گفتگو با آرمان موسیپور، آهنگساز سریال «فاصلهها»
آرمان موسیپور متولد سال 54 و دانشآموخته موسیقی از آلمان است.
پس از بازگشت به ایران، چند سالی در حضور فرهاد فخرالدینی و كامبیز روشنروان به كسب هنر پرداخت و از سال 76 كار حرفهایاش را آغاز كرد.
اولین كارش، ساخت موسیقی فیلم «
حملهدار» بود كه با سریالهای تلویزیونی یا آثار سینمایی چون قصههای شهرك سینمایی، قتل آنلاین، گیلعاد، آخرین دعوت، مسیح و هوش سیاه ادامه پیدا كرد.
موسیقی متن سریال
«دلنوازان» باعث شهرت و محبوبیت این آهنگساز نزد بینندگان تلویزیون شد و بعد از آن بسیاری از كارگردانان سراغش رفتند كه به گفته موسیپور این استقبال، وسواس او را در پذیرش كار افزایش داده است. در حال حاضر علاوه بر مجموعه تلویزیونی
«تاوان»، سریال فاصلهها نیز با آهنگسازی آرمان موسیپور در حال پخش از شبكه 3 سیماست كه ما به همین بهانه گفتگویی را با وی انجام دادهایم.
وقتی پیشنهاد ساخت موسیقی فیلم یا سریالی به شما میشود، معیار پذیرش شما برای انجام آن كار چیست؟
اگر با كارگردان كار از قبل آشنا باشم و باهم سابقه همكاری داشته باشیم، خب راحتتر میتوانم تصمیم بگیرم، اما با این حال ملاك اصلی انتخاب من، خود سریال یا فیلم است كه از سطح هنری و حرفهای مناسبی برخوردار باشد.برای همین برای همكاری با كارگردانان جوانتر، فیلمنامه را باید بخوانم، كار را ببینم و بعد تصمیم بگیرم.
این كه اثر در كدام ژانر باشد در تصمیم شما موثر نیست؟ یعنی كمدی، تراژدی یا ملودرام برایتان فرق ندارد؟
چرا، برایم فرق میكند. بارها پیشنهاد ساخت موسیقی فیلم یا سریال كمدی به من شده است كه از انجامش پرهیز كردهام.
چرا؟
جواب سادهای دارد، چون كار من نیست. اگرچه دوست دارم با كارهایم مردم را شاد و سرگرم كنم و كمدی خوب از پس این وظیفه برمیآید، اما چون نسبت چندانی با این نوع موسیقی ندارم، سراغ آنها نمیروم.
این وضعیت من مثل شرایط تعداد زیادی از كارگردانان سینما و تلویزیون است كه سراغ ساخت آثار كمدی نمیروند و در ژانرهای دیگر كار میكنند.
هیچ وقت وسوسه نمیشوید؟
نه. یك مثال برایتان میزنم. سریال «آشپزباشی» كاری با جنبههای طنز قوی بود كه موسیقی آن بسیار خوش ساخت و مناسب بود. اما از آنجا كه این موسیقی سنتشكنی كرده و متفاوت بود، چندان مورد توجه قرار نگرفت. درواقع كلیشههایی در ساخت موسیقی فیلمهای كمدی شكل گرفتهاند كه شكستن آنها در ایران چندان با استقبال روبهرو نمیشود.
بیشتر آثاری كه برایشان آهنگسازی كردهاید، ملودرام هستند. یك پرسش همیشگی وجود دارد كه چرا حجم موسیقی در ملودرام اینقدر زیاد است؟
من با برداشت شما موافق نیستم، چون به نظرم فیلمها و سریالهای اكشن بار موسیقی بیشتر و پرحجمتری دارند.
منظورم تمها و ملودیهایی است كه تقریبا همه صحنههای فیلمهای ملودرام را همراهی میكنند. در این آثار، موسیقی بدجوری خودش را به رخ تماشاگر میكشاند.
از این منظر حق با شماست. اما منظور من كاری است كه آهنگساز باید انجام دهد.
در آثار ملودرام، ابتدای كار تا بخواهیم به تم اصلی موسیقی برسیم، وقت و انرژی بیشتری میبرد. اما در ادامه كار روی اینگونه فیلمها راحتتر است و در آنها همانطور كه گفتید تا حد زیادی ملودیها تكرار میشوند. در مقابل آهنگسازی برای آثار اكشن و پرتحرك بسیار سختتر است.
