزی نسبت به آثار سالهای اخیر قرار است داشته باشد؟
شاید بهتر باشد راجع به چیزهایی که وجود داشت و مرا برای حضور در این مجموعه به خود جذب کرد صحبت کنیم؛ فیلمنامه خوب، گروه خوب و کارگردانی خوب.
تصویربرداری
سریال فاصلهها ادامه دارد و شما همزمان در سریال ملکوت هم بازی دارید. این نوع کار کردن سخت نیست؟
ترجیح میدادم که این اتفاق نیفتد، چرا که گریم من در این دو مجموعه یکسان است. صبح یک نقش بازی میکنم و شب یک نقش، ولی الان خوشحالم و به نظرم اتفاق بسیار خوبی بود.
دوست داشتم در یک مجموعه مناسبتی کار کنم. از الان هم میتوانم به جرات این قول را بدهم که این مجموعه بهترین سریال ماه رمضان خواهد بود. تداخلی که در ضبط دو مجموعه وجود داشت، سختیهایی را نیز به همراه داشت ولی خوشحالم که بازی در ملکوت را قبول کردم. حرف شما را قبول دارم. مجموعههای ماورایی این سالها زیاد ساخته و پخش شدند، ولی نوع خاص استفاده از پرده کروماکی و جلوههای ویژهای که در این کار استفاده شده، سریال ملکوت را خاص و متمایز میکند.
بازی در سینما را با
فیلم مکس (سامان مقدم) آغاز کردی. بعد از آن تقریبا همیشه نقشهای منفی را به عهده گرفتی. چه دلیلی باعث شد به سمت این نقشها گرایش پیدا کنی؟
اکنون داریم قسمت ۸ مجموعه ملکوت را تصویربرداری میکنیم. تا حدودی میدانم که قرار است ادامه نقش سامان چگونه باشد، با توجه به این که هنوز فیلمنامه کامل نشده است ولی تا به اینجا سامان را خیلی منفی نمیبینم.
سعی من همیشه این بوده که هر نقشی را متفاوت از دیگری بازی کنم، مخصوصا اگر نقش منفی باشد. بعد از این که فیلمنامه را میخوانم، اگر حس کنم که نقش، نقش منفی است، در ذهن خود آن را درجهبندی میکنم. هر نقش منفی برای من ۱۰ درجه دارد که بر حسب نقش میزان منفی بودن را در آن کاراکتر لحاظ میکنم. سعی و تلاشم این است که نقشهای منفیام هیچ کدام شبیه به هم نباشد. این طبیعی است که هیچ کس دوست ندارد نقش اش صد در صد منفی باشد. من هم معمولا با کارگردان صحبت میکنم و نقش را تا جایی پیش میبرم و منفیسازی میکنم که به من جای دفاع هم بدهد. در نوع بازیام به این مساله معتقدم که نقش حتی اگر منفی است، باید جوری ساخته و پرداخته شود که تماشاگر مواقعی هم به او حق بدهد و پیش خودش بگوید شاید شرایط جوری بوده که فلان شخصیت مجبور شده این کار را بکند. من جای دفاع برای نقشم میگذارم، چون از نقشهای کاملا منفی با نمادهای خاص خیلی خوشم نمیآید.
به همین دلیل است که مخاطب امروزی نقش یکدست سیاه با تمام عناصر منفی را دیگر نمیپذیرد، چون یک نقش زمانی قابل باور است که مخاطب بتواند نمودی بیرونی و عینی برای آن پیدا کند.
این نکته هم مهم است، وقتی یک شخصیت قرار است مثلا در یک مجموعه ۳۰ قسمتی معرفی شود، فرصت برای ارائه زیر و بم شخصیتی او وجود دارد ولی این اتفاق در یک فیلم سینمایی ۹۰ دقیقهای خیلی سختتر میشود چرا که دیگر فرصتی نداریم که بخواهیم وارد جزئیات قبل و بعد آن شخصیت شویم و شاید به قول شما اینجاغلو شخصیتی بیشتر اتفاق میافتد. سامان در سریال ملکوت چقدر با شخصیت ساسان در سریال فاصلهها متفاوت است؟
ساسان شخصیتی خاکستری است ولی سامان به سمت مثبت بودن گرایش بیشتری دارد. با صحبتی که با
محمدرضا آهنج، کارگردان سریال «ملکوت» داشتم، به این نتیجه رسیدیم که سامان باید برای سیر به سمت منفی بودن یا منفی شدن روال منطقی و باورپذیری داشته باشد تا بیننده هم بتواند با او ارتباط برقرار کند ولی ساسان فاصلهها به لحاظ سیر اتفاقاتی که بر او حادث شده، از همان ابتدا به بیننده خاکستری معرفی میشود.