به چه دلیل؟
بیشتر مسائل فنی، كار را سخت میكند. سرعت بالای نماها، قطعهای پی در پی و صحنههایی كه پشت سر هم میآیند، همزمانی و همنوایی موسیقی با فضا، ماجرا و شخصیتها را از نظر تكنیكی سخت میكند. در حالی كه ملودرامها اینگونه نیستند.
اشارهای كردید به همنوایی موسیقی در آثار اكشن با صحنهها و تصاویر، برای همین است كه در این كارها آهنگ كمتر در ذهن مخاطب رسوب میكند و در عوض ملودیهای به كار رفته در ملودرامها توسط تماشاگران بسرعت حفظ و تكرار میشود؟
بله، جز استثناهای اندك در مجموعه فیلمها یا سریالهای پرماجرا و پرتحرك، كمتر اثری در این ژانر است كه موسیقیاش در ذهن مخاطب ماندگار و به زبانش جاری بماند.
چرا این گونه است؟
چون در ملودرامها، فواصل موسیقی مطبوع و برای گوش مخاطب دلنشین است. برای همین چنین آثاری در ذهن تماشاگر مینشیند و در خاطرش میماند.
در حالی كه آثار اكشن به دلیل ماهیتی كه دارند، كمتر پذیرای موسیقی و آهنگهای گوشنواز هستند و برای همین خیلی زود از ذهن مخاطب پاك میشوند.
چند سالی است كه در تیتراژ سریالهای تلویزیونی شاهد اجرای ترانه هستیم. آیا در فاصلهها هم ذائقه مخاطب شما را به طرف استفاده از موسیقی همراه با كلام سوق داد؟
واقعیتش من خودم با استفاده از ترانه در تیتراژ فیلمها مخالف هستم و فكر میكنم این خود موسیقی است كه باید حرف بزند و نه شعر و ترانه همراهش.
پس چرا استفاده میكنید؟
خیلی راحت بگویم چون مردم این را بیشتر میپسندند. وقتی شما قرار است كاری را برای میلیونها مخاطب آهنگسازی كنید، ناچار میشوید به سلیقه و ذائقه آنان احترام بگذارید. وقتی هدف ما در سریالی كه هر شب روی آنتن میرود، سرگرم كردن مردم است، از گنجاندن ترانه در تیتراژ پرهیز نمیكنم.
یعنی سلیقه خود را قربانی ذائقه مخاطب میكنید؟
خیر، چون واقعا این طور نیست. در واقع با سلیقه خودم، علاقه و ذائقه مخاطب را پاسخ میدهم. به عبارت دیگر من یاد گرفتهام به سلیقه مخاطب احترام بگذارم و نه تسلیم آن شوم.
به كارهایی كه در حین تولید، پخش هم میشوند باید سادهتر نگاه كرد. همان طور كه كارگردانان هم در این نوع سریالها، نگاه سادهتری به ماجرا دارند.
اشاره به همزمانی ساخت و پخش كردید. آیا این، كار شما را سخت نمیكند؟
چرا. در تولید این سریالها، تعجیل ممكن است به كار صدمه بزند و بیشك بسیاری از چیزها كه در ذهن ماست، به فعل درنمیآید.
روند كار شما در این سریال چگونه است؟
قاعدتا وقتی هر قسمت برش نهایی خورد، من باید آن را ببینم و برایش موسیقی بسازم. اما متاسفانه این طور نیست و من برای این كه با فضا و حس صحنهها آشنا شوم، سر فیلمبرداری حاضر میشوم تا با نور، لوكیشن، رنگ و نوع لباسها، نور محیط و... آشنا شوم و حس لازم را پیدا كنم.
خیر. كارگردان توضیح كلی و مختصری از داستان به من داده است و من هر روز براساس اتفاقات قسمتی كه پخش میشود، موسیقی را میسازم.
این كه خیلی سخت است و زمان كار شما را افزایش میدهد.
(با خنده) خب باید ساخت، طبیعت این كارها این جوری است و نمیشود كاری كرد.
یعنی شما هنوز در حال ساخت ملودیهای جدید هستید؟ [مصاحبه در زمان پخش قسمت شانزدهم سریال انجام شده است.]