با توجه به تجربهای که هم در تلویزیون و هم در سینما دارید، چقدر حضورت را در این دو متفاوت و شاید بهتر و برتر از دیگری میبینید؟
نمیخواهم راجع به آسانتر بودن بازی در سینما یا تلویزیون بگویم، چون راحت نمیشود به این سوال جواب داد. اصولا من آدم بیحوصلهای هستم. یکی از دلایلی هم که در سینما فعالیت داشتم، این بود که یک کار در ۳۵ ـ۳۰ روز تمام میشود؛ ولی در سریال حدود ۶ ـ ۵ ماه درگیر هستی، پس برای من مهم است که در چه گروهی دارم کار میکنم. در چند ماه گذشته اتفاقات جالبی برایم افتاد، مثلا طی یک شبانهروز حدود ۱۲ سکانس گرفته شد و من ۱۰ بار تعویض لباس داشتم. این اتفاق سخت مخصوصا در مورد سریالهای روتین بیشتر به چشم میآید. اتفاقی که در سینما میافتد، این است که اگر کاری پیشتولید قوی داشته باشد، طی یکی دو ماه فرصت داری دیالوگهایت را حفظ و بازی کنی. حتی دیالوگها هم در سینما مال خودت است، ولی در سریال میبینی که چند برگه دیالوگ به تو داده میشود و تو فقط زمان محدودی داری، باید آنها را حفظ کنی و جلوی دوربین بروی. تجربه بازی در سریال برای من سختتر بود، اما خب وسوسه عجیبی در من انداخت. من حدود یک هفته در مجموعه شمسالعماره حضور داشتم، ولی دقیقا ۲ روز بعد آن ۲ تا سینمایی پیشنهاد داشتم و ۲ تا سریال. «فاصلهها» با چند قسمت پخش بازخورد خوبی داشته و جدای از همه نقشهایی که در سینما بازی کردم و عقیده دارم بعضی از آنها نقشهای خوبی هم بوده، برایم جالب است که بعد از ۵ الی ۶ قسمت پخش مجموعه فاصلهها، همه در خیابان، مرا به اسم ساسان صدا میزنند.
مدتی از سینما و تلویزیون فاصله گرفتید و بازگشتتان به دنیای بازیگری توام شد با همزمانی سریالهای فاصلهها و ملکوت و در سینما هم لج و لجبازی و دموکراسی تو روز روشن. این پرکاری چگونه شکل گرفت؟
اول بهتر است راجع به این صحبت کنیم که چرا نبودم و چرا الان هستم. خیلی وقت بود از این صحبتها نکرده بودم و الان که فرصت خوبی است، میتوانم مفصل حرف بزنم.