حدود یكسوم سریال پخش شده است و از آنجا كه كار شخصیتهای زیادی دارد و هر قسمت آدم جدیدی وارد آن میشود، هنوز ملودیهای جدیدی میسازم.
پس شكل نهایی موسیقی هنوز كامل نشده است؟
بخش عمدهای از ملودیها كامل شده، اما تمام نشده است.
پایان داستان را میدانید؟
خیر.
چرا؟
چون میخواهم پا به پای تماشاگر پیش بروم و گرههای داستان به مرور برایم باز شود. به این ترتیب خودم را به بیننده نزدیكتر میبینم و فكر میكنم تعلیقی كه لازم است در موسیقی باشد، در این شرایط بهتر درمیآید.
این جوری حجم كارتان افزایش پیدا میكند. از این بابت ناراضی نیستید؟
تا اینجای كار، 120 قطعه موسیقی ساختهام. به طور میانگین هر قسمت 8 قطعه داشته كه در نوع خودش زیاد است. برای همین در هر قسمت مجبور میشوم حتی مسیری را كه انتخاب كردهام، تغییر دهم و براساس ورود شخصیتهای جدید یا تحول آنان ملودیهای تازه بسازم یا در ملودیهای قبلی تغییر به وجود آورم.
موسیقی شما بیشتر شخصیت محور است؟
بله. معمولا شخصیتپردازی پایه كار من است. این آدمها و اشخاص نمایش هستند كه موسیقی مرا شكل میدهند و نه نماها و لوكیشنها. برای من شخصیت و احساسش در هر پلان و سكانس اهمیت دارد و نه چیز دیگر.
با توجه به فضاهای محدود و بسته سریال فاصلهها، فكر میكنم این گرایش شما اینجا هم تشدید شده است.
بله، همینطور است. با توجه به متنوع نبودن فضاها، شخصیتها تنها منبع الهام من هستند.
تا اینجای كار (قسمت شانزدهم) هنوز تكلیف ما با خوب یا بد بودن شخصیتها مشخص نیست. این بر كار شما تاثیر نمیگذارد؟
همین است كه میگویم خیلی جاها مجبور میشوم در ملودیها یا رویكردم تغییراتی به وجود آورم. برای مثال هنوز موضع و تكلیف نهایی ما با شخصیت بیتا مشخص نیست. آیا او شرور و بدذات است یا یك قربانی قابل ترحم. برای همین آن چیزی كه برای لحظههای حضور بیتا ساختهام، با هم تفاوتهایی دارند.
بهتر نبود همان اول كار تكلیف خوب یا بد بودن شخصیتها را با كارگردان مشخص میكردید؟
به نظرم چنین كاری، تاثیر منفی و ناخوشایند روی مخاطب میگذارد و تعلیق سریال را از بین میبرد. اگر تماشاگر هنوز درباره خوب یا بد بودن شخصیتها تصمیم نگرفته، چرا ما چیزی را به او تحمیل كرده و نگاهش را به سمت خاصی هدایت كنیم.
برخی موسیقیدانان در ساخت آهنگ بیشتر به سازهای آكوستیك زهی، بادی و... گرایش دارند و برخی از سازهای الكترونیكی بهره بیشتری میبرند. به نظر میرسد شما در این عرصه میانهرو هستید. چرا؟
چون فكر میكنم نوع، ژانر و حال و هوای هر فیلم و سریال باید تعیین كند كه بیشتر از چه سازهایی استفاده كنم.
از سوی دیگر، تصور و سلیقهام این است كه حتی در قسمتهای مختلف یك فیلم هم باید انعطاف به خرج داد و از سازهای گوناگون بهره برد.
در تیتراژ ابتدایی فاصلهها از تلفیق سازهای آكوستیك و الكترونیكی استفاده كردهام و در هر صحنه به فراخور محیط و فضا تصمیم گرفتهام. چه كنم.
از آنجا كه تنوع تمهای موسیقی این سریال بسیار زیاد است، از سازهای متفاوت و زیادی هم بهره گرفتهام.
و آخرین حرفها؟
خوشحالم كه مخاطبان با سریال فاصلهها ارتباط خوبی پیدا كردهاند و امیدوارم كه عجله و شتاب در تولید كار به موسیقی این مجموعه لطمه نزده باشد.