فیلمهای اول و دومی که بازی کردم هم فیلمهای خوبی بود و هم کارگردانهای خوبی داشت. طی این سالها، مشاورینی داشتم که به من یادآور میشدند چون ورودم با کارگردانهای معروف و خوبی بوده، پس باید دقت بیشتری در انتخاب نقشهایم داشته باشم. بعد از فیلم دایره زنگی خیلی نقشها را رد کردم. آن موقع دلایل خاص خودم را داشتم، اما بعد متوجه شدم دیگر تهیهکنندهها به این فکر نمیکنند که کدام بازیگر کمکارتر یا پرکارتر یا گزیدهکارتر بوده است. الان ملاک حضور و انتخاب بازیگران برای فیلمها و مجموعهها این است که کدام بازیگر روی جلد مطبوعات است. بعد فکر کردم که با کنارهگیری من، خیلی آدمهای دیگری وارد میشوند، بنابراین تصمیم گرفتم فعالیت خودم را دوباره آغاز کنم. شاید قبل از شمسالعماره حدود ۷ تا کار انجام داده بودم، ولی بعد از شمسالعماره تا الان شاید ۲۰ روز تعطیلی هم نداشتم. ۷ تا کار سینمایی انجام دادم و ۲ تا سریال. مقداری حساسیتم را پایین آوردم. این به این معنا نیست که هر کاری را قبول کنم، اما سعیام بر این است که با حضور بجاتر و معقولتر هم تجربه کاریام را بالاتر ببرم و هم میزان پیشنهاداتم بیشتر شود. حضور همزمان یک بازیگر در چند فیلم و سریال میتواند خطرناک هم باشد. همزمانی چند کار باعث میشود بازیگر زیاد دیده شود، اما اگر کارهایش پشت سر هم پخش شود، حضور مستمر او را ثابت میکند.
انگار تصمیم دارید در تلویزیون بیشتر فعالیت داشته باشید.
بله. برای ۲ سریال دیگر هم قرارداد بستهام که انشاءالله در آنها بازی خواهم کرد.
بنابراین میتوان گفت یکسری از ملاکهایت برای انتخاب نقش تغییر کرده است.
بله. الان اولین چیزی که برای من مهم است، فیلمنامه خوب است؛ چه در سینما و چه در تلویزیون، چراکه به عقیده من سینما و تلویزیون دارند در یک راستا حرکت میکنند و یک سطح میشوند. الان واقعا سینما دارد در مسیری حرکت میکند که اگر در سال ۷۰ فیلم سینمایی تولید میشود، ۵۰ تای آن در حدی است که من آنها را واقعا نمیپسندم. وقتی در فیلمهایی مانند مکس و دایره زنگی بازی میکنم، نشاندهنده این است که تعریف ویژهای از فیلم کمدی دارم. البته این را هم بگویم پیشتولید طولانی فیلم «۷ دقیقه تا پاییز» شانس حضور در فیلم «درباره الی» را از من گرفت. اگر در این فیلم بازی میکردم حتما مسیر حضورم در سینما تغییر میکرد.
البته شما با بازی در فیلم «
پارکوی» نشان دادید که به بازی در نقشهایی که روی روانشناختی آنها کار شده باشد، علاقهمند هستید.
از پارکوی به بعد، همه نقشهایی که قرار بود فیلمهایش در زمینه وحشت ساخته شود، به من پیشنهاد شد، اما من نخواستم در یک نقش کلیشه شوم. بعد از پارکوی دوست داشتم نقشی به من پیشنهاد شود که خاص باشد و تلفیقی باشد از وحشت و روانشناسی. این اتفاق افتاد و تلهفیلمی به من پیشنهاد شد به نام «یکی از ما» که بشدت نقشم را دوست داشتم و امیدوارم خوب درآمده باشد؛ نقش پسر معتادی که وابستگی به یکسری مواد دارد که وقتی استفاده میکند یک شخصیتی دارد و وقتی استفاده نمیکند شخصیتش دوگانه میشود.
راجع به فاصلهها صحبت کنیم و پیامی که همیشه
حسین سهیلیزاده خیلی خوب و غیرمستقیم با مجموعههایش به مخاطب میرساند.
به نظر من یکسری کارگردانها هستند که مدیوم تلویزیون را خوب میشناسند. معمولا راجع به سریالهای روتین میگویند که از قسمت ۱۰ به بعد به قول معروف جا میافتد، ولی فاصلهها از همان قسمت اول بیننده خودش را پیدا کرد. سال گذشته این اتفاق راجع به دلنوازان هم افتاد و امیدوارم این اتفاق برای فاصلهها هم بیفتد. حسین سهیلیزاده نکات ظریفی را میبیند و میشناسد. تجربه چند ماه کار مستمر در تلویزیون به من ثابت کرد که کارگردانان خوبی در تلویزیون فعال هستند که کارهای ارزشمندی میسازند و من دوست دارم با آنها همکاری داشته باشم.